طبقه اجتماعی بیهویت
چرا ایرانیان متناسب با موقعیت اجتماعی-اقتصادی خود رفتار نمیکنند؟
ساختار اجتماعی کشور ما دچار نوعی عقبماندگی تاریخی و اجتماعی و در نهایت کژکارکردی است. این وضعیت به دلیل رنج و مرارتهایی است که طی دورههای مختلف تاریخی از سوی اقلیم و سیاست بر آن تحمیل شده است. مرارتهای اجتماعی و عمومی ایجادشده بر پیکره ساختار اجتماعی گسیخته و ناپایدار کشور در چارچوب مرزهای سیاسی و جغرافیایی از سوی دولتهای سلطهجو از یکسو و فقدان امنیت جغرافیایی و سرزمینی و تداوم مخاصمات و نزاعهای نظامی و سیاسی در نواحی مرزی از سوی دیگر به بازتولید این شرایط کمک کرده است. هرقدر به سدههای متاخر تاریخ نزدیک میشویم، معضلاتی که جنبه بینالمللی، استعماری و خارجی دارد در کنار معضلات ساختاری داخلی شرایط سختتری را به جامعه ایران تحمیل کرده است. در چنین وضعیتی اعتماد عمومی، باور به کار جمعی، رعایت حقوق اجتماعی در سطوح مختلف دولت و مردم و نیز آحاد مردم با یکدیگر در نقطه منفی و در پارهای از مقاطع بحرانزا قرار میگیرد. البته موضوع ضعف بنیادهای اصلی جامعه از جمله اعتماد اجتماعی تنها معضل امروز ایران نیست. وقتی به آثار نویسندگان اجتماعی در 100 یا 150 سال گذشته و حتی در زمانهایی دورتر بازمیگردیم متوجه میشویم نوعی گسست اجتماعی در بین ارکان اصلی جامعه ما از گذشته وجود داشته که خود زمینهساز بسیاری از کژکارکردیهای اجتماعی و توسعهنیافتگی در دورههای بعد بوده است. تداوم این شرایط پیوسته به خلق فرهنگ و خردهفرهنگ حماسی و احساسی کمک کرده است و بدین جهت مردم ما پیوسته ترجیح دادهاند در ایستگاههای موقت مبارزه برای عدالت اقتصادی و اجتماعی استقرار یابند و در هنگامه بروز تحولات خاص از درون یا به مدد تهییج سیاسی و اجتماعی عناصری از بیرون در دام پوپولیسم یا موجهای کاذب اجتماعی گرفتار شوند. به تجربه ثابت شده است که وضعیتهای موقت و ناپایدار اجتماعی و نیز ظهور و شکلگیری موجهای گذران سیاسی و هیجانات عام، فرصت ممکن را برای میوهچینان اقتصادی چه در نهادهای رسمی و چه غیررسمی و نیز بازیگری شعبدهبازان سیاسی فراهم میکند. این آمدوشدهای سیاسی و آشکار شدن هیجانات اجتماعی تحقق هر نوع برنامهریزی توسعه بادوام را دچار بحران میکند. ملاحظه شرایط کنونی در ایران مبین آن است که متن ساختار اجتماعی ما دچار نوعی تبوتاب است و رسیدن به دوران پایدار از توسعه و رشد اجتماعی را گمشده خود میداند. برای رسیدن به فرجام و آرمان توسعه در شرایط فقدان راهبرهای سیاسی و اجتماعی جامعه ممکن است گرفتار انواعی از مطالبات کاذب و هیجانات و در نهایت پوپولیسم سیاسی و اجتماعی شود. فقدان نهادینگی نرمها و هنجارهای رشد و توسعه در کنار فقر دامنهدار اقتصادی زمینه را برای رفتارهای اجتماعی از نوع مرضی یا تاملبرانگیز فراهم میکند. همه ما با مقوله عدالت طی چهار دهه بعد از انقلاب و کاربرد وسیع آن در فضای عمومی آشنا هستیم. این مفهوم و مقوله اجتماعی دارای بار ارزشی دینی و معنوی و انقلابی است که در مقاطع متعدد بعد از انقلاب ابزار تولید هیجانات سیاسی و اجتماعی شده است اما در یک بررسی کلی شاخصهای سنجش موقعیتها میگوید که عدالت در چیدمان موقعیت اجتماعی آحاد جامعه جایی ندارد. عدالت اجتماعی خود قربانی بزرگ فقدان تنظیمات ساختاری و اجتماعی و مقولهای حاشیهای و فراموششده در چشمانداز امروز مردم ماست. این مفهوم و مقوله در ایران بارها موج اجتماعی ایجاد کرده اما توسعهای جامع و پایدار به دنبال نداشته است. ظهور اشکال و نشانههای رفتار پوپولیستی و ظهور هیجانات سیاسی زودگذر دلایل دیگری هم داشته است؛ از جمله فقدان شکلگیری سازمان طبقات و نیز کیفیت ترتیبات و موقعیتهای مختلف اجتماعی. همین عاملی است در رشد بروز رفتار خام و زودگذر سیاسی و اجتماعی. یک نمونه از رفتار اجتماعی غیرطبقاتی شیوه برخورد ایرانیان با پدیده یارانههای دولت است. مشارکت همه دهکهای درآمدی در فرآیند استفاده از سهمیههای یارانهای گواه ساختار موقعیتناپذیر بودن گروهها و طبقات اجتماعی و شرایط سیال و گذرانی است که اکنون طبقات مختلف اجتماعی با آن مواجه هستند.
چرا طبقات اجتماعی شکل نگرفتند؟
در ایران ما با یک ساختار طبقات اجتماعی جاافتاده و مقتدر روبهرو نیستیم. ظهور قشرها و طبقات متوسط و متوسط به بالایی که در یکی، دو دهه اخیر در کشور شکل گرفتهاند، فاقد کارکردهای طبقاتی به معنای واقعی هستند. معیار میزان درآمد و داشت آنها مبین آن نیست که دارندگان این اموال دارای کاراکترها و خصلتهای یک طبقه یا قشر اجتماعی دارای هویت ثابت و پابرجا هستند. به همین دلیل پیشبینی رفتارهای سیاسی و اجتماعی در ایران پیوسته با ضریب خطای فراوانی همراه است. مرزبندی طبقاتی آنگونه که اقتضای ساختار طبقاتی موجب تمایز اجتماعی و فرهنگی است به وجود نیامده است. به عبارت دیگر ایستادن در صف غذای نذری در کلانشهرهای امروز ایران فاقد مرزبندی طبقاتی است، به همان روال که در صف نخست ثبتنام اتومبیل و دریافت سکه از بانک و استفاده از هر نوع مزایای تخصیصیافته دولتی مرزی طبقات را از هم جدا نمیکند یا فاصله طبقاتی در این مواقع مخدوش و درهمتنیده و به ندرت از هم متمایزند. در دولت اول آقای روحانی به یاد داریم که وقتی بحث توزیع یارانه مطرح و قرار شد افراد چند دهک بالای اقتصادی از دریافت یارانهها انصراف دهند خلاف پیشبینی دولتمردان بسیاری از کسانی که جزو پلکان بالاتر درآمدی بودند همچنان خود را در دریافت یارانه ذیحق دانستند و انصراف ندادند. دلایل متعددی در توجیه این رفتار اجتماعی قابل طرح است از جمله اینکه جایگاه این افراد در سلسله مراتب موقعیت اجتماعی متزلزل و ناپایدار است و آنها لزوماً درکی ثابت از شرایط خود ندارند و به عبارت دیگر درک و شناخت آنها از موقعیتشان از نوع پایدار و تنظیمیافته اجتماعی نیست. ما در اینجا نیاز به تحلیل جامعهشناسی- اقتصادی جامع داریم. اکنون ترکیببندی طبقاتی در ایران دگرگون شده و طبقات فاقد شناسنامه معرفتی مشخصی هستند. مشخصه عمده طبقات برتر و برخوردار اقتصادی کشور را نوکیسه بودن و رشد بادکنکی آنها میدانند. از این جهت فاقد شناسنامه اجتماعی و هویت دیرپا هستند و اینکه ویژگیهای طبقه اجتماعی در مفهوم کلاسیک را دارا نیستند. ساختار طبقاتی تثبیتشده در هر کشور مستلزم عمر تاریخی و طولانی و اثرگذاریهای اجتماعی و سیاسی است در حالی که ساختار طبقات و تنظیمات اجتماعی در ایران از یک دوره تاریخی طولانی برخوردار نیست و در نتیجه طبقات اقتصادی مرفه آن احساس ماندگاری و قدرتمندی همیشگی را ندارد و پابهپای سایر طبقات اعم از متوسط و ضعیف در صحنههای مختلف اجتماعی حضور آشکاری دارد.
طبقات اجتماعی نوکیسه و جدید ایرانی
اعضا و افراد متعلق به این طبقات نوکیسه ایرانی کسانی هستند که حسب شرایط بعد انقلاب فرصتهای اقتصادی خوبی پیدا کردند و صاحب ثروت شدند ولی لزوماً بایستگیهای کارکردی طبقه اجتماعی از جمله اقتدار و جایگاه اجتماعی بالایی را دارا نیستند. این افراد پردرآمد هستند اما موقعیت آنها از منظر جامعهشناسی ساختارمند و پایدار نیست و با تبوتاب
سیاسی-اجتماعی وضعیتشان دچار تزلزل میشود. به همین علت است که این گروه بزرگ اجتماعی گرچه در بالای نردبان ثروت و درآمد قرار دارند ولی در درازمدت برای خود ثباتی احساس نمیکنند. بنابراین از آنچه دارند هم احساس رضایت ندارند و باید حالاحالاها تلاش کنند تا خود و خانواده و نسل خود را در موقعیت پایدار تثبیت کنند. در چنین شرایطی میبینیم که از این گروه نیز افرادی هستند که در صف توزیع یارانه میایستند، در کنار کسانی که مستحق دریافت یارانه حمایتی و عمومی هستند.
باید بپذیریم که موقعیتهای اقتصادی- اجتماعی در ایران مخدوش بوده و ما شاهد یک نوع تداخل موقعیتی بین افرادی که کم دارند و زیاد دارند، هستیم. اکنون همه در حال گلایه از وضعیت خود هستند. انتقاد از وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور در میان کسانی که درآمد متوسط و رو به بالا دارند به اندازه همان افرادی است که درآمد کمی دارند. این سوال ایجاد میشود که بین افرادی که موقعیت اجتماعی بهتری دارند با افرادی که موقعیت پایینتری دارند چه تشابهات مشترکی وجود دارد؟ به نظر میرسد ساختار اجتماعی کشور ما به دلایل متعدد هنوز به مرحله تثبیت موقعیتها و وضعیتها نرسیده است و شرایط و لوازم نهادینهشدگی و تمایزات کارکردی را در حدی که جامعه تحمل آن را داشته باشد، ایجاد نکرده است. تمایزات کنونی اجتماعی بسیار گذراست و پایدار نبوده و به همین علت بدنه اجتماعی ما مستعد تغییر و تحول و مستعد پوپولیست، موجی شدن، احساسی برخورد کردن با قضایای سیاسی و اجتماعی است. در نهایت میتوان گفت در ایران آگاهی مدنی و اجتماعی همزاد با رشد تاسیسات و نهادهای اجتماعی بادوام شکل نگرفته، به دلیل فوق آگاهیها پایدار نیست و فاقد ضمانت در تحقق عینی و ساختارمند است.