سه خلأ آشکار
دلایل شکست کمپین «نه به خرید» در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
علیاصغر سعیدی میگوید: عدم توانایی در ایجاد ذهنیت مشترک یکی از دلایل مهم محدود شدن این حرکت اجتماعی به نطفهای میرا بود. اگرچه موج شکلگرفته در فضای مجازی بسیار پردامنه به نظر میرسید اما فاقد نیروی لازم برای حفظ و گسترش این دامنه و در نتیجه فاقد قدرت اثرگذاری در واقعیت بود.
هفته گذشته و به دنبال اوجگیری قیمتها در بازار ارز، طلا و خودرو «علی کریمی» با انتشار پستی در صفحه «اینستاگرام» خود از کاربران خواست تا برای «نخریدن کالای گران» با یکدیگر متحد شوند. بازنشر سریع این پست در شبکههای مجازی در نهایت خود را به صورت «کمپین نه به خرید کالای گران» نشان داد. اما این کمپین در همان روزهای نخست و با استمرار وضعیت پرالتهاب در بازارها و تشکیل صف خرید، نشان داد که مطابق پیشبینی کارشناسان این کمپین نتوانست کمکی به حل مساله قیمتهای فزاینده بکند. برای پاسخ به این سوال که چرا این کمپین نتوانست در عمل به یک حرکت اجتماعی وسیع تبدیل شود، با علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و دانشیار و مدیر گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به گفتوگو نشستیم. به عقیده این کارشناس برجسته حوزه علوم اجتماعی مصرف در یک جامعه مصرفی شکلدهنده برخی از هویت شهروندان است. در نتیجه دعوت به مصرف نکردن در چنین شرایطی دعوت به چشمپوشی از نیازی است که بسیاری از شهروندان به آن به عنوان یک «حق» نگاه میکنند. به عقیده استاد دانشگاه تهران یکی دیگر از دلایل عدم موفقیت این کمپین نبود گروه مرجع اثرگذار و وجود خلأ در فونداسیون شکلگیری چنین حرکتهای اجتماعی است. خلئی که مانع رجحان «منفعت عمومی» بر «سود شخصی» افراد شده و کمپین نه به گرانی را محدود به فضای مجازی کرد. به عقیده علیاصغر سعیدی این منفعت مشترک در واقع نقطهای است که گروههای اجتماعی اثرگذار حول آن جمع میشوند. البته به عقیده علیاصغر سعیدی، به خودی خود اتفاق بدی نیست چراکه ممکن است تجربه ناشی از این کمپین در آینده به اثرگذاری حرکتهای اجتماعی اینچنینی کمک کند.
♦♦♦
همانطور که میدانید، چندی پیش علی کریمی با راهاندازی کمپینی از شهروندان خواست تا با نخریدن کالاهای گران علیه گرانی و سودجویان بازار متحد شوند. کمپینی که لااقل در فضای مجازی نشانههایی از تبدیل شدن به یک حرکت اجتماعی بروز میکرد، اما از سوی بسیاری از کارشناسان «فاقد منطق اقتصادی و اجتماعی لازم برای اثرگذاری» ارزیابی شد و در نهایت در عمل نیز نتوانست به یک حرکت گسترده اجتماعی تبدیل شود. آیا شما در روزهای نخستین شکلگیری این کمپین نسبت به اثرگذاری این کمپین خوشبین بودید یا خیر؟
من به دو دلیل از همان آغاز نسبت به اثرگذاری این کمپین بدبین بودم. دلیل نخست اینکه این کمپین چیزی را تحریم میکرد که در واقع شکلدهنده بخشی از هویت جامعه مصرفی ما بود. ما در حال حاضر در جهانی زندگی میکنیم که شهروندان در آن با مصرف کالاهای مختلف به بخشی از هویت خود شکل میدهند. اگر دقیقتر نگاه کنیم میبینیم که در حال حاضر تولید نیز هدفی جز شکلدهی به این هویت مصرفی ندارد. در یک جامعه مصرفی رفتهرفته بسیاری از خواستهها تبدیل به نیاز خواهد شد. نیازهایی که روزبهروز در حال افزایش است. بسیاری از شهروندان به مصرف کالا یا خدمات به چشم یک حق طبیعی نگاه میکنند. آنچه به عنوان تعریف اولیه از مقوله مصرف در گذشته مطرح بوده ارضای هرگونه نیاز زیستی و طبیعی است یعنی افراد کالایی را میخرند تا نیازی را ارضا سازند و پس از ارضای نیازها دست از خرید میکشند. در آستانه سده بیستم این نوع نگاه اولیه به مصرف تغییر پیدا کرده و مردم صرفاً برای ارضای نیازی زیستی اقدام به خرید یا مصرف کالایی نمیکردند بلکه برای نمایش لذت از مصرف، به خرید کالایی میپرداختند. از حدود دو سده پیش بهخصوص در میان کشورهای بریتانیایی از مصرف برای تمییز طبقات اجتماعی استفاده میشد. در برههای خریدن کتاب رمان و ترانههای عاشقانه به یک مد مصرفگرایانه تبدیل شده و کسانی که از این مد پیروی میکردند خود را در درون یک طبقه اجتماعی خاص میپنداشتند. خرید کتاب و خواندنش صرفاً به منظور یادگیری یا برافروختن احساسات نبوده بلکه برای گنجاندن هریک از افراد در یک طبقه اجتماعی خاص صورت میگرفت. این شیوه مصرفی را مصرف مدرن در آن دوران معرفی کردند.
بنابراین مصرفکنندگان به کالاهای مصرفی به عنوان حق و تشکیلدهنده بخشی از هویت خود نگاه میکنند. برای مثال میتوان مسافرت را در نظر گرفت. از نظر یک شهروند باید مسافرت کرد. در واقع انواع مسافرتها به بخشی از گروههای اجتماعی منزلت میدهد. حال اگر کمپینی از مردم بخواهد که مسافرت نکنند در درجه اول این ذهنیت در مصرفکنندگان به وجود میآورد که پیوستن به این کمپین به معنای چشمپوشی از حقی طبیعی است. در دنیای امروز دیگر مانند گذشته ارزش یک کالا تنها در بازار و در یک بستر معاملاتی شکل نمیگیرد. بلکه کالاهای مختلف دارای ارزشی نمادین هستند که در خارج از بازار تعیین میشود. دعوت کردن مصرفکنندگان به نخریدن به معنای از دست رفتن بخشی از این ارزش نمادین و تغییر سبک زندگی مصرفکنندگان است. حال اینکه بسیاری از شهروندان برخی از هویت خود را از همین سبک زندگی مبتنی بر مصرف میگیرند. برای مثال در این زمینه میتوان به شهروندانی اشاره کرد که خود را جزو مشتریان برندی خاص میدانند و به آن احساس تعلق میکنند. بنابراین دور از ذهن خواهد بود که در چنین شرایطی دعوت به مصرف نکردن بتواند بر سبک زندگی هویتساز شهروندان اثر چندانی داشته باشد.
به نظر شما آیا تبدیل این موج شکلگرفته در فضای مجازی به یک حرکت گسترده اجتماعی نیاز به پیشنیازهایی دارد که خلأ آنها مانع از اثرگذاری کمپین نه به خرید در واقعیت شد؟
بله، دلیل دومی که من را نسبت به اثرگذاری این کمپین بدبین کرده بود خلئی است که در زمینه انجمنهای مدنی در کشور دیده میشود. این انجمنها در واقع خط ارتباطی بین دولت و جامعه را تشکیل میدهند و در موارد اینچنینی میتوانند کارساز باشند. برای مثال انجمن حمایت از حقوق مصرفکنندگان در شرایط اینچنینی و در صورتی که ریشههای غیرمنطقی برای گرانی احساس کند میتواند از حق مصرفکنندگان دفاع کند. این انجمنها در برخی از موارد در حوزههای محدودتری مانند مصرفکنندگان کالایی خاص یا حتی مصرفکنندگان یک برند خاص شکل میگیرند. اگر دولت و انجمنهای مدنی به صورتی باشد که در ذهنیت دولت این انجمنها ابزارهایی را دارند که دولت ندارد، انجمنها شکل میگیرند. اما اگر دولتها تصور کنند ابزارهایی را که خودشان در اختیار دارند و توانش را دارند اجازه شکلگیری آن انجمنها را نمیدهند. عموماً اگر این اتفاق بیفتد آن رابطه برقرار نمیشود. انجمنهای مدنی جای دولت را نمیگیرند و هر کدام باید کار خودشان را کنند.
البته در برخی از موارد نیز این خود شرکتها هستند که تلاش میکنند چنین ارتباطی را بین خود و مصرفکنندگان ایجاد کنند. تولیدکنندگان در حال حاضر برخلاف گذشته تمرکز زیادی بر رابطه با مشتریان و جذب اعتماد و وفاداری آنها دارند. به عقیده من چنین انجمنهایی زمانی بهوجود خواهند آمد که حوزه عمومی در کشور گستردهتر شود. وضعیتی که میتواند به مثابه پیریزی برای ایجاد کمپینهای اثرگذار و موفقیتآمیز باشد. خلأ چنین پیشنیازی یکی دیگر از دلایلی بود که من را نسبت به آینده کمپین نه به گرانی دچار تردید کرده بود.
آیا باید به تشکیل کمپین یادشده به چشم یک اتفاق مثبت نگاه کنیم یا اینکه تشکیل و شکست چنین کمپینهایی در آینده شهروندان را نسبت به حرکتهای مشترک اجتماعی دچار یأس و تردید خواهد کرد؟
با وجود تمام ضعفهایی که کمپین یادشده داشت، ایجاد چنین کمپینهایی بهخودی خود اتفاق مثبتی است. تداوم چنین کمپینهایی میتواند صرف نظر از شکست و موفقیت به یک تجربه تبدیل شود. تجربهای که در نهایت منجر به تشکیل انجمنها و کمپینهای اثرگذارتر در آینده شود. بنابراین کمپین راهاندازیشده از سوی علی کریمی اگرچه اثرگذار نبود اما نمیتوان از آن به عنوان تجربهای صرفاً ناموفق یاد کرد و تجربه زیسته این کمپین میتواند در آینده به سایر حرکتهای اجتماعی اینچنینی جهت دهد.
پس از انتشار پست علی کریمی، بسیاری از شخصیتهای مشهور و «سلبریتی»های فعال در فضای مجازی با بازنشر پست جادوگر فوتبال ایران از کمپین راهاندازیشده حمایت کردند. به نظر شما حمایت سلبریتیها از حرکتهای اجتماعی اینچنینی تا چه میزان میتواند احتمال موفقیت حرکتهای اجتماعی را افزایش دهد؟ آیا سلبریتیها برای اثرگذاری بر توده اجتماعی نیاز به داشتن کاراکتر و رفتار خاصی دارند؟
یکی از نکات مهم در کمپین یادشده حمایت گسترده بسیاری از سلبریتیها و افراد شناختهشده از کمپین یادشده بود. با وجود این ملاحظه شد که این حمایتهای گسترده در نهایت نتوانست باعث اثرگذاری کمپین نه به خرید در واقعیت شود. سلبریتیها یا افرادی که ما از آنها به عنوان افراد مرجع یاد میکنیم زمانی میتوانند اثرگذار باشند که جامعه به آنها مراجعه کند. برای مثال پیش از این روحانیت در فضای اجتماعی ایران چنین نقشی را برعهده داشت. به همین دلیل میبینیم که در مواردی مانند تحریم تنباکو فتوای یک مرجع تا چه حد بر رفتار توده اجتماع اثرگذار بود. به نظر من سلبریتیها فاقد چنین کاراکتری بودند. البته این پدیدهای است که بهخصوص پس از سال 1980 در سرتاسر دنیا مشاهده میشود. میتوان گفت که ما از حدود چهار دهه پیش با بحران گروههای مرجع مواجه هستیم و سرعت بالای تغییرات مانع شکلگیری یک گروه مرجع ثابت شده است که در هر شرایطی بتواند بر تصمیم شهروندان اثرگذار باشد.
در کمپین اخبر یک رفتار محاسبهگرانه در بین شهروندان مشاهده میشد. بسیاری برای حفظ ارزش دارایی خود یا برای افزایش سود خود تنها به این میاندیشیدند که اگر فلان کالا را دیرتر بخریم بخشی از قدرت خرید یا بخشی از سود بالقوه خود را از دست خواهیم داد. بنابراین در چنین حالتی به وضوح منفعت شخصی بود که به رفتار شهروندان جهت میداد. برای اثرگذاری حرکتهای وسیع اجتماعی باید این مساله برای مردم روشن میشد که دست زدن به عمل اجتماعی اگرچه ممکن است سود کوتاهمدت شخصی را خدشهدار کند اما در نهایت میتواند به نفع همگی باشد. این در حالی است که در شرایطی مانند شرایط جنگی با وجود اینکه دوری از مخاطرات حضور در جبهه میتوانست دلیل منطقی برای بسیاری از شهروندان برای نرفتن به جنگ باشد اما شهروندان در آن مقطع نوعی تجانس و اشتراک بین منافع خود احساس میکردند. در نتیجه ما با موج میلیونی حضور در جبههها مواجه شدیم. بنابراین اگر دولت یا گروههای مرجع بخواهند توده عمومی را با خود همراه کنند باید نوعی همسانسازی بین مناقع متضاد ایجاد کنند. تنها در چنین شرایطی است که فرد حاضر خواهد بود به حرکت اجتماعی دست بزند. این در حالی است که در حال حاضر به نظر میرسد اعتماد توده عمومی به حاکمیت تا حدود زیادی دچار فرسایش شده است. از سوی دیگر نیز ما فاقد گروههای مرجعی هستیم که بتوانند این همسانسازی را ایجاد کنند. در نتیجه در چنین شرایطی حتی اگر یک فرد فکر کند نخریدن و تحریم در نهایت میتواند نفع بلندمدت جمعی را به همراه داشته باشد اما این ذهنیت همواره وجود دارد که حتی اگر من دست به خرید نزنم گروهی وجود دارد که به منظور حفظ ارزش دارایی و کسب سود باز هم به خرید ادامه خواهد داد. وضعیتی که در رابطه با کمپین نه به خرید کالا با تشکیل صف برای خرید کالاهایی مانند خودرو به وضوح قابل مشاهده بود. در نتیجه این اقلیت غیرشفاف در نهایت مانع از ایجاد و گسترش حسی مشترک نسبت به نفع جمعی میشود. زمانی هم که از مردم دعوت شد تا بهطور داوطلبانه از گرفتن یارانه انصراف دهند، دیدیم که افراد بیشتری برای دریافت یارانه ثبتنام کردند. علت اصلی چنین وضعیتی این است که مردم زمانی کنترل چیزی را به دیگری میدهند که در مقابل کنترل چیز دیگری را به دست بگیرند. اگر دولت در مورد موضوع ارز تضمینهای روشن و قابل اجرا بدهد، ممکن است مردم حاضر باشند از خرید دلار صرفنظر کنند. در غیر اینصورت کسی که بخواهد به این کمپین بپیوندد به این موضوع فکر میکند که تعدادی از مردم به این کمپین نمیپیوندند و در نتیجه کسانی سود خواهند برد که در این بازار حضور داشته باشند.
بنابراین به عقیده شما کمپین تشکیلشده با وجود جلب حمایت گسترده در فضای مجازی نتوانست این نگاه را در ذهن شهروندان ایجاد کند که نخریدن کالای خاص اگرچه ممکن است در کوتاهمدت به زیان من باشد اما در نهایت جامعه از آن سود خواهد برد؟
بله، همینطور است. عدم توانایی در ایجاد این ذهنیت مشترک یکی از دلایل مهم محدود شدن این حرکت اجتماعی به نطفهای میرا بود. اگرچه موج شکلگرفته در فضای مجازی بسیار پردامنه به نظر میرسید اما فاقد نیروی لازم برای حفظ و گسترش این دامنه و در نتیجه فاقد قدرت اثرگذاری در واقعیت بود. منفعت مشترک در واقع جایی است که گروههای اجتماعی در حول آن شکل گرفته و به ایفای نقش میپردازند. اهمیت همسانسازی در منافع و رفع اصطکاک ناشی از تضاد منافع به حدی است که در دهههای اخیر بسیاری از شرکتها تلاش میکنند در محدوده مشخصی این حس مشترک و این همسانسازی در منافع را ایجاد کنند. شاید برخی از کارگران چنین بیندیشند که سود اصلی حاصل از کار آنها به جیب کارفرما میرود و خودشان سهم اندکی از سود حاصل از فعالیت کارخانه دارند. درصورتی که مدیری بتواند این ذهنیت را تغییر دهد مسلماً رفتار کارگران و حتی سود کارخانه یا کارگاه نیز افزایش خواهد یافت. برای درک بهتر این موضوع میتوان کارخانهای را در نظر گرفت که یک ماه حقوق کارگران خود را پرداخت نکرده است. در چنین شرایطی کارگران ممکن است دو رفتار داشته باشند یا احساس کنند حق آنها مصادره شده و شروع به اعتصاب و تعطیل کردن کار کنند یا به این قضیه فکر کنند که تعطیلی کارخانه به زیان تمام آنهاست و حقوق آنها دیر یا زود پرداخت خواهد شد.
بنابراین تعطیل کردن کارخانه ممکن است به زیان آنها نیز باشد. البته این یک رابطه یکطرفه نیست. کارفرما نیز در برخی از موارد ممکن است مجبور به پرداخت حق از کارافتادگی، هزینه بیماری و مواردی از این قبیل باشد. اگرچه این موارد هزینهای را به کارفرما تحمیل میکند اما در یک دید کلی و مجموعهنگر این پرداختها در نهایت به سود تمامی افراد شاغل در کارخانه خواهد بود، از کارگر گرفته تا مدیران. این همسانسازی پیش از انقلاب در صنایع بزرگ ما در حول محور «کارخانه» و از طریق ابزارهایی مانند سهیم کردن کارگران در سهام و سود حاصل از فعالیت کارخانه حاصل میشد. پس ملاحظه میشود که یکسانسازی منافع تا چه حد میتواند منجر به تغییر رفتارها شود. به نظر من یکی از مهمترین دلایلی که باعث شد رفتار خریداران در قبال کالاهای رو به گرانی تغییر چندانی نکند عدم احساس این منافع مشترک بود.