قایمباشک با واقعیت
چرا سیاستمداران چشم بر چالشهای سیاسی میبندند؟
اگر نوع مواجهه کودکان خردسال با ترسها و خطرات پیرامونی را مورد مداقه قرار داده باشید، قاعدتاً در بسیاری از موارد با یک واکنش مشترک و ساده برخورد کردهاید. فرار یا پنهان شدن از خطر. جالبتر اینکه خردسالان در بسیاری از موارد به جای پنهان شدن از خطر، تلاش میکنند که خود این خطر را نبینند.
مثلاً به زیر پتو میروند یا در صورت فقدان وسیلهای برای پنهان شدن چشمان خود را میبندند. شاید در وهله نخست این رفتار به نظر احمقانه بیاید یا موجب لبخند بزرگترها شود، اما با بررسی بیشتر میتوان اینگونه برداشت کرد که این رفتار مشترک اکثر قریب به اتفاق کودکان، به نوعی نشانگر یکی از تمایلات غریزی انسان برای حفظ بقاست. دهها هزارسال پیش، پیش از آنکه قوه ادراک انسان تکامل پیدا کرده و به ابزارسازی روی آورد، برای بقا از غریزه خود بهره میبرد، یکی از این غرایز اصلی که موجب رسیدن انسان به هزاره سوم شد، غریزه ترس و همچنین واکنش طبیعی به آن یعنی فرار از تهدیدات بود، این غریزه با گذر از هزاران سال هنوز هم در نهاد بشر باقی مانده است و در بسیاری از چالشها ممکن است، نمود و بروز بیشتری داشته باشد.
با همه این اوصاف انسان در گذر زمان با توجه به شناخت و ابداع روشهای مدیریت تهدیدها، توانسته است که تاحدود زیادی نوع مواجهه خود با خطرات را اصلاح کند. با وجود این در بسیاری از جوامع به سبب احتمالاً جبر تاریخ و جغرافیا، برخی سنتهای حاکم بر رفتارهای فردی و اجتماعی هنوز این رفتار غریزی مورد اصلاح جدی قرار نگرفته است. این امر در بسیاری از موارد هزینههای گزاف و گاه جبرانناپذیری را بر افراد و جامعه تحمیل میکند.
به نظر میرسد که دستکم در بخشهایی از رفتارهای ساکنان این مرز پرگهر نیز این رفتار غریزی به خوبی مشاهده میشود.
چرا در مبارزه با سرطان ناموفقیم؟
به طور مثال طبق آمارهای جهانی نرخ بروز سرطان در ایران 150 در هر 100 هزار نفر است که این میزان در مردان 157 و در زنان 135 در هر 100 هزار نفر بوده و متوسط جهانی نرخ ابتلا به سرطان در مردان 205 و در زنان 165 در هر 100 هزار نفر است.
بر اساس گزارشهای سازمان بهداشت جهانی آمار ابتلا به سرطان در ایران بسیار پایینتر از کشورهای توسعهیافته و صنعتی است. با این حال میزان مرگومیر ناشی از این بیماری در ایران بسیار بالاتر از این کشورهاست. در پاسخ به چرایی این روند به موارد متعددی میتوان اشاره کرد، اما باید گفت مهمترین عامل این ناهماهنگی آماری نوع مواجهه شهروندان این کهندیار با سرطان است.
بدون شک آگاهی یافتن از ابتلا به سرطان به عنوان یک بیماری بدخیم تمرکز و آرامش ما را برهم میزند و طبیعی است که در این وضعیت بترسیم و به دنبال یک پناهگاه بگردیم، به هرحال سرطان بیماری صعبالعلاج و پرهزینهای است که عملاً ما و خانوادهمان به صورت کامل با آن درگیر میشوند. گزارش روانشناختی درباره مطالعاتی که روی بیماران سرطانی انجام شده است، آشکار میسازد که واکنش اولیه افراد به سرطان احساس تهدید و خطر است.
بیماران در روزها و هفتههای نخست پس از سرطان بین انکار بیماری و وحشت از مرگ دستوپا میزنند و به خود میاندیشند که نه امکان ندارد، تشخیص اشتباه است، در عین حال افکار تلخ و ترسناک مرتبط به بیماری بدخیم و مرگ نیز تمرکز آنان را به هم میریزد. این افکار هیجانهای منفی، ترس، افسردگی و اضطراب ایجاد میکند و واکنش و رفتار فرد را درباره بیماری و درمان تحت تاثیر قرار میدهد.
در روزها و هفتههای اول پس از آگاهی از سرطان پرسشهای زیادی به ذهن فرد خطور میکند که میتوان آنها را در سه دسته طبقهبندی کرد:
1- پرسشهایی در زمینه تهدیدکننده بودن سرطان
2- پرسشهای مرتبط با چگونگی مقابله با این بیماری
3- سوالهای مربوط به دورنما و پیشآگهی بیماری.
اگر به جلسات مشاوره بیماران سرطانی رفته باشید یا متون روانشناسی در این زمینه را مطالعه کرده باشید درخواهید یافت، افراد در زمان ابتلا به سرطان یکسری واکنشهای شبیه به هم از خود نشان میدهند. مرحله نخست ناباوری است.
در این مرحله با دریافت خبر یا پی بردن به موضوع ابتلا به سرطان از سوی پزشک یا هر فرد دیگر شوک بزرگی ایجاد میشود و واکنش انکار را به دنبال دارد.
در واقع انکار بیماری نخستین واکنش بسیاری از بیماران است. انکار در واقع مکانیسمی دفاعی در مقابل اضطراب ناشی از خطر است. در انکار آشکار، بیماران به تشخیص پزشک اعتراض و نتایج آزمایشها را رد میکنند و به خود دلداری میدهند که اشتباهی صورت گرفته است و مشکلی وجود ندارد. در این مرحله بیمار حاضر به قبول تشخیص بیماری سرطان نیست. قاعدتاً نزدیکان او نیز در تشخیص با وجود علائم آشکار شک میکنند و به پزشکان مختلف مراجعه میکنند و به راحتی حاضرند جمله تشخیص غلط است را بپذیرند.
این افراد حتی ممکن است تمایلی نداشته باشند درباره سرطان صحبت کنند. انکار ناآشکار بیمار، خود را با جدی نگرفتن درمانها و اهمال در مصرف منظم دارو نشان میدهد. ناباوری و انکار مانع از پیگیری درمانی در بیمار سرطانی میشود و فقط در صورت رنگ باختن انکار است که افراد درمان را جدی میگیرند.
ناآگاهی و ترس دلایل عمده انکار هستند. ناآگاهی از بیماری و روشهای درمانی موجود یکی از دلایل افراد برای پرهیز از رویارویی با واقعیت تلخ بیماری است. ترس از مرگ، معلولیت و ناتوانی از دیگر دلایل انکار است. آگاهی دادن درباره بیماری و درمانهای موجود، پررنگ کردن اهمیت دوره طلایی درمان و اشاره به افرادی که بیماری و مشکل مشابهی دارند، به بیماران کمک میکند که از مرحله انکار گذر کنند.
مرحله دوم عصبانیت و خشم است: یکی دیگر از واکنشهای طبیعی بیماران به مرگ یا هرگونه فقدانی خشم است. بیماران ممکن است از خود، نزدیکان و اطرافیان، پزشک و حتی خداوند، طبیعت، تقدیر و... خشمگین باشند. بیمار سعی میکند بیماری خود را به رویدادهای گذشته پیوند دهد.
چانهزنی با خدا و معامله با او بر سر زنده ماندن و شفا گرفتن یکی دیگر از مراحل رایج بیماران سرطانی در مواجهه با شنیدن خبر سرطان است. برخی بیماران با خدا معامله میکنند و بر سر بهبودی با او چانه میزنند. قاعدتاً این گونه دوپینگهای روحی و روانی اگر با پیگیری اقدامات درمانی همراه باشد، میتواند در بسیاری از موارد مفید باشد، اما مشکل زمانی حاد میشود که افراد درمان را نادیده بگیرند و فقط به این موارد اکتفا کنند.
پس از این مراحل به خوان افسردگی میرسیم: افسردگی یک واکنش دفاعی روانی-زیستی طبیعی در استرس است. وقتی فرد واقعیت تلخ از دست دادن سلامتی و فقدان را بپذیرد، طبیعی است که اندوهگین شود. سرطان فقدان سلامتی، کاهش توان و قدرت بدنی و تغییر در نقشهای فردی و اجتماعی همراه است و این مساله میتواند افسردهکننده باشد. به ویژه اگر فرد امیدی به درمان نداشته باشد، افسرده میشود.
در این مرحله بیمار که از مراجعه مکرر خسته شده است حالت افسردگی در او بروز میکند. در این مرحله علاقهمند به شناسایی علت بیماری میشود. درباره بیماری خود اطلاعات میخواهد و هر چه درباره سرطان مییابد میخواند و میخواهد درباره بیماری خود بحث کند.
اختلالات خواب، از دست دادن اعتماد به نفس، ناتوانی درک واقعی از وضعیت خود، خستگی، نداشتن انرژی، مردمگریزی و... در بیمار به وجود میآید. افسردگی اگر با ناامیدی و درماندگی همراه باشد، خطر اقدام به خودکشی افزایش مییابد و به همین دلیل باید جدی گرفته شود. چنین بیمارانی باید تحت نظر روانپزشک قرار گیرند.
آخرین مرحله پذیرش است. بیماران پس از فراز و نشیبهای بسیار سرانجام به این مرحله میرسند و میپذیرند که به یک بیماری بدخیم مبتلا شدهاند و باید برای رهایی از آن تحت درمان قرار گیرند. رسیدن به این مرحله نویدبخش پیگیری اقدامات درمانی است. پذیرش بیماری در کلام بیماران منعکس میشود. آنانی که تاکنون میگفتند چرا من...؟ چرا بیماری...؟ چرا سرطان...؟ اکنون میگویند چه باید کرد...؟ چطور میتوان با بیماری مقابله کرد...؟ به کجا باید مراجعه کنم...؟ و...
جستوجوی اطلاعات درمانی، مراجعه منظم به پزشک و پیگیری اقدامات درمانی از دیگر واکنشهای طبیعی افرادی است که به مرحله پذیرش رسیدهاند. نقش خانواده در این موارد تعیینکننده است. آنها باید به بیماران کمک کنند تا واقعیت تلخ سرطان را بپذیرند و درمان را جدی بگیرند. گذار سریع به مرحله پذیرش بسیار مهم است، زیرا فرصتی طلایی درمان از دست نمیرود و بیمار زنده میماند و امید به بهبودی نیز افزایش مییابد. همه بیماران مبتلا به سرطان برای گذار به مرحله پذیرش به حمایت و مداخله روانشناس نیازمندند.
تغییر نگرش بیمار نسبت به سرطان میتواند، انعکاسدهنده پذیرش بیماری باشد، وقتی بیمار به این نقطه میرسد که باید برای مقابله با سرطان دست به اقدامی بزند یا زمانی که در پی جستوجوی اطلاعات، جلب کمک و حمایت از اطرافیان، مراقبت از خود، پیگیری منظم درمان و انجام دادن هرکاری در راستای بهبودی و کاهش علائم و نشانههای بیماری هستند، همگی از پذیرش سرطان توسط بیماران حکایت دارد.
با این توضیح نسبتاً طولانی اما لازم به این پرسش برمیگردیم که چرا در ایران با وجود نسبت کمتر مبتلایان به سرطان، میزان مرگومیر از متوسط جهانی بیشتر است. پاسخ در همین روند است. متاسفانه در عمده موارد ایرانیان فرصت طلایی بهبود را از دست میدهند. بسیاری از ما از هراس مثبت شدن آزمایشهای سرطان ترجیح میدهیم که وارد پروسه آزمایش و تشخیص نشویم و هنگامی به پزشک مراجعه میکنیم که سرطان به مراحل حاد خود رسیده است.
در صورت تشخیص زودهنگام این بیماری نیز دوره انکار ما به نظر طولانیتر از بسیاری دیگر از مردم دنیاست، گویی همگی در ذهنمان این ضربالمثل حک شده است که از این ستون به آن ستون فرج است! به نوعی شروع به بازی قایمباشک با واقعیت میکنیم و زمانی در این بازی میبازیم که کار از کار گذشته است.
اثر شترمرغ
این واکنش به نوعی یادآور مفهومی به نام اثر شترمرغ «Ostrich Effect» است. طبق برخی روایتهای کهن شترمرغ هنگام ترس، سر خود را در زیر شن فرو میبرد و تصور میکند چون خود خطر را نمیبیند از آن در امان مانده است.
در اصل این اصطلاح در سال ۲۰۰۶ توسط دان گالای و اورلی سِید، استادان دانشکده علوم مالی دانشگاه اورشلیم ابداع و به عنوان «اجتناب از شرایط مالی به ظاهر خطرناک با تظاهر به نبود آنها» تعریف شد، اما پس از تحقیق کارلسن، لوونستین و سپی در سال 2009 معنای کمی گستردهتری یافت «اجتناب از قرار گرفتن در معرض اطلاعات که میتواند باعث ناراحتی روانی شخص شود».
به عنوان مثال، در صورت رکود بازار، مردم ممکن است ترجیح دهند از نظارت بر سرمایهگذاریهای خود یا جستوجوی اخبار مالی بیشتر جلوگیری کنند. تمایل ذهن به نادیده گرفتن اخبار بد و وانمود کردن اینکه اوضاع خوب است اثر شترمرغ نامیده میشود. اکثر افراد بر این باورند که چون تا حالا همه چیز خوب پیش رفته از این به بعد هم همینطور خواهد بود، در واقع این افراد علائم خطر و عواقب آن را ناچیز و دستکم میشمارند. افراد زمانی که با موضوعی درگیر شده باشند، وقتی در معرض اطلاعات ناراحتکننده قرار میگیرند به جای رنج کشیدن و تحمل اضطراب ناشی از آن تمایل دارند، به سادگی آن اطلاعات را نادیده بگیرند. در واقع تعارضی بین آنچه ذهن منطقی ما تصور میکند که مهم است و آنچه ذهن عاطفی ما پیشبینی میکند که دردناک است رخ میدهد و با در نظر گرفتن جنبههای مثبت و انکار واقعیتهای منفی در مورد یک موضوع، حواسمان را از خطرات احتمالی پرت میکنیم و هشدارهای پیشگیرانه را جدی نمیگیریم. از طرفی دیگر فکر کردن، درد و زحمت دارد و ما نمیدانیم چه موقع باید آن را متوقف کنیم.
این تمایل به نادیده گرفتن اطلاعات منفی در زمینههای مختلفی میتواند رخ دهد مانند مادری که میخواهد تصمیم بگیرد فرزندش را بهخاطر مشکلات رفتاری که در مدرسه دارد پیش روانشناس ببرد، زمانیکه میخواهید تصمیم بگیرید برای حل مشکل سلامتی خود به پزشک مراجعه کنید، مدیر اجرایی که با مشاهده پرچمهای قرمز باید تغییراتی را در روند انجام پروژه لحاظ کند. خطای شترمرغ پیشبینی میکند که افراد برای دستیابی به اطلاعات و اقدام نسبت به چیزی که لازم است تغییر کند تاخیر میکنند و کیفیت تصمیمات خود را پایین میآورند. به همین دلیل است که خیلی از افراد از انجام آزمایشات مهم پزشکی به دلیل ترس از نتیجه آن، اجتناب میکنند. منفعل بودن و هیچ کاری نکردن نهتنها به خود فرد بلکه به اطرافیان او نیز آسیب میرساند.
در اقتصاد نیز گرایش سرمایهگذاران بازارهای مالی برای فروش سهامهایی که ارزش آنها افزایش یافته و حفظ سهامهایی که ارزش آنها کاهش یافته است اثر تمایلی (effect Disposition) نام دارد که رفتاری ناهنجار است. یکی از دلایل بروز این رفتار طبق تئوری چشمانداز این است که زمانیکه افراد دو گزینه دارند یکی با احتمال برد و دیگری با احتمال باخت، ترجیح میدهند گزینه اول را انتخاب کنند. فروش سهام با قیمت بالاتر برای آنها یک برد محسوب میشود اما فروش سهام با قیمت کاهشیافته یک باخت قطعی به شمار میرود.
هرچند اثر شترمرغ تلاش طبیعی افراد برای دور ماندن از خبرهایی است که آنها را ناراحت میکند اما این طرز نگرش و گزینش اطلاعات باعث میشود به طور فعالانه از دستیابی به اطلاعات مورد نیاز و مهم دور بمانند فقط به این دلیل که نمیخواهند با آن مواجه شوند و این شیوه تفکر مشکلساز است.
اثر شترمرغ در سیاست
این واکنش تا زمانیکه در حوزه شخصی است، پیامدها و مصائب آن نیز محدود و از منظر کلان برای جامعه قابل چشمپوشی است. با این حال هنگامیکه این مهم به ساحت جامعه و سیاست وارد میشود، تبدیل به تهدیدی بسیار هراسناک میشود. قایمباشک دولتمردان و تصمیمگیران امور کلان کشور با واقعیت در بسیاری از موارد میتواند در حکم به چالش کشیدن بقای یک جامعه یا کشور باشد. با مرور تاریخ ایران در یک سده گذشته به موارد متعددی در این زمینه دست مییابیم.
یکی از نزدیکترین موارد آن ماجرای پرونده هستهای در دوره زمامداری محمود احمدینژاد بود، اگر به خاطر داشته باشید، رئیس دولت نهم بارها تاکید میکرد که امکان ندارد قطعنامهای علیه فعالیتهای هستهای در شورای امنیت تصویب شود، در همان زمان به همه مطبوعات توصیه شده بود که غیر از این نظر رسمی مورد دیگری را پوشش ندهند، هشدارهای ناصحان عملاً اجازه بیان نیافت و سرانجام شاهد بودیم که چه هزینه گزافی بر دوش ملت و کشور تحمیل شد. در این مورد مثالها زیاد است و مجال ما اندک؛ بیتوجهی نسبت به هشدارها درباره فسادهای گسترده، بحرانهای مالی، گلوگاههای فساد و...
تا زمانیکه مسوولان و دولتمردان کشور از مرحله انکار بحرانها خارج نشوند و عملاً به بازی قایمباشک با واقعیتها ادامه دهند، نمیتوان امید چندانی به مهار بحرانهای فعلی و آتی کشور داشت. شاید همین عامل سبب شده باشد که نتایج حرکتهای اصلاحی ما مانند میزان موفقیتمان در مهار بیماری سرطان باشد.