تعادل امنیتبخش
بررسی تبعات امنیتی خالی شدن مرزها از جمعیت در گفتوگو با حسن رسولی
حسن رسولیمعتقد است: هم از منظر ژئوپولتیک، هم از منظر توسعه متوازن و هم از منظر امنیتی، اجتماعی و فرهنگی، نبود آب در نقاط شرقی و مرکزی و وفور آب در سواحل میتواند با نگاهی آمایشی، سیلی از جمعیت را در صورت طراحی مناسب به نقاط ساحلی کشور سرازیر کند. در این صورت مجموعه شرایط عمومی کشور از تعادل امنیتبخش بهتری برخوردار خواهد شد.
حسن رسولی، عضو شورای شهر تهران، میگوید: «هرقدر ضریب تراکم جمعیت نقاط مرزی و حواشی سرزمینی کشور کاهش پیدا کند، صرفنظر از سایر عوامل، به همین میزان ضریب تامین امنیت ملی و تقویت حراست از مرزها کاهش پیدا میکند.» این سیاستمدار که سوابق مدیریتی مختلفی از جمله فرمانداری زاهدان، استانداری لرستان و استانداری خراسان را در کارنامه دارد، میگوید: «من تجاربی در دو استان مرزی داشتهام که تقریباً همه مرزهای شرقی کشور را با سه کشور ترکمنستان، افغانستان و پاکستان و حتی در دریای عمان شامل میشود. در آن دوران عیناً مشاهده کردم که در نقاطی از این سرحدات مرزی که سکونت مردم را داریم و در کنار این سکونت، حد قابل قبولی از فعالیتهای اقتصادی مولد و حیات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پایدار در جریان است، حتی در بدترین شرایط چهار دهه گذشته، ناامنی چندانی نداشتهایم.»
♦♦♦
به نظر شما چه عواملی باعث مهاجرت مردم مناطق حاشیهای کشور به مناطق مرکزی میشود؟
تمرکزگرایی و بهتبع آن افزایش سرسامآور مهاجرت که موجب بروز تحولات عمیق جمعیتی شده، یکی از موضوعات بسیار مهم هفت دهه اخیر تاریخ تحولات اجتماعی ایران است. در پایان دهه 30 از مجموع 16 میلیون نفر جمعیت ایران، فقط سه میلیون نفر شهرنشین بودند و 13 میلیون سکنه دیگر، ساکن نقاط روستایی بودند با اقتصادی مولد، خودکفا و غیروابسته. اما 65 سال بعد، سرشماری سال 95 نشان داد در حال حاضر فقط 22 درصد از جمعیت ایران ساکن روستاها هستند با این تفاوت کیفی نسبت به دهه 30 که به دلایل متعددی امروز روستاهای ما کمتر مولد و بیشتر مصرفکننده هستند. این دگرگونی شگرف جمعیتی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به صورت سیلآسا صورت گرفته و ما امروز در کشورمان پیامدهای منفی این دگرگونی را همانند شرایط پس از وقوع سیل یا زلزلهای ویرانگر مشاهده میکنیم.
سهم بحرانهای زیستمحیطی و آب در این مساله چقدر جدی است؟
یکی از آثار و پیامدهای سوء سونامی جمعیتی و اجتماعی که به آن اشاره کردم، ابتلای اکوسیستم ملی کشور به عدم تعادلی بسیار خسارتبار است که مصداق آن را در حوزه مدیریت منابع آب میتوان جستوجو کرد. تراکم جمعیت تمرکز و تراکم فعالیت را در پی دارد. برای تامین زیرساختهای اسکان جمعیت و زمینهسازی فعالیت، بیش و پیش از هر چیز آب مولفه اصلی و اساسی است. این نیاز مدیریت کشور را در دهههای اخیر مجبور به مداخلههای غیرعلمی در بهرهبرداری از منابع آبی اعم از منابع زیرزمینی و منابع سطحی کرده است. در نتیجه امروز در بسیاری از نقاط کشور با بحران کمآبی مواجهیم. تا پایان سال 84 که من استاندار خراسان بودم، حدود 30 درصد از دشتهای بحرانی کشور در استانهای سهگانه خراسان بود. به طور کلی نیمه شرقی ایران با بحران عمیق کمآبی روبهروست. در حواشی کشور و همچنین در مناطق مرکزی و مناطق جنوبی به موازات رانده شدن جمعیت از این مناطق و مدیریتی که در حوزه منابع آب صورت گرفته، مصادیق و مظاهر این بحران بیشتر دیده میشود. به نظر من امروز مساله دریاچه ارومیه یا دریاچه هامون علائم و نشانههای بیماری مهلک شرایط اقلیمی ایران است که به صورت جدی و حتمی باید ابتدا به عنوان یک واقعیت تلخ در عرصه ملی از منظر مراجع تصمیمگیر حاکمیتی باور بشود و در ثانی در جهت کاهش آثار و تبعات بیشتر آن در روشهای قبلی مدیریت منابع آب تجدید نظر اساسی صورت بگیرد.
به طور کلی چرخه طبیعی حیات تحت تاثیر هر عاملی دچار عدم تعادل شود، به صورت سرطانی آثار و عواقب خود را بر ابعاد مختلف زیست طبیعی انسانی میگذارد. اگر امروز با پدیده ریزگردها در بخشی از کشور مواجهایم، ناشی از مداخله در این چرخه در دو کشور عراق و ترکیه است. اگر امروز با مسائل بسیار جدی در نیمه شرقی ایران مواجهیم، ناشی از همین است. امروز در دشتی مثل دشت گناباد خراسان رضوی، با حفر چاه به عمق بیش از 350 متر، امکان رسیدن به آب میسر نیست. در برخی از این نقاط به دلیل بهرهبرداری غیرعلمی، در چنین عمقی وقتی با روش روتاری (دورانی یا چرخشی) با هدف دستیابی به منابع زیرزمینی و سفرههای عمیق آبی حفر چاه صورت میگیرد، بعضاً آب استحصالی آبی است اسیدی، تلخ و غیرقابل استفاده. شواهد و نشانههای فراوانی در گوشه و کنار ایران میتوان پیدا کرد که برای تصمیمگیران ملی در مراجع گوناگون تصمیمگیری، نمادهای هشدار است.
کمجمعیت یا خالی از جمعیت شدن بخشهایی از مناطق مرزی چه تبعاتی دارد؟
هرقدر ضریب تراکم جمعیت نقاط مرزی و حواشی سرزمینی کشور کاهش پیدا کند، صرفنظر از سایر عوامل، به همین میزان ضریب تامین امنیت ملی و تقویت حراست از مرزها کاهش پیدا میکند. البته آثار مخرب روند لجامگسیخته مهاجرت از حواشی به کلانشهرها و بهخصوص به تهران محدود و خلاصه به آثار و تبعات امنیتی نمیشود. در حوزههای فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و حتی حوزه سلامت نیز میتوان به وفور آثار و پیامدهای این پدیده مخرب جمعیتشناختی و جامعهشناختی را مشاهده کرد. به عنوان مثال بحران حاشیهنشینی در کلانشهرهایی مثل تهران و مشهد نتیجه بالا بودن روند مهاجرت است. در سایر آسیبهای اجتماعی مثل اعتیاد، بیکاری و کودکان کار نیز مهاجرت نقشی تعیینکننده دارد. سرعت بالای جابهجایی جمعیت، بنیانها و سنتهای اصیل دینی و فرهنگی جامعه ما را به شدت مورد تهدید قرار داده است. در چند دهه گذشته که سیمای جغرافیای انسانی کشور دارای توزیع متعادلتری از جمعیت بود، نرخ طلاق و آسیبهای اجتماعی هم کمتر بود. به طور کلی موضوع مهاجرت تاثیر اساسی بر همه شئونات زندگی مردم در کشور ما داشته و دارد.
در صورت تداوم مهاجرت از نقاط مرزی به عنوان مثال در مرزهای شرقی کشور که شما تجربه مدیریت در آنها را دارید، تامین امنیت نقاط مرزی کشور چه تغییراتی خواهد داشت؟
امنیت یک مقوله چندوجهی است. سادهترین وجه امنیت ایجاد آرامش از طریق بهکارگماری نیروهای نظامی و انتظامی در سرحدات مرزی کشور است، اما این وجه ابتدایی تامین امنیت است. من تجاربی در دو استان مرزی داشتهام که تقریباً همه مرزهای شرقی کشور را با سه کشور ترکمنستان، افغانستان و پاکستان و حتی در دریای عمان شامل میشود. در آن دوران عیناً مشاهده کردم که در نقاطی از این سرحدات مرزی که سکونت مردم را داریم و در کنار این سکونت، حد قابل قبولی از فعالیتهای اقتصادی مولد و حیات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پایدار در جریان است، حتی در بدترین شرایط چهار دهه گذشته، ناامنی چندانی نداشتهایم. به عنوان مثال من در دهه 60 در حوزه سیستان و بلوچستان مسوولیت داشتم، در آن دوره در منطقه مرزی مثل شهرستان شهرکی چون مردم حضور داشتند، همه نقاط آن ناحیه مسکونی بود و فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی و حیات جامعه جاری و ساری بود، کوچکترین مشکل امنیتی نداشتیم، اما تامین امنیت مطلوب در حد فاصل سراوان یا نقاط جنوبی که بعضاً تا فواصل 150 تا 200 کیلومتری طول مرز فاقد نقاط مسکونی مولد بودیم، بهرغم همه تلاشهایی که میکردیم، بسیار دشوار بود. اساساً مقوله امنیت نیازمند این است که در هر نقطهای قبل از متوسل شدن به سازوکارهای مستقیم برقراری امنیت، پیشزمینههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جمعیتی لازم فراهم شود و هر جا از این منظر شرایط مناسبتری داریم، مرزهای ما از امنیت بالاتری برخوردار هستند و برعکس در هر کدام از نقاط مرزی کشور که سرزمین ما کمتراکم یا بیجمعیت است، تامین امنیت با اتکای صرف بر نیروهای انتظامی و مرزبانی کاری دشوار است.
اخیراً دریادار سیاری، فرمانده نیروی دریایی ارتش، گفته است: «تمام شاخصهای توسعه در بخشهای شمالی و غربی وجود دارد اما این شاخصها در مناطق جنوب و جنوب شرقی کمتر است.» ایشان معتقد است برای آمایش سرزمین نیاز به زیرساختها و استفاده از منابع دریایی وجود دارد و قطعاً باید جمعیت به سمت سواحل کشور هدایت شود. نظر شما در این باره چیست؟ متمرکز کردن جمعیت در مناطق ساحلی چقدر میتواند راهحل مناسبی باشد؟
من میخواهم این اظهارات دریادار سیاری را تایید و تاکید کنم که اساساً نیمه شرقی ایران از جهت پایین بودن تراکم جمعیت در واحد مساحت، در مقایسه با نیمه غربی، دچار عدم تعادلی آزاردهنده است. در نقاط جنوبی و جنوب شرقی نیز شدت این تهدید بیشتر است. آمایش سرزمین نوعی راهبرد مدیریتی است که میتوان با استفاده از آن متناسب با اهداف چندجانبه مورد نظر برای تامین مصالح ملی، با شناسایی ظرفیتها و فرصتهای سرزمینی در همه نقاط کشور، با توجه به توزیع نسبتاً طبیعی فرصتها، تقسیم سکونت انسان و فعالیتهای انسانی نقشه راهی برای ساماندهی زندگی ملت ترسیم کرد. بدون شک اگر شرایطی پیش بیاید که ما بتوانیم در بیش از 2000 کیلومتر از سواحل جنوبی که دسترسی مستقیم به آب دارند، با استفاده از تکنولوژی آبشیرینکن، حیاتیترین ماده حیات را که آب است تامین کنیم، قطعاً در این نوار نزدیک به 2000 کیلومتری میتوانیم انبوهی از جمعیت نقاط متراکم کشورمان از جمله کلانشهرها را به این مناطق هدایت کنیم. به نظر من تدوین نظری این اقدامات بزرگ در شرایط فعلی، در حد ظرفیت علمی و آکادمیک کشور شدنی است، اما عملیاتی کردن نتایج این دادههای آکادمیک کاری است بسیار دشوار.
در دهه 60 که در استان سیستان مسوولیت داشتیم، دقیقاً با همین نگاهی که دریادار سیاری فرمودند، توسعه بندر چابهار و بندر شهید رجایی را طراحی کردیم و به دلیل آن نگاه و تمرکز کلیت نظام در چابهار در دهه 60، امروز پس از 30 سال، مدعی هستیم که حوزه عمومی چابهار از امنیت پایدار بالاتری برخوردار است. بنابراین به نظر من این اظهارنظر کاملاً درست است، اما اجرای این راهبرد صحیح و عملیاتی کردن آن، مستلزم ایجاد همنظری در سطوح ملی و همچنین یک اراده همگانی است. واقعیت این است که کمبود یا فقدان آب در برخی نقاط مرکزی ایران، برای ما یک تهدید جدی است. هم از منظر ژئوپولتیک، هم از منظر توسعه متوازن و هم از منظر امنیتی، اجتماعی و فرهنگی، نبود آب در نقاط شرقی و مرکزی و وفور آب در سواحل میتواند با نگاهی آمایشی، سیلی از جمعیت را در صورت طراحی مناسب به نقاط ساحلی کشور سرازیر کند. در این صورت مجموعه شرایط عمومی کشور از تعادل امنیتبخش بهتری برخوردار خواهد شد.
به عنوان مثال امروز شهر مشهد 5/3 میلیون نفر جمعیت دارد. قطعاً بهویژه در آینده تامین آب برای این جمعیت چندمیلیونی، صرفنظر از آثاری که بر بخشهای کشاورزی و تولیدی دارد، تقریباً امری محال است. در همین حال ما در حد فاصل بندر گوادر تا آبادان در نزدیک به 2000 کیلومتر نوار ساحلی در خلیجفارس و دریای عمان آسانترین راه دسترسی به آب را داریم. البته فاکتور آب بهتنهایی کافی نیست، بلکه باید برای فعالیتهای اقتصادی، فرهنگی و آموزشی هم کار شود. میتوان الگویی از مداخله مثبت را که به صورت پایلوت در عسلویه و چند نقطه مشابه صورت گرفته و میگیرد، به نقاط ساحلی کشور تعمیم داد.
دریادار سیاری گفته است «در کشور ما تمام امکانات برای افزایش جمعیت به 150 میلیون نفر وجود دارد.» به نظر شما اگر حاکمیت بخواهد سیاست افزایش جمعیت را ادامه دهد، چگونه میتوان با آمایش سرزمین تبعات منفی امنیتی و زیستمحیطی این سیاست را کمتر و آثار مثبت احتمالی آن را بیشتر کرد؟
من فکر میکنم قبل از ورود به این مقولههای استراتژیک، ابتدا باید در سطح کشور با یک نگاه آمایشی، نحوه توزیع و استقرار سکونت انسان و فعالیت را در فضای سطحی و سماوی کشور تعیین تکلیف کنیم. در این صورت میتوان گفت به صورت بالقوه شاید ما ظرفیت پذیرش بیش از دو برابر جمعیت فعلی را داریم، اما با روندی که الان داریم، قبل از اتخاذ و اجرای این تصمیم استراتژیک، معلوم نیست که افزایش جمعیت بدون یک نگاه آمایشی مشکل کشور ما را حل کند.
برای جلوگیری از خالی شدن نقاط مرزی، علاوه بر راهکار ارائهشده، چه ابزارهای دیگری در اختیار سیاستگذار است؟
با اقداماتی که از دهههای قبل تاکنون صورت گرفته، امروز شاهد هستیم که همه مرزهای استانهای خراسان و سیستان و بلوچستان دارای جادههای مدرن، آب و برق و امکانات نسبی هستند. اینها اقدامات اولیه و الزامی حفاظتی و انتظامی است، اما کافی نیست. کفایت امر منوط به احیای اقتصاد غیرفعال این مناطق است. در پی فعال شدن اقتصاد جاذبه ایجاد میشود و ابتدای امر خروج جمعیت متوقف میشود و در مرحله بعد حتی این مناطق مهاجرپذیر میشوند همانطور که امروز عسلویه، بندرعباس، بندر چابهار و بندر امام مهاجرپذیرند، قطعاً اگر سیاست مشابهی را در جاسک و سایر نقاط ساحلی هم به درستی اجرا کنیم، روند مهاجرت در این نقاط نیز معکوس میشود. این موضوعات که مرتبط با مسائل کلان ملی است در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی، مستلزم نگاهی جامعنگر و مبتنی بر رویکردهای آمایشی است. در صورت اتخاذ این رویکرد و اجرای این طرحها، میتوان از افزایش جمعیت هم صحبت کرد.
اخیراً هدایت فهمی، مدیـرکل دفتر بـرنـامهریزی کلان آب و آبـفای وزارت نیـرو، گفته است: «در سایه کشاورزی بیمار و همزمان با کاهش منابع آب، ۳۷ هزار روستای کشور از سکنه تخلیه شد و در سایه چنین رویدادی جمعیت شرق کشور رو به کم شدن گذاشت و در حال مهاجرت به سمت غرب ایران است.» به نظر شما اقتصاد شرق و مناطق مرزی به جای کشاورزی، بیشتر باید بر چه پایهای باشد؟
من در تخلیه این 37 هزار روستا، توسعه کشاورزی را بهتنهایی علتالعلل نمیدانم. در دو دهه اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اهتمام مسوولان کشور معطوف به محرومیتزدایی بود. تاسیس جهاد سازندگی با همین نگاه صورت گرفت. تقریباً همه روستاهای بالای 100 خانوار کشور امروز صرفنظر از اینکه جمعیت دارند یا ندارند از پنج شاخص آب، برق، راه، مدرسه و خانه بهداشت برخوردارند. اما اشتباه استراتژیکی که صورت گرفت، نوع نگاه خدماتی به روند توسعه روستایی بود. به نظر من، ما قبل از اتخاذ رویکرد تامین خدمات، باید به سمت توسعه معیشت، کارآفرینی و تولید ثروت و مشاغل پایدار روستایی میرفتیم. در آن صورت تولید ثروت و ایجاد دارایی خود میتوانست عامل بسیار نگهدارندهای برای جلوگیری از جابهجایی جمعیت باشد. ولی ما پیش و بیش از توجه به توسعه پایدار نقاط روستایی، در قالب یک اشتباه استراتژیک ناشی از کمتجربه بودن افرادی مثل من که اوایل انقلاب مدیر بودیم، عمدتاً با یک نگاه برابریجویانه، فکر میکردیم علت مهاجرت روستاییان به شهر این است که آنها برق و جاده ندارند. ارائه این خدمات به روستاییان درست بود، ولی ما غافل بودیم از اینکه اگر تولید، اشتغال و توسعه معیشت را در نقاط روستایی همزمان با تامین خدمات زیربنایی دنبال نکنیم، قطعاً اقدامات رفاهی پنجگانهای که اشاره کردم، نهتنها تاثیری در جهت نگهداشت جمعیت ندارد، بلکه با توسعه ارتباطات و تفاوتی که بین شهر و روستا در یک اقتصاد متمرکز وجود دارد، باعث تسریع روند مهاجرت خواهد شد که عملاً هم همین اتفاق افتاد. البته امروز بعضی نقاط روستایی هستند که با استفاده از تجارب دو دهه اول پس از پیروزی انقلاب، این روند را اصلاح کردند و به توسعه مشاغل پرداختند و در برخی نقاط کشور ما شاهد مهاجرت معکوس هستیم. من مدتها در استان لرستان مسوول بودم. در این استان نقاطی ابتدا از جمعیت خالی شده بودند، اما پس از اینکه دولت با همکاری و جلب مشارکت مردم به حد متوسطی از ساماندهی اقتصادی و توسعه معیشت پرداخت، همان جمعیت به شهر مهاجرتکرده، مجدداً به روستا برگشتند و علاوه بر کار در مزرعه و باغات، با صنایع دستی و مشاغل جانبی، اقتصاد خودبسنده و پایداری را در روستا احیا کردند. البته این مصادیق در مقایسه با انبوهی از نقاط خالیشده از جمعیت ناچیز است، اما به هر حال به عنوان یک الگو میتوان از چنین دستاوردهایی استفاده کرد.