شعر تر، خاطر حزین
نیمه نخست سال ۱۴۰۲ چه رخدادهایی در خود داشت؟
اگر به روال هر سال روایت نیمسال تنها ناظر به رخدادهای شش ماه نخست بود تنها به مرگ خودخواسته کیومرث پوراحمد، کارگردان سرشناس و محبوب سینمای ایران، در آغاز سال اشاره میشد و اینکه «خودخواسته» بوده، اگرچه عنوان محترمانهتری است برای خودکشی ولی در اصل ماجرا تغییر ایجاد نمیکند.
اینکه در پایان مهر روایت میکنیم اما چارهای باقی نمیگذارد جز یادآوری کارگردانی دیگر و این بار داریوش مهرجویی و مرگی که نه طبیعی یا در پی بیماری و حتی خودخواسته، که قتل است، آن هم نه بهتنهایی که به اتفاق همسرش وحیده محمدیفر و همین روایت نیمسال را بین دو مرگ تکاندهنده قرار میدهد تا به جای طرح گزاره با «اگر» با «مگر» پرسشی به میان آوری که مگر سینمای ایران و هنر ایران و سرزمین ایران چند کارگردان و چند هنرمند در اندازه و آوازه این دو دارد که چنین از دست بدهی؟
قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش چنان تکاندهنده بود که هر که را با فکر و قلم سروکار داشت از ذوق و سودا انداخت مگر یک تن که در پی ساخت فیلمی جنایی بر اساس این داستان است و تنها او بود انگار که جنایت به جای آنکه چشمههای خلاقیت درونیاش را بخشکاند ولو در حد ادعا و سخن به جوشش آورد وگرنه امیر نادری که از آن سوی جهان پیام فرستاد هر چه کرد نتوانست و بغض امانش را بریده بود و تنها میگفت حیف شد، حیف...
خبر فاجعه درست در گرماگرم کشتار مردمان غزه منتشر شد. جنگی که جنگ نیست. نه که جنگ دو کشور نیست تا بگویی اسرائیل به جان فلسطین افتاده چندان که از اسفند 1400 روسیه به جان اوکراین که جنگ اسرائیل با گروه نظامی حماس هم نیست، بلکه رسماً مردم بیدفاع و بیگناه را میکشند. به این جرم که نیروهای حماس در میان آنهایند و باید به سرزمینی دیگر کوچ داده شوند.
در آغاز سال اگرچه از تبوتاب اعتراضات نیمه دوم سال پیش کاسته شده بود اما تبعات آن همچنان دامنگیر دولت ابراهیم رئیسی بود. چرا که از یک سو باید به مطالبات پایگاه اجتماعی خود پاسخ میداد که به طعنه میشنیدند مهمترین دستاورد دولت رئیسی تنوع در پوشش زنان بوده که در دولتهای اصلاحطلب و اعتدالگرا هم این گونه رخ نداده بود و از 25 شهریور 1401 دیگرگونه شد و از جانب دیگر به دنبال آنکه بر بحران فائق آید و به آن دامن نزند.
نتیجه آن شد که دولت و مجلس انقلابی به تکاپو افتادند و بیشتر مجلس انقلابی که با وعدههای اقتصادی بر سر کار آمده بود دست در کار تدوین و تصویب طرحی درباره حجاب شد که عملاً یک تبصره دوسطری در قانون مجازات اسلامی را به قانونی فربه تبدیل کرده که با داغ و درفش میخواهد وعده آقای رئیسی را تحقق بخشد که «این بساط جمع خواهد شد».
نیمه اول سال را میتوان متاثر از این لایحه دانست که بهدرستی روشن نشد لایحه بوده و کار دولت یا با تغییرات مجلس عملاً طرح خود آنهاست و البته قابل حدس است که تایید نهایی آن چالشهای تازه ایجاد کند، کما اینکه خود دستدرکاران هم آگاهاند و در پی اتفاقی که برای دختر نوجوان در مترو افتاد دستگاههای مختلف با پخش تصاویر و گزارشهای متعدد درصدد توضیح این گزاره برآمدند که درگیری و تذکر و مشاجره در کار نبوده و خود دختر بیهوش شده و بیشترین اهتمام را شرکت مترو تهران به خرج داد تا افکار عمومی قانع شود و این به معنی پذیرش این واقعیت هم بود که جامعه تحمل سقف برخورد مورد نظر مصوبه نمایندگان را ندارد. مصوبهای که بر خلاف تصور انگیزه مشارکت بالا در انتخابات پیشرو برای ترخیص این نمایندگان با آرای اقلیت را هم ایجاد نکرده چرا که نهایت ایدههای آنان را نشان داده است.
این گزارش در معتبرترین نشریه اقتصادی - بازرگانی ایران منتشر میشود و نمیتواند به تاثیر آن مصوبه یا اقدامات محدودکننده بر کسبوکار نپردازد و ازاینرو باید به پلمب مراکز تجاری در ماههای نخستین سال اشاره کرد، در حالی که در جامعه گفته میشد اگر دختران جوانی تصمیم بگیرند در یک مرکز تجاری بی شال قدم بزنند و گاهی داخل مغازهای سرک بکشند و قیمتی بپرسند چرا تاوان رعایت نکردن را باید صاحبان واحدهای تجاری بپردازند که اگر مسوولیتی داشته باشند به قاعده باید تنها در قبال کارکنان و مزدبگیران خودشان باشد؟ این اتفاق البته برای معدودی از واحدهای تجاری رخ داد، ولی همانها رسانهای میشد و جز کسانی که روند عادی کاروکسب را نظاره میکردند برای دیگران به منزله شرایط غیرعادی بود.
با این نگاه میتوان گفت بیش از برجام و FATF و قیمت دلار داستان پوشش زنان و اینکه تا چه حد توصیههای رسمی را رعایت میکنند بر تمام شئون زندگی ایرانیان در نیمه نخست سال سایه انداخت، تا جایی که ابراهیم رئیسی هم افزایش تصاعدی قیمت دلار را به اعتراضات نسبت داد و گفت تا قبل از آن نهایتاً «دو تومان بالا رفته بود».
در همین عرصه اقتصاد و بازار با برکناری وزیر صنعت، معدن، تجارت در اردیبهشتماه و بازماندن رضا فاطمیامین از ادامه وزارت یک وعده «میلیون»ی دیگر دولت ابراهیم رئیسی نیز روی زمین ماند. مهمترین دلیل رای آوردن استیضاح او (که تعبیر درستتری است به نسبت رای نیاوردن وزیر که خاص موسم رای اعتماد است) این بود که علیرضا بیگی، نماینده تبریز درباره واگذاری خودروهای شاسیبلند به برخی نمایندگان دست به افشاگری زد و همین در افکار عمومی به نوعی رشوه برای جلب اعتماد مجدد آنان تعبیر شد و کار نماینده صریحاللهجه را به دادگاه هم کشاند، چراکه متهم شد با آبروی مجلس انقلابی بازی کرده و نمایندهای گفت، در حوزههای انتخابیه نمیتوانیم سر خودمان را بلند کنیم چون مردم زیر فشار اقتصادی و برای تامین یک زندگی عادی دارند له میشوند و میشنوند ما فلان ماشین را گرفتهایم.
وزیر صمت وعده داده بود تولید خودرو را به سالی یک میلیون دستگاه میرساند و نرسانده نرفت. پیش از او وزیر جوان کار که وعده یک میلیون شغل داده بود در پی بحرانی که برای بازنشستگان ایجاد کرد از قطار دولت پیاده شده بود هر چند که در ایستگاهی دیگر او را سوار کردند و در رأس مناطق آزاد نشاندند.
وعده یک میلیون خانه در سال را هم شخص رئیسجمهور رسماً انکار کرد و گفت قبلیها باید میساختند و منظور اشاره به این کاستی بوده، در حالی که رستم قاسمی، وزیر راه و شهرسازی که قرار بود وعده را عملیاتی کند ناگهان در خارج از کشور و اندکی بعد از استعفا یا برکناری درگذشته بود و مهرداد بذرپاش وزیر جدید با چند ضرب و تقسیم ساده نشان داد اجراشدنی نیست و پس از آن تلاش میشود با کنار هم قرار دادن آمار بافتهای فرسوده و تکمیل مسکن مهر اعدادی ارائه شود. گویا آن وعده مبتنی بر قول یک شرکت خانهسازی چینی بوده و نهایتاً منصرف شده است.
اردیبهشت به پایان نرسیده بود که علی لاریجانی با واژگانی که در متن یک تکذیبیه به کار برد خبرساز شد. او در واکنش به گزارش یک خبرگزاری اصولگرا که علی لاریجانی انتخابات اسفند 1402 را هدفگذاری کرده با تکذیب خود بر سناریوی نفی رقابت واقعی آب سردی ریخت و نهتنها رقابت تصنعی را نفی کرد که تعبیر «خالصسازی» را به کار برد و این اصطلاح پس از آن وارد ادبیات سیاسی شد. رئیس سه دوره مجلس شورای اسلامی که سال 84 نامزد اصولگرایان میانه برای انتخابات ریاستجمهوری بود و سال 1400 به خاطر احتمال موفقیت مجوز شرکت در انتخابات دریافت نکرد به صراحت در این متن نوشت: «مُلک را چارهای دیگر نیاز است».
در همین هنگامه حسن روحانی، رئیسجمهوری پیشین ایران، هم گفت، در اسفند 99 برجام قابل احیا بوده و بدین ترتیب تبعات سنگین اقتصادی و معیشتی دو سال بعد از آن را متوجه کسانی دانست که مانع احیای برجام بعد از خروج ترامپ از کاخ سفید شدند.
در عرصه بینالملل نیز ملکه الیزابت بعد از ثبت رکورد طولانیترین دوران سلطنت چشم از جهان بست و سرانجام فرزند سالخورده او تاج بر سر گذاشت.
اردیبهشت هنوز به پایان نرسیده بود که جهان شاهد برگزاری انتخاباتی رقابتی و پرشور در ترکیه در دو مرحله بود که اگرچه به ابقای رجب طیب اردوغان انجامید اما انگ دیکتاتور را از او زدود چون در انتخاباتی پیروز شد که اکثریت قریب بهاتفاق مردم ترکیه در آن شرکت داشتند. در ایران نشریهای بر پیشانی خود این عنوان را نشاند: شکوه انتخابات در ترکیه / افسوس و حسرت در ایران. با این نگاه که 117 سال قبل در ایران انقلاب مشروطه رخ داده و در سالهای 1376، 1388، 1392 و 1396 هم ایرانیان این رقابت تنگاتنگ و مشارکت بالا را تجربه کرده بودند اما در 1400 به سردی گرایید.
در خردادماه مناظره تلویزیونی موسی غنینژاد، اقتصاددان هوادار اقتصاد آزاد با علی علیزاده و در پی آن با فردی مدعی اقتصاد اسلامی فاصله واقعیت با توهم را نشان داد و خیلیها را به یاد مناظره ابوالحسن بنیصدر قبل از ریاستجمهوری با بابک زهرایی انداخت که مدعی راهحلهای یکشبه و دوشبه برای اقتصاد ایران بود. با این تفاوت که طرفهای آقای غنینژاد در پی تجربه 45ساله بیحاصلی آن شعارپردازیها چنان ادعاهایی را تکرار میکردند و بابک زهرایی تنها بعد از چند ماه و بی مشاهده تجربه عملی لاف گزاف میزد.
رخداد مهم دیگر در خردادماه حضور هفتساعته محمدجواد ظریف وزیر پیشین امور خارجه در کلابهاوس بود. ظهور دوباره در فضای رسانهای و سیاسی و بعد از دو سال و در حالی که پیشبینیهای او تحقق یافته بود بار دیگر او را در کانون توجه قرار داد. لحن او صریحتر شده بود، چرا که دیگر محدودیتهای وزارت خارجه را نداشت و روشن و ساده گفت: اگر برجام خیانت بود و بدتر از ترکمنچای، چرا آن را دور نمیاندازید؟ پاره و دفنش کنید! دو سال است که ما نیستیم اما منتقدان دیروز دنبال همان برجام هستند.
خبر دیگر خردادماه درگذشت هنرپیشه قدیمی خانم فخری خوروش بود که چون دور از وطن و در آمریکا صورت پذیرفت این پرسش را به شکل جدیتری مطرح کرد که چرا مشاهیر ایران دور از وطن میمیرند و این سیاهه بلندبالا شده است؟ در فاصلهای کوتاه و قبل از فخری خوروش، جواد طباطبایی (فیلسوف) و دکتر مهدویدامغانی (پژوهشگر ادبیات) و فیروز نادری (دانشمند ناسا) هم در آمریکا و نه در وطن خود از دنیا رفته بودند. همچنین هوشنگ ابتهاج (غزلسرا) و عباس معروفی (داستاننویس) هر دو در آلمان و قبلتر اسلامیندوشن (نویسنده) و رضا براهنی (منتقد ادبی) هر دو در کانادا.
شگفتآور است اما واقعیت دارد که فضای کشور در تیرماه تحت تاثیر اقدام دروازهبان تیم فوتبال پرسپولیس بود که برای واداشتن به پرداخت پول بیشتر با تیم رقیب وارد مذاکره شد و مدیرعامل باشگاه متبوع را تا مرز سکته برد و مدیر باشگاه رقیب را از ریاست انداخت.
در همین تیرماه البته یک شاعر دوستداشتنی دیگر چشم از جهان بست و این بار در ایران و نه در غرب و او احمدرضا احمدی بود که سروده بود:
گفت: امسال چرا بهار دیر کرده است؟ / فقط گفتم: من مسافرم... / مسافر مهربان اما در سکوت و خاموشی از این جهان سفر کرد و رفت...
تیر به پایان نرسیده بود که خبری توی ذوق اصولگرایی رادیکال ایرانی زد. چراکه بعد از تجاوز روسیه به اوکراین با سودای تغییر هندسه جهانی گمان میکردند روسیه و ایران کاملاً همسو شدهاند و ایران دیگر در مقابل جهان بیرون تنها نیست. خبر این بود که روسیه از مواضع شورای همکاری خلیجفارس و امارات درباره سه جزیره حمایت میکند.
یک هفته بعد البته کمال خرازی انفعال دستگاه سیاست خارجی رئیسی را جبران کرد و در جایگاه رئیس شورای راهبردی سیاست خارجی در دیدار با سفیر ژاپن راهحل اختلافات ارضی ژاپن با روسیه بر سر جزایر چهارگانه در اقیانوس آرام را مذاکره مستقیم دو کشور دانست. پیدا بود که ایران میخواهد این پیام را به روسها منتقل کند که به تعبیر سعدی آن را که خانه نیین است بازی نه این است.
خبر تلخ مردادماه مرگ قطعی دریاچه ارومیه و لزوم آمادگی ایرانیان برای مواجهه با لکه آبی نوستالژیک روی نقشه بود. در این فضا محمد درویش، کارشناس محیطزیست، فاش کرد که در دهه 70 در دانشگاه تبریز همایشی برپا شده بود با این موضوع که چگونه میتوان از شر دریاچه ارومیه خلاص شد. او گفت، کل دریاچه از دست رفت چون صد سد روی آن احداث شد و شمار هفت هزار حلقه چاه پیرامون آن به 78 هزار حلقه رسید و تمام آب را مکیدند. برخی دیگر احداث پل شهید کلانتری بر روی آن را نیز در نابودی دریاچه موثر دانستند و بعضی هم در توجیه گفتند مرگ دریاچه ارومیه اجتنابناپذیر بود.
شهریور با اخبار نگرانکننده از اخراج استادان ناهمسو یا منتقد از دانشگاهها از راه رسید. طبعاً سراغ نیروهای رسمی نمیتوانستند بروند اما بر نام استادان حقالتدریس یا پیمانی انگشت گذاشتند تا با یک تیر دو نشان را هدف بگیرند. هم منتقدان را کنار بگذارند و فضای دانشگاه را تحت کنترل بگیرند و هم برای نیروهای خودی که با سهمیه و بورس و رانت در داخل یا خارج مدارک و مدارجی کسب کرده بودند جا باز شود و آنان را بر کرسی بنشانند. در این میان نام یک استاد دانشگاه شریف -شریفی زارچی- بیشتر بر سر زبانها افتاد، زیرا در سال گذشته در انتقاد از نوع برخورد با دانشجویان زبان صریحتری داشت. پیام روشن بود: سکوت کنید تا شما را از نان خوردن نیندازیم.
شهریور به پایان نرسیده بود که باز یک نویسنده دیگر چشم از جهان بست و باز هم در غربت غرب و این بار محمد محمدعلی در کانادا. البته از یک نظر بخت با او یار بود، چراکه قرار بود در اتوبوس نویسندگان راهی ارمنستان و در تنگه حیران مسافر مرگ شود که نجات یافتند و بعد از آن تا سال 1388 هم در ایران بود و چون کارمند رسمی دستگاه دولت در مرکز اسناد بود بعد از بازنشستگی از ایران رفت با این هدف که به نوههای خود فارسی یاد بدهد و در آن سامان ماندگار شد و در همان کانادا درگذشت. محمد محمدعلی همان است که در نیمه دهه 60 با احمد شاملو مصاحبه مشهوری انجام داد. زیرا در همان گفتوگو بود که شاملو درباره مهاجرت و راز نرفتن خود جملهای گفت که ضربالمثل شد: چراغم در این خانه میسوزد، آبم از این کوزه ایاز میخورد...
از سفر آقای رئیسی به نیویورک هم چندان آبی گرم نشد، اگرچه دو حاشیه خبرساز شد. یکی تصویر او در حال خواندن نماز شب در هواپیما و دیگری شمار خانمهای هیات همراه که یادآور سفرهای پرتعداد احمدینژاد بود. توضیح داده شد که بنا بر انتشار تصویر نماز شب خواندن نبوده ولی دفعات قبل هم سابقه داشته که عکس نماز خواندنهای ابراهیم رئیسی منتشر میشده و این بار تفاوت در نماز واجب و مستحب بود و بعضی یادآوری کردند اغلب اسلاف ابراهیم رئیسی نیز روحانی بودهاند و طبعاً اهل نماز و برخی امام جمعه اما هیچگاه تصویر نماز خواندن آنان به عنوان یک کار متفاوت، رسانهای نمیشده است.