کلنگی شدن جامعه ناشکیبا
بررسی تبعات اقتصادی ناشکیبایی و بیاعتمادی مردم در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
علیاصغر سعیدی میگوید: در شرایط اقتصادی امروز همه انتظار دارند مردم مقاومت کنند و صبر و شکیبایی آنها در مقابل مشکلات بیشتر باشد. امکان ندارد چنین مقاومت و شکیبایی اتفاق بیفتد مگر اینکه مردم از طریق گسترش حوزه عمومی متقاعد شوند که صبر کردن به نفع خودشان است.
محمدعلی همایون کاتوزیان، تاریخنگار و پژوهشگر، تاریخ ایران را مجموعهای از دورههای کوتاهمدت بههمپیوسته میداند. او با طرح نظریه مشهور «جامعه کلنگی» در وصف این جامعه مینویسد: «در این جامعه تغییرات انباشتی درازمدت، از جمله انباشت درازمدت مالکیت، ثروت، سرمایه و نهادهای اجتماعی و خصوصی، حتی نهادهای آموزشی، بسیار دشوار بوده است.» آیا کوتاهمدت یا کلنگی بودن جامعه ایران که انباشت سرمایه را دشوار میکند، با ناشکیبایی و بیصبری مردم ایران که اخیراً در مقاله «شواهد جهانی در مورد رجحانهای اقتصادی» نمایان شده نیز در پیوند است؟ اهمیت این پرسش زمانی بیشتر میشود که توجه کنیم بر اساس این مقاله، شکیبایی، رابطه نزدیکی با رشد اقتصادی و توسعهیافتگی دارد و کشورهایی که مردمانی صبورتر دارند، معمولاً توسعهیافتهتر هستند. علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و پژوهشگر تاریخ شفاهی اقتصاد ایران، در این باره میگوید: «جامعهای که با تعریف آقای کاتوزیان کوتاهمدت است، ناشکیباتر هم هست چون هر برنامهای تا بخواهد به اهدافش برسد، با بیصبری مردم و سیاستگذاران «کلنگی» میشود. درواقع جامعه کوتاهمدت میتواند نتیجه ناشکیبایی هم باشد که میخواهد تغییرات زودتر انجام شود و تحمل برنامههای طولانیمدت را ندارد.»
♦♦♦
اقتصاد ایران دهههاست که نرخ رشد باثباتی نداشته است. ناشکیبایی و بیصبری مردم چه اندازه در این زمینه اثرگذار بوده است؟
ناشکیبایی و کمصبری مردم به عنوان یک عامل مهم اجتماعی به طور کلی میتواند روی رشد اقتصادی باثبات و توسعه پایدار اثر منفی داشته باشد چراکه برای رسیدن به اهداف بلندمدت سیاستگذاران باید بتوانند روی صبر مردم حساب باز کنند. اگر مردم کمشکیب باشند، سیاستگذاران هم باید برای راضی کردن مردم تولید آینده را فدای مصرف حال کنند. البته بسیاری از سیاستگذاران نیز از این ناشکیبایی سوءاستفاده میکنند چون ناشکیبایی مردم تا اندازه زیادی با شعارهای پوپولیستی هماهنگ است و در انتخابات این نوع شعارها مورد توجه مردم ناشکیبا قرار میگیرند. افراد ناشکیبا به جای تمایل به برنامههای بلندمدتتر که نیاز به صبر بیشتری دارد جذب سیاستگذارانی میشوند که شعارشان این است که شما را زودتر به اهداف میرسانیم. در حالی که در یک جامعه که منابع کمیاب است باید دست به انتخاب زد و سیاستمداران باتدبیرتر درباره تخصیص بهینه منابع با بیصبری مردم مساله دارند، ولی سیاستمداران پوپولیست شعارهای پوپولیستی میدهند و با این نوع شعارها مردم را ناشکیباتر هم میکنند چون باعث میشوند مردم تصور کنند با این سیاستها زودتر به اهداف خود میرسند.
به نظر شما ناشکیبایی مردم ایران میتواند در ارتباط با کوتاهمدت بودن جامعه ایران که آقای کاتوزیان مطرح میکند تفسیر شود؟
بله؛ جامعه کوتاهمدت در مقابل جامعه درازمدت، نمیتواند دستاوردهای خودش را حفظ کند چه این دستاوردها ثروت باشند چه دانش. در نتیجه توسعه پیدا نمیکند و اوضاع سیاسی و اجتماعیاش هر از چند گاهی به هرجومرج میکشد. در چنین جامعهای قوانین زودگذر و کوتاهمدت هستند و برنامهها به سرانجام نمیرسند. میتوان گفت جامعهای که با تعریف آقای کاتوزیان کوتاهمدت است، ناشکیباتر هم هست چون هر برنامهای تا بخواهد به اهدافش برسد، با بیصبری مردم و سیاستگذاران «کلنگی» میشود. در واقع جامعه کوتاهمدت میتواند نتیجه ناشکیبایی هم باشد که میخواهد تغییرات زودتر انجام شود و تحمل برنامههای طولانیمدت را ندارد. البته وقتی میگوییم مردم یعنی تمامی گروههای جامعه. حتی بهنظر میرسد روشنفکران نیز از این امر مستثنی نباشند. به یاد دارم یکی از روشنفکران وقتی «جامعه مدنی» مساله روز شده بود میگفت زیاده از حد دربارهاش صحبت کردیم، کافی است. در حالی که در محافل روشنفکری غرب جامعه مدنی هنوز موضوع روز است. نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که به طور کلی جامعه ناشکیبا بیشتر جامعهای است که تغییرات اجتماعی و فرهنگی در آن سریعتر انجام میشود. این مساله هم به طور تاریخی ناشی از ساختار عشیرهای و قبیلگی نیز بوده که به کوتاهمدت کردن جامعه منجر شده است.
ویژگیهای ساختاری جامعه چگونه با ناشکیبایی ارتباط پیدا میکند؟
این مساله را بیشتر باید در سطح کلان مورد بحث قرار داد. به طور کلی بیصبری و ناشکیبایی که میتواند جامعه کوتاهمدت هم ایجاد کند بیشتر به آموزههای دینی، هنجارها و فرهنگ بستگی دارد. الکسی دو توکویل، جامعهشناس فرانسوی، وقتی جامعه آمریکا را دیده، به این نتیجه رسیده که این جامعه حتی نسبت به جامعه فرانسه بردبارتر است و بردباریاش ناشی از آموزههای مسیحیت است چون این آموزهها به مردم میگوید در برابر ناملایمات بردبار باشید، چیزی شبیه به الهیات پروتستانتیسم که به پیروانش میگوید هرچه بیشتر کار کنید به خدا نزدیکتر هستید. ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی که طراح این نظریه است، در واقع میخواهد بگوید اخلاق چقدر بر اقتصاد تاثیر میگذارد و یک نوع اخلاق پروتستانی به طور غیرمستقیم باعث برآمدن نظام سرمایهداری شده که در آن منفعتطلبی و سودطلبی اصل اساسی است ولی ریشههای آن در کارکردنی است که اخلاق دینی توصیه کرده است. اگر به همان آموزههای مسیحیت در آمریکا برگردم، این نوع آموزهها به نحوی به قوانین و حقوق آمریکایی هم نفوذ کرده است. به عنوان مثال در قانون ورشکستگی آنجا همین نفوذ باعث شده که فرد وقتی اعلام ورشکستگی میکند قانون هم از او حمایت کند. درباره جامعه مصرفی هم عدهای این بحث را مطرح میکنند که اگر در جامعهای رمانتیسیسم نفوذ بیشتری داشته باشد، اگرچه به نظر میرسد رمانتیسیسم ضدعقل و منطق است، ولی در اصل وجود رمانتیسیسم یک نوع مصرفگرایی را ترویج میکند. جامعهای که رمانخوان هستند، البته انتزاعیتر هستند ولی یکی از عواقب ناخواسته این ویژگی این است که رمانخوانها بیشتر هم مصرف میکنند مثلاً رمانخوانها بیشتر از لوازم خانگی استفاده میکنند و نوع رفتارهایشان متفاوت است به عنوان مثال بیشتر به تماشای تئاتر میروند. یک مثال دیگر یهودیها هستند. عموماً گفته میشود یهودیها جماعتگرا هستند. همین جماعتگرایی یک شبکه روابط خویشاوندی را شکل میدهد که برای پیدا کردن شغل و منفعت نیز راه مناسبی است. خود این استفاده از شبکه روابط، اگر پلهای بین شبکههای خانوادگی هم به وجود بیاید، سطح اعتماد را در جامعه بالاتر میبرد چون هرقدر شبکه روابط وسعت بیشتری داشته باشد سطح اعتماد هم بالاتر میرود. این اخلاق خاصی است که در بین یهودیان وجود دارد و در نتیجه آن سطح اعتماد بین آنها بالاست. اگر یک رابطه بین شکیبایی و سطح اعتماد وجود داشته باشد، بین یهودیان سطح اعتماد بالاتر است. البته در آموزههای دینی ما نیز بر صبر پیشه کردن و شکیبایی بسیار تاکید شده است. اما این مهم است که چرا در برخی جوامع تاکید بر صبر در آموزههای دینی بر مردم تاثیر گذاشته، ولی در جامعه ما با وجود این آموزهها چنین تاثیری مشاهده نمیشود.
اینکه چرا این آموزهها هست ولی در رفتار مردم نیست به نظر من به این برمیگردد که ما چقدر این آموزهها را در روند اجتماعی شدن که از کودکی در خانواده و مدارس آغاز میشود درونی کردهایم. به نظر من علت اصلی این است که ما در واقع این آموزهها را درونی نکردهایم. درحالیکه اگر به آمریکاییها نگاه کنیم میبینیم از طریق سازمانهای مذهبی و تعالیمی که خانوادهها به فرزندان خود میدهند این آموزهها را درونی کردهاند. البته در کشور ما هم به طور مثال خانوادههای کارآفرین قدیمی متفاوت هستند. وقتی من درباره برخی از این خانوادهها تحقیق کردم، در تمام مقاطع زندگی این درونی کردن را میدیدم. آنها مرتب به فرزندانشان عملاً یاد میدادند باید برای مراحل مختلف کار برنامهریزی داشته باشند. از اینرو فرزندان میآموختند که برای به نتیجه رسیدن هر کار باید صبر داشت. درونی شدن این آموزهها در چنین خانوادههایی از درون خانواده و بعد در بازار رخ داده است. البته شاید بتوان گفت آنها در این زمینه از اجتماع بزرگتر دور هستند، ولی یک رفتار درونیشده در آنها دیده میشود. یک نکته دیگر این است که ریسکپذیری هم با صبر ارتباط دارد. این افراد کارآفرین میدانند وقتی یک کارخانه را تاسیس میکنند باید چند سال صبر کنند تا آن کارخانه به تولید و بعد به سوددهی برسد. البته ممکن است شکست هم بخورد، ولی حتی وقتی هم شکست میخورد دوباره از نو شروع میکنند. مثلاً نگاه کنید بیشتر خانوادههای کارآفرین که اموالشان مصادره شد، وقتی از ایران خارج شدند و کارشان را از صفر در محیطی که خیلی رقابتیتر است شروع کردند با صبر و شکیبایی دوباره موفق شدند. به نظر من باز هم علت تمام اینها به همان آموزههایی برمیگردد که از طریق خانواده در این افراد درونی شده است. اگر هم خانوادهای وجود داشته باشد که شکستخورده باشد مشکلش در درونی کردن همین آموزههاست. ولی تا جایی که من مطالعه کردهام هرجا که این آموزهها منتقل شده، صبر و شکیبایی بالا رفته چون کارآفرینان به برنامهریزی احتیاج دارند و در این برنامهریزی باید برای رسیدن به هدف صبر و شکیبایی داشت.
به نظر شما چرا چنین خانوادههایی استثنا بودهاند و صبر و شکیبایی در بین عموم مردم ایران پایین است؟
علت بالا بودن شکیبایی در بین خانوادههای کارآفرین گذشته از آموزههای درون خانوادهها این است که این خانوادهها بیشتر از عموم مردم از شکیبایی استفاده میکنند چون به شکیبایی نیاز دارند، از آن سود میبرند و درواقع نفع آنها در همین شکیبا بودن است. درواقع کارآفرینان در صورتی میتوانند ریسکپذیری داشته باشند که شکیبا باشند. اهمیت این موضوع در این است که باید برای رسیدن به منفعت ریسک کرد و این ریسکپذیری هم به موضوع سرمایهگذاری ربط دارد و هم به رابطه با طرفهای دیگر که فروشندگان یا خریداران هستند. بنابراین شاید بتوان به طور کلی گفت علت اینکه شکیبایی در بین این خانوادهها بیشتر است این است که منفعتی که اینها از این صبر کردن میبرند بیشتر است. اما درباره وضعیت صبر سایر اقشار جامعه هم میتوان یک تحلیل خرد درباره وضعیت صبر داشت. نمیتوان به آسانی گفت صبر در بین مردم کم است. در بین مردم با درجاتی که به منفعتطلبی در بین رابطههای اجتماعی برمیگردد صبر وجود دارد. البته من درباره تفسیری از صبر و شکیبایی صحبت میکنم که تعریف دیگر آن اعتماد است. مثلاً در رابطه ازدواج هرچه طول ازدواج بیشتر میشود اعتماد افراد بالاتر میرود و بر اثر اعتماد به پایداری رابطه صبر افراد هم بیشتر میشود. در مقابل هرچه افراد به طلاق نزدیکتر میشوند هم صبر و شکیبایی و هم اعتماد بین آنها کمتر میشود و این کاهش یک امر طبیعی است چون افراد از این نوع رابطه نفعی نمیبرند و هرچه کمتر نفع ببرند میخواهند این دوران کاهش نفع هرچه زودتر به پایان برسد. در شبکه خویشاوندی نیز در این مرحله درآمدهای زوج کمتر میشود، یعنی در تحقیقاتی که انجام شده دیدهاند که یک سال قبل از طلاق درآمدهای زوج کمتر میشود. در مقابل هرچه از ازدواج میگذرد درآمدهای زوج بیشتر میشود؛ چیزی که در فرهنگ ما به آن برکت ازدواج کردن گفته میشود ولی این برکت در واقع ناشی از ایجاد اعتماد بیشتر است و اعتماد بیشتر هم ناشی از پایداری روابط است. شاید از اینجا بتوان نتیجه گرفت که هرچه روابط افراد از هم گسیختهتر شود درجه صبر و شکیبایی آنها کمتر میشود.
پایین بودن سطح اعتماد مردم به مردم و مردم به سیاستگذار در جامعه ما چه نقشی در کاهش سرمایهگذاری و رشد اقتصادی دارد؟
حتماً این موضوع موثر است، اما لازم است به سطوح مختلف اعتماد توجه کنیم چون اخیراً در بین محققان هم رایج شده که میگویند سطح اعتماد پایین آمده است، درحالیکه نمیتوان به سادگی چنین قضاوتی داشت. به قول جیمز کلمن، جامعهشناس آمریکایی، ما سطوح مختلف اعتماد داریم. میبینیم که فردی که چند سال است در یک بانک کار میکند به برخی افراد که آنها را تا حدودی میشناسد بهراحتی اعتماد میکند و چک آنها را میپذیرد و بهرغم اینکه در حسابشان پول کافی نیست بهسادگی برگشت نمیزند. مثال دیگر درباره سوار یک ماشین غریبه شدن در ساعات پایانی شب است. این کار مستلزم اعتماد است. البته درباره چگونگی اعتماد کردن افراد به راننده چنین ماشینی تحقیقاتی انجام شده است، اما منظور من این است که سطوح اعتماد متفاوت است و باید وقتی از کاهش اعتماد صحبت میکنیم به تفاوت این سطوح توجه کنیم.
ممکن است یکی از دلایل مساله بیاعتمادی به طور کلی این باشد که امکان برقراری رابطه قوی بین افراد بر اثر شناخت وجود ندارد. در رابطه مردم با سیاستمداران باید توجه کرد سیاستمدارانی که به طور ناگهانی ظهور میکنند کمتر مورد اعتماد مردم واقع میشوند. البته ممکن است رای را گرفته باشند، ولی ستاره اقبال آنها در مقایسه با سیاستمداران شناختهشده خیلی زود افول میکند. به همین علت معمولاً در حکومتهای دموکراتیک برای اینکه این اعتماد پایدار باشد، خیلی تلاش میشود که افراد از طریق احزاب خودشان را در یک فرآیند نشان بدهند؛ در واقع معمولاً پیش از ورود به عرصه انتخابات افراد دولت سایه هستند یا به طریقی دائماً در صحنه هستند و یکدفعه وارد نمیشوند. بنابراین به نظر من اینکه برخی میگویند جلو ظهور افراد بیشناسنامه را بگیرید، از یک جهت درست است چون ظهور این افراد یکدفعه سطح اعتماد را پایین میآورد. در همین زمینه میبینیم حکومتهایی که عمر طولانی دارند مورد اعتماد بیشتری هم هستند نسبت به جامعه ما که کلنگی است چون تا مردم بخواهند به یک سیستم اعتماد کنند طول میکشد. نکته دیگری که به آن اشاره کردم و مهم است همین پوپولیست بودن سیاستگذاران و پوپولیستی بودن سیاستهاست. اینها روی میزان شکیبایی مردم خیلی تاثیر میگذارد چون پوپولیستها سعی میکنند تمایل مردم بیشتر به سوی اهدافی باشد که زود به دست میآید تا اهدافی که پایدارتر است ولی باید به خاطر رسیدن به آنها صبر و تحمل داشت.
برای شکیبا کردن مردم در شرایط کنونی چه کاری میتوان کرد؟ آیا در شرایط امروز اساساً میتوان انتظار شکیبایی از مردم داشت؟
ترافیک مثال بسیار جالبی برای سنجیدن و دیدن میزان شکیبایی مردم است. ایستادن مردم در زمانهایی که چراغ راهنمایی قرمز است یک مثال خوب است. در گذشته مردم خیلی کم برای سبز شدن چراغ صبر میکردند، اما بعد از نصب چراغهای تایمردار صبر مردم خیلی بیشتر شده است. اگر رفتار رانندهها را قبل و بعد از نصب چراغهای تایمردار، مقایسه کنیم، میبینیم هر جایی که اطلاعات بیشتری به مردم داده شود، صبر آنها بیشتر میشود. به طور کلی برای تغییر دادن هر رفتاری که ناشی از ناشکیبایی مردم باشد، بهترین و معمولترین راه این است که اطلاعات دقیق به مردم بدهیم. وقتی مردم بدانند اگر در کاری بیصبرتر باشند بیشتر ضرر میکنند رفتارشان تغییر میکند؛ یعنی کافی است مردم بدانند کار یا رفتاری به نفع خودشان نیست، حتماً تغییر رویه میدهند. بنابراین، داشتن اطلاعات و شناخت خیلی مهم است. بهطور مثال، وقتی در سالن نمایشی مردم متوجه آتشسوزی میشوند هر کس بیصبرانه به دنبال نجات خودش است و همین باعث هرجومرج و حتی خسارت بیشتر به آنها میشود. اما اگر آتشسوزی در یک خانه رخ بدهد چون افراد همدیگر را میشناسند بیشتر به هم کمک میکنند. پس شناخت و آشنایی و وجود رابطه سطح اعتماد را بالا میبرد و به همین دلیل انسانها را شکیباتر میکند.
اگر به تجربه کشورهای توسعهیافته نگاه کنیم، یکی از راهحلهای مسالهای که شما به آن اشاره کردید، گسترش حوزه عمومی است. الان در شرایط اقتصادی امروز همه انتظار دارند مردم مقاومت کنند و صبر و شکیبایی آنها در مقابل مشکلات بیشتر باشد. امکان ندارد چنین مقاومت و شکیبایی اتفاق بیفتد مگر اینکه مردم از طریق گسترش حوزه عمومی متقاعد شوند که صبر کردن به نفع خودشان است و اگر ناشکیبا باشند ممکن است با بیثباتی بیشتری مواجه شوند، ولی اگر شکیبا باشند ممکن است این دوره هم بگذرد. این مساله تنها از طریق گسترش حوزه عمومی حل میشود؛ یعنی مردم باید بتوانند درباره مسائل خود بحث کنند. در کشور ما معمولاً از بحث به ویژه در این شرایط به این دلیل نادرست که ممکن است باعث تشویش اذهان عمومی شود، جلوگیری میکنند، ولی حقیقت این است که افراد از این بحثها نفع بیشتری میبرند به ویژه در حال حاضر که برخی به مقاومت اعتقاد دارند و عدهای نسبت به تغییرات بیصبر شدهاند، راهحل گسترش حوزه عمومی است تا مردم خودشان از طریق بحث کردن با خطرات بیصبری بیشتر آشنا شوند و چشمانداز ناشکیبایی یا صبر را دقیقتر ببینند.