مرگ دستهجمعی جنگلها
هادی کیادلیری از دلایل سرعت گرفتن نابودی رویشگاههای جنگلی در ایران میگوید
هادی کیادلیری میگوید: ما نباید جنگل را به عنوان منابع رایگان ببینیم که هر وقت بخواهیم آن را هزینه کنیم. اگر این رویکرد تغییر کند و ما با رویکرد اکوسیستمی و اکولوژیکی به جنگل نگاه کنیم و جنگل را محترم بشماریم و به اندازه خودش به آن ارزش دهیم، میتوانیم وضعیت را بهبود دهیم. در حال حاضر باید اعتراف کرد مدیریت جنگل در ایران اساساً مدیریت ناتوانی است.
مرگ دستهجمعی جنگلها هشداری است که سالها پیش بنا به مشاهده روندهای تخریب جنگل در ایران از سوی کارشناسان و فعالان منابع طبیعی به متولیان داده شد اما بیتوجهی و نادیده گرفتن واقعیتهای علمی موجود، سبب تشدید آفت و مرگ قطعی جنگلهای زاگرسی شده است. اتفاقی که آغاز آن حدوداً به 60 سال پیش برمیگردد، حالا دارد شکل اولیه خود را در جنگلهای هیرکانی نشان میدهد. هادی کیادلیری عضو هیات علمی دانشگاه علوم تحقیقات و رئیس انجمن جنگلبانی ایران مشاهده نشانههایی از جمله مرگ دستهجمعی 40 هزار هکتار جنگل شمشاد را به عنوان نمونهای برای آغاز روند مسیر زاگرسی شدن جنگلهای شمال ایران میداند و معتقد است ناقوس مرگ با ادامه روندهای مدیریت اقلیمی بهخصوص در جنگل، به صدا درآمده است.
♦♦♦
وضعیت جنگل در ایران چگونه است؟ بهرغم اینکه عدهای تصویر مثبتی از وضعیت حیات جنگل ارائه میدهند، اما به نظر میرسد جنگلهای هیرکانی و زاگرسی وضعیت نامطلوبی دارند.
اگر بخواهیم حتی صورت ظاهری جنگلهای ایران را ببینیم و افراد معمولی هم در این مورد نظر بدهند، به روشنی مشخص است که جنگل در ایران هم به لحاظ شکلی به شدت در حال کاهش است و هم به لحاظ کیفی جنگلها دیگر آن کیفیت لازم را ندارند. ما شاهد مرگومیر دستهجمعی درختان جنگلی در زاگرس و همینطور در جنگلهای باستانی خود در شمال ایران هستیم. گونههای بومی عمدتاً در حال خشک شدن و از بین رفتن هستند. همچنین وضعیت انباشت زباله، گسترش کشاورزی و قطع درختان به خاطر راهسازی و ویلاسازی و توسعههای بیقاعدهای که وجود دارد... معضلات بیشتری را روزبهروز برای جنگلها در ایران به وجود آورده است. البته مردم در قالب سازمانهای غیردولتی معترض این وضعیت هستند و نسبت به از دست رفتن منابع جنگلی احساس مسوولیت میکنند. به طور کلی در یک جمعبندی میتوان گفت وضعیت جنگلها در ایران اساساً وضعیت خوبی نیست. من نمیتوانم درک کنم وقتی آمارها به طور دقیق روند نابودی جنگلهای ایران را نشان میدهد چطور عدهای معتقدند وضعیت جنگلها در ایران مطلوب است.
به لحاظ آماری وضعیت جنگلهای ایران چگونه است؟ آیا مرجع مشخصی برای برآورد کیفیت و کمیت جنگل در ایران وجود دارد؟
اگر بخواهم بر اساس آمارهایی که به صورت رسمی منتشر میشود تحلیل و اظهارنظر کنیم در مناطق جنگلی زاگرس، بیش از یک میلیون هکتار جنگل به وسیله انواع بیماریها و آفتها طی دهه گذشته یا از بین رفته است یا در حال خشک شدن و نابود شدن است. 850 هزار هکتار از زمینهای زیر جنگلهای زاگرس (زیر اشکوب جنگل) را شخم میزنند و کشاورزی میکنند. وقتی زمین جنگلی را شخم میزنند یعنی جنگل آیندهای نخواهد داشت. چون نهال جنگلی فرصتی برای رشد و نمو پیدا نمیکند. بیش از سه برابر ظرفیت دام در طبیعت داریم که چرا میکنند. در شمال کشور بیش از حد معمول ویلاسازی و تعرض صورت میگیرد. سطح جنگل به سرعت در تمام مناطق جنگلی ایران در حال کاهش است و ما شاهد مرگومیر جنگل هستیم.
شما از مرگومیر دستهجمعی جنگل در ایران سخن گفتید. دلیل این اتفاق چیست و چه مناطقی در ایران دچار مرگومیر دستهجمعی جنگل شده است؟
هم در زاگرس و هم در جنگلهای شمال ایران ما مرگومیر دستهجمعی را شاهد هستیم. طی شش سال اخیر حدود 40 هزار هکتار از جنگلهای 70 هزار هکتاری شمشاد ما خشک شده است. دلیل این مرگومیر نیز طغیان بیماریها و آفات است. دلیل بروز آفت نیز دخالتهای انسانی و مخاطرات تخریب طبیعت است. از سال 1375 به این طرف حدود 300 هزار هکتار تلفات آفات و بیماری در جنگلها داشتیم. در پنج سال گذشته حدود 130 هزار هکتار طغیان آفات خارجی داشتیم. این آفات بومی نبوده و وارد مناطق جنگلی ما شده است. در رویشگاههای جنگلی زاگرس و البرز چنین مشکلی را با هم داریم. به این مسائل باید وضعیت تغییرات اقلیمی و خشکسالی و جابهجایی فصلها را نیز اضافه کنیم. در اواخر تابستان گذشته ما خشکی درختان را داشتیم. بعد در بهار که تلاش کرده بودند سبز شوند، درختان به خاطر سرمای زودرس، دچار سرمازدگی شده بودند. به دخالتها و تخریبهای انسانی در جنگل باید مسائل طبیعی و اقلیمی و آفات را اضافه کرد. چالشهایی که در اکوسیستمهای جنگلی به وجود آمده است، باعث شده جنگل آن حالت خودترمیمی را هم از دست بدهد. به نظر میرسد ما دچار ابرچالش در حوزه جنگل هستیم و دیگر آن توانایی برگشتپذیری و خودپالایی اکوسیستمی را از دست دادهایم. من به عنوان یک متخصص جنگل به شما قول میدهم با این سرعت سرسامآوری که در حال از بین رفتن جنگلها هستیم، سقوط خواهیم کرد و جنگلهای خود را از دست خواهیم داد.
با چه سیاستهایی میتوان جنگل را حفظ کرد؟ اگر شرایط اقلیمی را در کنار نحوه مدیریت ناصحیح جنگل و طبیعت قرار دهیم، چه سیاستی را باید اصلاح کنیم که بتوانیم جنگل را از نابودی و به قول شما از سقوط نجات دهیم؟
در گام اول باید نگاه خود را به جنگل عوض کنیم. ما باید تغییر رویکرد بدهیم. نباید جنگل را به عنوان منابع رایگان ببینیم که هر وقت بخواهیم آن را هزینه کنیم. اگر رویکرد تغییر کند و ما با رویکرد اکوسیستمی و اکولوژیکی به جنگل نگاه کنیم و جنگل را محترم بشماریم و به اندازه خودش به آن ارزش دهیم، میتوانیم وضعیت را بهبود دهیم. در حال حاضر باید اعتراف کرد مدیریت جنگل در ایران اساساً مدیریت ناتوانی است. مدیریت متخصص بر جنگل نظارت ندارد. اگر راهکاری هم برای بهبود وضعیت ارائه شود، چون مدیریت آگاه در این حوزه مسوولیت ندارد، نمیتواند موفق باشد. اما در هر حال باید همزمان با تغییر نگاه مدیریتی در نظام بهرهبرداری اصلاحاتی صورت بگیرد. کاربریهای مناطق اگر بر اساس آمایش سرزمین باشد بیتردید چنین چالشهایی به وجود نمیآید و اگر بیاید به راحتی قابل مدیریت است. آمایش سرزمین باید بر اساس توان سرزمین باشد. سالها بحث آمایش سرزمین به صورت کلیشهای تکرار شده است و معنای کلمات از بین رفته است در حالی که آمایش سرزمین یک اصل در توسعه پایدار است. اگر بخواهیم منابع حیاتی را حفظ کنیم باید به آمایش سرزمین ایمان بیاوریم و فقط حرف نزنیم. آمایش خط اول است که باید بر روی آن مشق توسعه بنویسیم اما متاسفانه اساساً آمایشی در ایران وجود ندارد. تا زمانی که این آشفتگی وجود دارد و تا زمانی که متولیان جنگل این ضرورت را احساس نکردهاند که این جنگل باید حفظ شود، خواه ناخواه این مشکل وجود خواهد داشت. بر روی کاغذ میتوان گفت؛ با تغییر نگاه و درک کارکرد جنگل و طراحی راهبردهایی مثل اصلاح الگوی مصرف و کنترل فشاری که بر روی طبیعت وجود دارد مثل کشاورزی، دام، توسعه بیقاعده و... میتوان فشار را کم کرد و وضعیت جنگل و اساساً طبیعت را تا حدودی مدیریت کرد. ما باید تمهیداتی بیندیشیم که اثرات تخریب جنگل را کم کنیم.
در بخشی از صحبتهایتان اظهار کردید که اگر روند بهرهبرداری و تخریب جنگل متوقف نشود، جنگل در ایران برای همیشه از بین میرود. بحثی هم مطرح شده توسط یکی از کارشناسان که سرعت تخریب جنگل به نحوی است که طی یکی دو دهه آینده جنگلی نخواهیم داشت. آیا میتوانید تحلیلی واقعی از وضعیت آینده جنگل در ایران ارائه دهید؟
من قبلاً بارها گفتهام اگر روند مدیریت طبیعت در ایران اصلاح نشود ما تا 20 سال آینده قطعاً جنگلی در شمال ایران نخواهیم داشت.
استدلال شما در این باره چیست؟ نابودی جنگلهای زاگرس منطقی است، چون از اوایل دهه 40 که جنگلهای زاگرس به غلط غیراقتصادی تشخیص داده شد، چون ارزشهای اکولوژیک آن را نادیده گرفته بودند، رسماً جنگل رها شد و امروزه زاگرس دارد میمیرد. ولی در مورد جنگلهای شمال این قاعده حاکم نبوده است!
باید پیش از اینکه استدلال علمی درباره روند نابودی جنگلهای شمال را ارئه دهم، نشانههای این نابودی را نشان دهم. مرگ دستهجمعی گونهها نشانهای آشکار از مرگ اکوسیستمی است. طغیان بیماریهای متنوع و زیادی که در شمال ایران و در زاگرس رخ داده اساساً در 40 سال گذشته چنین نبوده است. زاگرس حالا از فاز طغیان اولیه به سمت نابودی مطلق پیش رفته است و فشار بیش از حد اجازه بازگشت جنگل را نخواهد داد. شمال کشور در مرحله دوم است. عوامل اولیهای که باعث تحریک اکوسیستم جنگل میشود تا در چرخه زوال قرار بگیرد، در جنگلهای شمال کشور رخ داده است. به لحاظ زمانی برای نابودی 20 تا 30 سال از زاگرس عقب هستیم. این نشانهها در حال آشکاری بیشتر است. پیشتر نیز این نشانهها پیشبینی شده بود ولی کسی توجهی نکرده است. من هفت سال پیش از مرگ دستهجمعی گونههای جنگلی حرف زدم ولی هیچکس به این تذکر توجهی نکرد تا اینکه دقیقاً 40 هزار هکتار از شمشادها خشک شدند بعد دستگاههای متولی متوجه شدند که بله حقیقت دارد! حالا واقعیت این است که الگوی آشفتگیها در جنگل تغییر کرده است. وقتی شدت و حدت آشفتگی در اکوسیستم تغییر میکند، این فاجعه اکولوژیک نیست بلکه اتفاقی غیرطبیعی در حال رخ دادن است. آتشسوزی در بهار کشور نداشتیم ولی حالا آتشسوزی در بهار و تابستان هم داریم. آتشسوزی 300 هزار هکتاری جنگلها را از بین برده است. شدت آتشسوزی اصلاً قابل مقایسه با گذشته نیست. و این نوع از تخریب نشان میدهد زوال اکولوژیک نیست بلکه روندهای دیگری به این ویرانی کمک میکند. گاهی نگاه به جنگل نگاهی معمولی و عادی است که مثلاً درختانی سرسبز هستند، گاهی نگاه به جنگل، تخصصی است و شما باید اجزای اکوسیستم را ببینید. اکوسیستم جنگل در شمال دچار مشکل شده و آن تنوع زیستی در آن دیده نمیشود. حیوانات و جانوران جنگل حذف شده یا به سختی قابل رویت هستند. هرم غذایی و شاخکهای غذایی همه خشکیده است. وقتی شما وارد جنگلهای شمال میشوید، به راحتی نمیتوانید حیات وحش را ببینید. این نشان میدهد اکوسیستم از بین رفته است. جنگل وقتی بمیرد یعنی مجموعهای از زنجیره جانوری و گیاهی از بین رفته است. نمیتوان مثل افراد عادی چهار تا درخت را دید و گفت این جنگل است. ما گونههایی در طبیعت داریم که گونههای کلیدی هستند. وقتی گونههای کلیدی از بین بروند دیگر جنگل در مقابل مشکلات حفاظت نخواهد شد. گونههای پایه و اساسی خود اکوسیستم در اکوسیستم اصلی و بزرگتر درست میکنند. وقتی آنها از بین میروند اکوسیستمهای زاینده متوقف میشوند. به همین شکل ما گام به گام اینها را نابود کردهایم و وقتی این روند اتفاق میافتد یعنی نابودی فرا رسیده است. الان رسیدهایم به درخت! مثل این میماند که شما تمام اعضای خانواده را از دست داده باشید و فقط ساختمان خانه باقی مانده باشد. طبیعی است که ساختمان به خاطر اینکه رسیدگی به آن صورت نمیگیرد و کسی در آن زندگی نمیکند آرامآرام فرسوده میشود و فرومیپاشد.
به نظر میرسد، روندی که در زاگرس اتفاق افتاد و نابودی جنگل را رقم زد حالا دارد در جنگلهای هیرکانی ما رخ میدهد. آیا کسی صدای ویرانی و تخریب جنگل را نمیشنود؟
صدا را کسی نمیشنود و اگر هم بشنوند، کاری نمیکنند. مدیرانی که نهادهای متولی جنگل را بر عهده دارند، نمیتوانند خطر وضعیت جاری را تشخیص دهند چون متخصص نیستند. معمولاً این چالش جدی است و وقتی منتقدان صدای مرگ جنگل را برای آنها پخش میکنند شروع میکنند به انگ زدن و مسائلی از این دست. ما زبان مشترکی برای اعلام وضعیت جنگلها نداریم. وقتی من از طغیان آفات در جنگل حرف میزنم آنها به من پوزخند میزنند چون اساساً باور ندارند که چنین اتفاقی رخ داده است و البته درک و تشخیص بحران جنگلهای ایران واقعاً سخت است. این خصوصیت کشورهای جهان سوم و در حال توسعه است که تمام تمهیدات برای زمانی است که مشکلات رخ میدهند و آن را مشاهده میکنند. یعنی پیشگیری و هشدار را تشخیص نمیدهند و زمانی که میخواهند اقدام کنند، کار از کار گذشته است. پیشبینی در راهبردهای مدیریت جنگل وجود ندارد. وقتی ما از تغییر الگوی بهرهبرداری حرف میزنیم منظورمان دقیقاً لحاظ کردن ارزیابی و مانیتورینگ است ولی عملاً چنین ارزیابی از وضعیت وجود ندارد. سازمان محیط زیست و سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری هیچ تعریف و ارزیابی از وضعیت جنگلها ندارند که ببینند این دخالتها و این سیاستگذاریها چه اثراتی بر کیفیت جنگل و اکوسیستمها داشته است؟ کجاها انحراف صورت گرفته است؟ تنها چیزی که مشهود است این است که دولتها و نهادهای متولی وابسته به دولت طبیعت و بهخصوص جنگل را یک ارثیه مجانی میدانند که وقتی لازم شد از جیب منابع طبیعی خرج کنند.
یک گام آنطرفتر بگذاریم. با روندی که از وضعیت جنگلهای زاگرس مشاهده میشود، روند تخریب غیرقابل مهار است و تبعات ویرانگر آن به زودی رخنمایی میکند. اگر جنگلهای شمال را هم از دست دهیم، چه آیندهای در انتظار سرزمین ایران خواهد بود.
شک نکنید در ایران مرگ اقلیمی رخ خواهد داد. مرگ اقلیمی یعنی مرگ همه داراییهای ایران. در شمال کشور که همه فکر میکنند هنوز سرسبز است، همه چشمههای بومی خشک شدهاند. چشمههایی که باید در پاییز خشک میشدند در تابستان خشک شدهاند. رودخانههای دائمی فصلی شدهاند. وقتی مجموعه این امکانها را از دست میدهید، یعنی مرگ سرزمین فرا رسیده است. سرخپوستها معتقدند طبیعت به هر بیماری مبتلا شود فرزندان آنها هم به آن بیماری مبتلا خواهند شد. همین آفاتی که در جنگلهای زاگرس و جنگلهای شمال کشور رخ داده است، به شدت خطرناک است و بهزودی شاهد شیوع انواع بیماریها در این مناطق خواهیم بود. قطعاً این مرگ سرزمینی گریبان ما را خواهد گرفت. از مهاجرتهای درونسرزمینی گرفته تا مهاجرتهای برونسرزمینی در انتظار ماست. بحران در همه ابعاد محیط زیستی ایران را تهدید میکند. تا دیر نشده باید به فکر افتاد و وضعیت را مدیریت کرد ولی گویا گوش شنوایی وجود ندارد.
اعمال چه سیاستهایی میتواند مردم را در مدیریت کشاورزی و جلوگیری از تغییر کاربری زمینها و ممنوعیت فروش زمین و منع گسترش ویلاسازی و در نهایت جلوگیری از تخریب جنگل، کمک کند؟
تا زمانی که درآمد جایگزین برای کشاورزان و مردم بومی در جنگل تامین نشود نمیتوان به توقف تخریب جنگل در این بعد امیدوار بود. فرض کنید من زمینی دارم که درآمد حاصل از آن کفاف زندگی من را نمیدهد. فرد مجبور است داراییاش را بفروشد تا بتواند مخارجش را تامین کند. بازار، واسطهگری و بیمه روستایی و... همه به این موضوع ربط دارد. روستایی را که سالیان سال کشاورزی کرده نمیتوان یکشبه بدون معیشت جایگزین از بهرهبرداری کشاورزی در اطراف جنگل بر حذر داشت. تغییر کاربری زمینها و احتمال ویلاسازی و دستاندازی به جنگل راهحل جایگزینی است که جنگلنشینها برای فرار از فقر و بیکاری به ذهنشان میرسد. اقتصاد فوقالعاده مهم است ولی ما هیچ برنامهای برای کشاورزان نداریم. کشاورز وقتی متوجه میشود ارزش زمیناش 10 میلیارد است ولی وقتی برنج میکارد تنها 10 میلیون درآمد دارد، زمین کشاورزی را میفروشد. این روند در مدیریت جنگل و نحوه سوءاستفاده از جنگل نیز وجود دارد. توازن وقتی وجود نداشته باشد طبیعت بیش از بقیه چیزها آسیب میبیند. اینها همه وظیفه دولت است. نمیشود روستایی را به حال خود رها کرد و توقع داشت جنگل هم حفظ شود!