تبعات سیاستگذاریهای نادرست
رضوان حکیمزاده از عواقب رسوخ دلالان به تمام سطوح نظام آموزشی کشور میگوید
رضوان حکیمزاده میگوید: گامهای اصلاحی نظام آموزشی و حذف دلالان و بازارهای مکاره آموزش را باید از مقاطع پایین تحصیلی شروع کرد. البته حرکتهایی انجام شده است که هنوز بسیار ناکافی است مثلاً حذف نمره از دوران ابتدایی که پژوهشهای ما نشان میدهد حداقل فایدهاش از بین بردن استرس و اضطراب دانشآموزان است.
«آموزش و سرمایهگذاریهای آموزشی در ایران به انحراف رفته است آنقدر که در برخی نقاط ایران دانشآموزان مقاطع پایه در کپرها درس میخوانند اما همان مناطق صاحب دانشگاههای عریض و طویلی هستند که صندلیهایشان خالی مانده و ورشکسته شدهاند.» این جملات را رضوان حکیمزاده، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش میگوید و تاکید میکند که حکمرانی نمره و کمیت در نظام آموزشی ایران، تعلیم و تربیت دانشآموزان را ششدانگ به دست دلالان آموزشی داده است؛ نظامی که بر اساس سند تحول بنیادین باید تولیدکننده شهروندان فرهیخته، متعهد و مسوولیتپذیر باشد اما آموزش را به تستهای چهارگزینهای تقلیل داده است. حکیمزاده میگوید در این شرایطی که نتوانستهایم شهروند مسوولیتپذیر و آگاه تربیت کنیم حتی برای آموزش مفاهیم علمی هم شکست خوردهایم و آزمونهای جهانی تیمز و پرلز نشان میدهد که دانشآموزان ایرانی در یادگیری مفاهیم علوم ریاضی و درک مطلب در قعر رتبهبندی جهان قرار دارند. او فارغ از ساختار آموزشی، مدل سرمایهگذاری آموزشی در ایران را پر از ایراد و اشکال میداند و نقدهای جدی به شیوه گزینش معلمان دارد.
♦♦♦
دلالان آموزشی چگونه به مقاطع پایه تحصیلی رسوخ کردند؟
مدارس سمپاد و نمونه دولتی دلالان آموزشی را به مقاطع پایه تحصیلی کشاندند. این در حالی است که بر اساس سند تحول بنیادین مقاطع ابتدایی و پایه بیشتر باید بحث تربیت کودکان را در دستور کار قرار دهند. این اتفاق باعث شده است که ما مجالی برای پرورش شخصیت کودکان نداشته باشیم و به جای تربیت یک شهروند آگاه، دانا و مسوولیتپذیر فرصت پرورش کودکان را به مهارت تستزنی تقلیل دهیم که این موضوع یک آسیب جدی برای جامعه آینده و رفتاری ضدتوسعه به شمار میآید. جداسازی دانشآموزان در سنین پایین با عناوینی مثل تیزهوشان و استعدادهای برتر منجر به آسیبهای جدی شده است. اصلاً این رفتار درست نیست که استعداد کودکان را با تستهای چهارگانه بسنجیم. البته صحبتهایی در رابطه با حذف مدارس سمپاد یا همان تیزهوشان مطرح است که هنوز به جایی نرسیده است.
در واقع میخواهید بگویید دلالان محصول اشتباهات نظام آموزشی هستند...
بله. سیاستگذاریهای نادرست آموزشی این بستر را فراهم کرده است اما نظام آموزشی بهتنهایی مقصر نبوده و خانوادهها و تبلیغات رسانهای هم به این مساله دامن زدهاند. به عنوان مثال شما توجه کنید ما مدرسهای را به عنوان برند میشناسیم که قبولی بیشتری در کنکور داده باشد و دانشآموزانش رتبههای بهتری به دست آورده باشند. آیا مدرسهای که مهارتهای رفتاری بهتری به دانشآموزان یاد میدهد، به عنوان برند شناخته میشود؟ حتی والدین هم دنبال مدرسه «نمرهمحور» هستند نه مدرسه «مهارتمحور». آنها مدرسهای را بهتر میدانند که دانشآموزانش نمرات بالاتری کسب میکنند.
فرمایش شما درست است اما باز هم این نظام آموزشی بوده که تعریف نادرستی از «نخبه» ارائه کرده است. نخبه در این ساز و کار یعنی کسی که بیشتر به ترفندهای تستزنی تسلط دارد؛ کسی که فرمولهای بیشتری حفظ است و در این زمینه تمرین بیشتری کرده است...
بله، اما واقعیت این است که بخش وسیعی از جامعه در اشتباهات نظام ارزشیابی تحصیلی سهیم است. سالیان سال است که تبلیغات پرسر و صدا و وسیعی برای دلالان آموزشی راه انداختهایم؛ از تیزرهای آگهی صدا و سیما گرفته تا برجسته کردن نفرات اول کنکور سراسری به عنوان نخبگان. این تبلیغات به حدی تاثیرگذار بوده است که متاسفانه باید بگویم در حالی که تیراژ کتابهای غیردرسی ما از چند صد نسخه تجاوز نمیکند تیراژ کتابهای کمکآموزشی و کنکور به چند هزار نسخه میرسد. اتفاق غمانگیزی است که کتابهایی که میتوانند شهروند فرهیخته و آگاه تولید کنند در ایران خریدار چندانی ندارند و کتابفروشیها و ناشران قدیمی ما که سهم قابل توجهی در روشنگری دارند ورشکسته میشوند. در مقابل دلالان آموزشی و انتشارات وابسته به آنها پولدار و پولدارتر میشوند. این اگر انحراف تعلیم و تربیت در یک جامعه نیست پس چیست؟
در سایر کشورها وضعیت به چه صورت است؟ بازار آموزش و بخش خصوصی وابسته به آن با چه سازوکاری فعالیت میکند؟
نهتنها در کشورهای پیشرو که در هیچ کشوری از جهان آموزش تا این اندازه به معیارهای کمی و نمره نازل نشده است. در سایر کشورهای جهان حتی المپیادیها و مدالبگیران هم بازدهی یک نظام آموزشی را اثبات نمیکنند. در واقع آموزشها اصلاً کتابمحور نیست و مهارتمحور است و بخش خصوصی آموزش در خدمت اهداف کلان نظام تربیتی آن جامعه است. در کشورهای پیشرفته اصلاً بحث جداسازی کودکان با عنوان تیزهوش و نخبه و... مطرح نیست. کنکور به سبک و سیاق ما ندارند و در نتیجه مجالی برای حضور دلالان آموزشی نیست. در این کشورها نظام ارزشیابی بر اساس استانداردهای کیفی بالایی تعریف شده است و رقابت به شکل سالم و سازنده وجود دارد. در این نظام آموزشی معلم نقش اصلی را عهدهدار است نه آزمون و تست. بهتر است بگویم ما به یک پدیده عجیب و منحصر به فرد آموزش در جهان رسیدهایم که برای جامعهمان نهتنها کمترین کارایی ممکن را دارد که آسیبزا هم به شمار میرود.
ارزیابیهای بینالمللی درباره بازدهی نظام آموزشی ما چه میگوید؟
نتیجه تاسفبار است. با این هزینه کلان در نظام آموزشی، چه بخش خصوصی و چه دولتی، بازدهی ناامیدکننده است. در آزمون بینالمللی تیمز و پرلز که ویژه بچههای دوره ابتدایی است، دانشآموزان ایرانی نهتنها نتوانستهاند به نمره میانگین جهانی برسند که از این نظر سالهاست جزو کشورهای قعر جدول هستیم. آزمون تیمز سواد علوم و ریاضی پایه چهارم و هشتم ابتدایی را میسنجد و آزمون پرلز مهارت خواندن و درک مطلب را. این یعنی اینکه اگر آموزشهای مهارتی و زیستی فاکتور بگیریم تلاشهای ما برای آموزش مفاهیم علمی به دانشآموزان هم شکست خورده است. البته این موضوع در ارزیابیهای ملی هم قابل اثبات بوده و میانگین نمرات دانشآموزان ما در امتحانات نهایی 11 است. در واقع میتوان گفت یعنی نیمی از یادگیری مدنظر ما اتفاق نمیافتد.
و البته میتوان گفت که حدود نیمی از منابع و سرمایههای آموزشی ما هدر رفته است...
بله همینطور است. این در واقع به این معنی است که اقتصاد آموزش و پرورش در ایران تنها 50 درصد بازگشت داشته و نیمی از منابع هدر رفته است.
در جایی خواندم که دانشآموزان ایرانی اضافه وزن دارند. چرا آموزش در مدارس ما تحرک و پویایی کافی ندارد و دانشآموزان تا این حد نیمکتنشین شدهاند؟
ببینید ما زیرساخت لازم برای تربیت زیستی و بدنی دانشآموزان را نداریم. بسیاری از مدارس حیاطهای کوچک دارند و امکانات ورزشی مورد نیاز را فراهم نکردهاند که البته این مدارس بیشتر مدارس خصوصی هستند. خیلی از این مدارس در واقع ساختمان مسکونی هستند که تغییر کاربری دادهاند و اصلاً مناسب فضای آموزشی نیستند. در واقع استانداردهای لازم مثل فضای کافی، امکانات ورزشی و تفریحی، فضای سبز و... را در اختیار ندارند و این مغایر با اصل مشتریمداری است. ما به بخش خصوصی مجوز فعالیت آموزشی دادهایم که حداقل استانداردها را ندارند و این تضییع حقوق مصرفکننده است.
استاندارد نداریم یا داریم و آزادانه رعایت نمیکنیم؟!
استانداردها و قوانین تعریف شدهاند اما متاسفانه در بخش اجرا و نظارت ضعف داریم. چگونه است که ما میگوییم یک سالن آرایشگاه یا غذاخوری باید فلان استانداردها را داشته باشد اما مدرسه به عنوان رکن مهم و اساسی از ساختار اجتماع، استانداردهای کافی را ندارد و نظارت دقیقی بر آن اعمال نمیشود.
جالب است در این شرایط که دانشآموزان ما فضای آموزشی محدود دارند و حتی مدارس کپری داریم، گفته میشود تعداد دانشگاههای ما از برخی کشورهای پیشرفته هم بالاتر است!
متاسفانه ما برخلاف کشورهای پیشرفته به جای آنکه عمده سرمایهگذاریها را به آموزش پایه اختصاص دهیم در بخش آموزش عالی دچار افراط شدهایم. شما میبینید که در برخی مناطق کشور دانشآموزان مقاطع پایین در کپر و شرایط ناجور درس میخوانند اما همان منطقه چندین دانشگاه آزاد و غیرانتفاعی و پیام نور و علمی کاربردی و... دارد که اغلب هم ورشکسته هستند و صندلیهایشان خالی میماند.
چرا این اتفاق افتاده است؟ نگاه غالبی که این جریان را به وجود آورده، کدام است؟
این سیاستگذاریهای نادرست در بخش آموزش عالی در مقاطعی مثل دولتهای نهم و دهم شدت گرفته است و توسعه بیرویه و 280درصدی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی را در این دوره شاهد هستیم. غیر از دولتها، نمایندگان مجلس هم نقش مهمی در دامن زدن به انحرافات توسعه آموزشی داشتهاند. برخی نمایندگان تصور میکنند اگر شهرستانی کوچک را صاحب دانشگاه کنند خدمات بزرگی انجام دادهاند! در حالی که این اتفاق نهتنها اصولی و مطابق نیازهای بازار کار نبوده و هدررفت سرمایه بوده است که کیفیت گزینش در دانشگاهها را بهشدت کاهش داده است. به عنوان مثال دانشگاههایی داریم که دانشجو را نه با نمره صفر که با نمره منفی گزینش کردهاند.
این یعنی اینکه تصمیمگیران در حوزه آموزش متخصصانه رفتار نمیکنند. درست است؟
بله، نگاه برخی مدیران و نمایندگان به مقوله آموزش تخصصی نیست. اگر آنها روند سرمایهگذاری و برنامهریزی دولتهای پیشرفته را در بحث آموزش دنبال کنند به راحتی متوجه میشوند که اهمیت ایجاد مدارس خوب و با امکانات قوی آموزشی در مناطق محروم خیلی بیشتر از ایجاد دانشگاه در این مناطق است. این موضوع را حتی آمارها هم اثبات میکند. مطالعات انجامشده نشان میدهد که کدرشته- محلهای بهتر دانشگاهها بیشتر به دانشآموزانی میرسد که از نظر اقتصادی مرفهتر هستند و در شهرهای با امکانات بیشتر زندگی کردهاند و سهم مناطق محروم ناچیز است. این به آن معناست که مدارس با امکانات بهتر شرایط بهتری برای دانشآموزان رقم میزنند.
پس علاوه بر انحراف آموزش، انحراف سرمایهگذاری آموزشی هم داشتهایم...
همینطور است. ما در حوزه آموزش سرمایهگذاری اشتباه داشتهایم. این در شرایطی است که کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه یا همان OECD که کشورهای با اقتصاد آزاد هستند متوجه شدهاند هرچه سرمایهگذاریهای آموزشی را بر مقاطع پایین و سالهای اولیه کودکی متمرکز کنند بازگشت سرمایه بیشتر و معنادارتر است. به همین دلیل است که دولتها در کشورهای پیشرفته عمده سرمایهگذاریهای آموزشی را به این مقطع سرازیر میکنند و آموزشهای این سنین را رایگان و اجباری کردهاند یا کشوری مثل فرانسه شروع آموزشهای ابتدایی را تازگیها به سن سهسالگی کاهش داده است. در مقابل، آنها سرمایهگذاریهای مربوط به مقاطع آموزش عالی را به بخش خصوصی میسپارند. چنانکه میبینیم بزرگترین دانشگاههای دنیا مانند آکسفورد، کمبریج یا هاروارد خصوصی هستند. بنابراین متوجه میشویم که مدل سرمایهگذاریهای ما در بخش آموزش هیچگونه انطباق و سنخیتی با مدل کشورهای پیشرفته ندارد. به همین دلیل است که در بازار آموزش ایران گاهی با پدیدههای عجیب و غریبی مواجه میشویم و مثلاً تعداد دانشگاههای ما نسبت به جمعیتمان از تعداد دانشگاههای کشورهای پیشرو بیشتر میشود.
شما در جایی از این گفتوگو اشاره کردید که در کشورهای پیشرفته آموزشها معلممحور است نه آزمونمحور. معلمان ما به عنوان نیروی انسانی شاغل در نظام آموزشی تا چه اندازه از شاخصهای کیفی لازم برخوردارند؟
ببینید در بحث استخدام معلمان ما دچار ضعفهای اساسی هستیم. سازمان امور اداری و استخدامی معلمان را به چشم کارمند میبیند و نگاه تخصصی در گزینش آنها قائل نیست. مثلاً برای صرفهجویی در هزینهها معلمهای متخصص تربیت بدنی حذف میشوند یا توجه کنید که دانشجویان رشته تربیت معلم دانشجویانی هستند که پایینترین رتبههای کنکور را دارند. این دانشجویان از سهمیه استخدام و مستمری حین تحصیل برخوردارند در حالی که مثلاً بهترین دانشجویان دانشگاه تهران از چنین امتیازی برخوردار نیستند. در واقع نقصهای نظام گزینش باعث شده دانشجو با سطح توانایی و علمی پایینتر از مزایای بیشتری برخوردار شود و شانس بالاتری برای جذب در نظام آموزشی داشته باشد.
در حال حاضر یک بحث رایج در بازار کار این است که نقص نظام آموزشی و مهارتمحور نبودن آن باعث شده ما با چالش تحصیلکردههای بیکار مواجه شویم. نظام آموزشی تا چه اندازه در ایجاد این چالش موثر است؟
من اصلاً قبول ندارم که بیشتر دانشگاه رفتههای ما بیکارند چون مهارت ندارند. این ادعا که متاسفانه مدام تکرار میشود و تبدیل به یک اشتباه رایج شده، به آن خاطر است که توپ بیکاری را به زمین نظام آموزشی بیندازند. در شرایطی که ما اقتصاد فعال و پویایی نداریم و نان نفت را میخوریم چگونه میتوانیم بگوییم بیکاری به دلیل مهارت نداشتن نیروی انسانی است. ما که همان نفتمان را هم خام فروشی میکنیم و تولید و صنایعمان به مونتاژ خلاصه شده است. آیا ما فرصتهای شغلی ایجاد کردهایم که جوانان دانشگاه رفته از عهده آن برنیامدهاند؟ آیا ظرفیتهای شغلی خالی داریم که دانشگاه رفتههای ما قادر به پر کردن آن نیستند و از متخصصان خارجی استفاده میکنیم؟ اگرنه پس نمیتوانیم چنین ادعایی داشته باشیم. در حال حاضر برای تصدی یک شغل دهها هزار نفر متقاضی وجود دارد و چگونه است که ما این کمبود عرضه را نادیده میگیریم و گناه بیکاری را به گردن نظام آموزشی میاندازیم؟
البته آموزش هم برای آموزش نبوده است و آموزش تبدیل به بنگاهداری و محل کسب درآمد شده است. به همین دلیل است که شمار دانشآموختگان با نیاز بازار کار تناسب ندارد...
بازار کار فرصتهای شغلی پایدار و متناسب با نیاز جمعیت ایجاد نکرده است. البته تناسب دانشآموختگان با پتانسیلهای بازار کار هم قابل بحث است و ما ارزیابی دقیقی برای آن نداشتهایم.
در پایان فکر میکنید انحرافات نظام آموزشی چگونه اصلاح میشود؟
گامهای اصلاحی نظام آموزشی و حذف دلالان و بازارهای مکاره آموزش را باید از مقاطع پایین تحصیلی شروع کرد. البته حرکتهایی انجام شده است که هنوز بسیار ناکافی است مثلاً حذف نمره از دوران ابتدایی که پژوهشهای ما نشان میدهد حداقل فایدهاش از بین بردن استرس و اضطراب دانشآموزان است. با این حال ما باید اقدامات دیگری هم انجام دهیم؛ اقداماتی مانند حذف جداسازیهایی در قالب مدرسه تیزهوشان و نمونه و... جداسازیهایی که بر اساس آزمونهای پیشرفت تحصیلی بودهاند اما سنجش هوش و استعداد قلمداد شدهاند یا حذف آزمونهای تستی علوم و ریاضی و... تا بتوانیم شرایط و مجال بیشتری برای کودکی کردن بچهها فراهم کنیم و بیشتر به سلامت روحی و روانی آنها و تربیت انسانهای آگاه و مسوولیتپذیر متمرکز شویم. در واقع رسالت اصلی آموزش و پرورش هم مطابق با سند بنیادین تحول همین است. آن چیزی که امروز اتفاق افتاده و اتفاق میافتد در واقع انحراف از این سند و رسالت اصلی تعلیم دانشآموزان است.