با 1+5 منهای آمریکا کار کنیم
یوسف مولایی راهکارهای مهار تهدیدهای بیرونی ایران را تحلیل میکند
یوسف مولایی میگوید: پرونده هستهای آتشی بود که باید خاموش میشد و دولت یازدهم موفق شد آن را خاموش کند. اما این بدان معنا نیست که سیاست خارجی تحرک سابق خود را ندارد؛ فقط تمرکز روی پرونده هستهای موضوعیت خود را از دست داده و دولت روی مناسبات اقتصادی و جذب سرمایهگذاری خارجی زوم کرده است.
یوسف مولایی، مدیر گروه «روابط بینالملل» دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است و یکی از صاحبنظران شناختهشده در حوزه حقوق و روابط بینالملل به شمار میرود. با او درباره تهدیدهای بیرونی پیش روی ایران و راههای مهار آن گفتوگو کردهایم. توصیه مولایی برای حلوفصل این چالشها، بیش از هر چیز تقویت همکاری با کشورهایی عضو گروه 1+5 به جز آمریکا (آلمان، فرانسه، انگلیس، چین و روسیه) است. به اعتقاد او «ما باید به سمت همکاری با کشورهایی برویم که از همسویی کامل آمریکا و عربستان (و در نتیجه حرکت آنها به سمت افزایش تنش در منطقه) متضرر میشوند. همکاری با اتحادیه اروپا، چین و روسیه به سود ایران خواهد بود و میتواند طراحی عربستان برای بهرهبرداری از فضای گلآلود منطقه را مهار، خنثی و مدیریت کند».
♦♦♦
دولت اول حسن روحانی اصلیترین پروژه خود را در حوزه سیاست خارجی تعریف کرد و موفق شد پرونده هستهای را به فرجامی به نام «برجام» برساند. امروز آیا پروژه سیاست خارجی از صدر اولویتهای دولت دوم روحانی خارج شده است؟
برای یافتن پاسخ مناسب برای این سوال لازم است ابتدا تعریف درستی از سیاست خارجی داشته باشیم. سیاست خارجی ابزاری در اختیار دولتهاست تا منافع ملی خود را در فراسوی مرزها حفظ کنند. بنابراین سیاست خارجی بخشی از سیاست کلان هر دولت است و نمیتوان آن را از سیاست داخلی، سیاست اقتصادی، سیاست آموزشی و... جدا کرد. هر دولت یک برنامه کلان برای اداره و توسعه کشور دارد که ماموریتهای خود را در چارچوب آن تعریف میکند. اینکه در یک زمان سیاست خارجی یا هر بخش دیگر از این برنامه برجسته میشود، ناشی از شرایط زمانی و اهمیت موضوع است. چنانکه پرونده هستهای در دوره اول ریاستجمهوری آقای روحانی وضعیت خاصی داشت که ضرورت اقدام را اجتنابناپذیر میکرد و اگر تصمیمگیری درباره آن صورت نمیگرفت، ممکن بود آسیبهایی به حاکمیت ملی وارد شود. به نظر من در دوره جدید نیز سیاست خارجی همدوش سیاست داخلی (در حوزه اقتصادی و سایر حوزههای ماموریت دولت دوازدهم) قرار میگیرد و آقای روحانی تلاش خواهد کرد در قالب برنامه توسعه کلان کشور توازنی بین سیاستهای خود در حوزههای مختلف ایجاد کند.
اشاره کردید که در دولت اول روحانی به دلیل شرایط زمانی و اهمیت موضوع هستهای، سیاست خارجی برجستگی بیشتری پیدا کرده بود. آیا میتوان گفت که در دولت دوم او این برجستگی کاهش خواهد یافت؟ کما اینکه به نظر میرسد در یکسال و نیم اخیر (پس از آغاز اجرای برجام) هم این اتفاق تا حدودی افتاده است.
من با این نظر موافق نیستم. زمانی که ما درگیر مذاکرات هستهای بودیم، به دلیل وجود فشارهای سیاسی و اقتصادی بر ایران (که در قالب قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و سایر تحریمها نمود پیدا میکرد) دولت مجبور بود انرژی فراوانی برای خنثی کردن این فشارها صرف کند تا بتواند مناسبات اقتصادی و سیاسی حداقلی خود را با جهان برقرار کند و در نهایت این فشارها را از روی کشور بردارد. بنابراین کار پیگیر و مستمری لازم بود که به نظر من دولت یازدهم به خوبی از پس آن برآمد. اما امروز آن نوع از فشار اصولاً وجود ندارد و فعالیتهای سیاست خارجی دولت از نظر قاطبه مردم ارزش خبری و دربرگیری خود را از دست داده است. در چنین شرایطی ممکن است «به نظر برسد» که سیاست خارجی اولویت خود را از دست داده است. مثالی بزنم: اگر یک ساختمان دچار آتشسوزی شده باشد، در زمان شعلهور بودن آتش همه امکانات از سراسر شهر برای خاموش کردن آن بسیج میشود، اما زمانی که آتش خاموش شد، این بسیج امکانات متوقف شده و کار بازسازی با روندی آرامتر پیگیری میشود. پرونده هستهای آتشی بود که باید خاموش میشد و دولت یازدهم موفق شد این آتش را خاموش کند و پرونده را به مسیر عادی خود برگرداند. مردم نیز در آن دوره چون به طور روزمره درگیر موضوع بودند و ارزش حیاتی آن را درک میکردند، اخبار تحولات را بیشتر پیگیری میکردند، اما امروز که این پرونده به فرجام رسیده است، نیازی برای پیگیری لحظهبهلحظه تحولات سیاست خارجی احساس نمیکنند. با این حال، این بدان معنا نیست که سیاست خارجی تحرک سابق خود را ندارد؛ فقط تمرکز سیاست خارجی روی پرونده هستهای موضوعیت خود را از دست داده و دولت روی مناسبات اقتصادی و جذب سرمایهگذاری خارجی زوم کرده است. در نتیجه جلسات و رفتوآمدها و پیگیریهای حوزه سیاست خارجی در این فاز دنبال میشود. هرچند بخشی از انرژی دولت نیز به مسائل منطقهای همچون عراق، سوریه، مبارزه با داعش و امثال آن معطوف است.
به مسائل منطقهای بازخواهیم گشت، اما اجازه دهید ابتدا به یک مولفه مهم دیگر بپردازیم. در دوره دوم ریاستجمهوری، حسن روحانی با چالشهای جدیدی در حوزه سیاست خارجی روبهرو شده است: روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا فضای تندی علیه برجام ایجاد کرده و زمزمه بازگشت تحریمها (در قالب شکستن برجام یا خارج از آن) مطرح است. با توجه به اینکه کارنامه دولت اول روحانی در حلوفصل پرونده هستهای موفق بوده، چقدر میتوان امیدوار بود که او در دوره دوم ریاستجمهوری نیز در مدیریت این چالشها موفق عمل کند؟
دولت باراک اوباما در راستای حفظ منافع ملی آمریکا روشهایی را در سیاست خارجی به کار میگرفت که در بعضی بخشها با منافع ملی ما همپوشانی داشت. سیاست کاهش یا دستکم مدیریت تنشهای موجود در منطقه خاورمیانه که از سوی دولت قبلی آمریکا دنبال میشد، یکی از این سیاستها بود. چندجانبهگرایی و تلاش دولت اوباما برای همسویی با سایر قدرتهای جهانی (از اتحادیه اروپا گرفته تا چین و حتی روسیه) نیز به ما این فرصت را میداد که به شکل بهتری از منافع ملی خود در مقابل آمریکا دفاع کنیم. در آن دوره سیاست اعتمادسازی بسیار اهمیت داشت و حتی آمریکاییها میخواستند اعتماد اروپاییها، روسها و چینیها را برای حل مسائل جهانی جلب کنند. در چنین فضایی و با تلاشهایی که تیم هستهای و دیپلماتهای ما انجام دادند، ایران موفق شد به دستاوردی به نام برجام برسد. امروز این فضا -دستکم از طرف آمریکاییها- تغییر کرده است و شاید ما با تلاشهای بیشتر، دستاوردهای کمتری به دست بیاوریم. اما این بدان معنا نیست که باید دست از کار در حوزه سیاستخارجی برداریم. بله، تغییر فضا، هزینه تلاشهای ما را بالا برده و نباید توقع داشته باشیم همان دستاوردهایی که دولت یازدهم در حوزه سیاست خارجی به دست آورد، در دولت دوازدهم تکرار شود.
البته منظور من رسیدن به دستاوردهای جدید نبود. بسیاری از ناظران نگران از دست رفتن دستاوردهای دولت یازدهم در حوزه سیاست خارجی و خطر بازگشت به عقب در این زمینه هستند. به نظر شما چقدر ممکن است که چالشهای ایران با دولت دونالد ترامپ، تا مرحله وقوع جنگ پیش برود؟ چه سناریوهایی در این زمینه محتمل است؟
تغییر رویکرد یا سیاستهای ایالات متحده در دولت ترامپ مشکلات جدیدی برای ما ایجاد کرده است که باید با آنها دستوپنجه نرم کنیم. به نظرم دولت آقای روحانی این مساله را در سیاستهای خود مدنظر قرار داده است.
فکر میکنم تکیه ایران در این مرحله باید بر تقویت همکاریها با اعضای گروه 1+5 منهای آمریکا باشد. توجه داشته باشید که برجام یک سند بینالمللی بین هفت کشور و اتحادیه اروپاست و به تایید شورای امنیت سازمان ملل متحد هم رسیده؛ بنابراین به راحتی قابل نقض نیست و آمریکاییها هم به خوبی به این مساله واقفاند و نمیخواهند مستقیماً برجام را متزلزل کنند. آنها میخواهند ایران را از مسیرهای دیگر تحت فشار قرار دهند. طرح جدیدی که در کنگره آمریکا مورد بحث قرار گرفته، اعمال تحریمهایی غیرمرتبط با پرونده هستهای را دنبال میکند و هدف آن ایجاد نگرانی علیه ما در فضای جامعه بینالمللی است تا شتاب ورود سرمایههای خارجی به ایران را کند کند. این یکی از چالشهای ما در دوران رئیسجمهور جدید آمریکا خواهد بود، اما راه Damage Control یا «کاهش آسیب» آن، حرکت به سوی همکاری بیشتر با سایر اعضای گروه 1+5 است.
در حوزه منطقهای هم ایران با فضای تازهای روبهروست. تنش با کشورهای عربی به ویژه با توجه به روی کار آمدن ولیعهد جدید عربستان -که جوانی کمتجربه و تندرو به نظر میرسد- چگونه قابل مهار است؟ آیا ایران میتواند از اختلافات میان اعراب منطقه استفاده کند؟
دستگاه دیپلماسی ما در حوزه روابط منطقهای بسیار پخته و هوشمند است و تحولات جاری را در طراحی روشها و سیاستهای خود مدنظر قرار میدهد. به نظر من عربستان تلاش میکند از تغییر رویکرد در سیاست خارجی ایالات متحده حداکثر بهرهبرداری را داشته باشد تا موازنه قدرت و آرایش نیروها در خاورمیانه را به نفع خود تغییر دهد. ریاض در سالهای اخیر هزینههای بسیاری کرده، اما همچنان احساس میکند که در تحولات منطقه به عنوان یک بازیگر درجه اول نقش ندارد. از سوی دیگر چون تواناییهای لازم برای تبدیل به یک قدرت تاثیرگذار منطقهای را ندارد، تلاش میکند با تکیه بر قدرتهای فرامنطقهای کمبود خود را جبران کند. از این جهت تغییر رویکرد در آمریکا را بهعنوان یک فرصت برای خود تلقی کرده و در حال بهرهبرداری از این فرصت است. این در حالی است که تغییر رویکرد پدیدآمده در آمریکا، برای ایران یک تهدید به حساب میآید و ما را در شرایط کاملاً متفاوتی قرار داده است.
با توجه به این تحولات، ما باید به سمت همکاری با کشورهایی برویم که از این نوع سیاستها (همسویی کامل آمریکا و عربستان و در نتیجه حرکت آنها به سمت افزایش تنش در منطقه) متضرر میشوند. اینجا هم همسویی و همکاری با اتحادیه اروپا، چین و روسیه به سود ایران خواهد بود و میتواند طراحی عربستان برای بهرهبرداری از فضای گلآلود منطقه را مهار، خنثی و مدیریت کند.
پس از ماجرای حمله تروریستی داعش به مجلس شورای اسلامی و مرقد امام (ره) مساله احتمال وقوع حملههای تروریستی نیز به عنوان یکی از تهدیدات جدی در عرصه سیاست داخلی و خارجی ایران بازتعریف شده است. جنگ با تروریستها در منطقه به چه راهبردهایی نیاز دارد؟ در دولت دوم روحانی، دیپلماسی در این زمینه موثرتر خواهد بود یا قدرت نظامی؟
نادیده گرفتن قدرت نرم ایران در این زمینه یک اشتباه بزرگ است. دیپلماسی شکلهای مختلفی دارد: دیپلماسی رسمی که از گذشته تحت عنوان روابط میان کشورها وجود داشته؛ و دیپلماسی عمومی که ابزار قدرت نرم دولتهاست و به پیشبرد اهداف کمک میکند. ایران در این مبارزه از تمام اشکال قدرت خود استفاده خواهد کرد.
از سوی دیگر، در منطقه خاورمیانه تعاریف مختلفی از تروریسم وجود دارد و تعریف مصداقهای تروریسم باعث ایجاد تشتت بین کشورهای منطقه شده است. گویا هر کشور با توجه به منافع خود، تعریفی از تروریسم ارائه میدهد که با تعریف دیگر کشورها متفاوت است. ایران باید در این شرایط به سمت همکاری حداکثری با کشورهایی حرکت کند که تعریف مشخص، واضح و شفافی از تروریسم دارند و در این زمینه استانداردهای دوگانه را به کار نمیگیرند. چنین کشورهایی در زمینه حفظ ثبات و امنیت منطقهای نیز اهداف و منافع مشترکی با ایران دارند. این همکاری میتواند قدرت ایران را در مقابله با جریانی که با تعریف متفاوت از تروریسم به دنبال تداوم تنش در منطقه است، افزایش دهد.
حسن روحانی در دور اول ریاستجمهوریاش در حوزه سیاست خارجی از دو مزیت بهرهمند بود: زبدهترین دیپلماتهای کشور و اجماع ملی برای حلوفصل پرونده هستهای. به نظر شما در دور دوم او برای مقابله با چالشهای بیرونی چه ابزارهایی نیاز دارد؟ آیا این ابزارها در دسترس دولت آینده قرار دارند؟
ابتدا یادآوری میکنم که قدرت چانهزنی هر کشور برای پیشبرد اهداف و منافع ملیاش تنها به قدرت نرم محدود نمیشود. حتماً قدرت سخت ایران که شامل توان و آمادگی نظامی کشور است، در محاسبات طرفین چانهزنی مدنظر قرار گرفته است. مذاکرات هستهای با اتکا به قدرت سخت ایران به پیش رفت و در حال حاضر نیز همین تجربه باید به کار گرفته شود. استفاده از دیپلماتهای زبده و قدرتمند، بهکارگیری سیاستهای منطقی و بهرهمندی از قدرت نرم باید در کنار تقویت قدرت نظامی قرار بگیرد. ما باید از همه ابزارهای موجود استفاده کنیم، اما شفافیت و اعتمادسازی با جامعه جهانی را نیز فراموش نکنیم. جامعه جهانی باید بداند که ایران با تمام قدرت و با بهرهگیری از همه منابع خود به مصاف تروریسم رفته است. مبارزه پیگیر و قاطع با تروریسم امروز در دنیا مورد اجماع است. ایران نیز باید نشان دهد که قصد ایجاد دایره نفوذ یا بر هم زدن نظم جهانی را ندارد، بلکه میخواهد با بهرهبرداری از همه منابع موجود (از جمله چانهزنی و تاثیرگذاری در عرصه سیاست منطقهای) منافع ملی خود را تامین کند. اینجاست که نقش دیپلماسی عمومی اهمیت بسیاری پیدا میکند؛ چراکه این نوع دیپلماسی میتواند افکار عمومی جهان را با ما همراه سازد و جامعه جهانی را متقاعد کند که ایران در مسیر مبارزه واقعی با تروریسم قرار دارد و هدفی جز ایجاد ثبات، امنیت و صلح در منطقه ندارد.
در ابتدای مصاحبه اشاره کردید که سیاست خارجی بخشی از کلیت سیاست کلان کشور است. سوال من این است که زمینههای سیاسی داخلی چقدر برای حلوفصل مشکلات و تهدیدات بیرونی کشور مهیاست و چه الزاماتی در این زمینه وجود دارد؟
مقوله «امنیت پایدار» که بخشی از «توسعه پایدار» به حساب میآید، باید مورد توجه جدی باشد. در این زمینه نباید تنها به «بعد منفی امنیت» که شامل مقابله با تهدیدهای نظامی است و در حوزه «قدرت سخت» تعریف میشود، توجه داشت. اتفاقاً «ابعاد مثبت امنیت» که شامل مبارزه با ریشههای ناامنی و تهدیدات بالقوه در بلندمدت است، توجه بیشتری را میطلبد. مسائل اقتصادی یکی از مهمترین ریشههای ناامنی به حساب میآیند. بدون حل معضلات اجتماعی و اقتصادی که مردم را به طور روزمره به خود مشغول کرده (مثل بیکاری، رکود اقتصادی، تعطیلی بنگاههای اقتصادی) نمیتوان به امنیت پایدار دست یافت. از سوی دیگر توجه به مسائل زیستمحیطی (همچون کمبود آب، خشکسالی و نحوه حلوفصل معضلات مشترکی که در این زمینه با کشورهای همسایه داریم) برای تامین امنیت پایدار ضروری است.
«امنیت مثبت» که در پیوند با «امنیت پایدار» قرار دارد، زیر چتر بزرگ «توسعه پایدار» قرار میگیرد. چه در مقابله با تهدیدات بیرونی و چه در مبارزه با تهدیدات داخلی (اعم از وضعیت اقتصادی و...) باید به مقوله توسعه پایدار توجه ویژه داشته باشیم و این گفتمان را با همسایگان نیز مطرح کنیم و به پیش ببریم. فراموش نکنید که توسعه برای یک کشور به صورت مستقل از همسایگان ایجاد نخواهد شد و توسعه پایدار با مسائل فرامرزی در زمینه محیطزیست یا حملونقل و توریسم در ارتباط تنگاتنگ قرار دارد. همسایگان در این زمینه منافع مشترکی دارند که تامین آنها جز با همکاری دو یا چندجانبه ممکن نیست.
یعنی امنیت پایدار نیازمند حل مشکلات اقتصادی است؟
بله، یکی از پیشنیازهای امنیت پایدار همین است. اشاره کردم که امنیت دو بعد مثبت و منفی دارد. در بعد منفی، مقابله با تهدیدهای نظامی و امنیتی مدنظر قرار میگیرد که به طور مسلحانه و مستقیم حاکمیت کشور را نشانه میرود؛ اما امنیت مثبت بر پیشگیری از وقوع چنین اتفاقاتی متمرکز است. میدانید که پدیده تروریسم، تنها در ظاهر نظامی است؛ اما باطنی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارد. بنابراین اگر در بلندمدت نتوانیم عوامل تهدیدکنندهای چون بیکاری، رکود اقتصادی یا خشکسالی را درمان کنیم، امنیت پایدار محقق نخواهد شد.