دور باطل خشونت
چه آیندهای در انتظار کودکان آزاردیده است؟
کودکآزاری به یکی از معضلات اساسی امروز جامعه تبدیل شده است. اگرچه کودکآزاری در گذشته نیز وجود داشته اما خوشبختانه به مدد دنیای مجازی، گسترش و توسعه اینترنت و دسترسی اکثریت افراد جامعه به شبکههای اجتماعی شاهد انتشار اخبار مرتبط با این مساله هستیم. از اینرو حساسیت جامعه، رسانهها و همچنین مسوولان به موارد کودکآزاری بیشتر شده است.
کودکآزاری به یکی از معضلات اساسی امروز جامعه تبدیل شده است. اگرچه کودکآزاری در گذشته نیز وجود داشته اما خوشبختانه به مدد دنیای مجازی، گسترش و توسعه اینترنت و دسترسی اکثریت افراد جامعه به شبکههای اجتماعی شاهد انتشار اخبار مرتبط با این مساله هستیم. از اینرو حساسیت جامعه، رسانهها و همچنین مسوولان به موارد کودکآزاری بیشتر شده است.
اگرچه معضل کودکآزاری از قدمت زیادی برخوردار است، در جوامع باستان از یونان و چین گرفته تا ایران قدیم کودکآزاری وجود داشته است، اما امروزه کودکآزاری به یکی از مباحث اساسی جوامع تبدیل شده است، زیرا اندیشمندان جهان دریافتهاند که دوران کودکی از اهمیت بالایی برخوردار است. عموماً شخصیت کودک در پنج سال اول زندگی شکل میگیرد و هویت فرهنگی اجتماعی وی در این دوران قوام مییابد. بنابراین اگر بخواهیم جامعهای با شاخصها و مولفههای توسعه پایدار داشته باشیم، رکن اساسی آن در کودکی انسان رقم میخورد. تحقیقات و پژوهشهایی که در اقصی نقاط دنیا انجام شده نشان میدهد که کودکآزاری اثرات ماندگاری در روان و ذهنیت کودک بهجا میگذارد که چند مورد را به اختصار ذکر میکنم. اولین و نزدیکترین اثر مستقیمی که کودکآزاری میتواند داشته باشد بر جسم کودک است و انواع دیگر کودکآزاری در مرتبه پایینتری نسبت به آزار جسمی قرار دارند. علائم این آسیب میتواند سوختگی، کبودی، جراحت یا حتی مرگ کودک باشد. پیامد این رفتار در مواردی منجر به معلولیت و ایجاد جراحتهای عمیق میشود. از سوی دیگر هزینههای کلانی را در حوزههای بهداشت، درمان و غذا در جامعه به خود اختصاص میدهد. از دیگر پیامدهای منفی آسیب دیدن کودک، خدشهدار شدن اعتمادبهنفس و عزت نفس وی است. همچنین کودک از همه کسانی که در حلقه دوستان و خانوادهاش قرار میگیرند سلب اعتماد میکند. زیرا این افراد نهتنها نتوانستند امنیت وی را فراهم کنند بلکه به او آسیب هم میرسانند. در نتیجه شعاع بیاعتمادی کودک روزبهروز بیشتر و عمیقتر میشود. ضمن اینکه خودکارآمدی و خوداثربخشی در این افراد کاهش یافته و در محیط کار راندمان کاری پایینی دارند. همانگونه که پیش از این نیز اشاره کردم عامل اساسی توسعه پایدار، نیروی انسانی است. وقتی کودکان آزاردیده وارد جامعه و محیط کار میشوند نمیتوان روی آنها به عنوان نیروی انسانی کارا و اثربخش حساب باز کرد، زیرا این افراد آسیب دیدهاند و نیازمند حمایت هستند و نمیتوانند عاملی برای پیشبرد برنامههای توسعه سازمان و جامعه باشند.
مهمترین نکته اینجاست که کودکآزاری در یک دور باطل موجب بازتولید خشونت میشود. آغاز خشونت در خانواده موجب نهادینه شدن آن در کودک میشود. زمانی که او وارد جامعه میشود خشونت را به اشکال گوناگون به دیگران منتقل میکند. بنابراین با یک گردش خشونت در جامعه مواجه هستیم که اگر نتوانیم مکانیسمهای جبرانی و مکانیسمهایی را که موجب حذف و کاهش و کنترل این آسیب میشود بهکار گیریم، خشونت فردی تبدیل به خشونت ساختاری برای جامعه میشود. پیامد چنین چیزی هم میتواند ضرب و جرحهای خیابانی باشد که بعضاً به قتل هم منجر میشود. بنابراین فردی که آسیبدیده است میتواند به فردی آسیبرسان تبدیل شود.
از دیگر پیامدهای این آسیب میتواند افت تحصیلی یا ترک تحصیل دانشآموز باشد. این کودکان در بزرگسالی برای التیام روحی و روانی بعضاً به مواد مخدر و مشروبات الکلی اعتیاد پیدا میکنند و در برخی موارد که فشار زیاد و خارج از تحمل فرد باشد دست به خودکشی میزنند که هزینههای زیادی را به جامعه تحمیل میکند. همچنین کودکانی که در کودکی مورد تعرض واقع شدهاند، عموماً یا به جنس مخالف خودشان بیاعتماد هستند یا به اختلال روانی دچار میشوند و در مسائل جنسی دچار مشکل میشوند که میتواند منجر به طلاق یا خودفروشی شود.
از اینرو، برای اولینبار پیماننامه جهانی حقوق کودک در سال 1989 وضع شد و در سال 1372 ایران به این کنوانسیون پیوست. به دنبال آن در سال 1381 قانون حمایت از کودکان و نوجوانان در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. از این پس مساله کودکآزاری از حالت خصوصی خارج شده و به موضوعی عمومی تبدیل شد. در بند چهارم این قانون کودکآزاری مسالهای عمومی میشود که نیاز به شاکی خصوصی ندارد و دادستان هم میتواند به عنوان مدعیالعموم در آن ورود کند. اخیراً هم لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان را به مجلس ارائه دادیم که بسیاری از سازمانها از جمله سازمان بهزیستی و سازمانهایی که متولی حمایت از کودکان هستند در آن ورود کردند. در این لایحه سعی شده است تا همه آنچه شایسته کودکان است گنجانده شود تا حقوق کودکان بهتر از گذشته تامین شود. زیرا جامعه رو به رشد همه منابع و امکاناتش را در راستای رشد و تعالی کودکان تنظیم میکند. ضمن اینکه به عقیده من لایحه حمایت از کودک یک میثاق ملی است و نشاندهنده میزان حساسیت جامعه ما به کودکان است. زیرا بسیاری از کشورها به این مساله نپرداختهاند و حداقل در خاورمیانه ایران جزو کشورهای پیشرو در حوزه حمایت از کودکان است. همچنین ایران شبکه گستردهای از اورژانس اجتماعی در کشور طراحی و راهاندازی کرده و به جرات میتوان گفت اورژانس اجتماعی ایران بزرگترین شبکه حمایت از کودکان و نوجوانان است.70 درصد برنامههای اورژانس اجتماعی بر محور حمایت از کودکان قرار گرفته است. همچنین یکی از برنامههای سال جاری، شروع آموزش عمومی در مدارس و مهدکودک برای والدین و کودکان است که به والدین آموزشهای والدگری و تربیت فرزندان را انتقال میدهد چون بسیاری از موارد کودکآزاری ناشی از عدم آگاهی والدین نسبت به مهارتها و دانش حوزه کودکآزاری است. برنامه دیگر آگاهسازی عمومی است که از طریق تقویت باور و نگرش مردم به قبول مسوولیتپذیری اجتماعی خود انجام میگیرد. به عقیده من جامعه امروز ایران به این واقعیت دست یافته که باید به این موضوع مهم توجهی بیش از گذشته داشته باشد.
یکی از مواردی که در این میان کمتر به آن توجه شده این است که اگر پدری مرتکب کودکآزاری شود، قانون آنگونه که باید با آن برخورد نمیکند. درواقع در قانون مجازات اسلامی و قانون مدنی ایران تربیت و حضانت فرزند به عنوان حق و وظیفه پدر شناخته شده است. این موضوع باید مورد بازنگری قرار گیرد، زیرا بررسیها نشان میدهد در تمام دنیا حدود 70 درصد خشونتها در محیط خانه انجام میشود و شاید 80 درصد کسانی که مرتکب این امر میشوند از والدین و نزدیکان کودک هستند. به عبارت دیگر بهرغم اینکه کودک باید آرامش و امنیت را در خانه تجربه کند، اما در حوزه کودکآزاری شاهد فقدان امنیت، محبت و صمیمیت در خانواده هستیم. خانوادههایی که دچار اعتیاد و سوءمصرف الکل و مواد مخدر، اختلال روانی مزمن، تنشهای خانوادگی و عدم تفاهم والدین هستند این فضا را به وجود میآورند. مضاف بر اینکه خانوادههایی که تکفرزند هستند یا دچار فروپاشی و شکست زندگی خانوادگی شدهاند به جهت فشار اقتصادی که بر روی یکی از والدین است یا مادرهایی که نقشهای متعددی را در زندگی زناشویی بر عهده میگیرند نمیتوانند توجه کافی و وافی را نسبت به فرزندشان داشته باشند که میتواند از موارد کودکآزاری برشمرده شود.
بنابراین هرکدام از شهروندان در هر منصب و کسوتی باید خود را در قبال کودکان خصوصاً کودکان آسیبدیده مسوول بدانند. صدای کودکان آسیبدیده بسیار ضعیف است و NGOها و سازمانهای نوعدوست در تمام دنیا وجود ندارند. بنابراین همه ما باید با توجهی ویژه در قبال این کودکان، صدای آنها را به تمام نهادهای رسمی و مسوول دنیا برسانیم تا مسوولیت شهروندی خود را در برابر آنها به نوعی انجام داده باشیم.