نقش جدید ایران در نظم منطقه
ایران با همسایههای خود چگونه رفتار کند؟
عراق! در سایه دیکتاتوری صدام هنوز چندماهی از تولد جمهوری اسلامی ایران نگذشته بود که با چراغ سبز قدرتهای فرامنطقهای به آرزوی دست یازیدن به خاک و منابع عظیم نفتی و گازی همسایه خود، زمینه را مساعد دید و به بهانه تحمیل قرارداد الجزایر (1975) بر کشورش آن را بهصورت یکجانبه فسخ کرد و هشت سال جنگ و هزاران میلیارد دلار خسارت مادی و صدمات جبرانناپذیر انسانی را نهتنها بر ایران بلکه بر ملت عراق نیز تحمیل کرد.
عراق! در سایه دیکتاتوری صدام هنوز چندماهی از تولد جمهوری اسلامی ایران نگذشته بود که با چراغ سبز قدرتهای فرامنطقهای به آرزوی دست یازیدن به خاک و منابع عظیم نفتی و گازی همسایه خود، زمینه را مساعد دید و به بهانه تحمیل قرارداد الجزایر (1975) بر کشورش آن را بهصورت یکجانبه فسخ کرد و هشت سال جنگ و هزاران میلیارد دلار خسارت مادی و صدمات جبرانناپذیر انسانی را نهتنها بر ایران بلکه بر ملت عراق نیز تحمیل کرد. دیکتاتور، نه در آن روزها که به منابع ایران پس از انقلاب طمع ورزیده بود نظم بینالملل را درک کرد و متوجه سیاست مهار دو ستونی آمریکا شد و نه در دهه بعدی، فروپاشی شوروی در مخیلهاش میگنجید که به نیت جبران هزینههای هشت سال جنگ با ایران این بار برای تسلط بر منابع همسایه جنوبی خود بهزعم خویش در سایه چتر جنگ سرد به کویت حملهور شد و اینچنین سرنگونی خود را رقم زد. این روزها که سخنان حیدرالعبادی نخستوزیر عراق مبنی بر اینکه «ما مخالف تحریم (علیه ایران) هستیم اما به منظور حمایت از ملتمان به آن پایبند هستیم» مورد انتقاد قرار گرفته است از یکسو کماکان شاهد ادامه منازعات و کینهتوزیهای بخش ناپخته جناحهای سیاسی کشور علیه یکدیگر هستیم که اصولاً طی 20 سال گذشته با پدیدار شدن هر موضوع سیاسی بدون ارائه هیچگونه راهکار موثر یا کسب عایدی مهمی برای ملت ایران صرفاً کنش و واکنشی تخریبی در قبال تمام دستاوردهای گروه مقابل نشان دادهاند و اصولاً هر مسالهای را به یک منازعه، هر منازعهای را به یک بحران و هر بحرانی را به یک معضل اجتماعی، سیاسی پیچیده لاینحل تبدیل کرده و آن را به جامعه تزریق و تسری دادهاند. اینکه آنان چه منفعتی در پس این منازعات درون کشور دارند موضوع بحث ما نیست. تجربه تاریخی کشور به وضوح نشان داده که پرداختن به موضوعات و تجزیه و تحلیل مسائل از این منظر تاکنون نه منافع ملی ایران را تامین کرده است و نه گرهگشای معضلات کشور بوده است اما از سوی دیگر واکنش دولت عراق سوالات جدی و مهمی در بخش فرهیخته جامعه ایجاد کرده است. سوالاتی از جمله اینکه آیا دولت فعلی عراق دچار اشتباه محاسباتی مشابه صدام از نظم بینالملل شده است؟ چرا دولت عراق چنین موضعی را اتخاذ کرده است؟ سیاست ایران در قبال این موضع عراق چگونه باید باشد؟ و اصولاً الزامات و بایستههای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با همسایگانش در دوران خروج یکجانبه آمریکا از برجام چیست؟! در کنکاش و پاسخگویی به دغدغههای اینچنینی نگارنده در این مجال اندک موضوع را از منظر ژئوپولتیک و منافع ملی بررسی میکند.
نمونههای مشابه تاریخی
برخی معتقدند فارغ از تفاوت در ماهیت سیاستهای اعلانی با سیاستهای اعلامی در عرصه بینالملل، حیدرعبادی نخستوزیر کنونی دولت عراق شناخت دقیقتری نسبت به تحولات جدید بینالملل داشته و در پی کسب افزایش امتیاز و اعتبار برای دولت و ملت عراق است، هرچند اعتبار چنین نظریهای بیشک به رفتار آتی دولت عراق بستگی دارد ولیکن همواره این خطر برای حیدرعبادی باقی خواهد ماند که در صورت عدم مدیریت سیاست غیرمتعهدگونهاش نهتنها ممکن است با مشکلات جدی مواجه شود بلکه چهبسا با اشتباه محاسباتی شرایط سقوط دولت خود را فراهم بیاورد. با وجود این، برای درک وضعیت عراق میتوان به نمونههای مشابه تاریخی فراوانی مراجعه کرد جالب اینجاست که کشور ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. زمانی که دکتر مصدق با ارزیابی صحیح محیط بینالملل موازنه منفی علیه شوروی و بریتانیا را آغاز کرد، مسیری را هموار ساخت که در نهایت ملی شدن صنعت نفت ایران رقم خورد. هرچند در دوران رژیم گذشته، نقش و جایگاه ایران در بلوک غرب تعریف شده بود اما پس از انقلاب اسلامی ایران، سیاست «نه شرقی، نه غربی» در راستای حفظ منافع ملی و افزایش قدرت نسبی ایران در منطقه شکل گرفت. این سیاست بههمراه فروپاشی شوروی، سقوط رژیم بعثی عراق و تحولات عربی که از سال 2011 آغاز شد و در کنار ظرفیتهای بالقوه هویت ژئوپولتیک ایران که بخشی از حوزه تمدنی، تاریخی و فرهنگی ایران در منطقه را شامل میشود، توازن قوای سنتی در منطقه را به نفع ایران تغییر داد بهخصوص آنکه تهدیدهای جدی مترتب امنیت ایران شده بود. حضور آمریکا در مرزهای بلافصل ایران و ایجاد پایگاههای نظامی در اطراف کشور در کنار سیاست خصمانه علیه ایران و نیز ظهور گروههای تروریستی و تکفیری چارهای جز اتخاذ سیاست «دفاع پیشگیرانه» برای ایران باقی نگذاشته بود. ایران ثابت کرد میتواند از این شرایط در راستای رفع تهدیدهای امنیتی و افزایش امنیت نسبی در قالب مدل امنیت منطقهای دولت-ملتهای مستقل نقشی موثر ایفا کند.
مبارزه با تروریسم، جلوگیری از گسترش تسلیحات کشتار جمعی در منطقه، کمک به حل بحرانهای منطقهای در عراق و افغانستان، جلوگیری از فروپاشی State در سوریه، نفوذ در لبنان و فلسطین نقشی بیبدیل به ایران بخشیده است به نحوی که به تحلیل و باور بسیاری از اندیشمندان غرب از جمله گری سیک و هنری کیسینجر، ایران اکنون به یک قدرت منطقهای تبدیل شده و نفوذ این کشور در خاورمیانه روزبهروز در حال افزایش است. در چنین دیدگاهی جایگاه ایران در خاورمیانه و رابطه این کشور با همسایگان را نمیتوان با مدل ذهنی سنتی تجزیه و تحلیل کرد. ایران امروز نه در شرایطی است که به راحتی تحت قرارداد محرمانه 1907 انگلیس و شوروی به مناطق نفوذ قدرتهای فرامنطقهای تقسیم بشود و نه تحت فشار دو ابرقدرت دوران جنگ سرد قرار دارد. تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای، نقش ایران را با دیروزش که صرفاً یک کشور منطقهای بود، متفاوت میسازد. ایران به خوبی به جایگاه و نقش جدید خود در نظم منطقهای واقف است و البته به جایگاه سایر همسایگان مسلط. عراق کماکان به حاکمیت ملی تمامعیار تبدیل نشده و بر آشوب و ترور و مشکلات شدید داخلی مسلط نشده است و به موازات این مصائب کماکان تحت فشار کشورهای منطقهای و فرامنطقهای قرار دارد. درک شرایط همسایگان و مدیریت و هدایت دغدغههای آنان به دور از هیجان و تعصب از جمله الزامات عقلانی یک قدرت منطقهای است. هرچند بیشک حیدر عبادی مورد تایید و موافقت دو قدرت موثر بر صحنه عراق قرار گرفته که توانسته است در قامت نخستوزیری عراق حاضر شود اما با وجود این او باید مراقب سیاست موازنه سنتی در منطقه باشد. کاتزنشتاین استاد مطالعات بینالملل دانشگاه کرنل معتقد است «آمریکا در تلاش است مناطق اساسی جهان را در قالب مدل مرکزمحور هماهنگ سازد تا تسلط خود را بر مناطق حفظ کند». اما کماکان منطقهگرایی آمریکایی حول محور موازنه سنتی قوا میچرخد. توازن قوای سنتی در خاورمیانه دوران جنگ سرد تقابل دو قدرت بزرگ منطقهای یعنی ایران و عراق بود تا با تحلیل و از بین بردن سرمایههای مادی و معنوی این دو کشور موازنه در منطقه برقرار باشد. از قرار معلوم پس از برهم خوردن این موازنه اینبار با ایجاد اتحاد مثلثی آمریکا (رهبری)-اسرائیل (امنیتی، نظامی)-عربستان (مالی، تکفیری) سعی شده موازنه جدیدی در قبال مهار قدرت ایران ایجاد شود. تجربه تاریخی حاکی از آن است که هرگاه قدرتهای فرامنطقهای بدون همکاری با قدرتهای منطقهای دست به موازنهگرایی یکجانبه در منطقه زدهاند عایدی مناطق صرفاً خشونت، تنش و جنگ بوده برعکس چنانچه منطقهگرایی در یک روند بومیسازی و تعامل با قدرتهای فرامنطقهای شکل بگیرد منافعی همگانی در پی دارد. اتحادیه اروپا نمونه موفق آن محسوب میشود.
بهزعم نگارنده، ایران و کشورهای منطقه قابلیت منطقهگرایی با مدل خاورمیانهای آن را دارند. در این بین اما نقش ایران در جایگاه قدرت منطقهای، تعامل سازنده مبتنی بر قدرت ملی با کلیه همسایگان و قدرتهای فرامنطقهای خواهد بود. البته بدیهی است تعامل سازنده با قدرتهای فرامنطقهای تنها پس از تثبیت نقش جدید ایران در منطقه میسر خواهد شد. بنابراین جمهوری اسلامی ایران میتواند در رویکردی جامع و منسجم در قالب نظام همکاری امنیت منطقهای با تاکید بر زمینههای مشترک و ایجاد وابستگیهای متقابل اقتصادی، سیاسی و امنیتی و با بهکارگیری ترکیب هوشمندانه قدرت سخت و نرم، افزایش منافع و امنیت ملی همسایگان را به افزایش منافع و امنیت منطقهای به نحوی که همگرایی و همافزایی منطقهگرایی خاورمیانهای ایجاد شود گره بزند در این صورت منافع قدرتهای فرامنطقهای نیز در همراهی با منطقهگرایی خاورمیانهای بازتعریف خواهد شد.