بانکهایی که ادامه حیاتشان ممکن نیست
بررسی میزان ضرورت ادغام و انحلال بانکها در گفتوگو با داوود سوری
داوود سوری معتقد است: بسیاری از سپردهگذاران بهرغم اینکه بارها به آنها گفته شده که منابع مالی خود را در موسسات غیرمجاز سپردهگذاری نکنند، این کار را کردهاند و این تصمیمی بوده که خود سپردهگذاران به خاطر یک یا دو درصد سود بیشتر گرفتهاند. طبعاً کسی که چنین تصمیمی میگیرد، باید بپذیرد که هزینه این تصمیم را هم بپردازد.
داوود سوری، اقتصاددان و عضو هیاتعلمی دانشگاه صنعتی شریف، معتقد است در شرایطی که بانکهای ما دچار مشکل هستند، نباید از آنها انتظار داشته باشیم بتوانند بدون کمک از طرف دولت و دیگران این مشکل را حل کنند، همانطور که هیچ بحران مالی در دنیا نمیبینیم که بدون کمک دولت حل شده باشد. با این حال او درباره موضوع ادغام یا انحلال تعدادی از بانکها میگوید: «هیچ شکی نیست که بسیاری از بانکهای ما نمیتوانند ادامه حیات پیدا کنند. با اینکه من کمک دولت به نظام بانکی را ضروری میدانم، فکر میکنم کمک به چنین بانکهایی پول دور ریختن است و باید این بانکها کنار گذاشته شوند.»
♦♦♦
آقای دکتر عقیلیکرمانی در کنفرانس زوریخ گفته است که بانکهای ایران به دلیل ارائه وامهای بد طی سالهای گذشته، اکنون دچار مشکل شدهاند و نیاز به بهروزرسانی دارند. وام بد چه ویژگیهایی دارد و چرا در سالهای گذشته وام بد برای نظام بانکی ما مشکلساز شده است؟
به طور خلاصه وام بد وامی است که گیرنده آن را به موقع برنمیگرداند. دلایل مختلفی وجود دارد برای اینکه چرا گیرنده وام را برنمیگرداند و چرا بانک این وام بد را اعطا کرده است. وجود وام بد در سیستم بانکی یک امر طبیعی است و اساساً وام بد جزئی از صنعت بانکداری است. آنچه در نظام بانکی مشکلساز میشود از حد گذشتن وام بد است. در واقع صنعت بانکداری با ریسک آمیخته است و هیچ نظام بانکی نیست که در آن ریسک وجود نداشته باشد، اما این ریسک باید مدیریت شود در حد قابل قبولی که توان مالی بانک را ضعیف نکند و بانک بتواند زیان آن ریسک را بپذیرد. ریسک در صنعت بانکداری امری پذیرفتهشده است و اساساً سود بانک بر این مبنا شکل گرفته است.
اما درباره اینکه چرا در نظام بانکی ما این وامهای بد مشکلساز شدهاند، دلایل مختلفی میتوان مطرح کرد. یک دلیل عمومی این است که در کشور ما بحثی وجود دارد که از آن تحت عنوان ریسک سیستماتیک نام برده میشود و آن بحث این است که بسیاری از بانکها در یک فرآیند کاملاً معقول در یک مقطع زمانی وامی به یک بنگاه یا فرد اعطا میکنند که شاید از هر لحاظ تمامی معیارهای موجود را دارد، اما چون فرآیند بازپرداخت وام یک فرآیند طولانیمدت است و سالهای آتی را در بر میگیرد، این احتمال همیشه وجود دارد که در سالهای آتی به دلیل شرایطی که در اختیار آن بنگاه نیست، فعالیت آن بنگاه با اختلال مواجه شود و آن بنگاه نتواند وام خود را بازپرداخت کند آنوقت آن وام یک وام بد تلقی میشود. به عنوان مثال بسیاری از بانکهای ما در دهه 80 وامهایی اعطا کردهاند به بنگاههای مختلفی که شاید در آن مقطع به عنوان بنگاههایی که نکول میکنند، شناخته نمیشدند و خیلی از بنگاهها یا افرادی که الان هم وام نکولشده دارند، بنگاهها یا افرادی کاملاً موجه هستند. واقعیت این است که تحریمهایی علیه ایران اعمال شد و همچنین بر اثر سیاستهای نادرست داخلی و فشار خارجی، نرخ رشد اقتصادی به منفی شش درصد و هفت درصد کاهش یافت. به هر حال این رشدهای منفی به معنی کاهش سطح فعالیتهاست و وقتی سطح فعالیتها کاهش پیدا میکند، افراد و بنگاهها دیگر توان بازپرداخت وام خود را ندارند، نکول میکنند و وامی هم که گرفتهاند وام بد تلقی خواهد شد. اینجا ما نمیتوانیم هیچ تقصیری را بر عهده بنگاه یا برعهده بانک بگذاریم. این جزو ریسک سیستماتیک است که بسیاری از آن به سیاستهایی برمیگردد که خارج از کنترل بانک، بنگاهها یا افرادی است که نکول کردهاند. بسیاری از بازرگانان و تولیدکنندگان خوشنام ما ممکن است الان وام نکولشده داشته باشند، نه به این دلیل که سوءنیت داشتهاند یا بانک سوءنیت داشته و درست کار نکرده است، بلکه به دلیل شرایط نامناسب اقتصادی که در اختیار هیچ کدام از اینها هم نبوده است.
البته بخشی از وامهای بد هم ممکن است جزو آن دسته از وامهایی باشند که از ابتدا بانک با سیستمی نامناسب اعطا کرده است؛ یعنی یا سیستم تشخیص بانک مناسب نبوده یا بانک با آگاهی از اینکه در حال دادن یک وام بد است، از ابتدا وام بد اعطا کرده است.
اعطای وام بد بیشتر ناشی از اشکال در سازوکار سیستم بانکی است یا دخالتها و وامهای دستوری؟ این وامهای بد را چه کسانی دریافت کردهاند؟
عمده این وامهای بد وامهایی است که به دولت و شرکتهای دولتی داده شده و عمده این وامها نیز در بانکهای دولتی و در دهه 80 اعطا شده است. دلایل مختلفی میتوانیم برای این موضوع داشته باشیم. ما در دهه 80 شاهد بودیم که رئیسجمهوری پیشین وقتی به قدرت رسید، در یک شب، تمامی روسای بانکها را تغییر داد. در آن مقطع مدیران بانکها به همراه رئیسجمهوری به سفر میرفتند و مجبور بودند قولهایی را که ایشان میداد تامین مالی کنند. استاندارها روسای بانکها را به دفتر خود میخواستند و مجبورشان میکردند وامهایی را به طرحها و افرادی اعطا کنند. بسیاری از این وامها چنین ریشههایی دارند؛ یعنی به بانکها تحمیل شده است.
بخش دیگری از این مساله ناشی از نحوه اداره بانکها در گذشته بوده است. عمده مشکلاتی که سیستم بانکی ما در حال حاضر دارد، مسائلی است که در دهه 80 شروع شده، الان فصل میوه دادن آنهاست و البته میوهاش میوه تلخی است، ولی وقتی به ریشه مشکلات نگاه کنیم میبینیم که درباره بخشی از آنها بانکها مقصر هستند. عمدتاً بانکهای دولتی ما یا تصمیمات از جانب دولت به آنها تحمیل شده، یا افرادی در آنها به کار گمارده شدهاند که بانکداران حرفهای نبودهاند. ما در دوران رئیسجمهوری پیشین شاهد بودیم فردی که حتی یک روز هم در یک بانک کار نکرده بود، به ریاست دومین بانک بزرگ کشور منصوب شد و بعد هم مساله اختلاس سه هزار میلیارد ریالی اتفاق افتاد، دیدیم رئیس بانک خصوصی که در آن دوره یکی از بانکهای موفق بود، بهراحتی توسط رئیسجمهوری کنار گذاشته شد و آن بانک از آن به بعد تقریباً دیگر روز خوشی به خود ندیده است. در آن دهه دیدیم بانکهایی شکل گرفت که متعلق به نهادها یا بنگاههایی بود که هیچ تخصصی در بانکداری نداشتند، اما با مقاصد خاص خود وارد این حرفه شدند، از افرادی استفاده کردند و نظام بانکی و بانکداری را دچار مشکلاتی کردند که امروز شاهد آنها هستیم. اگر بخواهیم ریشهیابی کنیم که وامهای بد از کجا آمده، عوامل خیلی زیادی در آنها نقش دارد. هرچند در نهایت وام بد را بانک اعطا کرده، اما اینکه چرا بانک وام بد اعطا کرده ریشههای مختلفی دارد که شاید در بسیاری از این ریشهها واقعاً خود بانک نقش زیادی نداشته باشد.
بانکهای خصوصی در این زمینه چه وضعیتی دارند؟
مساله عمده بانکداری ما بانکهای دولتی هستند. نقش بانکهای خصوصی در نظام بانکی ما از لحاظ حجم منابعی که در اختیارشان قرار دارد، بسیار کوچک است. البته بانکهای خصوصی هم مشکل دارند، اما مگر ما چند بانک خصوصی داریم؟ نباید با اسامی سر خودمان را کلاه بگذاریم. ما به جز بانک دولتی، بانک خصولتی هم داریم که هرچند درصدی از سهام آن را در اختیار مردم قرار دادهایم، اما کنترل، اداره و مدیریت آن تماماً در اختیار دولت است. بانک خصوصی بانکی است که اعضای هیاتمدیره آن را مردم یا سهامدارانش تعیین کنند نه دولت. درواقع میتوانیم عمده بانکهایمان را بانکهای حکومتی بنامیم چون متعلق به نهادهای حکومتی و در اختیار دولت و نظام تصمیمگیری کشور هستند، هرچند روی کاغذ و از لحاظ قوانین به عنوان بانک خصوصی ثبت شده باشند. بنابراین عمده مشکل ما در بانکهایی است که به دولت یا نهادهای حکومتی متعلق هستند.
آقای دکتر عقیلیکرمانی گفته است برای ساماندهی بخش بانکی ایران 180 تا 200 میلیارد دلار هزینه نیاز است و ما توانایی این هزینه را نداریم. ایشان موضوع تعطیلی یا ادغام بانکها را مطرح کردهاند. به نظر شما انحلال یا ادغام راه حل مناسبی برای این مساله است؟
صحبت ایشان درست است اگر از این زاویه نگاه کنیم که باید در یک روز، یک ماه یا شش ماه این مبلغ پول را در اختیار بانکها قرار دهیم که به شرایط بهتری برسیم چون ما این پول را نداریم. نظام بانکی و نظام مالی که ما الان داریم مثل یک گوی بلورین است که هزار و یک شکستگی روی آن ایجاد شده است. ما نمیتوانیم آن را با یک گوی بلورین کاملاً سالم عوض کنیم، با آن شوخی هم نمیتوانیم بکنیم. باید سعی کنیم برنامهای داشته باشیم که در بلندمدت و به صورت تدریجی مشکلات این نظام بانکی را حل کنیم به طوری که سیستم اقتصادی کشور هم گردش خودش را داشته باشد. مخصوصاً در این شرایطی که هستیم، نباید کاری کنیم که در مسیر اصلاح نظام بانکی یا مالی کشور، فعالیت اقتصادی کشور مختل شود. من فکر میکنم برای این بحث که این بانک منحل و آن بانک ادغام شود، خیلی زود است. این موضوع نیازمند کار کارشناسی است و نیازمند این است که ابتدا برای آن چارچوبی تعیین کنیم و ببینیم چه بانکهایی در کجای این چارچوب قرار میگیرند.
نظر شما درباره چارچوبی که آقای دکتر عقیلی پیشنهاد دادهاند چیست؟ ایشان گفتهاند میتوان سه سال به بانکهای ایران مهلت داد تا بیلان خود را بهبود بخشند و بعد از سه سال، اگر نسبت کفایت سرمایه آنها زیر شش درصد باشد باید کاملاً بسته شوند، اگر بین ۶ تا ۱۰ درصد باشند باید با تامین سرمایه بیشتر، در دیگر بانکها ادغام شوند و نباید تا زمانی که بیلان آنها مطابق استانداردهای بسته سوم بازل نیست، فعال بمانند.
روی کاغذ خیلی ساده است. ایشان از بازل 3 حرف میزنند، درحالیکه ما هنوز بازل 1 هم نیستیم. بانک مرکزی ما بازل 2 را هم نه اجباری کرده و نه برنامهای برایش دارد. ما نهتنها از لحاظ بنیه مالی بانکها، بلکه از لحاظ علم و دانش و مدیریت و اجرای این کار هم راهی بسیار طولانی در پیش داریم. این مساله آنقدر ساده نیست که با سه سال فرصت دادن حل شود. سه سال زمان خیلی کمی است. در کشورهای اروپایی برای اجرای بازل 3 قریب به هفت سال به بانکها وقت داده شده، درحالیکه آن بانکها هیچ مشکلی نداشتهاند و گاهی بازل 2 را بهدرستی اجرا کرده بودند و از توان کارشناسی کافی هم برخوردار بودند. البته من فکر میکنم ایشان به عنوان مثال گفتهاند سه سال فرصت داده شود و منظورشان از اعدادی که درباره کفایت سرمایه ذکر کردهاند، قرار دادن یک چارچوب برای اصلاح بانکها بوده است. در این صورت من کاملاً با ایشان موافق هستم که ما باید چارچوبی برای بانکها تعیین کنیم که در آن قرار بگیرند.
اگر در یک چارچوب مشخص تصمیم به ادغام یا انحلال تعدادی از بانکها گرفته شود، چنین تصمیمی چقدر میتواند تاثیر مثبت داشته باشد؟
صرف اینکه ما بانکها را در یک چارچوب قرار دهیم و از آنها بخواهیم در این چارچوب قرار بگیرند، کار نخواهد کرد چون بانکهای ما الان در شرایطی نیستند که در چنین چارچوبی قرار بگیرند. خود ما میگوییم بانکهای ما با بحران و مشکل روبهرو هستند. در این شرایط نباید از آنها انتظار داشته باشیم بتوانند بدون کمک از طرف دولت و دیگران این مشکل را حل کنند. هیچ بحران مالی را در دنیا نمیبینیم که بدون کمک دولت حل شده باشد. بنابراین الان اولین قدم این است که ما نظام بانکی را تقویت کنیم و به یک شرایط باثبات برسانیم، بعد از آن میتوانیم با بررسی ساختارها، برای جلوگیری از مشکلات بعدی، ساختاربندی مجدد داشته باشیم که آنجا میتوان انحلال یا ادغام را انجام داد. ولی در شرایطی که این مریض در حال موت است، نمیتوان به او گفت درست بنشین یا بلند شو و روی صندلی دیگری بنشین چون این مریض اصلاً نا ندارد از جایش بلند شود.
یعنی ادغام و انحلال اساساً ممکن نیست یا اینکه عوارض بدی برای نظام بانکی دارد؟
ممکن نیست چون الان بانکهای ما در شرایط بسیار بدی قرار دارند و اصلاح خود یا سیستمهای مالی و مدیریتی خود برایشان امکانپذیر نیست. چون بانک نمیتواند الان تعطیل کند و بگوید من شش ماه بعد با یک شرایط جدید و خوب خواهم آمد. ما این سیستم را داریم. نمیتوانیم کسانی را از بیرون بیاوریم. قابلیتهای افراد و سیستم کنونی هم مشخص است و ما مجبوریم با همین سیستم کار کنیم. چون این سیستم برای نظام اقتصادی ما بسیار مهم است و نمیتوانیم آن را بشکنیم، کنار بگذاریم و یک سیستم جدید را جایگزین آن کنیم. ما باید با همین سیستم کنار بیاییم و به آن کمک کنیم که به یک شرایط تثبیتشده برسد. وقتی به یک شرایط ثابت رسید، میتوانیم به آن کمک کنیم که مشکلاتش را حل کند تا در آینده دوباره دچار چنین مشکلاتی نشود.
به نظر شما تعطیلی نیمی از بانکهای ایرانی یا باقی ماندن 13 بانک از 35 بانک بر چه اساسی مطرح شده و چقدر میتواند ارزیابی درستی باشد؟
من اصلاً به اینکه عددی را مشخص کنیم اعتقاد ندارم. شاید آقای دکتر عقیلیکرمانی در بررسی خود به این نتیجه رسیدهاند که از این 35 بانک موجود 13 بانک این قابلیت را دارند که با تغییراتی شرایط خود را بهبود ببخشند و سایر بانکها نخواهند توانست این کار را انجام دهند. حتماً ایشان بر اساس مطالعهای به این نتیجه رسیدهاند، ولی من نمیدانم آن مطالعه چه بوده و چارچوب آن چیست. با این حال هیچ شکی نیست که بسیاری از بانکهای ما نمیتوانند ادامه حیات پیدا کنند. با اینکه من کمک دولت به نظام بانکی را ضروری میدانم، فکر میکنم کمک به چنین بانکهایی پول دور ریختن است و باید این بانکها کنار گذاشته شوند. من تعداد دقیق این بانکها را نمیدانم ولی این حرف ایشان درست است که ادامه حیات بسیاری از این بانکها که عمدتاً وابسته به نهادها هستند، بهصرفه نیست.
هزینههای انحلال یا ادغام احتمالی بانکها برای سهامداران، نظام بانکی و سپردهگذاران چیست و چگونه میتوان در چنین فرآیندی جلو بیاعتمادی به نظام بانکی را گرفت؟
حل مشکلاتی که در نظام بانکی ما به وجود آمده، خواهناخواه عدهای را ناراحت خواهد کرد و به عدهای زیان وارد خواهد کرد. ولی همه تلاشها باید بر این باشد که زیانی که اصلاح نظام بانکی در پی خواهد داشت به حداقل برسد و آن زیان بیشتر به سمت سهامداران و صاحبان یا بنیانگذاران بانکها متوجه شود، تا سپردهگذاران. با این حال هیچ شکی در این نیست که خواهناخواه ما با مشکل بیاعتمادی مواجه میشویم. واقعیت این است که ریسک بخشی از صنعت بانکداری است. سپردهگذاران ما هم باید این ریسک را بپذیرند و وظیفه خود را که انتخاب بانک مناسب است بهدرستی انجام دهند و بابت انتخابی که میکنند هزینه بپردازند. در حال حاضر بسیاری از سپردهگذاران بهرغم اینکه بارها به آنها گفته شده که منابع مالی خود را در موسسات غیرمجاز سپردهگذاری نکنند، این کار را کردهاند و این تصمیمی بوده که خود سپردهگذاران به خاطر یک یا دو درصد سود بیشتر گرفتهاند. طبعاً کسی که چنین تصمیمی میگیرد، باید بپذیرد که هزینه این تصمیم را هم بپردازد. این جزو وظیفه سپردهگذاران است که بین بانک خوب و بد تفکیک قائل شوند و هزینههای تصمیم خود را بپذیرند. البته در فرهنگ ما پیش از این چنین چیزی مطرح نبوده است. ما هیچ وقت به این موضوع عادت نکردهایم؛ بانکها همیشه از طرف دولت حمایت شدهاند و دولت هم همیشه سعی کرده مشکل را به دوش بگیرد که البته در حقیقت به این معناست که با پذیرفتن هزینههای مشکل، بار آن را بر دوش همه مردم بگذارد، اما چارهای نیست و مردم باید این مسوولیت داشتن خود را یاد بگیرند و دولت هم بپذیرد که نباید زیان یا هزینه تصمیم یک عده را بر دوش دیگران بگذارد.