رفاه شادیآفرین
رابطه میان حکمرانی خوب و جامعه شاد در گفتوگو با علیاصغر سعیدی
علیاصغر سعیدی میگوید: در بیشتر بحثهای پیرامون شادی، به نوعی سوءاستفاده برمیخوریم. منظورم این است که گویا میخواهند به جای سعادت و شادی واقعی، نوعی شادی زودگذر و سطحی را به جامعه تزریق کنند تا احساس شدن کمبودها و طرح مطالبات واقعی را به تاخیر بیندازند.
زندگی ملغمهای است از تجارب خوب و بد؛ روزهای سخت و دشوار و لحظات شورآفرین. با این همه و برخلاف این ضربالمثل معروف که «آسمان در همهجا یکرنگ است»، برخی به واسطه جغرافیای محل تولدشان، از شانس بیشتری برای داشتن لحظات بهتر در طول دوران حیاتشان برخوردارند و به عبارت دیگر، زیستی شادتر را تجربه میکنند. در واقع، آنگونه که علیاصغر سعیدی تاکید میکند، هراندازه که شهروندان یک کشور، از خدمات رفاهی بیشتری برخوردار باشند، به همان میزان مردمانی شادترند. هر چند که به گفته این استاد دانشگاه، احساس شادی افراد به واسطه گسترش ارتباطات جهانی در دنیای امروز، با ادراکشان از سعادت جمعی و نیز رفاه موجود در سایر کشورها گره خورده است.
♦♦♦
آقای دکتر اجازه دهید در ابتدا از شما بپرسم که جامعه شاد دارای چه معیارهایی است؟ یا به عبارت دیگر، در بحثهای جامعهشناسی، یک جامعه شاد چگونه تعریف میشود؟
در سالهای اخیر، بحث شادی (Happiness) یا سعادت یا رضایت خاطر، بسیار مورد توجه بوده اما تلقیهای مختلفی از این مفهوم میشود که عمدتاً این تلقیها درست و کارساز نیست و طرح آنها به لحاظ اجتماعی نسنجیده است. حتی بعضی اوقات طرح این نظرات پوپولیستی هم به نظر میرسد. منظورم این است که در بیشتر این دیدگاهها شادی به عنوان یک تجربه زودگذر، شخصی، هیجانی و روحی منظور نظر است. همچنین در بسیاری موارد نیز روشن نیست منظور از اینکه گفته میشود جامعه ایران شاد نیست یا دیگر شاد نیست چیست!
البته شکی نیست که نوعی شادی یا شادکامی وجود دارد و همان تجربههای شخصی و بیواسطه و زودگذر، وقتی جمعی شوند ارزش اجتماعی نیز پیدا میکنند. مثلاً تجربههای شادکامی مثل پیروزی تیم ملی فوتبال چون احساس جمعی مردم است و ناشی از هویت ملی، شکلی جمعی به این تجربههای هر چند زودگذر میدهد. بر همین اساس میتوان گفت سیاستگذاری در مورد حمایت مالی از تیمهای ملی ورزشی و علمی و حتی حمایت از تیمهای ورزشی پرطرفدار شاید با این هدف انجام میشود که احساس شادی در بین عده زیادی به طور جمعی شکل بگیرد. البته اگر این تجربه ملی باشد یا پیامدهای ملی داشته باشد یک کالای عمومی هم محسوب میشود و دولت معمولاً در امور آن مداخله میکند، چه با نظارت و مقرراتگذاری، چه مداخله مستقیم. نوعی از تجربههای شادی دستهجمعی فرهنگی و مذهبی هم وجود دارد که آنها نیز در شمار کالاهای عمومی قرار میگیرند.
در کنار اینها البته تجربههای شخصی شادی مهمی نیز وجود دارد که جامعه باید به آن توجه کند و شیوههای گسترش آن را جستوجو کند. مثلاً تاکید بر زندگی کارآفرینان از این جهت مهم است که آنها از جمله افرادی هستند که به طور کلی شادکام هستند و همین احساس در زمان شکست و ناکامی در بازار به کمکشان میآید و دچار سرخوردگی و اندوه مستمر نمیشوند؛ موردی در زمره تجربههای شادی شخصی که میتوان به انحای مختلف آن را آموزش داد. اما در غیر این صورت، تجربههای سرخوشی شخصی عمدتاً سطحی و زودگذر هستند و اگرچه در برخی جوامع بیشتر است و نشانه آزادی و خودمختاری بیشتر فرد در جامعه به شمار میرود، اما معمولاً فلاسفه اجتماعی اینها را نشانه آزادی مثبت نمیدانند چون سرخوشیهای شخصی و زودگذر معنایش لزوماً شادی مستمر اجتماعی نیست. در واقع، معنای جامعهشناختی شادی یا سعادت را باید در مفهوم رفاه عینی و ذهنی هر جامعهای جستوجو کرد. معمولاً در هر جامعهای رفاه عینی اعم از تغذیه، مسکن، آموزش و بهداشت را رفاه عینی میگوییم که اساس رفاه ذهنی یا احساس شادی و سعادت به شمار میروند. اما تحقیقاتی که تاکنون در غرب انجام شده نشان میدهد لزوماً هم افزایش رفاه عینی که با امکانات رفاهی عینی اندازهگیری میشود نتوانسته احساس سعادت را به افراد بدهد. برخی علتش را جهانیشدن میدانند به این معنی که هر چقدر جامعهای از رفاه بیشتری برخوردار باشد نمیتواند با شنیدن وضع مردم در سایر کشورها احساس سعادت کند. یعنی همان معنی شعر سعدی بزرگوار که بنیآدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند، چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار. مشکل دولت رفاهیهای توسعهیافته برای گسترش احساس سعادت در بین مردمشان وجود همین احساس بیقراری و اندوه نسبت به وضع مردم سایر کشورهاست. بنابراین شادی مسالهای جهانی است و تا نابرابری جهانی کاهش نیابد نمیتوان به این احساس رسید.
بنابراین به نظر شما شادی محصول رفاه در جوامع است و با زیست شادتر، نمیتوان با سرعت بیشتری در مسیر دستیابی به رفاه قرار گرفت؟
کاملاً درست است. البته نباید اینگونه نتیجه گرفت که چون رفاه ذهنی به دست نمیآید رفاه عینی را هم باید کنار گذاشت. سعادت یا شادی واقعی معمولاً بعد از ارتقای رفاه عینی قابل مطالعه است و رفاه ذهنی (Subjective welfare) اینگونه ممکن میشود. هر تجربه دیگر از زیست شاد هم تجربهای شخصی، سطحی و زودگذر است. بعضی مقامات وقتی از شادی صحبت میکنند منظورشان همان انجام تجربههای شخصی و سطحی شادیبخش است که این دیدگاه از نظر من برداشتی توام با سوءاستفاده از شادی است؛ چراکه به طور ضمنی مدعی است با شاد کردن سطحی مردم هم میتوان تامین مطالبات و حقوق رفاهیشان را به تاخیر انداخت.
در رتبهبندی کشورها از حیث داشتن مردمانی شاد، ایران با قرار گرفتن در ردیفهای پایین این فهرست، یکی از ناشادترین کشورهای جهان است؛ این موضوع تا چه اندازه متاثر از واقعیتهای فرهنگی و تاریخی جامعه ایران و تا چه میزان به دلیل مسائل سیاسی و اقتصادی حال حاضر کشور است؟
اجازه بدهید کمی بیشتر در مورد مطالعه مقایسهای گزارش سعادت و شادی جهانی صحبت کنیم. قبل از این فکر میکنم لازم است توضیح بدهیم که در زبان فارسی هم استفاده از مفهوم سعادت در مقایسه با مفهوم شادی به محتوایی غنیتر و عمیقتر از مفهوم شادی اشاره دارد. همین گزارشهای جهانی نیز نشان میدهد که منظور از سعادت، تجربه جمعی پایدار از شادی است نه تجربه شخصی زودگذر. برخلاف تصور ما از شادی، شاخصهای این گزارشهای بینالمللی نشان میدهد که رسیدن به شادی -اگر انتقادات به اندازهگیری کمی سعادت را نادیده بگیریم- عبارتند از میزان آزادی افراد در انتخابهای شخصی در زندگی، انتظار مردم از زندگی سالم و تندرست، حمایت اجتماعی، تولید سرانه ناخالص داخلی، تلقی مردم از فساد در جامعه، وضع سیاسی و محیط زیستی. ملاحظه میکنید که تمامی این شاخصها وجود امکانات رفاهی یا رفاه عینی را به صورت پیشفرض در نظر گرفتهاند؛ چون اگر اینها نباشند اصلاً نمیتوان از شادی صحبت کرد.
بر اساس همین گزارشها، در سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶، ایران در جایگاه ۱۰۸ قرار داشته که وضعش نسبت به گزارش سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ بدتر هم شده است. ما بعد از کامرون هستیم و قبل از آلبانی و بنگلادش. در ایران، در میان شاخصهای اندازهگیری، شاخص فساد و انتظار از زندگی، بدتر از همه است و وضعمان در شاخص حمایت اجتماعی بهتر از سایر شاخصهاست. پس رتبه بد ایران در این مقوله، به درکی که مردم از وضع فساد دارند و احساس ناخشنودیشان از تخریب محیط زیست و اقتدارگرایی بستگی داشته است. البته مطالعات تطبیقی، همواره هم طرفدار و هم منتقد داشته. اما استفاده از آن، حتی اگر از نتایج آن خشنود هم نباشیم، سازنده است؛ چراکه معمولاً یکی از راههای سنجش نیازها در جامعه، توجه به نیاز مقایسهای است، یعنی نیازی که مردم با مقایسه وضع خودشان با کشورها و مناطق دیگر احساس میکنند. از سوی دیگر، منتقدان ادعا میکنند واقعیتهای فرهنگی و تاریخی جامعه ایران امکان مقایسه را از بین میبرد. مثلاً مردمی که در روزهای خاص دینی عزاداری میکنند ظاهراً شاد نیستند اما چون به وظیفه دینی و اعتقاداتشان عمل میکنند احساس سعادتمندی بیشتری میکنند. از اینرو این تحقیقات مقایسهای نمیتواند بسیاری از تفاوتهای فرهنگی را در نظر بگیرد. با این همه باید گفت اگرچه تفاوت فرهنگی بین کشورها امکان استفاده از شیوههای مختلف شادکامی را منتفی میکند و کنشهای شادکننده بسیاری در تاریخ فرهنگی ما وجود دارد که نمیتوان در فرهنگهای دیگر آنها را مشاهده کرد، اما همانطور که عرض کردم از نیازهایی که با مقایسه احساس و بیان میشود نمیتوان چشمپوشی کرد چون اینها نیازهایی عینی هستند و قابل اندازهگیری؛ مانند مسکن و بهداشت.
اگر بخواهیم به نقش علی احساس شادی که بیان ادراکشده رفاه اجتماعی است، در پیشبرد اهداف کلان توسعه نظر کنیم، شاد نبودن ایرانیان چگونه میتواند پیمودن این مسیر را با دشواری همراه کند؟
اگر شاخصهای عمده در سنجش سعادت را که در همین گزارش جهانی شادی آمده است در نظر بگیریم، شاخصهای فساد، اعتماد و حکمرانی خوب در جامعه نقش مهمی در میزان شادی و سعادت دارند. از این جهت میتوان گفت بیتوجهی به این موارد موانع اساسی بر سر راه برنامههای دولت ایجاد میکند. شاخص مهم دیگر در محاسبه شادی در این گزارش، میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی است. هر چه میزان مشارکت اجتماعی و سیاسی بالاتر باشد، برنامههای توسعه با ضریب بالاتری از تحقق روبهرو میشوند و همین امر شاخصی برای تعیین بهبود وضع سعادت و شادی است. منظورم این است که شاخص حکمرانی خوب یا اعتماد اجتماعی به خودی خود معنا ندارند و معیارهای سنجش میزان شادی و سعادت اجتماعی افراد هستند. از این نظر، میزان سعادت و شادی اجتماعی نقش تعیینکنندهای در رسیدن به اهداف کلان و خرد توسعه بازی میکند.
حاکمیت چگونه و با اعمال چه سیاستهایی میتواند به شاد بودن مردم کمک کند؟
اولین وظیفه دولت افزایش راههای تامین نیازهای اساسی و امکانات رفاهی عینی مردم است. اگر به همین گزارش جهانی توجه کنید خواهید دید که از شاخص حمایت اجتماعی به عنوان شاخص مهمی نام برده شده است. منظور از حمایت اجتماعی، کالازدایی از خدمات اجتماعی است تا افراد آسیبپذیر بیشتری از خدمات اجتماعی -بدون اینکه لازم باشد هزینه آن را بپردازند- استفاده کنند. در حال حاضر دست دولت برای انجام این نوع خدمات به علت ناکارآمدی نظام رفاهی بسته شده است. چون ارائه خدمات حمایت اجتماعی به شکل کنونی آن در ایران فراگیر است؛ در حالی که ماهیت این حمایتها گزینشی است. بنابراین هرچه حاکمیت ساختار و روشهای خود را به گونهای سامان دهد که بتواند خدمات حمایت اجتماعی بیشتری ارائه کند، به هدف دستیابی به جامعهای شادتر نزدیکتر شده است.
در این زمینه، کدام نهادها میتوانند نقش پررنگتری داشته باشند؟
اگر به شاخصهای سنجش سعادت و شادی توجه کنید به شاخصهایی برخورد میکنید که تقریباً پای نهادهای مختلفی را وسط میکشند. مهمترین نهاد، تمامی سازمانهای رفاهی موازی دولت اعم از بنیادها و کمیتهها و سازمانهای رفاهی مانند وزارت رفاه، وزارت کشور، وزارت راه و شهرسازی، وزارت بهداشت و آموزش و پرورش هستند. در مرحله بعد، وزارت ارشاد برای توجه به افزایش میزان حق انتخابهای فرهنگی نهادی مهم است. البته در اینجا، مراد، دادن آزادی برای تجربه شادی و سعادت ناشی از انجام وظایف فرهنگی از جمله رویدادهای ملی است. در واقع میتوان گفت، هر تجربه فرهنگی که با گذشت سالها باقی مانده و تجربه شده و تحمل شده، میتواند بیشتر مورد رضایت خاطر مردم باشد و باید اجازه داد مردم خودشان تجربه مستمر آن را انتخاب کنند.
وجود محدودیتهای قانونی و ورود نهادهای انتظامی به حوزههای فرهنگی، تا چه اندازه در عدم برخورداری مردم از تجربه یک زندگی شاد میتواند اثر داشته باشد؟
اگر این محدودیتها مربوط و منحصر به شادیهای سطحی و زودگذر و البته زیانآور باشد مانعی ندارد. آنچنان که در دولت رفاهیهای توسعهیافته هم مداخله بیشتر دولت و گذاشتن محدودیت بحثی است که اخیراً تحت عنوان سیاستگذاریهای محدودکننده یا سیاستهای بدون تحمل Zero Tolerance Policy مطرح شده است؛ به این معنا که نمیتوان افراد را در تمام انتخابهایشان آزاد گذاشت. البته در گذشته هم این سیاست بود اما نه در مورد تمامی گروهها. عدهای به سبب وجود نیازهای احساسشده و بیاننشده، مدعی هستند که وظیفه متخصصان رفاهی است که در بعضی موارد تشخیص دهند که چه انتخابی برای افراد خوب یا بد است. مثلاً سالمندان و معلولان و کودکان و حتی برخی جوانان را نمیتوان کاملاً به حال خود رها کرد. اما باید توجه کرد که این ادعا نباید بهانهای برای محدودکردن انتخابهایی باشد که در طول تاریخ، مردم در تجربه فرهنگی خودشان داشتهاند و با انجام آن شادکامی را تجربه کردهاند. بنابراین تشخیص خیر و صلاح گروههایی از مردم باید بر اساس تشخیص کاملاً علمی و کارشناسی باشد و از هر واکنش ایدئولوژیک به اعمالی که به شادی واقعی مردم منجر میشود اجتناب کرد.
آنگونه که از تعریف شادی و زیست شادمانه برمیآید، شادی احساسی درونی است که میتواند در رفتارها و شیوه زندگی افراد یک جامعه تجلی یابد؛ با این توصیف، آیا تصمیم مقامات دولتی برای تزریق شادی به زندگی مردم، از طرق غیراصیل آن، به این معنا که مثلاً با ساخت برنامههای فانتزی و بیمایه، برای تغییر نگاه مردم به مشکلات و مسائل جامعه تلاش میکنند، جامعه را با خطر سطحینگری، بیتوجهی و انفعال برخاسته از خوشبینی به دور از واقع روبهرو نمیکند؟
با حرف شما کاملاً موافقم. همانطور که عرض کردم در بیشتر بحثهای پیرامون شادی، به نوعی سوءاستفاده برمیخوریم. منظورم این است که گویا میخواهند به جای سعادت و شادی واقعی، نوعی شادی زودگذر و سطحی را به جامعه تزریق کنند تا احساس شدن کمبودها و طرح مطالبات واقعی را به تاخیر بیندازند. این در حالی است که این سیاستها نمیتوانند اثری مستمر داشته باشند و روی آوردن به چنین شیوههای سطحی و پوپولیستی و زودگذری نوعی اعتراف به این حقیقت است که حرکت در راه سعادتمند کردن اجتماعی جامعه چقدر مشکل است. به طور مثال تحقیقات نشان دادهاند که رابطه مستقیم و معناداری بین نوع شغل و احساس سعادت وجود دارد. مدیران، صاحبان کسبوکار آزاد و کارمندان دفتری به ترتیب معمولاً احساس رضایت بیشتری از زندگی نسبت به کارگران دارند و در میان کارگران وضع سعادت و شادی صیادان، کارگران حملونقل، ساختمان و معدن، به ترتیب، از همه بدتر است. در اینجا بحث دیگری پیش میآید و آن اینکه آیا میتوان حتی با برابرتر کردن فرصتها، دسترسی به شغلها را هم عادلانهتر کرد؟ عدهای در پاسخ معتقد هستند که این کار ممکن نیست چون عرضه شغلهایی که احساس رضایت بیشتر دارد به راحتی ممکن نیست. اما اقدامی که میتوان انجام داد این است که با عرضه شغل، به طور کلی، سطح رفاه ذهنی در سطح ملی را افزایش داد چون تحقیقات نشان داده بین میزان بیکاری و کاهش شادی و سعادت هم رابطه معناداری وجود دارد.