راه سومی وجود ندارد
بررسی ورود حوزه علمیه به اقتصاد در گفتوگو با موسی غنینژاد
موسی غنینژاد میگوید: چرا فکر میکنید اگر در بانک مرکزی یا اتاقهای بازرگانی یا هر جایی یک کارشناس فقهی بگذارید، مشکلات حل میشود؟ به نظر من حل که نمیشود هیچ، ماجرا بدتر هم میشود چون همه اشکالات را به پای اسلام مینویسند. تا حالا هم با این اقدامات کم به اسلام ضربه نزدهاند.
صراحتاً میگوید ورود روحانیت و حوزههای علمیه به مباحث علم اقتصاد به این معنا که بخواهند علم اقتصاد مستقل و جدیدی به نام اقتصاد اسلامی تدوین کنند، اشتباهی بزرگ است. موسی غنینژاد معتقد است مباحث علمی اقتصاد باید در چارچوب کارشناسی صورت گیرد تا بتوان ایرادات آن را گرفت و اصلاح کرد. اما اگر به اسم اسلام یک شورای فقهی در هر نهاد دولتی و سیاستگذاری بر سر کار باشد، نتیجه کارها را به نام اسلام مینویسند و اگر نتیجه تصمیمات مطلوب نباشد، این کار ممکن است به تخریب جایگاه اسلام نزد افکار عمومی بینجامد. این اقتصاددان به ریشههای ورود چنین تفکری به عرصه اقتصاد اشاره میکند و میگوید: نتیجه شعار نه غربی، نه شرقی در ابتدای انقلاب سبب شد عدهای در جستوجوی راه سوم، به دنبال اقتصاد اسلامی بروند. اما 40 سال است داعیه تدوین علم اقتصاد اسلامی را دارند و حاصل این همه مانند این است که کوه موش زاییده است! غنینژاد به نکته دیگری هم اشاره میکند. او میگوید نمیتوان گفت قوانین ما مغایر اسلام است چون از ابتدای انقلاب تاکنون قانونی تصویب نشده مگر آنکه به تایید فقهای شورای نگهبان رسیده باشد. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
♦♦♦
مدتی است مساله حضور روحانیون در بخشهای مختلف مطرح است. چه حضور در اتاقهای بازرگانی، چه مساله شورای فقهی در بانک مرکزی و چه ورود فقها و اعضای حوزه علمیه در حوزه نظریهپردازی اقتصادی. تاکید بر اسلامی کردن علم اقتصاد البته مساله تازهای نیست. اما ریشه تاریخی آن چیست؟ چرا متشرعین ما تصور میکنند اقتصاد ما غیراسلامی است؟
مساله اسلامی کردن علم اقتصاد موضوع جدیدی نیست. وقتی در ایران انقلاب شد، عدهای مدعی بودند به تبعیت از شعار نه شرقی، نه غربی -یعنی نه سوسیالیسم و نه سرمایهداری- میشود اقتصاد جدیدی تعریف کرد. از همان زمان میگفتند این اقتصاد جدید باید بر اساس اصول اسلام باشد. آنها معتقد بودند میتوان جدای از سوسیالیسم و سرمایهداری، علم اقتصاد مستقلی تحت عنوان علم اقتصاد اسلامی درست کرد. البته در آن زمان طرح چنین مسائلی دور از ذهن هم نبود. اوایل شور انقلابی در کشور وجود داشت و میخواستند همه چیز را اسلامی کنند از اقتصاد گرفته تا ورزش و حتی علم پیراپزشکی را. این شور و هیجان به قدری زیاد شد که شهید بهشتی مقابل این مساله ایستاد. اما خب مساله اسلامی شدن اقتصاد موضوعی بود که تداوم یافت. از همان زمان مطالعه و بررسی علم اقتصاد اسلامی آغاز شد و عدهای منابع مالی بسیاری گرفتند تا روی این موضوع کار کنند. الان نزدیک 40 سال از انقلاب میگذرد و آقایان همچنان داعیه اسلامی کردن اقتصاد و تدوین علم اقتصاد اسلامی را دارند. اما سوال یک آدم بیطرف از بیرون این است که حاصل این همه مطالعه و کار چیست؟ خروجی آن کجاست؟ آن علم اقتصاد اسلامی که میگفتند به کجا رسید و الان در چه مرحلهای است؟ نمیگویم هیچ کاری انجام نشده. کارهایی انجام شده منتها حاصل این همه منابع مالی و نیروی انسانی که صرف ساخت تئوری اقتصاد اسلامی یا علم اقتصاد اسلامی شده، مصداق این است که بگوییم کوه موش زاییده! نتیجه دندانگیری دیده نمیشود. هنوز تنها اثر قابل اعتنا کتاب محمدباقر صدر است که در سالهای قبل از انقلاب اسلامی نوشته شده و شاید جدیترین نگاه و مطالعات را در حوزه اقتصاد اسلامی عنوان کرده است. ایشان در کتاب «اقتصاد ما» که اتفاقاً به روش جدید و امروزی نوشته شده، به این مساله پرداخته است.
در کتاب اقتصاد ما، نویسنده تئوری اقتصادی یا علم اقتصاد اسلامی را معرفی کرده؟
در این کتاب شما اثری از علم اقتصاد اسلامی نمیبینید. ادعا و حرف اصلی آقای صدر این است که ما در اسلام بینش و فلسفه اقتصادی داریم اما علم اقتصاد نداریم. اما نمیدانم چرا دوستانی که 40 سال است داعیه اسلامی کردن اقتصاد را دارند، به نظرات صدر چندان توجهی نمیکنند. منظور از بینش اقتصادی که صدر مطرح میکند، این است که دولت در سیاستها و تصمیمگیریهای اقتصادی اصول اسلامی را رعایت کند و این اصول را نقض نکند. منظور از بینش اسلامی این است نه آنکه مثلاً نوعی سیاست اقتصادی پولی اسلامی وجود دارد. اگر سیاست پولی اسلامی وجود داشت، آقای صدر این مساله را اعلام میکرد. ایشان میگوید ما علم اقتصاد نداریم اما بینش اسلامی داریم یعنی وقتی بانک مرکزی بخواهد سیاست پولی اقتصادی تدوین کند، باید برخی ملاحظات اسلامی را رعایت کند. اهداف سیاستگذار باید معطوف به اهداف مغایر با اسلام نباشد. منظور این است. ما همه این مساله را رها کردهایم و از دانشگاه گرفته تا موسسات تحقیقاتی به همه بودجه دادهایم تا اقتصاد اسلامی را تدوین کنند. نتیجه آن هم هیچچیز مشخص و قابل استنادی نیست.
چرا با وجود این همه مطالعه و تحقیق و حتی وجود منابعی مانند همان کتاب اقتصاد ما، مساله علم اقتصاد اسلامی همچنان مطرح است؟
اشاره کردم در صدر انقلاب وقتی شعار نه غربی، نه شرقی را سر دادند، دنبال راه سوم برای اقتصاد گشتند و خواستند خودشان راه سومی را درست کنند. این ایدئولوژی راه سوم در غرب هم وجود دارد. طرفداران این ایدئولوژی در غرب هم میگویند نه نظام سوسیالیسم خوب است و نه سرمایهداری. امسال صدمین سال پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه است. این انقلاب که با الهام از اندیشههای مارکس صورت گرفت، پس از حدود 70 سال فروپاشید و امروزه کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که از آن حمایت کند. ایدئولوژی سوسیالیسم مارکسی شکست خورده اما از سوی دیگر به نظام سرمایهداری هم ایراداتی وارد است. این است که یک عده به دنبال راه سوم هستند. جستوجوی راه سوم البته قدمت بسیار دارد و قبل از شکست سوسیالیسم روسی هم مطرح بود. وقتی اندیشه راه سوم در غرب هم به هیچ جا نرسید ما در شرق و در ایران میخواهیم چه کاری انجام دهیم؟ اینجا هم عدهای دنبال همان راه سوم بودند منتها برخی این راه سوم را میخواستند به اصطلاح با مبانی اسلامی بسازند. علم اقتصاد موضوع مشخصی دارد. موضوع علم اقتصاد، توضیح چگونگی کارکرد بازار است یا به عبارت دیگر چگونگی تخصیص بهینه منابع در جامعه مبتنی بر مالکیت خصوصی است. اقتصاد اسلامی راجع به این مساله چه میتواند بگوید. این یک بحث علمی دقیقی است که صدها سال است بشر روی آن فکر کرده و الان به نتایجی هم رسیده است. راه سوم چه چیزی میخواهد بگوید؟ سوسیالیستها میگویند ما بازار را قبول نداریم و بازار چیز بدی است. چون به سرمایهداری منتهی میشود و نتایج خوبی ندارد. پس باید سرمایهداری را کنار بگذاریم و با محو مالکیت خصوصی به سوسیالیسم متوسل شویم. پیامبر برجسته سوسیالیسم، کارل مارکس است. اما باید دقت کرد که از نظر وی سوسیالیسم، علم اقتصاد جدیدی نیست بلکه نفی این علم است چراکه میخواهد اقتصاد بازار مبتنی بر مالکیت خصوصی را نابود کند و بر ویرانههای آن سوسیالیسم را بنا نهد. علم اقتصاد ناظر بر توضیح چگونگی ساختار و کارکرد نظام بازار است. وقتی نظام بازاری در کار نباشد، سخن گفتن از علم اقتصاد چه معنایی دارد؟ از نظر مارکس سوسیالیسم جایگزین نظام بازار میشود و «علم سوسیالیستی» جای علم اقتصاد را میگیرد همانگونه که علم حقوق هم در سوسیالیسم مارکسی جایی ندارد و سوسیالیسم به جای آن مینشیند. کسانی که مارکس را درست خواندهاند، هیچگاه از اقتصاد مارکسیستی یا اقتصاد سوسیالیستی حرف نمیزنند چون این اندیشهها مغایر با تفکر مارکس است. ما اقتصاد مارکسیستی نداریم. عنوان کتاب مارکس «سرمایه» است. عنوان فرعی کتاب نقد اقتصاد سیاسی است. آن زمان به علم اقتصاد «اقتصاد سیاسی» میگفتند. مارکس میگفت من علم اقتصاد را نقد میکنم و سوسیالیسم نفی علم اقتصاد است. حالا عدهای از مدعیان مارکسیسم آمدند مدعی اقتصاد مارکسیستی شدند که مغایر با تفکر مارکس است. باز کردن این موضوع نیاز به بحث مستقلی دارد که جای آن در این گفتوگو نیست.
غرب چند سال است که در جستوجوی راه سوم اقتصاد است؟
راه سوم از سده نوزدهم مطرح بود. کسانی که منتقد مارکس و در عین حال سرمایهداری بودند، راه سوم را مطرح کردند. اگر به اقتصاد اسلامی برگردیم، باید بگویم راه سوم مفهومی غیرعلمی است. اقتصاد اسلامی را هم روی همان مدل ایجاد کردند. معلوم است که این تفکر به جایی نمیرسد. شما یا باید اقتصاد بازار را نفی کنید یا باید آن را با ایراداتش بپذیرید. نمیگوییم اقتصاد بازار یا سرمایهداری نظام کاملاً مطلوب و بیعیب و نقصی است چون به هر حال پدیدهای انسانی است و هیچ پدیده انسانیای وجود ندارد که همه چیز آن خوب و بینقص باشد. بنابراین اقتصاد سرمایهداری هم از آنجا که نسبتی با انسان دارد حتماً دارای ایراداتی است. کسانی که معتقد به راهحلهای علم اقتصاد هستند، ادعا نمیکنند که بازار همه مسائل را حل میکند و بدون ایراد است. اما معتقدند بهترین شیوه تخصیص منابع آنی است که از مکانیسم بازار استفاده میکند. عدهای هم البته گفتهاند ما رفع اشکالات نظام سرمایهداری را همان راه سوم میدانیم. رفع اشکالات در خود علم هست. لازم نیست اسم جدیدی روی آن بگذارید به خصوص که اصرار داشته باشید از نام اسلام برای این راه سوم استفاده کنید. بگذارید مثالی بزنم. در خصوص اصلاح نظام بانکی در اوایل انقلاب میگفتند بانکداری کنونی ربوی است و ما بانکداری اسلامی میخواهیم. تعدادی از روحانیون آشنا به موضوع و باتجربه پیشنهاد کردند نام طرح بانکداری جدید را بانکداری اسلامی نگذارند بلکه به آن بانکداری غیرربوی اطلاق کنند. چرا این کار را کردند؟ چون نمیدانستند نتیجه چنین قانونی چیست. ممکن بود نتیجه اصلاح نظام بانکی مطلوب نباشد. اگر نام اسلامی روی آن میگذاشتند، ایرادات طرح را پای اسلام میگذاشتند.
حرف من این است که در حوزه اقتصاد در همه زمینههایی که میخواستیم رویکرد اسلامی را مد نظر قرار دهیم باید همین رویکرد را پیش میگرفتیم. نباید بگوییم این اقتصاد یا سیاست اسلامی است. میتوانیم بگوییم این سیاست یا اقتصاد به نظر ما درستتر است. اگر جواب داد و به نتیجه مثبت رسید، بعداً میتوانیم بگوییم ما این سیاست را با بینش اسلامی تدوین کردیم و نتیجه درستی گرفتیم. نه اینکه نام 40 سال سیاستهای غلط را سیاست اسلامی بگذارید چون در نهایت وجهه اسلام را به مخاطره میاندازید. مدعی اقتصاد اسلامی نباشید. مدعی اقتصاد سالم باشید. اگر اقتصاد سالم جواب داد، میتوانید بگویید این ناشی از الهام گرفتن از بینش و فلسفه اسلامی است.
همان بانکداری غیرربوی هم مورد انتقاد خود این افراد هست و هم مردم.
دقیقاً. الان آقایان میگویند بانکداری غیرربوی به این دلیل جواب نداده که واقعاً اسلامی نبود! چرا آن بانکداری «واقعاً اسلامی» را تعریف نمیکنند. معلوم نیست تصور و تعریف آنها از بانکداری اسلامی چیست. عده دیگری میگویند علت این بوده که آقایان روحانی در خود سیستم بانکی حضور نداشتند. مثلاً چون شورای فقهی در بانک مرکزی یا بانکهای تجاری وجود نداشت، این مشکلات به وجود آمده است. اما آیا واقعاً مشکل نظام بانکداری ما این بوده؟ از طرفی هر قانون بانکیای که تصویب میشود، به تایید فقهای شورای نگهبان میرسد. کسی نمیتواند بگوید این قوانین در تضاد با اسلام است. این استدلال هیچ پایه منطقی ندارد. فقط در جهت تخریب اسلام در افکار عمومی است. چون تاکنون میگفتند کارشناسان بانک مرکزی اشتباه کردند و سیاستهای پولی غلطی نوشتند. اما فردا که شورای فقهی در بانک مرکزی ایجاد کنید، اگر همین نتایج دوباره حاصل شد، چه جوابی به این ایرادات خواهید داد؟ کار کارشناسی را بگذارید، کارشناس انجام دهد و پاسخگوی مشکلات هم او باشد. چرا فکر میکنید اگر در بانک مرکزی یا اتاقهای بازرگانی یا هر جایی یک کارشناس فقهی بگذارید، مشکلات حل میشود؟ به نظر من حل که نمیشود هیچ، ماجرا بدتر هم میشود. چون همه اشکالات را به پای اسلام مینویسند. تا حالا هم با این اقدامات کم به اسلام ضربه نزدهاند. اینکه برخی معتقدند در هر نهاد دولتی و سیاستگذاری باید شورای فقهی یا روحانیون بر سر کار باشند، اشتباه بزرگی است.
قبل از انقلاب هم آیا مساله اسلامی کردن اقتصاد مطرح بود؟
اقتصاد اسلامی مانند سیاست اسلامی بحثهای ایدئولوژیکی بود که پس از انقلاب مطرح شد. قبل از انقلاب فقهایی بودند که راجع به اقتصاد نظر میدادند و اشکالات سوسیالیسم و سرمایهداری را عنوان میکردند. همانطور که قبلاً اشاره شد، محمدباقر صدر در کتاب اقتصاد ما که قبل از انقلاب نوشته به این مسائل پرداخته بود. اما اسلامی کردن علم اقتصاد به صورت عملی طبیعتاً بعد از انقلاب مطرح شد.
بهمن احمدیامویی در کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران از ناآشنایی مسوولان در ابتدای پیروزی انقلاب با مباحث اقتصادی میگوید. انقلاب دست روحانیون بود و آنها بر مسند اجرایی نشسته بودند. نه شناخت چندانی از اقتصاد سرمایهداری داشتند و نه نظام سوسیالیستی. آیا همین ناآشنایی میتواند دلیلی برای طرح مساله راه سوم در اقتصاد و اسلامی کردن علم اقتصاد باشد؟
دقیقاً همین است. این دوستان حرفهایی در مورد ایدئولوژی انقلاب زده بودند اما منشأ آن را خودشان هم نمیدانستند. من در کتاب «اقتصاد و دولت در ایران» توضیح دادم ایدئولوژی ابتدای انقلاب برگرفته از «راه رشد غیرسرمایهداری» اولیانوفسکی، اقتصاددان مارکسیست روسی بود. اگر قانون اساسی ما را نگاه کنید، اغلب بحثهای ما در همین جهت است. اصلهای 43 و 44 قانون اساسی بر مبنای همان تفکر ایدئولوژیک نوشته شده است یعنی زمانی که خواستند در مسیر راه سوم حرکت کنند ایده ضدسرمایهداری را دنبال کردند و تحت تاثیر گرایشهای مسلط آن زمان بودند. سالهای درازی طول کشید تا به تدریج متوجه این اشتباه شوند و بخواهند آن را در اقتصاد اصلاح کنند. سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی در حقیقت اصلاح همان راه سوم بود که میگفت هر چه به بازار و بخش خصوصی مربوط میشود، بد است و باید تحت کنترل دولت باشد. اسم سوسیالیسم را نمیآوردند اما میگفتند ما باید به طرف اقتصاد عادلانه و به اصطلاح اسلامی برویم. عملاً همین کار را انجام دادند. حرف من این است که غیر از رویکرد نظام بازار و سوسیالیستی، راه سومی وجود ندارد. البته تجربه یکصد سال گذشته هم نشان داد که سوسیالیسم هم در عمل اگر به معنای نفی بازار باشد، راهحل نیست بلکه آرمانی غیرقابل اجراست که به بنبست منتهی میشود.
شاید هم این دوستان خواهان بازگشت نظام سوسیالیستی و اندیشههای چپگرایانه اوایل انقلاباند. چون زمانی هم که اقتصاد اسلامی را تعریف میکنند، قرابتهایی با سوسیالیسم در آن دیده میشود.
علت این است که این دوستان تحت تاثیر ایدئولوژی چپ بودهاند. تئوریسینهای انقلاب اسلامی دکتر علی شریعتی، شهید بهشتی و شهید مطهری و طالقانی بودند. همه این بزرگواران به شدت تحت تاثیر اندیشههای چپ قرار داشتند. بهصورت ایجابی شاید خواستار سوسیالیسم نبودند اما نقد آنها بهصورت سلبی از اقتصاد بازار نقد مارکسیستی بود. این را شما هم در نوشتههای همه این بزرگواران میتوانید ببینید. البته دکتر شریعتی در بحثهای خود صراحتاً و به طور ایجابی از سوسیالیسم دفاع میکرد اما سوسیالیسم وی رنگ و لعاب دینی و اسلامی داشت. هنوز هم ما گرفتار همان ایدئولوژی هستیم. اما آقایان به جای اینکه برگردند و در پی اصلاح اشتباهات باشند، فرار به جلو میکنند. انگار تاکنون به اندازه کافی روحانیت را درگیر مسائل اقتصادی و سیاسی نکردهایم.
آنچه در کشور با نام علم اقتصاد اجرا میکنیم، با مبانی اسلامی در تضاد و تعارض است؟
کارشناس دینی نیستم که بتوانم درباره چنین موضوعی اظهار نظر کنم. اما وقتی از ابتدای انقلاب نهادی با عنوان شورای نگهبان همه مصوبات و قوانین و مقررات را با شرع اسلام تطبیق داده و تایید میکند، باید نتیجه بگیریم که این شورا عدم مغایرت همه قوانین با اسلام را تایید کرده است. بنابراین هیچکس در این کشور نمیتواند انصافاً ادعایی خلاف این را مطرح کند. اما اگر بخواهم بهعنوان کارشناس به این سوال پاسخ دهم، باید بگویم از اسلام بهعنوان یک دین کلی شبیه دیگر ادیان، شما میتوانید هم خوانش سوسیالیستی داشته باشید و هم خوانش اقتصاد سرمایهداری. منتها دیگر این بحث کارشناسی اقتصادی است و اسلامی نیست. بهعنوان کارشناس اقتصادی معتقدم تعبیر چپ از اقتصاد در تضاد با ابتداییترین و بدیهیترین اصول اسلامی است. مثلاً اصول اولیه فقه مالکیت خصوصی را محترم میداند. اما سوسیالیسم با این اندیشه کاملاً مخالف است. به نظر من هیچ قاعده و قانون و رویکردی را به طور کلی در اقتصاد بازار رقابتی نمیتوان پیدا کرد که در تضاد با اصول اسلامی باشد چون بحث معاملات در فقه اسلامی اساساً مبتنی بر مالکیت خصوصی و آزادی و اختیار در تجارت است. اما رویکرد سوسیالیستی در موارد بسیاری با اسلام به تضاد میرسد که مهمترین آنها نفی مالکیت خصوصی و آزادی تجارت است.