اقتصاد تخیلی
مهمترین دیدگاههای اقتصادی جلال آلاحمد چه بود؟
تذبذب، هر از چندی از لونی به لونی دیگر درآمدن و از حزبی به جرگهای دیگر پیوستن از ویژگیهای ثابت زندگی سیاسی و اجتماعی کوتاه و جنجالبرانگیز جلال آلاحمد بود. روشنفکری که خیلی زود دست به قلم برد و نخستین داستانهایش را در 22سالگی قلمی کرد و خیلی زود به جرگه فعالان و چهرههای سیاسی سالهای دهههای 30 و 40 پیوست و زودتر از آنکه باید، در جایگاه ایدئولوگ قرار گرفت.
حسن همایون: تذبذب، هر از چندی از لونی به لونی دیگر درآمدن و از حزبی به جرگهای دیگر پیوستن از ویژگیهای ثابت زندگی سیاسی و اجتماعی کوتاه و جنجالبرانگیز جلال آلاحمد بود. روشنفکری که خیلی زود دست به قلم برد و نخستین داستانهایش را در 22سالگی قلمی کرد و خیلی زود به جرگه فعالان و چهرههای سیاسی سالهای دهههای 30 و 40 پیوست و زودتر از آنکه باید، در جایگاه ایدئولوگ قرار گرفت. در چهارمین دهه زندگیاش در جایگاه «پدرخواندگی» ایستاد و با مقالههای تند و تیزش و مشی مریدپروری و مرادبازیاش برای بسیاری از فعالان سیاسی و دستگاه پهلوی خط و نشان میکشید و در زمانهای که ایران آبستن اتفاقهای بزرگ اجتماعی بود و از سویی نظم اجتماعی-سیاسی حاکم بر ایران متاثر از دوران جنگ سرد است. هنوز پس از گذشت قریب به نیمقرن از درگذشت وی، این چهره مهم و تاثیرگذار روشنفکری ایران مورد توجه ناظران سیاسی، مورخان و... است. گویی قرار نیست سایه «پدرخوانده» از سر مباحث روشنفکری و نقادانه کوتاه شود. هر چند دیدگاههای سیاسی آلاحمد، خلیل ملکی و... همفکرهایشان در تحقق جامعه عاری از «تبعیض» شکست خورد اما هنوز هم عمده دیدگاههای آنها هواخواهانی دارد. «غربهراسی»، «غربستیزی»، «مبارزه با امپریالیسم»، «بازگشت به خویشتن» و... مفاهیم برساخته سالهای دهه 40 همچنان بر بخش مهمی از مناسبات اقتصاد و اقتصاد سیاسی ایران سایه انداخته است در حالی که هنوز چالشهای جدی بر سر دیدگاهها و خاستگاههای اقتصادی جلال آلاحمد وجود دارد. آلاحمد در صورتبندی مسائل پیچیدهای مانند «برابری حداکثری» برای شهروندان ایرانی به استناد چه مکاتب سیاسی و اقتصادی در مقالههایش حرف میزد؟! داستانهای این نویسنده بازتابدهنده چه نوع نظام اقتصادیای بود؟! آلاحمد و استادش خلیل ملکی چقدر با ادبیات اقتصادی و اصول علم اقتصاد آشنا بودند؟! دهها پرسش دیگر پیرامون منظر و تلقیهای آلاحمد از اقتصاد میتواند دستمایه پژوهشی دانشگاهی قرار گیرد و به شکل حیرتانگیزی بهرغم اینکه دهها و صدها بار به این نویسنده و دیدگاههایش و آثار داستانیاش پرداخته شده است، کمتر به این مساله توجه شده است. این اتفاق بیدلیل نیست، جریانهای سیاسی اعم از چپ و ملیگرا و مذهبی هر یک در برساختن اسطوره آلاحمد نقشی زدهاند و عملاً با رفتارها و واکنشهای هیجانی و زندهباد و مردهبادها فارغ از منطق و استدلالهای علمی و پژوهشی این نویسنده-روشنفکر را در جایگاهی قرار دادهاند که فرصت هر گونه گفتوگوی انتقادی با دیدگاهها و آثارش سلب شده است. در این مقال مختصراً به بازخوانی دیدگاههای اقتصادی این نویسنده از رهگذر بازخوانی آثار داستانی و مقالههایش میپردازیم. پیش از هر چیز باید بگویم این یادداشت داعیه پژوهشی علمی را ندارد بلکه مروری گذرا بر اهم دیدگاهها و منظرهای اقتصادی این نویسنده است.
بازتاب دیدگاههای اقتصادی آلاحمد در داستانهایش
«... و زنبورها که مثل دوازده لکه کوچک در آسمان سیاهی میزدند به طرف خانه و زندگی اصلی خودشان میرفتند و وقتی از آسمان ده گذشتند همه دهاتیها آنها را دیدند و با انگشت بهم نشان دادند و یک کدامشان سراغ کمند علی بک نرفت تا ببیند چه بلایی سر کندوهایش آمده است...» (داستان سرگذشت کندوها). روایت ِ «سرگذشت کندوها» نخستینبار سال 1333 منتشر شده است. در این اثر نویسنده روایتی تمثیلی و سمبلیک را پیش میکشد و ماجرای کمندعلیبک را روایت میکند. در این داستان او 12 کندوی عسل دارد و هر سال هم با زاد و ولد زنبورها، شمار کندوها بیشتر میشود و او سوداهایی را برای افزایش شمار کندوها و محصول عسلش در سر میپروراند. بخشی از روایت به کمندعلیبک و شوق او برای افزایش محصول میپردازد و در بخشی دیگر هم رفتار زنبورها که هر سال با «بلا» روبهرو میشوند و محصولشان را «اربابشان» کمندعلیبک از آن خود میکند و اندکی از حاصل زحمتشان را برای آنها باقی میگذارد تا اینکه زنبورها پس از بحث و مشورت به این نتیجه میرسند که خانه «اربابشان» را ترک کنند و به جایی دیگر کوچ کنند. او در این اثر داستانی به تمثیل نظام ارباب و رعیتی را که حاصل دسترنج کارگرها را از آن خود میکنند و افراد قویتر و صاحب قدرت، اقشار ضعیف را استثمار میکنند به چالش میکشد. در این روایت سرانجام ستمدیدگان علیه «ارباب» برمیآشوبند تا از این نظام استثماری خلاصی یابند؛ موضوعی که عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی هم بر آن تاکید دارد و میگوید: «زنبورها همانا مردم کشورهای جهان سوم هستند و بلا، همان استعمار است که چکیده زندگانی مردمان را به غارت میبرد و حتی از مایه کار نمیگذرد» (نقد آثار جلال آلاحمد؛ عبدالعلی دستغیب، 1390).
جلال آلاحمد در این اثر از نخستین تجربههای داستانیاش فاصله گرفته است و سعی میکند از حیث ارزشهای ادبی و بلاغی، داستان اثرگذارتری را خلق کند اما از حیث مضمونی بنمایههای داستانی را که در نخستین داستانهایش به آنها رسیده است دنبال میکند و عمده توجه و تمرکز او در روایتهایش بر مساله «شکاف طبقاتی» است. در داستان «دید و بازدید» نوشته شده در سال 1324 هم میتوان به وضوح رد و نشان این نوع مضمونپردازی را در آثارش دید. این داستان که از حیث ادبی بسیار خام است در چند قسمت روایت میشود و در هر بخش به خانه یکی از بستگان میرود و از رهگذر این روایت سعی میکند «تضاد طبقاتی» حاکم بر فضای جامعه در سالهای دهه 30 را نشان دهد (نقد و تفسیر آثار جلال آلاحمد، محمدرضا قربانی 1393). منتقدانی نخستین داستانهای آلاحمد را متاثر از رئالیسم سوسیالیستی میدانند. به ویژه در مجموعه داستان «از رنجی که میبریم» (1326)، شاهد گرایشهایی به رئالیسم سوسیالیستی هستیم و نویسنده نیز به آن اذعان دارد: «حاوی قصههای شکست در آن مبارزات و به سبک رئالیسم سوسیالیستی». (کتاب ماه ادبیات آذر 1389). جلال آلاحمد سه سال بیشتر عضو حزب توده نبود و خیلی زود با آن تشکیلات خداحافظی کرد اما دیدگاهها و علقههای تفکر کمونیستی در فکر و جانش ریشه دوانده بود و در هر یک از داستانهایش مضمونهایی چون «شکاف طبقاتی»، «مالکیت عمومی»، نگاه طعنآمیز و کنایهآمیز به «شخصیتهای مرفه» و «سرمایهدار» را پی گرفت و هر بار به بهانههای مبارزه با «استثمار» و «استعمار» نگاه «غربستیز»، «غربهراسی»، «تقبیح سرمایه و ثروت» و «نفی مالکیت خصوصی» را در داستانها و مقالهها و سفرنامهها و گزارشهایش پی میگرفت؛ نگاهی که یکسره بر مناسبات ِ ضدتوسعه بود. در ادامه این جستار نگاهی گذرا به دیدگاههای اقتصادی جلال آلاحمد در مقالهها و جستارهایش خواهیم داشت.
دیدگاههای اقتصادی آلاحمد در مقالهها و جستارهایش
جلال آلاحمد در هیچ دورهای از زندگیاش از ایدههای سوسیالیستی دست نکشید. در روزگار عضویت در حزب توده، در ایام پیوستن به خلیل ملکی و دوره عضویت در حزب و جرگه راه سوم و سردبیری مجله علم و زندگی-ارگان و تریبون حزب جدیدالتاسیس خلیل ملکی- تا واپسین سالهای عمرش بر مرام و مسلکی سوسیالیستی زیست و تحقق برابری، مبارزه با امپریالیسم و استعمارستیزی از عمده مولفهها و محورهای فکری جلال آلاحمد بود. هرچند جریانهای مختلف اعم از چپ، ملیگرا و مذهبی اصرار دارند دوره و وجهی از زندگی و حیات آلاحمد را نفی کنند و تنها آن زمانی را که در مرام و مسلک آنها بوده است، در شمار دوره برجسته و مهم زندگی جلال بدانند اما واقعیتهای تاریخی و کارنامه آلاحمد را نمیتوان تکهتکه و جداجدا خواند و به اعتقاد صاحبنظران رشته اتصال همه این تغییرها هم مرام و مسلک سوسیالیستی آلاحمد بوده است. تا سالهای 30سالگی و همراهی جلال آلاحمد با خلیل ملکی کمتر میتوان رشد و نشانی آشکار از موضوعهایی با ادبیات اقتصادی در نوشتهها و جستارهایش یافت. همراهی با خلیل ملکی و جدایی او از حزب توده هم بیش از آنکه متاثر از اختلاف دیدگاه آلاحمد و حزب توده بر سر مساله تفاوت دیدگاههای اقتصادی باشد ناشی از چالشهای سیاسی است که در همراهی با حزب توده با آن روبهرو میشود، از اینرو نمیتوان گفت با جدا شدن آلاحمد از حزب توده او از دیدگاههای سوسیالیستی-کمونیستی دست شسته است بلکه میتوان گفت متاثر از خلیل ملکی او به «ملیگرایی سوسیالیستی» روی آورد و با پذیرش سردبیری دوره اول انتشار مجله «علم و زندگی» و معاشرت با خلیل ملکی عملاً از درک حزبی و تشکیلاتی او نسبت به اقتصاد و دیگر مسائل مبتلا به دولت و ملت کمتر میشود و سعی میکند مستقلتر رفتار کند و قلم بزند و بازتاب این نوع نگاه را میتوان در پارهای از یادداشتهای او در مجله «علم و زندگی» دید. ایدههای تئوریزه و تبیینشده در مجله «علم و زندگی» به مسوولیت خلیل ملکی و جلال آلاحمد زمانی نمیگذرد که در تصمیمها و سیاستگذاریهای حاکمیت پهلوی بازتاب پیدا میکند (شادی معرفتی، تجارت فردا؛ 20 آبان 1396). ایدههایی مانند اصلاحات ارضی، تمرکزگرایی در اقتصاد، بزرگتر شدن دولت و ورود حاکمیت به عرصه تولید با تاسیس بنگاههای بزرگ تولیدی و اقتصادی عمدتاً مایهگرفته از راهکارهایی است که در مجله «علم و زندگی» تئوریزه شده است.
دوره دیگر از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی جلال آلاحمد که میتوان آشکارتر دیدگاه و نظرگاههای اقتصادی و اقتصاد سیاسی را پی گرفت، به سالهای دهه 40 و انتشار کتاب جنجالبرانگیز «غربزدگی» برمیگردد. در این اثر هم مانند دیگر مکتوبهای آلاحمد در طرح دیدگاههای اقتصادیاش کمتر میتوان نشانی از ادبیاتی اقتصادی یافت و از معدود بندهایی که اشارهای گذرا به مسائل مرتبط به اقتصاد و کیفیت زندگی و رفاه عمومی میکند، در تعریف و تبیین کشورهای توسعهیافته است و میگوید: «پس ممالک دسته اول را با این مشخصات کلی و در هم تعریف کنم؛ مُزد گران، مرگومیر اندک، زند و زای کم، خدمات اجتماعی مرتب، کفاف مواد غذایی (دستکم سه هزار کالری در روز)، درآمد سرانه سالانه بیش از سه هزار تومان در سال...» هرچند این اثر آشکارا نه در باب مسائل اقتصادی و اقتصاد سیاسی است و دغدغههای هویتی و فرهنگی را در این رساله پی میگیرد و دستورالعملهایی را در مواجهه با «استعمار» و «امپریالیسم» طرح میکند، تا اینکه به مباحث و چالشهای اقتصادی مبتنی بر ادبیاتی به اقتضای این رشته بپردازد اما عملاً با انتشار «غربزدگی» تخم ِ لق «غربستیزی» و «غربهراسی» که زمینههای آن در جامعه ایرانی بوده است را در دهان جمع زیادی از دانشجویان و دانشآموزها میشکند و عملاً ایده «غربستیزی» تحت لوای مبارزه با «استعمار» و «امپریالیسم» به یکی از مهمترین موتورهای محرک نیروها و جریانهای معترض و انقلابی بدل میشود. از پی انتشار کتاب «غربزدگی» و بهرهبرداری جریانهای سیاسی از این ایدهها، راههای تلاش برای فهم و درک درست غرب و مناسبات پیچیده تودرتوی فرهنگ و اقتصاد و سیاست آنها بر فکر و جامعه ایرانی محدود و مخدوش میشود و عملاً دیدگاه و ایده «غربستیزی» در سالها و ادوار مختلف از حیات سیاسی-اجتماعی ایران به عنوان یک مانع در راه تعامل با جهان و فراهم آوردن زمینههای توسعه عمل میکند.