آب را با الگویی سنتی دور میریزیم
پاسخهای قاسم عزیزی به پرسشهایی درباره پرمصرف بودن ایرانیان در حوزه آب
قاسم عزیزی میگوید: مطالعات دقیق و درست در مناطق مختلف کشور از سوی متخصصان راستین صورت نمیگیرد. ما هنوز به درستی نمیدانیم الگوی کشت غالب مثلاً در استان خوزستان یا آذربایجان یا خراسان چه باید باشد. چون متخصصان در مقام واقعی خود نیستند. در چنین شرایطی نمیتوان برای مردم نقشی جز راه رفتن بر مسیر تعیینشده در سیاستهای قانونگذاریشده و هدایتشده در نظر گرفت.
سیاستگذاری نادرست در زمینه مدیریت منابع آب و نبود ساختار حکمروایی مناسب طی چند دهه گذشته خطر از دست رفتن منابع آبی کشور را افزایش داده است. برداشت از سفرههای زیرزمینی، چانهزنی برای دسترسی به آبهای ژرف و استراتژیک، کاهش بارش به طور متوالی و افزایش دمای هوای کشور و گرفتار آمدن ایران در چنگ تغییر اقلیم و مدیریت ناکارآمد سرزمینی، مردم را در موقعیت دوگانه و عجیبی قرار داده است. حالا هم معاون آموزش، پژوهش و فناوری وزارت صنعت، معدن و تجارت با اشاره به اینکه 92 درصد از کل منابع آب کشور در بخش کشاورزی مصرف میشود، میگوید که بر اساس آمارها هر ایرانی دو برابر میانگین مصرف جهانی آب مصرف میکند. واقعاً نقش مردم در شکلگیری بحران آب چقدر است؟ آیا ایرانیها مردمی با مصرف بالا هستند؟ چرا بیشترین آب کشور خشک و کمبارشی مثل ایران در بخش کشاورزی و با بهرهوری پایین هدر میرود؟ برای پاسخ به این پرسشها قاسم عزیزی معاون پژوهشی دانشکده جغرافیای دانشگاه تهران، معتقد است مردم باید الگوی مصرف را از یک جایی یاد بگیرند. مردم ایران هنوز با الگوهای کهن و سنتی و دقیقاً شبیه به زمانی آب مصرف میکنند که نه پراکنش جمعیتی اینچنینی را شاهد بودیم و نه توسعهای در کشور اتفاق افتاده بود. او میگوید انتقاد دائمی از مردم برای کاهش مصرف و صرفهجویی حالا دیگر جواب نمیدهد و مردم اساساً به این مسائل توجهی نمیکنند. آنها در انتظار شکلگیری ساختاری برای مدیریت منابع آب و ارائه الگوهای پایدار هستند. چراکه مردم کشور خود را دوست دارند و قطعاً اگر الگوی پایداری برای حفاظت از سرزمین با رعایت الزامات ضروری ارائه شود آنها از حق خود برای ادای دین به سرزمین خواهند گذشت.
♦♦♦
آیا ایرانیان مردم پرمصرفی در حوزه آب هستند؟
مصرف آب مقولهای است که باید از جمیع جهات آن را مورد بررسی قرار داد. نمیتوان پاسخ این سوال را به صورت شفاف بدون در نظر گرفتن همه جوانب مساله داد. خیلی از کشورها در مقوله کشاورزی نیاز به آب ندارند و در 12 ماه سال به اندازه کافی و گاهی مازاد بر مصرف بارندگی دارند و کشت غالب به صورت دیم صورت میگیرد. این کشاورزیهای بزرگ که غالباً در سطوح بالا انجام میشود، یکسری چاههایی دارند برای زمانی که بارندگی مثلاً یک هفته به تاخیر میافتد. در مناطق خشک از جمله ایران شرایط متفاوتی است. یعنی تقریباً قسمت قابل توجهی از کشاورزی ما با آبیاری انجام میشود. مقولهای که در بسیاری از کشورها به آن فکر نمیکنند. به همین خاطر است که در ایران بندهای قدیمی احداث شد و قناتها به راه افتاد. ما در مواقعی که بارندگی نداشتیم، نیاز داشتهایم که در فصل کشت آب را ذخیره کنیم، بنابراین اگر بخواهیم ایران را با کشورهایی مانند مالزی یا حتی کشورهای اروپایی مقایسه کنیم، نمیتوانیم به نتیجه دقیقی دست پیدا کنیم. میتوان بین مناطق خشک مثل ایران و مصر، ایران و عراق یا ایران و عربستان با توجه به سطح زیر کشت و جمعیت و فعالیت مقایسه کرد. آن زمان میتوانیم بگوییم ملت پرمصرفی هستیم یا نه. بنابراین ضروری است ما شرایط را بسنجیم و موقعیت ایران را با مشابهان خود در نظر بگیریم و نظر بدهیم که آیا ایرانیان مردمی پرمصرف هستند یا خیر.
این نکته درستی است. اما آنچه مدنظر ماست این است که آیا شما نوعی بیملاحظگی در مصرف آب از سوی مردم میبینید یا خیر؟ بین مردم و دولت تفکیک قائل میشویم چراکه هر کدام وظایف خود را دارند. آیا مردم ما نسبت به دوران گذشته تغییر نکردهاند؟
قطعاً میان مردم ایران در حال حاضر و مردم ایران در گذشته از نظر سبک زندگی و میزان مصرف تفاوت بسیاری است. ایران در سال 1300 جمعیتی معادل هشت میلیون نفر داشته است. طبیعی است ارتباطات آن زمان نبوده و قطعاً چهار فصل سال خیار و گوجه و میوههای مختلف در شهرهایی مثل تهران نبوده است. مناطق مستقل از هم بودهاند. هر منطقه در فصل کشت محصول مورد نظر و مناسب آن فضا را کشت میکرده و البته نیازها برای فصول دیگر را؛ مثلاً در بهار برای زمستان پیشبینیهایی میکردند. نهایتاً مردم در فصولی از سال به طور طبیعی از برخی از محصولات محروم بودهاند. حالا ما در واقع این مردم را با آن فرهنگ گذشته یعنی با نوعی «خودکفایی محلی» که وجود داشته در شرایط فعلی که همه چیز دگرگون شده داریم قضاوت میکنیم. یعنی یک روستایی همه محصول خود از جمله سیبزمینی و پیاز و گندم و جو و میوه و کشمش و... را خودش تهیه میکرده است. لذا بیشتر مردم در آن زمان تلاش داشتند از سهم آبی که تازه محدودیتی هم نداشته نهایت استفاده را ببرند. در مناطق خشکتر مثل یزد و اطراف اصفهان و کرمان تدابیری نیز از همین دست اندیشیده شده است. آب را با شیوههای مهندسی مثل قنات و کاریز مدیریت کردند. واقعیت این است که ما بعد از یک دورانی این مردم را با همان شیوههای سنتی که اجدادی یاد گرفته بودند رها کردیم و امر آموزش را با توجه به سرعت دگرگونی توسعهای در کشور نادیده گرفتیم و حالا که چند دهه گذشته تازه متوجه شدهایم که با چه چالش عظیمی در حوزه آب مواجه هستیم.
به مساله مهم آموزش اشاره کردید. آموزش تا چه اندازه میتواند در شکلگیری فرهنگ مصرف کم نقش داشته باشد. آیا اصرار بر روشهای نصیحتگرایانه، بازخورد مثبتی داشته است؟
ما دائم داریم از مردم انتقاد میکنیم. این کلمه صرفهجویی را اینقدر استفاده کردهایم که از بار معنایی تهی شده است. در رسانهها و گفتوگوهای دانشگاهی بار آن از دست رفته است. ما هیچوقت نیامدیم با توجه به گستره جغرافیایی با فرهنگها و اقلیمهای متفاوت شرایط متفاوت تعریف کنیم. ما هیچ الگویی را تهیه نکردهایم که مردم بر اساس آن آموزش ببینند. الان همان الگوی سنتی مبتنی بر خودکفایی است که از قبل نسل به نسل حفظ شده است. ما یکدفعهای با یک جهش جمعیتی، جهش رسانهای و ارتباطی مواجه شدهایم بدون آنکه مردم ما در زمینه مدیریت آب و مصرف آن آمادگی چنین وضعیتی را داشته باشند. این فرهنگ همان فرهنگ قدیم است. ما یا انتقاد کردهایم یا نصیحت کردهایم. ما به طور جدی هرگز برنامه آمایش سرزمین نداشتهایم. هرگز نگفتهایم چه منطقهای برای چه کاری یا چه نوع کشتی با چه میزان مصرف مناسب است. مردم باید از کجا الگوهای خود برای مصرف را فرا بگیرند؟
شما مقصر بروز این بحران در حوزه آب را چه کسی میبینید؟ آیا وضعیت طبیعی و جغرافیایی ایران توانسته چنین شرایطی به وجود بیاورد یا سیاستگذاری غلط دولتها و رفتارهای اشتباه مردم؟
اگر اصل را بپذیریم که مردم ما پرمصرف هستند، باید در نظر بگیریم که چرا اینطور شدهاند. من میگویم خود مردم به خودیخود مقصر نیستند. مردم طبق یکسری عرف و سنن و تاریخ در گذشته دارند زندگیشان را میکنند. هیچ برنامه جایگزینی که از نظر اقتصادی برای مردم جاذبه داشته باشد و به نوعی سود و زیان مردم را در نظر بگیرد، وجود ندارد یا لااقل ارائه نشده است. کشاورز ما اگر دارد محصولی میکارد برای این است که دارد زندگیاش را میکند. برای اینکه سودی ببرد و پسانداز کند و زندگی کند. ما دائم میگوییم آب کمتر مصرف کنید اما به مردم راهکار نمیدهیم که به چه شیوهای، با چه مکانیسمی و با چه هدفی آب کمتر مصرف کنند. نمیخواهم منکر وضعیت اسفبار آب شوم. 50 سال هدررفت آب و خشکسالی تاریخی و نبود آموزش و مسائل دیگر به کنار، اما کسانی دارند آب را مصرف میکنند که هیچ آلترناتیو قانعکنندهای برای کاهش مصرف آب یا تغییر الگوی کشت در اختیار ندارند. کی باید اینها را به مردم بدهد؟ کشاورز باید بهار محصول خود را بکارد، چه بکارد؟ بعد از بهار و برداشت محصول کشاورز باید پاییز هم محصول دیگری بکارد. او که نمیتواند منتظر ما باشد ببیند کی قرار است به او چه بگوییم بکارد. ما باید لابهلای برنامههای هشداردهنده، یک برنامه مقرونبهصرفه برای کشاورز داشته باشیم و در طول چند دهه بتوانیم روندها و سبک زندگی و مصرف را تغییر دهیم. اگر این برنامهها متکی بر مصرف آب کمتر و بهرهوری بیشتر بود و مردم اجرا نکردند، آن موقع باید این حرف را بزنیم که مردم مصرف بالایی دارند و فرهنگ مصرف ضعیفی دارند. اما آیا اینچنین برنامهای را به مردم ارائه دادهایم؟
پس شما در واقع معتقد به نبود یک سامانه مدیریت منابع آب از سوی نهاد دولت یا حاکمیت برای مصرفکننده آب هستید. اگر ما فرض را درست بگیریم، آیا روندها نشاندهنده این است که مردم ما درست مصرف میکنند و رفتار مردم ما با آب -در حوزه مصرف شهری و خانگی- رفتار مردمی است که میدانند کشور دچار بحران آب است؟
قطعاً نه، اینطور نیست. مردم ما به خوبی نسبت به شرایط آب و بحران جدی ما آگاه نیستند. ما بیشتر از آنکه مردم را خطاب قرار دهیم که رفتار غلطی در مصرف دارند، باید به مقوله آموزش ملموس نگاه بیندازیم. چه آموزش غیرمستقیم باشد چه آموزش مستقیم، میتواند در شکلگیری رفتار تودههای مردم موثر باشد. ارائه یک الگوی درست میتواند مردم را در تغییر روند مصرف یاری دهد. بیشترین مصرف خانگی برای دوش گرفتن و شستوشوی ظرفهاست. آیا شما دیدهاید جایی به صورت جدی و نه اتفاقی به مردم آموزش داده شود که اگر شما اینطور شستوشو کنید یا این مدل آب را استفاده کنید به دلایلی از جمله فقیر بودن کشور در حوزه آب میتوانید در رفع بحران یا مدیریت بحران آب، کشور را یاری دهید. شما چنین روشی را نمیبینید. در حالی که ایجاد الگوی درست مصرف در سنین یادگیری تنها راه تربیت جامعهای است که با خشکی اقلیمی و کمآبی تاریخی مواجه است. ما میگوییم آب کمتر مصرف کنید. نصیحت میکنیم. در حالی که معلوم نیست آن کس که نصیحت میکند خودش چقدر مصرف میکند و روش کارش چطور است. واقعیت این است که چه مردم و چه مسوولان و متخصصان ما هنوز هم باورشان نشده ما در سرزمینی با بارندگی ناچیز و منابع آب محدود و کم زندگی میکنیم. الگوی مصرف و زندگی در این منطقه خشک و نیمهخشک با یک منطقه مرطوب متفاوت است. سبک زندگی در تمامی ایران شبیه به هم شده است. این بزرگترین اشتباه است. همانطور که مردم کشورهای عرضهای بالاتر خود را با دمای پایین تطبیق میدهند و سبک زندگی خود را تعریف میکنند، ما باید خود را با دمای بالا در عرضهای پایینتر تطبیق دهیم. آنها آفتاب ندارند ما آب نداریم و... آنها سبک زندگی و حتی معماری و روشهای مصرف خود را بر اساس محدودیتها و توانمندیها بنیان گذاشتهاند. ما اینطور نیستیم. الان وضعیت زندگی در یزد و کرمان شبیه به گیلان و مازندران است. معماری و سبک زندگی و الگوی مصرف شبیه به هم است. این خطای بزرگی است. ما هیچوقت نخواستیم این را بپذیریم که یک منطقه کمآب هستیم. اگر بپذیریم این منطقه بارندگی محدودی دارد، الگوهای مصرف ما در کشاورزی، صنعت، خانگی و پروژههای مختلف قطعاً تغییر خواهد کرد. ما باید تمامی تولیدات صنعتی، کشاورزی و... را متناسب با الگوی یک کشور خشک و کمآب طراحی و اجرایی کنیم. منطقه ما اولین و برجستهترین ویژگیاش کمبارشی و خشک بودن آن است، ما نهتنها نیامدهایم این خصیصه جغرافیایی را ملاک رفتار زیستی و مدل و الگو و امکانات خود قرار دهیم که برعکس بیبرنامهترین کشورها در زمینه بحران آب هستیم و خیلی با دستودلبازی صنایع و کشاورزی و مصرف شرب و... را جایگزین کردیم و انگار اصلاً محدودیتی نداریم و در دهههای گذشته تا الان برای مردم تبدیل به یک اصل شده است که آب داریم. پاییز گذشته به دلیل بیبارشی مردم و مسوولان و متخصصان به نوعی دریافتند که ایران با چالش جدی مواجه است. اما بعد از بارش برف سنگین هشتم بهمن خیلیها فراموش میکنند که چه وضعیتی داشتیم و این بارش جبران آن کمبود را نمیکند بلکه جای خودش باریده است. اگر در یکی دو ماه باقیمانده در زمستان و نهایتاً بهار کمی بارندگی داشته باشیم دوباره همه فراموش میکنند که چه بحران عظیمی کشور را تهدید میکند و در بسیاری از مواقع سیاستها و قانونگذاریها و در نهایت الگوهای مصرف دوباره به همان شیوه بیتوجهی بازمیگردد.
شما فکر میکنید نقش مردم در شکلگیری بحران آب چقدر است؟ آیا آنقدر اهمیت دارد که به آن پرداخته شود.
در نهایت مردم هستند که همهکارهاند اما واقعیت قضیه اگر بخواهیم بحث ارزیابی را در نظر بگیریم باید مردم و دولت قبول کنیم که در کجا زندگی میکنیم و چه شرایطی در آینده ممکن است گریبان ما را بگیرد. ما با شیوهای هنوز داریم برای کشور تصمیم میگیریم که 90 سال پیش تصمیم میگرفتیم. آن زمان به جز مناطق مرکزی ایران آن هم به ندرت، بقیه مناطق کشور دچار مشکل آب نبود. جمعیتی نبود و مصرف هم ناچیز و غیرقابل بررسی بود اما الان وضعیت فرق کرده است. ما باید روندها را تغییر دهیم بهخصوص از سوی برنامهریزان و مجریان. ما از متخصصان در تخصص خودشان استفاده نمیکنیم. همه راجع به همهچیز اظهارنظر میکنند. نمایندگان مجلس که قانونگذاران و تعیینکننده سیاستهای اجرایی کشور و در نهایت تعیینکننده سبک زندگی آینده ایرانیان هستند راجع به بسیاری از مسائل متخصص نیستند ولی تصمیم میگیرند. طبیعی است وقتی نمایندهای برای رضایت حوزه انتخابیه خود، فلان وزیر مرتبط با مساله آب را تحت فشار قرار دهد و تبعات اننقال آب را به کل کشور تعمیم دهد، چالش پشت چالش پدید میآید و عملاً مردم درگیر بحرانی میشوند که از سوی دولت و تصمیمگیران هدایت شده است. گاهی این اتفاقات ناخواسته و از روی ناآگاهی است اما گرفتاری مملکت دقیقاً همین است. مطالعات دقیق و درست در مناطق مختلف کشور از سوی متخصصان راستین صورت نمیگیرد. ما هنوز به درستی نمیدانیم الگوی کشت غالب مثلاً در استان خوزستان یا آذربایجان یا خراسان چه باید باشد. چون متخصصان در مقام واقعی خود نیستند. در چنین شرایطی نمیتوان برای مردم نقشی جز راه رفتن بر مسیر تعیینشده در سیاستهای قانونگذاریشده و هدایتشده در نظر گرفت.
اصولاً آمایش سرزمین به چه معنی است؟ مردم در اجرا یا مدیریت آمایش سرزمین چه نقشی دارند؟
هر طرح و برنامهای باشد اجرای نهایی آن بر عهده مردم است. مردم باید باور کنند اجرای برنامهای به نفع آنهاست. اگر شما نتوانید مردم را قانع کنید که این شیوه برای بهبود زندگی و کیفیت زندگی شماست نمیتوانید آنها را درگیر فرآیند مدیریت مسائلی مثل مدیریت آب یا به قولی آمایش سرزمین کنید. بهطور کلی آمایش یک حرف تکراری است. همه میگویند ما 60 سال است در بحث آمایش در حال حرف زدن هستیم اما هیچوقت اجرایی نمیشود. آمایش میگوید در هر سرزمینی با توجه به توان محیطی و انسانی و اقتصادی آن منطقه چه نوع سرمایهگذاری میتوانید بکنید. در مورد کشاورزی باید گفت آمایش به ما کمک میکند که چه محصولی را کجا کشت کنیم. یا اینکه چه منطقهای در کشور مستعد چه نوع سرمایهگذاری است. گردشگری، کشاورزی، صنعتی و... برای چه منطقهای ارزش اقتصادی و سرمایهگذاری دارد، در چه منطقهای چنین ارزشگذاری صورت نمیگیرد.