آتشنشان سنتی نباشیم
«طرحهای ضربتی و ضعف نظام برنامهریزی» در گفتوگو با حمیدرضا برادرانشرکا
حمیدرضا برادرانشرکا میگوید: «اساساً رویکرد مدیریتی در کشور را باید به سمتی ببریم که کمتر شاهد اتفاقاتی باشیم که مجبور شویم دائماً از طرحهای ضربتی بهره ببریم یعنی همه ما آتشنشان سنتی نباشیم که منتظر است مکانی آتش بگیرد تا برای خاموش کردن آن اقدام کند بلکه باید مانند آتشنشان مدرن باشیم که واقعاً برای پیشگیری اقداماتی انجام دهیم.»
در چند دهه اخیر اقتصاد ایران شاهد اجرای چند طرح ضربتی مانند طرح ضربتی اشتغال، بنگاههای زودبازده و بسته خروج از رکود بوده که اجرای هر کدام با انتقادهایی همراه بوده است. هماکنون نیز طرح ضربتی وام ازدواج آغاز شده است تا مشخص شود همچنان اعتقاد به مُسکنهای مقطعی در میان سیاستگذاران وجود دارد. اما چنین اقداماتی چه پیامها و چه ضرورتی دارند؟ حمیدرضا برادرانشرکا، رئیس پیشین سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور با بیان اینکه اقدامات ضربتی نشانه اهمالکاریهای مدیران در گذشته است، میگوید: «اساساً رویکرد مدیریتی در کشور را باید به سمتی ببریم که کمتر شاهد اتفاقاتی باشیم که مجبور شویم دائماً از طرحهای ضربتی بهره ببریم یعنی همه ما آتشنشان سنتی نباشیم که منتظر است مکانی آتش بگیرد تا برای خاموش کردن آن اقدام کند بلکه باید مانند آتشنشان مدرن باشیم که واقعاً برای پیشگیری اقداماتی انجام دهیم.» وی تصریح میکند: « اساساً اگر مدیران ما آیندهنگری را ملاک تصمیمگیریهای خود قرار دهند، فکر میکنم بسیاری از تصمیماتی که اکنون میگیرند را نمیگرفتند و تصمیمات بهتری را اتخاذ میکردند.»
♦♦♦
به نظر شما اجرای طرحهای ضربتی در هر اقتصادی چه پیامهایی دارد و چقدر ضروری است که به این طرحها اتکا کنیم؟
اگر بخواهیم یک مدیریت صحیح در جامعه داشته باشیم، یکی از ویژگیهای مدیر موفق این است که آیندهنگر باشد. اکنون دیگر در دنیا پذیرفته نیست که بگوییم وقوع یک اتفاق برای ما سورپرایز است. بسیاری از آنچه ما نام آنها را سورپرایز میگذاریم، از قبل قابل پیشبینی و در قالب مطالعات آیندهپژوهی تا حدود زیادی قابل مطالعه است. مثلاً در مورد بحران بیکاری که هر از گاهی موجی در کشور ما ایجاد میشود، باید اشاره کرد که نرخ رشد جمعیت ما مشخص است و همه میدانیم که هر کدام از گروههای سنی جمعیتی تا چند سال بعد وارد بازار کار میشوند. این جمعیت بعد از 20 سال شغل میخواهد و امکانات دیگری مانند مسکن نیاز دارد و بعد هم این جمعیت برای آموزش فرزندان خود و موارد دیگر نیاز به مسائلی از این قبیل دارد. وقتی شما میتوانید روند جمعیتی را در آینده دقیقاً محاسبه و نیازهای این جمعیتی که قرار است به تدریج وارد بازار کار شوند، اندازهگیری کنید، دیگر نباید اتفاقی شما را سورپرایز کند. پس اساساً اگر بخواهیم موضوع اقدامات ضربتی را مورد نقد قرار دهیم، باید ابتدا بگوییم این اتفاق نشانه اهمالکاریهای مدیران در گذشته است و متاسفانه این اهمالها امروز هم ادامه دارد یعنی مجدداً 10 سال دیگر با یکسری از این بحرانها روبهرو خواهیم بود. در کشورهای موفق حتی وقتی میخواهند مجموعهای ساختمانی را بسازند ابتدا بررسی میکنند آب، برق و گاز دارد و سپس ارزیابی میشود که این ساختوساز چه تاثیری بر ترافیک میگذارد. اما مثلاً در تهران شما به وضوح نبود مدیریت صحیح را مشاهده میکنید. در هر نقطهای از این شهر شما یک برج بلند را ملاحظه میکنید بدون اینکه آیندهنگریای در این مورد صورت گرفته باشد. از هماکنون میتوانیم بررسی و پیشبینی کنیم که تا 10 سال دیگر در تهران چه بحرانهایی به وقوع خواهند پیوست اما اکنون چقدر برای مواجه شدن با این بحرانها برنامهریزی میکنیم؟ پس اساساً وقتی از طرح ضربتی در مواجهه با یک مساله قابل پیشبینی صحبت میکنیم، این نشاندهنده ضعف مدیریتی است. البته یک زمانی است که حادثهای غیرقابل پیشبینی رخ میدهد و مثلاً زلزلهای اتفاق میافتد که شاید آنوقت بتوان گفت نیاز به اقدام ضربتی است، با این حال برای حتی همین جنس حوادث هم اقدامات پیشگیرانهای انجام میشود که میتواند میزان صدمات را کاهش دهد. اکنون دیگر نگاه دنیا به مسائل بحرانزا، پیشگیرانه است. میتوان در این مورد مقایسه آتشنشانی سنتی و مدرن را مثال زد. آتشنشانی سنتی اینگونه است که کارکنان آن در ایستگاه مستقر و منتظر اعلام آتشسوزی در منطقهای هستند تا برای خاموش کردن آن اقدام کنند. اما کارکنان آتشنشانیهای مدرن دائماً در مناطق خود مشغول حرکت و بررسی ساختمانها هستند و عیوب این ساختمانها را مورد شناسایی قرار میدهند و حتی اصلاح میکنند. به این روش آتشنشانی پیشگیریکننده میگویند. چرا اکنون میزان خسارات ناشی از آتشسوزی در دنیا کاهش یافته است؟ برای اینکه کشورهای دیگر مکانیسمهای پیشگیری را در نظر گرفتهاند. بنابراین خیلی از شرایطی که نام آنها را بحرانی میگذاریم، ناشی از اهمالکاریهای ماست و نباید این اتفاق بیفتد. با این حال احتمال دارد ناگهان اتفاقی غیرقابل پیشگیری رخ دهد که شما آنجا باید ضربتی وارد شوید و اقدام کنید. اما در مورد ازدواج مسالهای است که ما از قبل میدانستیم و میتوانستیم در مورد چنین مسالهای برنامهریزی کنیم. بنابراین هر زمانی که ما انجام یک طرح ضربتی را اعلام میکنیم، معنایش این است که این اتفاق نتیجه عدم نگاه به آینده و اهمال مدیران گذشته بوده است. موضوع قابل توجه این است که گاهی با خوشحالی اعلام میکنیم که یک طرح ضربتی در حال انجام است و کمتر به این فکر میشود که چرا شرایط چنین شده است که اکنون ناگزیر از اجرای طرح ضربتی هستیم. متاسفانه در بسیاری از موارد این طرحهای ضربتی هم آنچنان نتیجه مثبت یا کمهزینهای را به بار نمیآورد یعنی در همین طرحهای ضربتی اقتصاد کشور هزینه زیادی را متحمل میشود اما نتیجه قابل قبولی حاصل نمیشود. مثلاً در مورد بازسازی شهر بم پس از زلزله در این شهر، دولت و تمام مجموعه نظام به سمت حل مشکلات این شهر رفتند اما میزان هزینهای که صرف این شهر شد، اصلاً متناسب با نتیجه کار نبود. حتی هنوز هم شهر بم به صورت تمام و کمال بازسازی نشده است. یا در دنیا به این نتیجه رسیدهاند که برای مقابله با زلزله، بیمه زلزله را در دستور کار قرار دهند. مکانیسم کار به این ترتیب است که شما ساختمان را بیمه زلزله میکنید و کارشناس بیمه سراغ شما میآید و میگوید اگر اقدامات مدنظر را انجام دهید، هزینه پرداختی بیمه شما کاهش مییابد. در حقیقت این مکانیسم باعث میشود شما به دلیل اینکه هزینه اولیه کمتری به شرکت بیمه میپردازید، سعی میکنید آنچه شرکت بیمه اعلام کرده را رعایت کنید. از این رو مراد حاصل است و ساختمان شما ایمن میشود. آنوقت در شرایط بحران سازوکار تعریف شده و جایگاههای مشخص و معینی وجود دارند که میتواند بحران را مدیریت کند. ببینید امروز به جای طرحهای ضربتی همان هزینه را صرف مدیریت بحران میکنند یعنی از قبل چنین مواردی را پیشبینی میکنند. ما سفری به شهر «کوبه» در ژاپن داشتیم (که در زلزله سال 1995 شش هزار و 500 نفر کشته شدهاند) و در آن سفر به یک مرکز مدیریت بحران رفتیم که افراد به صورت 24ساعته آنجا حضور داشتند. کارکنان این مجموعه مثلاً به بیمارستانها رفته بودند و آنجاها را ایمن کرده یا لولهکشی آب اضطراری در سطح شهر را به گونهای طراحی کرده بودند که در صورت وقوع زلزله بتوانند آب آشامیدنی شهر را تامین کنند. در واقع آنها پس از آن زلزله، دیگر به این شکل خود را برای زلزلههای بعدی آماده کرده بودند. ساختمان پلاسکو یک مثال در تهران است که امیدواریم مدیریت شهر تهران از سرنوشت این ساختمان عبرت بگیرد.
البته این سخنان شما برای شرایط پیش از وقوع یک بحران است اما در شرایط بحرانی مثلاً رشد بیکاری یا انباشت تقاضا برای وام ازدواج دولت به هر حال چه میتواند کند؟
تا اینجای بحث، سخن ما این بود که میتوانستیم پیشگیری کنیم اما حالا شما میگویید ما سهلانگاری کردیم و به این روز افتادیم چه باید کنیم؟ ابتدا باید بگویم عبرتآموزی را نباید فراموش کنیم اما مشکل ما این است که هیچکدام از اتفاقهای گذشته، عبرتی برای ما نمیشود. نکته دوم اینکه ما در اینگونه مواقع باید بررسی بیشتری کنیم و امکانسنجی انجام دهیم و بعد ببینیم آیا در یک مدت زمان کوتاه میتوان با یک روش درست مساله را سامان داد و اصلاً یک سیستم نظارتی برای پرداختها وجود دارد یا نه. نمیدانم که هنگام اجرای طرحهای ضربتی روی سازوکار این موارد مطالعهای صورت گرفته یا نه و امیدوارم اینها مورد توجه قرار گیرند تا هنگام اجرای این طرحها مطمئن باشند که این اعتبارها صرف همان اهداف مورد نظر شوند.
فکر میکنید وظیفه کدام نهاد است که چنین کاری را انجام دهد؟
بالاخره میتوان سازوکاری برای این موارد تعریف کرد و لازم هم نیست که نهادی برای این کار وجود داشته باشد بلکه میتوان نهادی به وجود آورد و بالاخره شما میخواهید بگویید پولی میدهید تا منجر به هدف مدنظر شود، برای این کار باید ابتدا تعریف کرد که چه کسانی واجد شرایط هستند و بعد ببینیم چگونه نظارت صورت گیرد که اهداف محقق شوند. البته ممکن است برخی بگویند چون اعتبار این طرحها چندان زیاد نیست، نیازی به سازوکار ندارند اما من میگویم اگر اعتبار این طرحها قابل قبول نیست، خب یک رقم قابل قبولی پرداخت کنند که حتماً به نتیجه برسد. وقتی میدانید که یک رقم و اعتبار آنقدر پایین است که منتج به نتیجه نمیشود، پس چرا آن را پرداخت میکنید؟ زمانی در مورد مبلغ وام مسکن اینطور بود که خود مقامات مسوول میگفتند این رقم آنقدر پایین است که هیچکس با این وامها نمیتواند خانهای بخرد، سوال ما این بود که پس چرا این وامها را پرداخت میکنید؟
البته در برخی از طرحها میبینیم که هرچند به دنبال حل مشکل یک بخش به صورت مقطعی هستند اما همین راهکار مساله جدیدی برای بخش دیگری به وجود میآورد.
متاسفانه همیشه این سازوکارهای ضربتی جنبه مُسکن دارد. حالا ممکن است کسی به لحاظ سیاسی و اجتماعی بگوید گاهی باید مُسکن تزریق کرد تا بیمار درد کمتری را احساس کند اما من میگویم قرار است تا چه زمانی به مردم مُسکن بدهیم؟ بالاخره چه زمانی میخواهیم از این خواب بیدار شویم و فکری اساسی برای حل ریشهای بحرانها داشته باشیم؟ متاسفانه این سیستمهای ضربتی باعث شده که انگار ما عادت کنیم دائماً به این مریض مُسکن بدهیم و هیچوقت ریشهای مریض را درمان نکنیم، پس حاصل آن میشود که این جامعه همیشه باید مریض و دچار یک عذاب وجدان و نارضایتی باشد. بالاخره چه زمانی میشود که مثل کشورهای موفق در قالب یک برنامهریزی درست مبتنی بر آیندهنگری منطقی کار پیشگیری را انجام دهیم؟ بالاخره طرح ضربتی هم تمام میشود اما چه زمانی میخواهیم برای شرایط جامعه برنامهریزی کنیم؟ مثلاً در مورد تهران، هیچوقت شاهد نبودهایم که آیندهنگریای صورت گیرد و برای مقابله با بحران پیشرو اقدام جدیای انجام شود. آیا همین الان مسوولان کشوری و شهری نباید فکری برای این شهر کنند؟ متاسفانه در بسیاری از امور، گویی این امور رها شده است.
یکی از مهمترین نشانههای اجرای طرحهای ضربتی ضعف نظام برنامهریزی کشور است. به نظر شما این نقد مورد توجه کدام بخش از مسوولان است؟
سازمان برنامهوبودجه یکی از وظایفش همین مورد بوده است. تمام برنامهریزیها در کشور از قدیم بر عهده سازمان برنامه نهتنها در سطح دولت بلکه در سطح کشور بوده است چون بسیاری از برنامههایی که دولت تلاش میکند انجام دهد آثار کشوری دارد و همه منتفع میشوند. بنابراین این اتفاقات نشان میدهد که ما ضعف برنامهریزی و آیندهنگری داریم. هنوز موسسهای که با ابزارهای قابل قبولی مسائل آینده کشور را رصد کند در بخش دولتی نداریم، بخش خصوصی هم آنچنان امکاناتی در اختیارش نیست که این کار را انجام دهد در صورتی که اکنون کشورهای همسایه ما مثل آذربایجان، ترکیه، عربستان، کویت، امارات و قطر به صورت جدی به مسائل آینده میپردازند و شاخصهای متعددی را تعریف و دائماً تحولات را مانیتور میکنند. در کشور کویت سازمانی با عنوان EARLY WARNING فعالیت میکند؛ سازمانی که دائماً از قبل هشدارهایی میدهد تا مسوولان این کشور مثل کاپیتانهای یک کشتی، کشتی را به سمت مناسبی هدایت کنند. موسسههای مشابه آن در کشورهای مختلف دائماً نظارت و بررسی میکنند و هشدار میدهند. سازمانهایی که هشدارهای زودهنگام میدهند، میتوانند در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مسائل دیگر فعال باشند اما آیا ما چنین سازمانی در کشور خود فعال کردهایم که یک عده دیدهبان باشند و دائماً شرایط آینده را مانیتور و بررسی کنند و هشدار دهند؟ باید برنامهریزیهایی داشته باشیم که دچار آن بحرانها نشویم. به خیلی از دوستان توصیه میکنم که هرکدام از مسوولان در سازمان خود یک آیندهنگری کنند و ببینند ادامه وضع موجود هر کدام از سازمانها به چه آیندهای ختم میشود و روش فعلی سازمان آنها را به کدام سمت میبرد؟ این کمترین کاری است که ما باید انجام دهیم. مطمئن هستم که اگر این نوع مطالعات در سازمانها صورت بگیرد خیلی از بحرانهای آینده قابل پیشبینی خواهد بود. اساساً اگر مدیران ما آیندهنگری را ملاک تصمیمگیریهای خود قرار دهند فکر میکنم بسیاری از تصمیماتی که اکنون میگیرند را نمیگرفتند و تصمیمات بهتری را اتخاذ میکردند. در جمعبندی باید بگویم این طرحها گاهی اجتنابناپذیر است و ناگزیر هستیم که این کار را انجام دهیم، البته من معتقدم بهرغم اینکه ناگزیر هستیم، باید سازوکار مناسبی برای آن تعریف کنیم اما مهمتر از آن، این است که این مساله برای ما یک هشدار شود که ما همیشه در معرض بحرانهای آینده هستیم، چه بهتر که این بحرانها دائماً مورد مطالعه باشند و ما دنبال حالتهای پیشگیریکننده امور برویم و بگوییم که هرچند تاکنون غفلت کردیم اما از این به بعد غفلت نخواهیم کرد. این توقعی است که مردم از مسوولان کشور دارند، همانطور که از مسوولان بنگاههای بزرگ خصوصی دارند که ما از این حالت روزمرگی خارج شویم و به حالت دوراندیشی و آیندهپژوهی تغییر وضعیت دهیم تا در آینده با بحرانهایی مثل وضعیت فعلی یا مواجه نشویم یا اینکه هزینههای احتمالی این بنگاهها را به حداقل ممکن کاهش دهیم. امیدوارم حالا که در آستانه تشکیل کابینه دولت دوازدهم هستیم واقعاً به صورت جدی به تمام سازمانها ابلاغ کنند که موظف هستند بخش آیندهپژوهی در سازمان خود داشته باشند. باید گروهی وجود داشته باشد که دائماً به آنها درباره بحرانهای احتمالی آینده اخطار بدهند و سیستم هم موظف شود که سازوکاری را بیندیشد تا دچار این بحرانها نشود و استفاده از تجربیات سایر کشورها و بهره بردن از مشاوران خارجی و داخلی را هم میتوان توصیه کرد. بالاخره به لحاظ سیستم سازمانی در کشور خود از خیلی از کشورهای دیگر بسیار پیشرفتهتر هستیم اما متاسفانه در استفاده از سازوکارهای جدید مدیریتی ضعف داریم و بهتر است سازمان دولتی این قضیه وظیفه خود را به درستی انجام دهد که البته متاسفانه مورد غفلت قرار میگیرد. ما باید سازمانهای خصوصی را هم به نوعی تشویق کنیم که آنها هم همین نوع آیندهنگریها را در مورد سازمانهای خود داشته باشند. بخش عمومی غیردولتی هم که طبیعتاً از این قاعده مستثنی نیست. اساساً رویکرد مدیریتی در کشور را باید به سمتی ببریم که کمتر شاهد اتفاقاتی باشیم که مجبور شویم دائماً از طرحهای ضربتی بهره ببریم یعنی همه ما آتشنشان سنتی نباشیم که منتظر است مکانی آتش بگیرد تا برای خاموش کردن آن اقدام کند بلکه باید مانند آتشنشان مدرن باشیم که واقعاً برای پیشگیری اقداماتی انجام دهیم. مسوولان یک شرکت در خارج از کشور میگفتند مسوولان شرکت برق منطقه آنها 90 هزار دلار هزینه و همه لامپهای این شرکت را به هزینه خودشان تعویض کردند و بعد در توضیح چرایی این اقدام گفتند اگر مصرف برق شرکتهای این منطقه کم شود در هزینه تمامشده صرفهجویی میکنیم که این جبران میشود. آن نهاد خیلی آیندهنگر است که چنین برنامهریزیای انجام میدهد و باعث میشود هزینه برق همه کاهش پیدا کند یا در کشورهای پیشرفته دنیا به جرات میتوانم بگویم که به اندازه کشور ما این میزان برق در جادهها مصرف نمیشود. کلی از کمبود برق در کشور خود حرف میزنیم و آنوقت در اتوبانها به میزان قابل توجهی شاهد هدررفت برق هستیم و در آینده باید منتظر بحران برق باشیم.