شناسه خبر : 24940 لینک کوتاه

آل‌احمد ضد‌توسعه بود

گفت‌وگو با هوشنگ ماهرویان درباره دیدگاه‌های اقتصادی جلال آل‌احمد

هوشنگ ماهرویان می‌گوید: آل‌احمد و کل روشنفکری اعم از چپ و غیر‌چپ با ورود تکنولوژی با حق لیسانس دادن و مونتاژ مخالف بودند و این را رفتار استعماری می‌دانستند. این نوع فعالیت در عرصه تولید و افزایش توان اقتصادی را با فحش «بورژوازی کمپرادور» از میدان به در می‌کردند.

آل‌احمد ضد‌توسعه بود

هوشنگ ماهرویان به پرسش‌هایم درباره آل‌احمد و دیدگاه‌های اقتصادی‌اش و تبعات نوع نگاه و رویکرد اقتصادی او و چهره‌های روشنفکر چپ در دهه 40 پاسخ داد. هوشنگ ماهرویان معتقد است: آل‌احمد درکی شتاب‌زده و سراسیمه و ناقص از مسائل مختلف داشت. از تاثیرپذیری از خلیل ملکی تا احمد فردید و دیگر چهره‌های مذهبی را می‌توان در اقدام‌ها و آثار و دیدگاه‌های او دید بدون اینکه نظرگاهش عمق خلیل ملکی و احمد فردید و امثالهم را داشته باشد و چیزی می‌شنید و می‌خواست خیلی زود آن شنیده   و نظر را از آن خود کند و جنجال و بلوا به پا می‌کرد. در جدا شدنش از حزب توده تحت تاثیر خلیل ملکی بود و متاثر از او «بازگشت از شوروی» آندره ژید را ترجمه می‌کند و تحلیل خلیل ملکی از مسائل اقتصادی عمیق‌تر است اما آل‌احمد همان‌طور که در درک و تبیین مفهوم غرب‌زدگی سطحی عمل کرد و منظور دیگر مراد و پیرش احمد فردید را به درستی نگرفت در مساله اقتصاد هم همین‌گونه بود.»

♦♦♦

  عمده دیدگاه‌های اقتصادی جلال آل‌احمد از کجا نشأت می‌گیرد؟

مگر آل‌احمد اقتصاددان بوده است یا اینکه اقتصاد می‌دانست...

  خیر، اما به عنوان یک روشنفکر تاثیرگذار در دهه 40 آنچنان که از مقاله‌هایش در مجله «علم و زندگی» و جستارهایی مانند غرب‌زدگی و‌... برمی‌آید، ایده‌هایی که مطرح می‌کرد بر مناسبات اقتصادی و اقتصاد سیاسی و جامعه ما اثر گذاشته است.

 جلال آل‌احمد جوان پس از شهریور 1320 خیلی جوان بود که به حزب توده پیوست. به خاطر استعدادهایش ترقی کرد. در سال‌های جوانی در روزنامه مردم -ارگان حزب توده- قلم می‌زد. نثری تاثیرگذار داشت و آثاری را از ژان‌پل سارتر و آلبرکامو به فارسی برگرداند. از متن‌های مهم او «سنگی بر گوری» است، یک ذهن مدرن می‌تواند چنین دیدگاهی داشته باشد و به نقد خویشتن و اعتراف بنشیند هرچند از نظر ادبی ذهنیتی مدرن و درکی از زیبایی‌شناسی مدرن داشت اما از نظر دیدگاه‌های سیاسی و جهان‌بینی نه‌تنها مدرن نبود بلکه می‌توان گفت مخالف مدرنیته بود. جلال آل‌احمد و علی شریعتی و مهدی بازرگان و‌... مسائل مقدس را مدام در حوزه‌های مختلف سیاست و اجتماع و اقتصاد بسط می‌دادند.برای طرح دیدگاه‌های اقتصادی یا مسائل مرتبط با اقتصاد باید با ادبیات این علم صحبت کرد، موضوعی که آل‌احمد و دیگر چهره‌های روشنفکری دهه 40 اعتنایی به آن نداشتند و با یک دیدگاه تخیلی-رمانتیک درباره مسائل اجتماع و تحقق برابری و رفع تبعیض و کاهش شکاف طبقاتی حرف می‌زدند. متفکران اقتصاد در جهان مبتنی بر آمار، ریاضی و مناسبات عرضه و تقاضا و نرخ رشد اقتصادی و‌... مسائلی از این دست حرف می‌زنند اما آقایان روشنفکر دهه 40 بدون درکی از این مسائل مدام دیدگاه‌های تخیلی درباره مسائل اقتصادی را پی می‌گرفتند. در حوزه نظریه‌پردازی‌های اقتصادی چهره‌های مهمی مانند آدام اسمیت، دیوید ریکاردو و جان مینارد کینز به طرح مباحث متعدد اقتصادی پرداخته‌اند اما آل‌احمد و دیگر آقایان اصلاً از دیدگاه‌های این دست چهره‌های مطرح اقتصاد اطلاعی نداشتند و نهایت درک آنها از مباحث اقتصادی آرای آموزه‌های وام‌گرفته از کمونیسم-استالینیسمی بود و مدام بر طبل افزایش شکاف طبقاتی می‌کوبیدند و عمده مسائل را از دیدگاه‌های «طبقاتی» می‌دیدند. او استعداد خوبی در گزارش‌نویسی و داستان‌نویسی داشت اما لزوماً یک داستان‌نویس خوب نمی‌تواند متفکر و مصلح اجتماعی خوب باشد. او پس از سفر به مکه در روایت «خسی در میقات» می‌گوید من راه خوبی برای مبارزه با رژیم پهلوی یافته‌ام و آن را استفاده از مقدسات مردم برای مبارزه با شاه می‌داند در حالی که نباید از اعتقادات مردم سوءاستفاده کرد.

  جلال آل‌احمد سال 1323 به حزب توده پیوست و این تعلق حزبی در دیدگاه‌های سیاسی و اقتصادی او نقش داشت.

بله همین‌طور است. او حتی وقتی هم از حزب توده جدا شد وابستگی تشکیلاتی و حزبی به جرگه‌های دیگر داشت و هیچ‌گاه نتوانست مستقل از تشکیلات نظر دهد و همواره متاثر از شرایطش بود. او و استادش خلیل ملکی معتقد به «تحدید» مالکیت خصوصی بودند و همواره از ایده‌های اقتصاد دولتی و غیررقابتی و اشتراکی و مسائلی از این دست حمایت می‌کردند. آنها مدام بر طبل شکاف‌ها و تضادهای طبقاتی می‌کوبیدند بدون اینکه راهکاری اقتصادی و روشمند و علمی در تعادل بازار و توزیع برابر و عادلانه ثروت‌ها و فرصت‌ها بدهند. جدایی آل‌احمد از حزب توده تحسین‌برانگیز است و با شهامت می‌ایستد هرچند از حزب می‌برد اما دغدغه‌های سوسیالیستی او تا مدت‌ها بعد با آل‌احمد هست. بعد هم که با خلیل ملکی به حزب زحمتکشان پیوست و در ادامه هم پس از انشعاب از مظفر بقایی، جرگه و جریان «نیروی سوم» را راه انداختند عملاً ایده‌ها و نسخه‌های سوسیالیستی برای اقتصاد ایران می‌پیچیدند. در «غرب‌زدگی» هم بیراه می‌رود و هرچند آشکارا مباحث اقتصادی را مطرح نمی‌کند اما با دیدگاه‌های رادیکال و افراطی نسبت به «غرب»، عملاً «غرب‌ستیزی» را در ایران باب می‌کند و راه‌های تعامل با کشورهای پیشرفته برای تحقق «توسعه» محدود و مخدوش می‌شود. او آن‌قدر خام و ناپخته است که در «غرب‌زدگی» بر فروپاشی امپراتوری عثمانی در اواخر جنگ جهانی اول مویه می‌کند.

  آیا می‌توان گفت آل‌احمد در «غرب‌زدگی» به بهانه «استعمارستیزی» مسیر تعامل با جهان و توسعه در ایران را به انحراف می‌کشد؟!

بله همین‌طور است. نه‌تنها آل‌احمد بلکه جو سیاسی-اجتماعی حاکم بر سال‌های دهه‌  40 و 50 این‌گونه است و منوچهر هزارخانی آثار متعددی از «امه سزار» را به فارسی ترجمه و منتشر می‌کند؛ نویسنده‌ای که دیدگاه‌های چپ دارد و نیاز آن روز جامعه ما نبود. آنها از انواع امپریالیسم اقتصادی و فرهنگی و قس علیهذا حرف می‌زدند بدون اینکه درک کنند بدون تعامل با جهان و درک درست نگاه انتقادی از فرهنگ و سیاست و اقتصاد غرب نمی‌توان جامعه را آگاه کرد. آنها با دیدگاه‌های ایدئولوژیک و حزبی‌شان راه را بر تفکر انتقادی بستند و می‌بینیم از ترجمه آرای متفکران انتقادی مانند ولتر و روسو و جریان روشنگری خبری نیست. عده‌ای تحت تاثیر امه سزار و جمعی متاثر از فانون و چهره‌های نه‌چندان مهم جهان غرب هستند و از غرب‌زدگی هم حرف می‌زدند، در حالی که خودشان ضد تفکر انتقادی و تفکر مدرن بودند و اصلاً اعتقادی به بازار آزاد نداشتند. با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کشورهایی مانند ویتنام و لائوس و‌... از در تعامل با جهان درآمدند و الان تجربه آنها پیش‌روی ماست و ایده‌های جریان «غرب‌ستیز» و هواخواهان این دیدگاه دیده‌ایم چه کردند و می‌کنند. رشد اقتصادی و تحقق توسعه و در نهایت تحقق دموکراسی نیازمند پذیرش قوانین بین‌المللی در عرصه‌های مختلف سیاست و اقتصاد است. متفکران غربی مانند ماکس وبر در نقد پروتستانتیسم و سرمایه‌داری یک زبان علمی و جامعه‌شناختی است و ذهنیتی عینی‌گرا و واقع‌گرا دارد. بر‌خلاف چهره‌های مهم روشنفکری ما مانند جلال آل‌احمد و علی شریعتی که با ذهنیت اسطوره‌ای و تظلم‌خواهانه و صرفاً آرمان‌گرایانه حرف می‌زدند و می‌نوشتند و نثر و بیان و زبان جلال آل‌احمد در مقاله‌ها و جستارهایش اصلاً اقتصادی و جامعه‌شناسی نیست. زبان نوشتار آل‌احمد در «غرب‌زدگی» و «درخدمت و خیانت روشنفکران» زبانی هیجانی است و می‌بینیم در فاصله‌ای کوتاه همه را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

  آل‌احمد هم مانند خلیل ملکی و بسیاری دیگر از چهره‌های روشنفکر در مناقشه سیاسی-اقتصادی «ملی شدن صنعت نفت» به دفاع از محمد مصدق برخاستند، در حالی که بر اساس گزارش‌های تاریخی در همان زمان هم کسانی مانند محمدعلی موحد معتقد بودند ملی شدن صنعت نفت در شرایطی که ایران از طرف کشورهای قدرتمند تحریم شده بود لزوماً توجیه و نفع اقتصادی ندارد اما آنها در این مناقشه مهم هم نشان دادند مسائل اقتصادی را از دیدگاه‌های ایدئولوژیک و سیاسی بررسی کردند...

کل جریان روشنفکری ما متاثر از ایدئولوژی‌های چپ به نوعی ضد‌توسعه بوده است. یادم می‌آید اواخر دوره تحصیل و دانشکده بودم. فردی در شراکت با فرانسوی‌ها «مارچوبه» تولید می‌کرد. «مارچوبه» هم سبزی گران‌قیمتی است. در دانشگاه نمی‌دانستید چه خبر بود. می‌گفتند زمین‌های مملکت را به امپریالیسم فرانسه واگذار کردند و تمام زمین‌ها را داغان کردند. در حالی که ما به چگونگی کشت مارچوبه نیاز داشتیم و می‌توانستیم با تولید این محصول فرصتی را برای اقتصاد ایران در بازارهای جهانی فراهم کنیم. در آن روزگار کسی نبود بگوید آقایان روشنفکر! برای ساختن ماشین نخست باید در همکاری و مشارکت با کمپانی‌های بزرگ تولیدکننده ماشین، محصول مورد نیاز داخل را با مونتاژ تامین کنید، بعد به تدریج صاحب تکنولوژی شوید. برای اینکه صاحب یک محصول و عرضه آن در بازار جهانی شد یا باید دانش و توان مهندسی آن را داشت یا اینکه کالاهایی را تحت لیسانس تولید کرد و در نهایت در تولید آن محصول سرآمد شد. کره جنوبی که از همان روز اول هیوندا نساخته است. اما آل‌احمد و کل روشنفکری اعم از چپ، غیر‌چپ با ورود تکنولوژی با حق لیسانس دادن و مونتاژ مخالف بودند و این را رفتار استعماری می‌دانستند. این نوع فعالیت در عرصه تولید و افزایش توان اقتصادی را با فحش «بورژوازی کمپرادور» از میدان به در می‌کردند.

  در سال‌های دهه 40 به تدریج صنایع خصوصی در ایران پا می‌گیرد و در دهه 50 اوج شکوفایی این صنایع را می‌بینیم، چه صنایع خانگی چه محصولات خودرو و صنایع مختلف و بسیاری از اینها براساس گزارش‌ها و اسناد بدون برخورداری از رانت یا فسادی کارشان را پیش بردند مثلاً «برادران خسروشاهی» در صنایع غذایی بدون ذره‌ای فساد کار کردند و شکوفا شدند؛ اما جریان‌های چپ و چهره‌هایی مثل آل‌احمد عموماً صاحبان سرمایه و تولیدکنندگان و کارآفرین‌ها را با عنوان‌هایی مانند «بورژوا» و‌... مذمت می‌کردند.

بله، تحت لوای بورژوازی وابسته، تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی بخش خصوصی و صاحبان سرمایه را می‌کوبیدند. در این مملکت خط تولید پیکان وقتی راه افتاد تا سال‌ها نفهمیدند جای «برف‌پاک‌کن» اشتباه است. آن‌وقت می‌خواستند برای دنیا هم تعیین تکلیف کنند و اینها ناشی از رفتارها و حرف‌ها و عملکرد اشتباه روشنفکران ما بود که مدام هر نوع تولید و انباشت سرمایه را مذمت می‌کردند و از طرفی هم زیر بار نمی‌رفتند که ما برای تسلط بر تکنولوژی تولید کالاهای مختلف نیاز به مشارکت و تعامل با کشورهای توسعه‌یافته داریم. بعد از انقلاب همه این اتفاق‌ها به هزار و یک شکل بازتولید شده و می‌شود و دولت بزرگ‌ترین صاحب‌کار در ایران است. روشنفکران ما در سال‌های دهه 40 ضد‌توسعه بودند.

  شما معتقدید آل‌احمد با ایده‌های غرب‌هراسی و نداشتن دانش کافی از اقتصاد و اقتصاد سیاسی مسیر توسعه در ایران را به انحراف کشاند؟!

اینها همه کار کردند الا آنکه مسیر تحقق توسعه در ایران را هموار کنند و گامی ولو کوچک در این مسیر بردارند. آل‌احمد غیرمسوولانه حرف زد و عمل کرد، نه‌تنها آل‌احمد بلکه دیگر چهره‌های روشنفکری و سیاسی می‌توانستند با درک درست و ارائه تحلیل و نظرگاه صحیح به جامعه از رادیکالیزه شدن آن جلوگیری کنند و در عین‌حال ضمن نقد صاحبان قدرت راه‌های منطقی و کم‌هزینه را برای توسعه ایران پیش پای آنها بگذارند. روشنفکران دهه 40 نگذاشتند تفکر علمی در این مملکت در زمینه اقتصادی و جامعه‌شناسی شکل گیرد. اگر از همان سال‌های دهه 40 و 50 مسیری را که کره جنوبی این چند دهه رفته، ما رفته بودیم بی‌شک الان جایگاه اقتصادی بسیار بهتری در جهان داشتیم و به توسعه‌ای پایدار و همه‌جانبه دست پیدا کرده بودیم اما روشنفکری ما سدی در برابر توسعه بود.

  با وجود اینکه آثار و نتایج زیانبار دیدگاه این عده بر همه روشن شده و تاثیرش را در اقتصاد و مناسبات اجتماعی و سیاسی ایران دیده‌ایم، چرا عده‌ای هنوز سنگ آل‌احمد و علی شریعتی و... را به سینه می‌زنند؟

چون ذهن اسطوره‌ای دارند و درکی صحیح از نگاه انتقادی ندارند. هنوز هم در فضای مجازی می‌گویند پرچم استالین دوباره برافراشته خواهد شد. این همه کتاب در مورد جنایات استالین نوشته شده است اما آقایان هنوز طرفدار استالین و لنین و کمونیسم و‌... هستند. برای اینکه ذهن‌شان خشک‌اندیش است و نمی‌توانند ببینند نتایج زیانبار این دیدگاه چیست.

  جلال آل احمد در دوران فعالیتش خیلی تذبذب داشت.هر روز به باوری بود و آدمی با این حجم از تذبذب و وابستگی حزبی هیچ‌گاه توانست دیدگاهی مستقل داشته باشد؟

روشن است آقایان هیچ‌کدام نمی‌توانند اقتصاد آزاد، مولفه‌ها و ضرورت و اهمیت آن را درک کنند؛ منظری در اقتصاد که از آدام اسمیت شروع می‌شود. آل‌احمد درکی شتاب‌زده و سراسیمه و ناقص از مسائل مختلف داشت. از تاثیرپذیری از خلیل ملکی تا احمد فردید و دیگر چهره‌های مذهبی را می‌توان در اقدام‌ها و آثار و دیدگاه‌های او دید بدون اینکه نظرگاهش عمق خلیل ملکی و احمد فردید و امثالهم را داشته باشد و چیزی می‌شنید و می‌خواست خیلی زود آن شنیده و نظر را از آن خود کند و جنجال و بلوا به پا می‌کرد. در جدا شدنش از حزب توده تحت تاثیر خلیل ملکی بود و متاثر از او «بازگشت از شوروی» آندره ژید را ترجمه می‌کند. تحلیل خلیل ملکی از مسائل اقتصادی عمیق‌تر است اما آل‌احمد همان‌طور که در درک و تبیین مفهوم غرب‌زدگی سطحی عمل کرد و منظور دیگر مراد و پیرش احمد فردید را به درستی نگرفت در مساله اقتصاد هم همین‌گونه بود. خلیل ملکی از طرفداران اقتصاد دولتی است.

  در بخشی از مکاتباتی که آل احمد با سیمین دانشور داشته بخشی از اینها به بنا کردن و ساختن خانه‌شان در دزاشیب اختصاص دارد. اگر ایشان معتقد به آن وجه از آموزه‌های سوسیالیستی یا کمونیستی بود دیگر داشتن خانه چه موضوعیتی داشت و اینکه مالکیت خصوصی از نظر اینها اصلی بود که باید علیه‌اش برخاست.

خانه بزرگ و قشنگی در دزاشیب داشت. نه، از خانه‌اش صرف‌نظر نمی‌کند، فقط او نبود بسیاری دیگر از چهره‌های منتسب به چپ درگیر این تناقض بودند.

  عجیب نیست، در روایت زندگی بسیاری از معتقدین و ملتزمین به کمونیسم شاهد تناقض‌های آشکار میان زیست فردی و ایده‌های عمومی‌شان باشیم از آن جمله می‌بینیم در مکاتبه‌های جلال آل‌احمد با همسرش درباره بنا کردن خانه‌اش در دزاشیب او قائل به مالکیت خصوصی و برخورداری از امکانات حداکثری و داشتن خانه است، اما در عرصه عمومی، آثار و نوشته‌ها و رفتارهایش از دیدگاهی سیاسی و جناحی دفاع می‌کند که مخالف مالکیت خصوصی و‌...

بله این‌طور است. چون جو جامعه تحت تاثیر چپ است. نمی‌شود عنوان کرد که بخش خصوصی می‌تواند صنایع را رشد دهد. اینها را نمی‌توان گفت و او تحت تاثیر جو است و به قول خودش هر چیزی را می‌خواهد پلیتیزه کند. یادم هست سالگرد نیما در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود. آل‌احمد آمده بود سخنرانی می‌کرد و به عنوان وصفی مثبت درباره نیما یوشیج و آثارش می‌گفت: «نیما یوشیج پلیتیزه بود». از این کلام در گفتارش زیاد استفاده می‌کرد و خُب یک کلام بگو نیما ذهن ابژکتیو داشت و اگر شعر می‌گفت معنا داشت. شعرهایش مانند آثار ادبیات کلاسیک ما در ایهام و ابهام نبود.

  خشایار دیهیمی معتقد است آل‌احمد روشنفکر نبود چون در تمام دوره فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی‌اش وابستگی حزبی داشت.

بله درست می‌گوید و وابستگی‌ها بود.

  تحلیل شما از خواست آل‌احمد چیست، آیا روشن است او چه می‌خواست؟!

آل‌احمد ذهن مغشوشی داشت و در ضمن رمان مدرن را می‌شناخت و گفتم «سنگی بر گوری» نشانه یک ذهن مدرن است که می‌تواند به خودش دقیق نگاه کند اما ذهن مغشوشی دارد. مجموعه‌ای کامل از تناقض‌ها بود، بازتاب این تناقض‌ها را می‌توان در رفتارها و تغییر دیدگاه‌ها و ایدئولوژی‌ها و آثارش دید، نه‌تنها او بسیاری از فعالان چپ از این آشفتگی و اغتشاش رنج می‌بردند و هنوز بعد سال‌ها هم نمی‌توانند شکست مارکسیسم و لنینیسم را بپذیرند و گویا هنوز باور ندارند تمام شده است. نمی‌توانند آن را درک کنند. این تفکر به جهان صدمه زد و تمام شده است.   

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها