گردش به چپِ راست
چرا عزتالله ضرغامی شعار «نان، مسکن و آزادی» را مطرح کرد؟
«نان، مسکن، آزادی» اگر روزهای پایانی رژیم پهلوی و سالهای آغازین نظام جمهوری اسلامی را تجربه کرده یا فیلمها و تصاویر آن روزگاران را مشاهده کرده باشید، حتماً این شعار برایتان آشنا خواهد بود. شعاری که با اسپری روی دیوار بسیاری از خیابانها و کوچهپسکوچه شهرها نوشته شده بود. معمولاً هم در کنار آن کلیشه تصویر جوانی خوشتیپ با کلاه کج نیز نقش میبست. تصویر جوانی که نماد شهدای چپگرا در مبارزه با امپریالیسم جهانی بود. این شعار و تصویر در دوره رژیم سلطنتی تابو بود و پس از گذشت یکیدو سال از پیروزی انقلاب اسلامی مجدداً به فهرست ممنوعهها افزوده شدند. اگر در دهه 60 به شما میگفتند که شعار انتخاباتی یک نامزد ریاستجمهوری در جمهوری اسلامی با وجود شورای نگهبانی که احمد جنتی و روحانیون همفکر او صلاحیت نامزدها را بررسی کردهاند، «نان، مسکن، آزادی» است و او به صراحت اعلام کرده که عاشق چهگوارا است، احتمالاً دو عدد شاخ بزرگ روی سرتان سبز میشد.
از این جالبتر آنکه در همان دوره یکی از حربههای اصلی تخریب رقبا توسط روحانیون سنتی، وارد کردن انگ کمونیست و چپ به مخالفان خود بود. اصولاً در آن ایام اگر چه فضای سیاسی ایران به شدت چپگرایانه شده بود، اما بسیاری از انقلابیون مسلمان با وجود علقه و کشش به گفتمان چپ، تلاش میکردند از نمادها و شعارهای این جریان تا جای ممکن فاصله بگیرند.
حال اما در سالهای نخستین ورود جمهوری اسلامی به دهه پنجم حیات خود شاهد هستیم که شعارهای ممنوعه دهه 60 بر زبان یکی از مدیران فرهنگی کشور جاری میشود، آن هم زمانیکه رویای امضای اجارهنامه چهارساله پاستور را در سر میپروراند.
عزتالله ضرغامی از فعالان سیاسی اصولگرا در گفتوگویی که در اواسط فروردینماه امسال با خبرگزاری فارس داشت، میگوید: ... یک موقع نماد جریان چپ هست و میخواهد با ما درگیر شود و خب با او برخورد میکردیم و شعار نان، مسکن، آزادی را پاک میکردیم. اما واقعاً امروز شعار نان، مسکن، آزادی -بهتعبیری- شعار ما نیست؟ اصلاً مطالبات ما اینها نیست؟ ... چپیها اول انقلاب هرجا میرفتند میگفتند نان، مسکن، آزادی. آن موقع چون این شعار نماد جریانهای سیاسی بود ما مخالف بودیم. عکس «چهگوارا» را میزدند، ما قلاب میگرفتیم و عکسش را میکندیم. امروز من عاشق چهگوارا هستم و مثلاً در دانشگاه تهران میگویم من یک موی چهگوارا را به هزار مدعیِ نماز شبخوانی که خیرشان به مردم نمیرسد و ظلم میکنند نمیدهم و دوست دارم چهگوارا را. شما هم اگر پایش بیفتد از فیدل کاسترو و چهگوارا در مقابل غربگراها دفاع میکنید، چراکه اینها نیروهای انقلابی بودند که برای مردم کار کردند...»
نکته جالبتر درباره این گفتوگو این مهم است که این سخنان را یکی از چهرههای منتسب به جناح چپ اسلامی مطرح نمیکند، بلکه توسط چهرهای بیان میشود که طبق تقسیمبندیهای سنتی چهار دهه گذشته، در بخش راست جغرافیای سیاست این مرز پرگهر ساکن است.
راستهایی که چپ شدند
این روزها بسیاری از همجناحیهای ضرغامی در مجلس، مطبوعات و سایر نهادهای قدرتمند کشور هم به صور گوناگون از ادبیات چپگرایانه بهره میگیرند. از حمایتهای عجیب نمایندگان اصولگرای مجلس از وعدههایی چون توزیع کوپن گرفته تا شعارهای داغ ضدامپریالیسم و جهان لیبرال غرب. صداوسیما نیز که در سه دهه اخیر همواره در اختیار طیف موسوم به راست، محافظهکار قدیم و اصولگرای فعلی بوده است، هم همواره چهرهای کلیشهای و منفی از صاحبان ثروت ترسیم کرده و در گفتمان رایج خود تاکید میکند که به جز ثروتمندان حجرهنشین سنتی، سایرین فاسدانی هستند که با دست بردن در سفره اقشار فرودست جامعه در برجهای خود به خوشگذرانی مشغولاند.
صورتبندیهای سنتی
برای رسیدن به تحلیلی قرین با واقعیت در این زمینه باید مروری بر صورتبندیهای سیاسی جمهوری اسلامی ایران در دهه نخست استقرار آن داشته باشیم. با مرور ادبیات سیاسی آن دوران و تورق در آثاری که به بررسی مناسبات نیروهای خط امام پس از به حاشیه رفتن معارضان در سالهای ابتدایی حیات جمهوری اسلامی میپردازد به یک تقسیمبندی سنتی دست خواهیم یافت که بسیاری از تعاملات سیاسی جمهوری اسلامی را دستکم در سه دهه نخست آن قابل تحلیل میکند. به صورت کلی جغرافیای سیاست ایران در آن دوره به دو اردوگاه اصلی چپ و راست تقسیم میشد. اردوگاههایی که کموبیش در درون خود تقسیمبندیهای دیگری نیز داشتند. اردوگاه راست با سه جناح راست سنتی، راست مدرن، راست تندرو و اردوگاه چپ هم با وجود برخی تفاوت سلیقهها عملاً به سبب حمایت همگی سلایق این جریان از دولت میرحسین موسوی شاهد شکافهای عیان چندانی در دهه 60 و اوایل دهه 70 نبود. به صورت کلی طیف راست سنتی به بخشی از جغرافیای سیاست در ایران اطلاق میشد که حامی مناسبات سنتی اقتصادی در بازار، مخالف سیاستهای اقتصادی دولت میرحسین موسوی در دوره جنگ هشتساله، مخالف فضای باز فرهنگی و طرفدار بازتولید تعاملات سنتی- مذهبی در حوزه فرهنگ بود. این جریان در حوزه سیاست خارجی نیز علاقه چندانی به ماجراجویی نداشت. تشکلها و احزابی چون جامعه مدرسین، جامعه روحانیت مبارز، هیات موتلفه، انجمن اسلامی مهندسان و... را در این جناح طبقهبندی کرده بودند.
جناح راست مدرن نیز جریانی بود که بخشهایی از آن از دل راست سنتی بیرون آمده بود، اما به نظر میرسید که هرچند اعتمادبهنفس کافی نداشت، اما آرامآرام از پدران خود فاصله معناداری خواهد گرفت. راست مدرن از سویی خواهان دگرگونی مناسبات سنتی بازار و ایجاد مناسبات اقتصادی جدید و از سوی دیگر خواهان درهای باز در سیاست خارجی بود. راست مدرن معتقد بود که امور باید به تکنوکراتهای متخصص سپرده شود. این جناح هرچند که کمتر دغدغههای آزادی سیاسی داشت، اما به صور گوناگون علاقه خود را برای باز شدن فضای جامعه و فرهنگ نشان داده بود. این جناح نیز منتقد سیاستهای اقتصادی میرحسین موسوی در دهه 60 بود و پس از به قدرت رسیدن ائتلاف آنها و راست سنتی در پایان دهه60، عملاً از هیچ اقدامی برای حذف مدیران همفکر نخستوزیر دهه 60 و اکثریت مجلس سوم فروگذار نکرد. این جریان به صورت کامل زیر عبای مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی رئیسجمهور وقت تعریف میشدند و غلامحسین کرباسچی شمایل مدیر کارآمد این جناح به شمار میآمد. شمایلی که تا سالها نماد این جناح البته زیر سایه مرحوم هاشمیرفسنجانی بود. مهمترین تشکلی که در این اردوگاه تعریف میشد، حزب کارگزاران سازندگی ایران بود. بسیاری از حلقه یاران هاشمی نیز به این جناح نزدیک بودند.
خیمه دیگری که در اردوگاه جناح راست برپا بود، خیمهای بود که افکار عمومی آن را طیف راست تندرو یا افراطی نامیده بود. با این حال نشریه عصر ما ارگان راهبردی جریان چپ نامی عجیب و پرمناقشه بر آن گذاشت؛ نامی که در اوایل دهه 70 بسیاری را شگفتزده کرد و برای برخی این شبهه را ایجاد کرده بود که کلوپ استراتژیستهای این جریان اینبار اشتباهی بزرگ را در کارنامه خود ثبت کرده است. این نشریه این جریان را «چپ جدید» نامیده بود. طبق تحلیل عصر ما، جناحی که توسط برخی نیروهای نظامی و برخی چهرههای تندرو منتقد دولت میرحسین موسوی که اتفاقاً در جریان اصلی جناح راست نیز به بازی گرفته نمیشدند در همان ایام جنگ نضج گرفت و پس از پایان جنگ آرامآرام تلاش کرد وارد معادلات قدرت شود. این جناح از سویی بهشدت در سیاست خارجی رادیکال بوده و از سوی دیگر خواهان محدودیت جدی در آزادیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور بود. نام این گروه با بسیاری از حاشیههای مبارزه با فرهنگ غرب و طاغوت! در اوایل دهه 70 گره خورده بود. راست افراطی یا به تعبیر کلوپ استراتژیستهای چپ اسلامی، «چپ جدید» از طرفداران جدی دخالت دولت در حوزه اقتصاد بوده و نگاهی بهشدت ضدسرمایهداری، ضدتولید ثروت و حامی عدالت توزیعی داشت. عصر ما گروههای حزبالله، انصار حزبالله و برخی از تشکلهای نوظهور را در این بخش طبقهبندی کرده بود. این طبقهبندی از آنجا مناقشهبرانگیز شده بود که تا پیش از این، جریانهایی از قبیل انصار و حزبالله در بخش راست افراطی تقسیمبندی میشدند. با این حال احتمالاً عصر ما با توجه به مشی اقتصادی و نگاه بهشدت ضدغربی این بخش از جغرافیای سیاست در ایران، این جناح را چپ جدید نامید. جناح چپی که در آن ایام در نقش زائده یا پیادهنظام راست سنتی فعالیت میکرد. بعدها برخی از تحلیلگران، جمعیت ایثارگران، جمعیت رهپویان و جبهه پایداری را در این طیف تقسیمبندی کردند. عصر ما با وجود همه انتقادهای خود به راست سنتی، خطر اصلی را در قدرت گرفتن جناح چپ جدید میدید. با این حال کمتر تحلیلگری تصور میکرد که پیادگان چپ جدید روزی خانههای صفحه شطرنج نظام جمهوری اسلامی را طی کرده و به وزیر! تبدیل شوند.
جناح دیگری که در این صورتبندی معرفی شده بود، جناح چپ بود. جریانی که بخش مهمی از دولت و مجلس را در اختیار داشت. جناحی که از دل نخستین شکافها در نیروهای یکپارچه خط امام در سالهای آغازین حیات جمهوری اسلامی به وجود آمده بود. جریانی که مهر تایید انشعاب خود از جریان سنتی راست را از بنیانگذار جمهوری اسلامی دریافت کرده بود. جناح چپ از همان ابتدا به مهمترین حامی دولت میرحسین موسوی بدل شد. این جناح معتقد به لزوم نظارت و دخالت دولت در اقتصاد برای تعادلبخشی و حمایت از اقشار آسیبپذیر بود. این جریان به ویژه از نیمه دوم دهه 70 در حوزه سیاست خارجی خواهان نگاه متعادل به شرق و غرب بود. در حوزه جامعه، فرهنگ و سیاست نیز خواهان اعطای آزادی گسترده بود. مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، دفتر تحکیم وحدت، انجمن اسلامی مدرسان دانشگاهها و... از مهمترین احزاب تشکیلدهنده این اردوگاه به شمار میرفتند.
دگرگونی در جناحبندیهای قدیمی
این تقسیمبندی سنتی به مرور زمان در بسیاری از موارد دچار دگرگونی شد. در دوره اصلاحات و ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی عملاً راست مدرن و چپ تا حدود زیادی درهم آمیخته شدند و قاعدتاً پس از این دوره با وجود برخی اختلافات شخصی اما از نظر دیدگاهی و عملکردی تفاوت چندانی میان این دو طیف وجود نداشت. در حال حاضر چه راست مدرن و چه جناح چپ هر دو به نقش تاثیرگذار بخش خصوصی و لزوم کاهش نقش دولت در همه حوزهها از جمله اقتصاد باور دارند.
رویدادهای پس از تیرماه 1384 نیز تا حدود زیادی موجب دگرگونی معادلات و صفبندیهای سیاسی در کشور شد. در دوره اصلاحات جناح راست سنتی و چپ جدید برای مقابله با دشمن مشترک، بیش از گذشته به هم نزدیک شدند. شاید بتوان سالهای 1381 تا 1384 را دوران طلایی این همکاری دانست. چپ جدید که با فتح شورای شهر پایتخت به تدریج در حال تعمیق هژمونی خود بر اردوگاه اصولگرایی بود در سال 1382 به مدد عدم حضور اعتراضی بخش عمده جریان اصلاحطلب در انتخابات مجلس هفتم سنگر دیگری را به کمک اصولگرایان سنتی تسخیر کرد. در این مجلس عملاً دست بالا با جریان چپ جدید بود. بیرق چپ جدید در این مجلس بر بزرگترین خیمه جریان اصولگرایی به اهتزاز درآمد، آن زمان که غلامعلی حدادعادل رئیس مجلس در نطق روزهای پایانی سال 83 از تثبیت قیمت بنزین به عنوان عیدی نمایندگان مجلس به مردم یاد کرد. تصمیمی پوپولیستی که قاعدتاً جناح راست یا جناح بازار گذشته نمیتوانست دستکم از نظر منطقی از آن حمایت کند.
امضای اجارهنامه پاستور توسط محمود احمدینژاد در انتخابات تیرماه 1384 نیز عملاً سیطره جناح چپ جدید بر اردوگاه اصولگرایان را کامل کرد و به تدریج جریان راست سنتی به دنباله کماثر جناح چپ جدید بدل شد. کارنامه دولت نخست محمود احمدینژاد را میتوان نمونه تیپیک اجرای سیاستهای جناح چپ جدید در نظام جمهوری اسلامی ارزیابی کرد.
این کارنامه برخی از چهرههای شاخص جریان راست پیشین و اصولگرای امروزی را نگران کرد و سبب شد بسیاری از آنها در سال 1388 به اردوگاه انتخاباتی چهرهای بپیوندند که در دهه 60 فصل افتراق دو جناح سیاسی مهم کشور بود. مدل حمایت از میرحسین موسوی در سال 1392 در حمایت از یک چهره باسابقه اردوگاه اصولگرایی که در مرز میان راست سنتی و راست مدرن سکنی گزیده بود تکرار شد و با استقبال مردم و نخبگان حسن روحانی به عمارت ریاستجمهوری ایران گام نهاد.
پس از سال 1392 عملاً صورتبندی سیاست در ایران دگرگون شد. طبق صورتبندی جدید جغرافیای سیاست ایران به دو اردوگاه اصلی و یکی دو چادر کوچک تقسیم شد. نخستین اردوگاه ائتلاف اصلاحطلبان، میانهروها و راست سنتی و اردوگاه دوم اردوگاه چپ جدید بود که دنبالهای ضعیف و فرتوت از باقیمانده جناح راست سنتی نیز هنوز لنگلنگان آنان را دنبال میکند.
چپ جدید در انتخابات 1396 با دو چهره یعنی سیدابراهیم رئیسی و محمدباقر قالیباف وارد میدان شد. شعارهای یکسان، انتقاد از فساد، خشم از شکاف طبقاتی و به صورتی تلاش برای انتقال خشم طبقه فرودست به سوی ثروتمندان در تبلیغات هر دو چهره به راحتی قابل مشاهده بود. شعار چهاردرصدیهای قالیباف که از جنبش تسخیر والاستریت عاریه گرفته شده بود، نمونه بارز تبلیغات چپ جدید بود. هر دو نامزد هم چه در حوزه فرهنگ و چه در حوزه سیاست خارجی موضعگیریهای تندی داشتند؛ موضعگیریهایی که پس از پایان انتخابات نیز ادامه داشت. در انتخابات مجلس یازدهم نیز با توجه به وضعیت اقتصادی کشور، ترکیب نامزدهای تایید صلاحیتشده، قابل پیشبینی بود که جریان چپ جدید اکثریت مجلس را کسب خواهد کرد.
با این توضیحات عجیب به نظر نمیرسد که چهرههایی که در دو دهه نخست حیات جمهوری اسلامی در اردوگاه جناح راست میزیستند و از مواهب آن بهرهها برده بودند، امروز اینگونه به ادبیات چپ نزدیک شده باشند. بسیاری از آنان همچنین با وجود آشکار شدن پیامدهای هولناک سیاستهای پوپولیستی و چپگرایانه دولت نخست محمود احمدینژاد بر اقتصاد، فرهنگ و دیپلماسی ایران در یک دهه اخیر هنوز از آن حمایت میکنند.
و اما پایان
در اینجا باید به چند نکته مهم توجه داشت. اصولاً تقسیمبندیهای سیاسی در ایران پیش از اینکه برآمده از خاستگاههای طبقاتی، تئوریهای سیاسی و گفتمانهای فرهنگی و اعتقادی باشد، بر یک عنصر مهم و به شدت سنتی استوار است. این عنصر چیزی نیست جز حلقه رفقا و دوستان. در این شیوه بیش از اینکه نزدیکی فکری، طبقاتی و... منتج به فعالیت سیاسی شود، دوستیها احتمالاً دشمنیها هسته اصلی تشکلهای سیاسی است. همین امر هم سبب میشود در یک حزب از معتقدان به تفکر اقتصاد بازار آزاد تا حامیان دخالت حداکثری دولت در اقتصاد حضور داشته باشند. از دیگر مواردی که نباید به سادگی از آن گذر کرد، ابهام در زمینه نمایندگی احزاب از خواستهای اقشار جامعه است. در یک دموکراسی کارآمد یک عضو حزب دستراستی شعارهای چپگرایانه سر نمیدهد و بالعکس. یکی دیگر از مواردی که باید به آن اشاره کرد ضعف تئوریک و شناختی فعالان سیاسی در ایران است. بسیاری از آنان درک درستی از شعارهای حزب و جناح خود ندارند و چهبسا در دل به شعارهای حزب مقابل اعتقاد داشته باشند، اما به سبب حلقه رفقا، برخی دشمنیهای سابق، عدم آگاهی مناسب و رودربایستیهای مرسوم در جناحی مخالف آرمانهای خود فعالیت میکنند. در دموکراسیهای کارآمد اگر فردی پس از مدتی تغییر دیدگاه اساسی پیدا کرد، به جای فعالیت با بیرق پیشین حزبی، صادقانه این امر را بیان کرده و در جغرافیای سیاست آشکارا تغییر موقعیت میدهد.
در پایان باید گفت هرچند چپ جدید بیرق خود را بر خیمه اصلی جریان اصولگرا به اهتزاز درآورده است، اما بعید به نظر میرسد که بسیاری از چهرههای راست سنتی منتقد دولت حسن روحانی، نسبت به مخاطرات گفتمان چپگرایانه و پوپولیستی آنان اگاهی نداشته باشند، با این حال سکوت بسیاری از آنان احتمالاً نشان از آن دارد که امروز نان خوردن به نرخ چپها مزه و مواهب ویژهای دارد.