در صف ایستادن مردم شایسته تقبیح نیست
تحلیل رفتار مردم در مواجهه با تغییر نرخ سود در گفتوگو با رسول رمضانیان
رسول رمضانیان معتقد است: حالت نقطه بهینه این است که ما خودمان نرویم بانکهایمان را ورشکسته کنیم، بانکها هم برای به تعویق انداختن ضرری که الان میدهند، کاری نکنند که در درازمدت ورشکسته شوند. اما تراژدی منابع مشترک دارد رخ میدهد.
برخی رسانهها و کاربران شبکههای اجتماعی بیشینهیابی مردم در مواجهه با بخشنامه اخیر بانک مرکزی را سرزنش کردند و رفتار مردمی را که برای انعقاد قراردادهای جدید بانکی در روزهای منتهی به مهلت بانک مرکزی برای اجرای بخشنامه الزامات سود بانکی، در صف ایستادند درخور تقبیح دانستند. اما رسول رمضانیان، تحلیلگر و عضو هیات علمی دانشکده علوم ریاضی دانشگاه فردوسی مشهد، با یادآوری اینکه مردم به دنبال بیشینه کردن سود خود هستند، میگوید این وظیفه سیاستگذار است که «ببیند منفعت جمعی که مردم جامعه بهصورت فردی به آن نگاه میکنند چیست و سازوکار و مکانیسم را طوری طراحی کند که بیشینهسازی فردی به بیشینهسازی اجتماعی منجر شود یا حداقل به ضرر اجتماعی منجر نشود». رمضانیان در صف ایستادن مردم را شایسته تقبیح نمیداند، اما معتقد است «اگر اعتماد به سیستم بیشتر بود، این اتفاق میتوانست رخ ندهد.» این استاد دانشگاه تاکید میکند: «عدم اعتماد سبب میشود فرد بگوید منفعت اجتماعی که این مسوولان وعده میدهند برای من نفعی ندارد، سهم من در آن مشخص نیست و حتی مشخص نیست که این مسوولان، اجتماعی نگاه کردهاند یا منفعت گروهی خاص را در نظر گرفتهاند. این عدم اعتماد سبب میشود رفتار عقلانی مردم این باشد که در صف بانک بایستند و هرچه زودتر با نرخ بهره بالاتر سپردهگذاری کنند حتی اگر گفته شود این سود بالا به نظام بانکی و در آینده به کشور آسیب جدی وارد میکند.»
♦♦♦
از منظر انتظارات عقلانی، چگونه میشود رفتار مردمی را که برای انعقاد قراردادهای جدید با بانکها در فرصتی که تا اجرای بخشنامه الزامات سود بانکی باقی مانده بود، در صف ایستادند تحلیل کرد؟
ابتدا درباره الزامات سود بانکی توضیحاتی میدهم. در حال حاضر، با وجود نرخ تورم حدود 10 درصد، بانکها سود بانکی بیش از 20درصدی میپردازند؛ یعنی نرخ سود واقعی بیش از 10 درصد است، در حالی که در هیچ جای دنیا نرخ سود واقعی 10 درصد نیست. اگر نرخ تورم بالا و مثلاً 16 درصد بود و سود بانکی هم 20 درصد بود، میگفتیم این رویه معمولی است و ما در حال پرداخت چهار درصد نرخ سود واقعی هستیم که با توجه به ریسکی که کشور دارد، این مقدار برای جذب سرمایه طبیعی است.
رابطه دیگری هم میان نرخ بهره و نرخ رشد اقتصادی وجود دارد. نرخ رشد اقتصادی ما پایینتر از نرخ سود واقعی است. فرض کنید ما خانوادهای هستیم و یک بنگاه اقتصادی داریم که میتوانیم به ازای هر یک میلیون تومان سرمایه در هر سال 30 هزار تومان سود تولید کنیم، این یعنی رشد اقتصادی ما سه درصد است. حال میرویم از بیرون با نرخ سود 15 درصد وام میگیریم و به ازای هر یک میلیون تومان 150 هزار تومان بهره میدهیم! این عقلانی نیست. با توجه به اینکه دلار را هم تثبیت کردهایم، اگر یک نفر دلارهایش را در خارج از کشور بفروشد و بیاید داخل بانک ایرانی سپردهگذاری کند، میتواند سود را از ایران بیرون ببرد، در حالی که ما به میزان آن سودی که بانک به فرد میدهد، رشد اقتصادی ایجاد نکردهایم؛ یعنی عددی که نرخ رشد اقتصادی ما نشان میدهد اصلاً معادل با سودی که به او میدهیم نیست. طبق آخرین آمارها نرخ رشد اقتصادی ما با احتساب نفت تقریباً هشت درصد است، ولی نرخ سود واقعی ما بیشتر از 10 درصد به نظر میرسد. این یعنی ما خودمان به کسی که دلارهایش را به تومان تبدیل کرده و در بانکهای ایران سرمایهگذاری کرده، از نفت یارانه دادهایم. پس باید نرخ سود را پایین نگه داریم، اما بانکها با توجه به اینکه نقدینگیهای آنها چند سال است یخ زده، برای اینکه ورشکسته نشوند، نرخ سود را بالا بردهاند. حال ممکن است این نقدینگی بانکها در بخش مسکن و املاک یخزده باشد یا در هر بخش دیگر، اما در مجموع ذات بانک این است که از افرادی پول بگیرد و به دیگران وام بدهد. به همین دلیل نرخ سود را بالا بردهاند تا پولها را جذب کنند. در این زمینه میان بانکها رقابت ایجاد شده و در این رقابت، بانکها نرخ سودشان را بالا بردهاند، در حالی که ترازهایشان منفی است و عملاً ورشکسته هستند و تنها به دلیل اعتماد عمومی که مشخص نیست تا کی ادامه داشته باشد، سرپا باقی ماندهاند. نتیجه این وضعیت ورشکستگی بانکی است. بانک مرکزی با تاخیری شدید برای ساماندهی این موضوع آن هم بهصورت دستوری وارد شده است. ادامه پرداخت سود بالا، در درازمدت به نفع بانکها نیست و هر بانکی در کوتاهمدت دارد مشکلات خود را عقب میاندازد که این مشکلات انباشت میشود و آسیبی بزرگ ایجاد میکند. بانک مرکزی دفعتاً بخشنامه کاهش سود بانکی را اجرا نکرد و در فرصت چندروزهای که برای اجرای بخشنامه اعلام کرد، دو اتفاق رخ داد. یکی اینکه بانکها خودشان با ارسال پیامک مشتریان را تشویق کردند که قبل از تاریخ اجرای بخشنامه، نوع سپرده خود را عوض یا سپرده افتتاح کنند. دیگر اینکه مردم هم به این دعوت پاسخ مثبت دادند و برای انعقاد قراردادهای جدید با بانکها در صف هم ایستادند.
در شبکههای اجتماعی انتقادهایی از این استقبال مردم مطرح شد. به نظر شما چرا این رفتار در جامعه ما تقبیح میشود؟
این انتقادها ناشی از آن است که ما هنوز جامعهای هستیم که فکر میکنیم انسان صلاح اجتماعی را به صلاح فردی ترجیح میدهد و به دنبال تحقق جامعه آرمانی هستیم نه اجتماع کارآمد. ما هنوز فکر میکنیم باید انسان را عوض کنیم، در حالی که باید مکانیسمها را تغییر داد. واقعیت این است که مفهوم صلاح اجتماعی در همه موارد مصداق ندارد. در مقاطعی که جامعه در خطر است، مردم تشکیل یک اجتماع میدهند. اما در شرایطی که خطر حس نشود، مردم چندان رفتار اجتماعی از خود بروز نمیدهند و بیشتر به دنبال بیشینه کردن منافع فردی خود هستند. بحثهای اخلاقی هم در اینجا اساساً مطرح نیست. بانکها این فرصت چندروزه را دیدند و هرکدام از آنها با خود گفتند که اگر از مردم دعوت نکنند در این فرصت حسابهای بلندمدت با نرخ سود بالاتر افتتاح کنند، سایر بانکها این کار را میکنند، در نتیجه مشتریهای آنها سپردههایشان را به سایر بانکها میبرند و بانکی که چنین سودهایی را وعده نداده، در همین فرصت چندروزه خالی میشود. بنابراین هر بانکی از ترس اینکه سایر بانکها این وعده را بدهند، این کار را انجام میدهد و این یک نقطه تعادل است. از منظر نظریه بازیها، رفتاری که بانکها در این چند روز انجام دادند، کاملاً عقلانی است و هیچ ایرادی به آن نیست، بلکه باید گفت مهلتی که بانک مرکزی به بانکها داده سبب شده است که تراژدی منابع مشترک رخ بدهد و باید انگشت سوال را به سمت بانک مرکزی نشانه گرفت که چرا بخشنامه را به نحوی اعلام کرد که به تراژدی منابع مشترک منجر شود.
درباره رفتار مردم هم، طبیعی است که هر فرد به دنبال بیشینه کردن درآمد خودش است. اما میتوان سوال کرد چرا مردم برای بیشینه کردن سود خود به سمت بانک میروند؟ چرا حالا که بانک مرکزی بهصورت دستوری میخواهد نرخ سود را پایین نگه دارد، این پول به سمت بازار سهام و کسبوکار نمیرود؟ چرا ریسک کسبوکار و ریسک بازار بورس ما اینقدر بالاست که افراد با اینکه میبینند که بعضی موسسات مالی ورشکسته شدهاند، باز هم ریسک بانکی را چندان جدی نمیگیرند یا آن را کمتر از ریسک بازار بورس و سرمایهگذاری در کسبوکارها و استارتآپها تلقی میکنند. باید این نکته را هم گفت که سرمایهگذاری در بازار سهام دانش هم میخواهد و نبود این دانش سبب میشود مردم به سمت بازار سهام نروند. از سوی دیگر بورس ایران شفاف هم نیست و مردم ترجیح میدهند سرمایهگذاری در بانک را انتخاب کنند. فضای بازار مسکن هم که مدتها موتور محرک اقتصاد ایران بوده، از نگاه مردم خاموش شده و با توجه به اینکه قله جمعیت ایران یعنی دهه شصتیها 30سالگی را رد کردهاند و تعداد زیادی هم مسکن خالی در کشور داریم، سرمایهها به سمت مسکن نمیرود و افراد ترجیح میدهند در بانک یا نهایتاً بازار طلا سرمایهگذاری کنند. من این رفتار مردم را کاملاً عقلانی میدانم. مردم ایران، به علت سوددهی بازار مسکن در نیمقرن گذشته (به علت رشد جمعیت) عادت به سرمایهگذاری بدون ریسک کردهاند و هنوز سرمایهگذاران ایرانی به این باور نرسیدهاند که برای به دست آوردن سود، راهی جز پذیرش ریسک ندارند و در نبود بازار مسکن، نرخ سود بالای بانکی را انتخاب میکنند.
چرا از نظر برخی این بیشینهیابی مردم امری مذموم و ناپسند است؟
بعضی میگویند چرا مردم با اینکه هوا آلوده است خودرو بیرون میآورند، در حالی که این رفتارها کاملاً طبیعی است و به آن تراژدی منابع مشترک (Tragedy of commons) میگویند. این انتظار که خود مردم از وقوع تراژدی منابع مشترک جلوگیری کنند، انتظار معقولی نیست. دولتها باید وارد شوند و از تراژدی منابع مشترک جلوگیری کنند. اما چنین انتظاری در جامعه ایرانی وجود دارد که باید جامعه اینطور رفتار کند. خود من وقتی کمسنتر بودم این حس آرمانی را داشتم. ممکن است این حس ناشی از این باور باشد که ما میتوانیم گروه اجتماعی بشویم، اما مساله این است که آدمها نمیتوانند در برابر هر مساله اجتماعی رفتار اجتماعی انجام دهند. مثلاً همه میدانند آلودگی هوا بد است، اما کشورهای دنیا نمیتوانند در برابر آلودگی هوا با هم متحد شوند چون مساله تراژدی منابع مشترک مطرح است یعنی هر کس میگوید بگذار دیگری این کار را بکند، نه من. در حالت تراژدی منابع مشترک، تعادل سیستم و رفتار غالب برای هر فرد آن است که هر کسی دقیقاً کاری را که به ضرر جامعه است، انجام بدهد. مسلماً ممکن است به خاطر باورهای فرهنگی و مذهبی همه بگویند نقطه بهینه و نقطه پارتو (Pareto) باید رخ دهد، اما مساله این است که آن نقطه پارتو (Pareto) از لحاظ نظریه بازی، نقطه تعادل نیست یعنی سیستم در حالت تعادل قرار ندارد. بنابراین با اینکه انتظار فرهنگی این است که حالت بهینه (Pareto) اتفاق میافتاد، اما حالت تعادل رخ میدهد.
از منظر سیاستگذاری چگونه میشود این رفتار را تحلیل کرد؟
درباره سیاستگذاری کل هم این موضوع مساله تراژدی منابع مشترک است. حالت نقطه بهینه این است که ما خودمان نرویم بانکهایمان را ورشکسته کنیم، بانکها هم برای به تعویق انداختن ضرری که الان میدهند، کاری نکنند که در درازمدت ورشکسته شوند. اما تراژدی منابع مشترک دارد رخ میدهد. مانند همان مثال ماشین بیرون آوردن در آلودگی هوا، یا مثال یک دریاچه که همه میدانند اگر از آن بیش از اندازه ماهیگیری کنند، ماهیها فرصت تولیدمثل دوباره پیدا نمیکنند و نسلشان از بین میرود. اما هر ماهیگیری میگوید بقیه ماهیگیری نکنند، من میکنم.
بهطور کلی یکی از نقشهای اساسی دولتها همین است که بیایند و در شرایطی که تراژدی منابع مشترک رخ میدهد، مکانیسمها و سازوکارها را طوری طراحی کنند که مردم گرفتار نشوند، نه اینکه همانند بانک مرکزی نحوه اعلام بخشنامه را طوری قرار دهند که به تراژدی منجر شود! آنجا که قوانین سلبی و جریمهای وضع میکنیم، برای همین است که بگوییم بهعنوان مثال اگر ماهیگیری از دریاچهای ماهی گرفت، مجوز ماهیگیریاش را لغو میکنیم. این قانونی است که ضرورت دارد برای جلوگیری از گرفتاری مردم وضع شود و خیلی هوشمندانه هم باید وضع شود تا بتوان جلو تراژدی منابع مشترک را گرفت. مردم یک جامعه درواقع با عقلانیت در آن سازوکاری که از طرف سیاستگذار تعریف شده، دنبال بهینه کردن و بیشینه کردن سود خود هستند. حال سیاستگذار باید ببیند منفعت جمعی که مردم جامعه بهصورت فردی به آن نگاه میکنند چیست و سازوکار و مکانیسم را طوری طراحی کند که بیشینهسازی فردی افراد به بیشینهسازی اجتماعی منجر شود یا حداقل به ضرر اجتماعی منجر نشود. این سیاستگذاری دقیق و قرار دادن قوانین تسهیلاتی مناسب و قوانین جریمهای مناسب که دقت و هوش بالایی میخواهد مهم است. اینکه سیاستگذار مکانیسم و سازوکار خوبی طراحی نکند و سیستمی طراحی کند که در آن منافع فردی با منافع اجتماعی همخوانی نداشته باشد بعد مردم را نصیحت کند که در جهت مغایر منافع اجتماعی حرکت نکنند، به نتیجهای نمیرسد چون مردم به دنبال منافع فردی خود میروند و اتفاقی که میافتد دقیقاً ورشکستگی اجتماعی در آن حوزه است.
طراحی مکانیسمها و سازوکارهای اجتماعی موضوع بسیار مهمی است که مورد غفلت قرار دارد و فرض اصلیاش هم این است که هر فردی به دنبال بیشینه کردن منافع فردی خود است. این سیاستگذار است که باید کاری کند که عادلانه و در جهت کارآمدی کل جامعه باشد.
در صف ایستادن مردم شایسته تقبیح است یا سیاستگذاریهای نادرست اقتصادی؟
در صف ایستادن مردم شایسته تقبیح نیست. البته اگر اعتماد به سیستم بیشتر بود، این اتفاق میتوانست رخ ندهد. ممکن است گفته شود در کشور دیگری سونامی میآید، اما مردم صف و نظم را رعایت میکنند تا یک به یک به آنها کمک شود، اما علت این است که در آن کشور، افراد میدانند که از منفعت اجتماعی سهمی به دست میآورند که بیشتر منفعت فردی آنهاست. ولی ما چنین اعتمادی را در سیستم خود نداریم. واقعیت این است که اعتماد به سیستم خیلی مهم است. مردم در جامعه ایرانی آموختهاند که نمیشود حتی به سخنان رئیسجمهوری اعتماد کرد. به علت همین نبودن همدلی اجتماعی در ایران، وقتی دولت بگوید ما برای جلوگیری از ورشکستگی نظام بانکی، میخواهیم نرخ سود را در حد مشخصی نگه داریم، مردم همکاری نمیکنند. درواقع وقتی یک فرد منفعت فردی خود را با سهمش از منفعت اجتماعی مقایسه میکند، اگر ببیند سهمش از ضرر اجتماعی ناچیز است، به دنبال منفعت فردی خود حتی به قیمت ضرر اجتماعی میرود. از همین روست که ما شاهد نوعی رفتار دوگانه اجتماعی هستیم. جامعه ما اجتماعی نیست، بلکه یک جامعه فردی است و علتش هم تجربیاتی است که افراد از مسوولان و نمایندگان اجتماعی داشتهاند و به این نتیجه رسیدهاند که اینها قابل اعتماد نیستند. این عدم اعتماد سبب میشود فرد بگوید منفعت اجتماعی که این مسوولان وعده میدهند برای من نفعی ندارد، سهم من در آن مشخص نیست و حتی مشخص نیست که این مسوولان، اجتماعی نگاه کردهاند یا منفعت گروهی خاص را در نظر گرفتهاند. این عدم اعتماد سبب میشود رفتار عقلانی مردم این باشد که در صف بانک بایستند و هرچه زودتر با نرخ بهره بالاتر سپردهگذاری کنند حتی اگر گفته شود این سود بالا به نظام بانکی و در آینده به کشور آسیب جدی وارد میکند.
صفهای انبوه مردم در شعب بانکی برای تبدیل حسابهای بانکی خود از کوتاهمدت به بلندمدت چه پیامهایی برای سیاستگذار دارد؟
صفهای اخیر مردم دو پیام برای سیاستگذار دارد؛ یکی اینکه اعتماد عمومی وجود ندارد و در نتیجه مردم باور ندارند که تصمیم سیاستگذار به نفع جامعه است و همه افراد جامعه هم در نفع آن سهیم خواهند بود، نه گروهی خاص. پیام دیگر این است که سایر بازارها نمیتوانند سرمایه مردم را به سمت خود جذب کنند. ما نمیتوانیم سرمایههای خرد را به سمت بازاری دیگر ببریم و از همین رو مردم پولشان را به بانک میسپارند. مسلماً این مساله ناشی از رشد کند اقتصادی ایران است. درواقع ما موتور مولدی نداریم که بخواهد حرکت کند و یارانهبگیر بودن از نفت هنوز پابرجاست. نداشتن موتور مولد رشد اقتصادی یکی از پیامهایش همین است که اگر نرخ سود هم پایین بیاید، پول مردم به سمت تولید نمیرود.
بانکها نرخ سود بالایی به مشتریان پیشنهاد میکنند، ولی واقعیت این است که هیچ اقتصاد دیگری توان پرداخت چنین نرخ سودی را ندارد و این سود چیزی نیست جز یارانه نفتی. بانکها با ارائه این سود، منفی بودن حسابهایشان را به تعویق میاندازند. در نهایت هم قرار است دولت از محل درآمدهای نفتی و بهصورت یارانهای بانکها را نگه دارد. برای مردم هم این سود خیلی وسوسهانگیز است. چنین نرخ بهره واقعیای را هیچ بانکی در دنیا نمیدهد. ولی این شرایط به هیچوجه خوب نیست و حتی ترسناک و نگرانکننده است.