فوتبال ایران آیینه اقتصاد ایران است
اقتصاد سیاسی فوتبال در گفتوگو با محسن صفایی فراهانی
منتقدان و موافقان در یک نکته اشتراک دارند. در دوره او فوتبال ایران صاحب ساختار شد اما با رفتنش ساختار شکلگرفته از شکل افتاد. محسن صفاییفراهانی در فوتبال کارهای زیادی انجام داد اما از او یک جمله به یادگار مانده است.
منتقدان و موافقان در یک نکته اشتراک دارند. در دوره او فوتبال ایران صاحب ساختار شد اما با رفتنش ساختار شکلگرفته از شکل افتاد. محسن صفاییفراهانی در فوتبال کارهای زیادی انجام داد اما از او یک جمله به یادگار مانده است. «نامادری در فوتبال»؛ ضربالمثلی که امروز همه به کار میبرند. گفت و گو با رئیس پیشین فدراسیون فوتبال با همین نگاه آغاز شد. آنچه امروز فوتبال را گرفتار نامادری کرده است شرایط حاکم بر اقتصاد است یا خود فوتبال. جانمایه سخن مرد منظم سالهای دور فوتبال ایران این بود: «فوتبال ایران آیینه اقتصاد ایران است.»
* * *
اقتصاد ایران اقتصادی است که دولت در آن دست بالا را دارد و به صورت درونگرا و انحصاری عمل میکند.آیا این ساختار اثر خود را روی ورزش و به طور مشخص صنعت فوتبال نشان میدهد؟
به نظر من به نکته خوبی اشاره کردید و شاید برای اولین بار است که در تمام این سالها با یک چنین سوالی مواجه میشوم که آیا ساختار اقتصادی کلان کشور روی ورزش حرفهای اثر دارد؟خوشحالم که بهجای معلول سراغ علت رفتید.پاسخ به سوال شما مثبت است و باید گفت ورزش حرفهای و به طور خاص فوتبال در هر کشوری از ساختار اقتصادی آن کشور تاثیر مستقیم میگیرد.
بنابراین فوتبال ما ویژگیهایی مانند اقتصاد دارد؟
دقیقاً موانع ساختاری اقتصادی ایران روی تمام بخشهای اقتصادی ایران اثر خود را گذاشته است و متاسفانه این موانع به تکمحصولی بودن کشور ما بازمیگردد.
باز هم پای بحث نفت و گاز در میان است.
بله چون اقتصاد کشور کاملاً به نفت و گاز متکی است. نفت و گاز مهمترین عامل اثرگذار در اقتصاد ایران شدند که همواره حکومتها از آنها به عنوان یک اهرم قوی استفاده میکنند.
چرا؟
چون از هر گونه برنامهریزی جهت کسب منابع درآمدی دیگر بینیازشان میکند، بنابراین ساختار اقتصادی کشور تحت تاثیر این پدیده است. اگر روند اقتصاد ایران در 70 سال گذشته بررسی شود بدون اغراق با این مساله روبهرو میشویم که هر چه جلوتر آمدهایم ساختار اقتصادی به نفت وابسته تر شده است. این وابستگی در ابتدا اندک بود یعنی از 1320 تا سال 1352 که درآمد نفت قابل توجه نبود اثر این پدیده زیاد نبود، حتی ما در دوره قبل از کودتای 28 مرداد در سالهای 30، 31 و 32 شرایط منحصر به فردی داشتیم. به همین دلیل دکتر مصدق میتوانست بدون نفت هم اقتصاد ایران را اداره کند. ولی در سالهای بعد که درآمدهای نفتی رو به تزاید گذاشت، حاکمیت با شرایط جدید خود را تطبیق داد. با این درآمد هنگفت عملاً اقتصاد ما به سمت اقتصاد رانتی پیش رفت، به نوعی که دیگر هیچ دولتی دنبال رشد تولید، تکنولوژی، بهبود روشهای مدیریت، پایین آوردن قیمت تمامشده، ایجاد اقتصاد رقابتی، رشد بخش خصوصی و نهایتاً رشد تولید ناخالص داخلی بدون نفت نبود.در واقع سرمایهگذاریهای غیراقتصادی دولتی، تولید محصولات اساسی مثل مشتقات نفتی، برق، فولاد، پتروشیمی و سیاستهای توزیعی مریدپرورانه،حامیگرایی و رانتجویانه عملاً شاهراه برنامهریزی اقتصادی انتخابی دولتها شد. تحویل نفت مجانی برای پالایش به پالایشگاهای کشور طی سالیان دور و نزدیک و گاز و گازوئیل و مازوت مجانی به نیروگاهها و سرمایهگذاری غیراقتصادی و حجیم از محل فروش نفت خام برای ایجاد پالایشگاهها و نیروگاهها و کارخانجات فولاد و پتروشیمی و... پرداخت حقوق ماهیانه کارکنان آنها از محل بودجهای که با فروش نفت خام تامین میشد. طبیعی است این سیستم مدیریتی به دنبال بهبود نظام مدیریت، بهرهوری مطلوب از عوامل تولید و پایین آوردن قیمت تمامشده محصول نرود و از این بابتها نیز نگرانی نداشته باشد.انتهای این عارضه در بحث هدفمند کردن یارانهها دیده شد در واقع وقتی متوجه شدیم که به گفته رئیس دولت سالیانه بالغ بر 100 میلیارد دلار، یارانه غیرهدفمند برای انرژی مصرفی کشور پرداخت میشود. مفهوم دیگر قضیه در اقتصاد این است که شما یک درآمد هنگفت از فروش داراییهای ملی را بدون برنامه برای بازدهی هزینه کردهاید. سخن سادهتر یعنی اتلاف منابع! البته بحث ما مربوط به ورزش حرفهای است، اما چون سوال شما، سوال علتی است،باید موضوع در حد امکان باز شود. از سال 1320 تا آخر سال 1390 بالغ بر 1200میلیارد دلار از محل صادرات غیرنفتی و صادرات نفت درآمد ارزی عاید کشور شده است (که حدود 150 میلیارد دلار درآمد صادرات غیرنفتی و بالغ بر 1050 میلیارد دلار درآمد حاصل از فروش نفت خام بوده است!).این رقم تا سال 57، حدود 145 میلیارد دلار بوده، بقیه آن که حدود بالغ بر 1050 میلیارد دلار است مربوط به سالهای 58 تا آخر 90 است و جالب است که توجه کنیم از سال 84 که دولت نهم سر کار آمده، تا پایان سال 90 بیش از 550 میلیارد دلار درآمد ارزی حاصل از فروش نفت بهدست آمده است. اگر این درآمدهای نفتی در این سالها صرف سرمایهگذاری مطلوب اقتصادی میشد باید اثر آنرا در رشد مستمر و بالای تولید ناخالص داخلی کشور نشان میدادیم اما اگر چنین شاخصی خیلی اثرگذار مشاهده نشده معنایش این است که بخش عمده این درآمد صرف هزینه جاری کشور شده است. بنا بر گزارش بانک مرکزی نقدینگی ایران از 67 یا 68هزار میلیارد تومان در شروع دولت نهم به بیش از 355هزار میلیارد تومان رسیده است. در واقع نزدیک به 290هزار میلیارد تومان، به حجم نقدینگی اضافه شده است. یعنی در عرض هفت سال، پنج برابر نقدینگی کشور افزایش یافته است. آثار این سیاستها را در همه ابعاد اقتصاد کشور میبینید. مثلاً میبینید که تمام واحدهای تولیدی که به سمت تولیدهای پایه رفته بودند، به مونتاژ برگشتهاند. سرمایهگذاری برای تولید با این سیستم از بین میرود و در عوض آن توجه به سوداگری و سفتهبازی و واردات کالاهای مصرفی و بنجل بیشتر میشود.
ارتباط آن با فوتبال چیست؟
فوتبال حرفهای هم به نظر من اگر به عنوان یک بخش در ورزش حرفهای به آن نگاه کنیم، جدا از این مجموعه نیست. زیرا ورزش تا یک مقطعی در دنیا آماتوری بود، یعنی ورزشکار باید فقط به خاطر ورزش تلاش میکرد، حتی کمیته بینالمللی المپیک تا سالها اگر ورزشکاری حرفهای در مسابقات المپیک شرکت میکرد مثل یک فرد دوپینگی حذفش میکردند، ولی یک مقطعی رسیدند به این نکته که بحث ورزش صرفاً بحث ماهو ورزش نیست، بخشی از اقتصاد جامعه است و باید به آن پرداخته شود. به همین لحاظ کشورهایی که معیارهای توسعه همهجانبه و ساختارهای اقتصادی منظم، سیاست غالب در برنامهریزی آنها شده است، طبیعی است که در بخش ورزش هم همان سیاستها را داشته باشند.برای نمونه وقتی به کره جنوبی، برزیل، ترکیه و... به عنوان کشورهای در حال توسعه نگاه کنیم (حالا من کشورهای صنعتی و توسعهیافته را نمیگویم) میبینیم یک مجتمع اقتصادی به دنبال این است که سریعاً بتواند به یک ساختار منطقی اقتصادی و قابل رقابت در صحنه بینالمللی دسترسی پیدا کند. تکنولوژی روز و قیمت قابل رقابت با محصولات مشابه در صنایع بینالمللی هدف آنها میشود تا بتوانند در بازارهای جهان حضور پیدا کنند. این نشان میدهد که از ابتدا ساختارهای مدیریتی، کیفیتی و کنترلی را بر این اساس تنظیم میکنند و همه امور را در یک روال منطقی و با روشهای شناخته شده پیش میبرند، زیرا خود را در یک خانواده بینالمللی میبیند و احساس میکنند که اگر بخواهند با تولیدکنندههای همسنخ خودشان در کشورهای صنعتی حرکت کنند، راهی غیر از این ندارند. به دلیل رعایت همین نکات است که شما میبینید آنچه در نظام کلی اقتصادی در ژاپن و کره جنوبی اتفاق افتاده با آنچه در انگلستان و آلمان رخ داده،خیلی تفاوت ندارد. زیرا وضعیت ساختار و اقتصاد به آنها این را دیکته کرده، نه مکانیسمهای دستوری و بخشنامهای. یعنی اجرای عوامل برشمرده در حکمرانی خوب باعث شده است که ساختارش را دیکته کند.
بنابراین این ساختار اقتصادی در عرصه ورزش هم بروز داشته است.
در هر مجموعه اقتصادی باید استراتژی و هدف و ساختار و تشکیلات متناسب و امکان رقابت سالم وجود داشته باشد، تشکیلات یک مجتمع اقتصادی مثل مجمع عمومی، هیات مدیره، مدیر عامل و... باید حضور جدی و مسوولانه داشته باشند. سیاستگذاری، برنامهریزی و اجرا و پاسخگویی به تصمیمات جزیی از وظایف آنها است.. مثلاً باشگاه اینترمیلان یا آس میلان را ببینید. درست است که آقای برلوسکونی صاحب باشگاه آس میلان یکی از سرمایهگذاران بزرگ ایتالیاست اما ایشان نیامده باشگاه را به عنوان یک تفریح در کنار مجموعه خود ایجاد کند، یا آقای موراتی یکی از صاحبان پالایشگاههای ایتالیا است، در کنار آنها باشگاه اینترمیلان را دارد. وقتی شما تراز مالی این باشگاه را نگاه میکنید، میبینید تمامی رعایتهای یک مجموعه اقتصادی را داراست، مدیران این باشگاهها مربیان خوب و تراز اول و بازیکنان حرفهای سطح بالا میآورند و سعی میکنند در رقابتهای اروپا و کشورشان حضور جدی داشته باشند اما همه اینها به این معنی نیست که سرمایهگذار به این قضیه به عنوان سلیقه شخصی نگاه میکند. آنها همان طور که پالایشگاهشان را اداره میکنند، همان طور هم باشگاهشان را اداره میکنند. در اینجا باشگاه نیز به عنوان واحد اقتصادی قلمداد میشود، کما اینکه شما میبینید باشگاه فروخته میشود،اما مکان آن عوض نمیشود مثلاً باشگاه چلسی را میفروشند، باشگاه منچسترسیتی را میفروشند، باشگاه منچستر یونایتد به آمریکاییها فروخته میشود، اما باشگاه در جای خودش است، فقط صاحبان سرمایه عوض شدهاند. مدیران و برنامهریزان اینها موظفند مثل بقیه واحدهای اقتصادی، همه ابزارهایی را که به اقتصاد سالم ربط پیدا میکند، در ساختار باشگاه رعایت کنند تا آن باشگاه، باشگاه سرپایی به همه لحاظ باشد.هیچ کس در دنیا پولش را صرفاً به دلیل علاقه شخصی خرج فوتبال حرفهای نمیکند. حداقل من سراغ ندارم کسی در کشورهای توسعهیافته صاحب فوتبال بگوید «من به خاطر اینکه از فوتبال خوشم میآید پول خرج آن میکنم و توقع بازدهی اقتصادی ندارم.»
البته در برخی کشورهای توسعهنیافته این روحیه وجود دارد.
این عارضه فقط میتواند در کشورهایی که از اقتصاد رانتی استفاده میکنند وجود داشته باشد.در یک ساختار اقتصادی مریض است که این اتفاقات رخ میدهد. مثلاً ایران از 1948، المپیک لندن وارد المپیک شد، بعد از گذشت 70 سال، چطور باشگاههایمان را نگه داشتیم، ساختارهایش چگونه است، هیات مدیره آنها چه کسانی هستند؟ مجامع چه کسانی هستند؟ اینها چقدر پاسخگو هستند؟ چقدر در پایان سال مینشینند در مجمع عمومی به سوالات سهامداران پاسخ میدهند. اصلاً شما یک مورد هم پیدا نمیکنید. در چنین ساختاری که از بیرون به شما تحمیل میشود ، نمیتوانید توقع داشته باشید که درون این ساختار یک شرایط طبیعی، تعریفشده و قانونمند حرکت کند، وقتی سرمایهها مستقیماً از رانت نفت تامین میشود و توقع برنامهریزی و سوددهی و پاسخگویی از مدیران یک خواسته غیرمنطقی است! وقتی در کل مجموعه اقتصادی کشور اصلا چنین فرآیندی مشاهده نمیشود بنابراین نباید انتظار داشته باشید در زیربخشها شرایط تفاوت کند. در سال 82 یا 83 وزارت اقتصاد و دارایی یک جزوهای منتشر کرد که براساس آن 100 شرکت اول دولتی به طور میانگین حدود یک درصد سود داده بودند. شما کدام اقتصاد را پیدا میکنید که سرمایهگذار، فقط به خاطر یک درصد سود سرمایهگذاری کند؟ پس این نشان میدهد که یک ساختار تحمیلشدهای به بخشهای مختلف اقتصادی وجود دارد که از پایه معیوب است. یعنی وقتی شما بالغ بر 550 میلیارد دلار درآمد نفتی را در عرض هفت سال به دست میآورید و از این ناحیه رشد سرمایهگذاری حتی نمیتواند جلوی بالا رفتن نرخ بیکاری را بگیرد بنابراین یک جای کار اشکال دارد.در کره جنوبی از سال 1962 تا حدود سال 2002 کلاً 100 میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی انجام شده است. چطور با 100 میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی، کره به این شرایط اقتصادی رسیده اما ما به هزار میلیارد درآمد نفتی در چنین وضعی هستیم. امروز شما آن فرآیند را در فوتبال هم که فقط 10، 11 سال است به سمت فوتبال حرفهای شدن رفته ، به صورت آشکار و گزندهای میبینید.
چرا در فوتبال آشکارتر است؟
فقط به دلیل توجههای بیشتری که به فوتبال در جامعه ما میشود و اطلاعاتش پنهان نیست، نشریات ورزشی میتوانند در مقایسه با سایر بخشهای اقتصادی بازتر بنویسند، یعنی میزان اطلاعاتی که مثلاً از شرکتهای تولید فولاد، پالایشگاهها، نیروگاهها و... ارائه میشود بسیار کمتر از باشگاهای فوتبال است. هیچ خبرنگاری نمیرود روی آنها تحقیق کند تا اطلاعاتشان روی صفحههای روزنامههای اقتصادی بیاید. فوتبال در اقتصاد ما جایگاهی ندارد اما چون مورد توجه عمومی مردم است، خیلی زودتر به آن پرداخته شده است. دولت نفتی بهدلیل واریز درآمدهای نفتی به خزانه دولت هیچ تلاش آگاهانهای برای رفع موانع تولید نمیکند، مداخله، تمرکزگرایی و تجمیع قدرت اساساً به طور خودکار اتفاق میافتد.
اما برخی خصوصیات فرهنگی هم وجود دارد؟
به اعتقاد من آن هم ریشه در ساختار اقتصاد رانتی دارد. همه به دنبال این هستند که از کیک بزرگی به نام نفت، چیزی بهدست آورند. حالا کسی که در فوتبال است مثل صاحب باشگاه، مدیر باشگاه، بازیکن یا ... تلاش دارند از آن کیک بردارند. مشکل ما در ساختار است. اگر ما ساختار اقتصادی را نتوانیم درست کنیم، ساختار فوتبال حرفهای قابل درست شدن نیست. مشکلات حرفهای در ایران آیینه مشکلات اقتصاد در ایران است.
ولی خود شما در زمان ریاست فدراسیون بحث حرفهای شدن را مطرح کردید و آیین نامه لیگ حرفهای را تدوین کردید، اگر مشکلات فوتبال از کل میآید برای حل آن میتوان از جزء به کل رفت؟
اگر من بخواهم به 10، 11 سال قبل بازگردم که چرا فوتبال را حرفهای کردم باید بگویم که واقعاً من کاملاً وقوف پیدا کرده بودم که ساختار اقتصادی ایران اگر نخواهد درست شود، مشکل کشور حل نمیشود و حتماً باید روی ساختارهای اقتصادی تمرکز شود و به همین دلیل هم اگر شما برگردید به آن دوران میبینید که مجلس ششم با وجود تمام بحثهای منفی که در خصوص آن مطرح میکنند ولی بیشترین قوانین تاثیرگذار در بهبود ساختار اقتصادی را تصویب کرد. حتی آقای خاموشی (رئیس وقت اتاق بازرگانی ایران) در مصاحبهای گفتند اگر من بخواهم منصفانه حرف بزنم، باید بگویم مجلس ششم تاثیرگذارترین دوره قانونگذاری بوده که در اقتصاد توانسته کارهای بزرگی صورت دهد. در آن مقطع چون در مجلس ششم حضور داشتم، تصورم این بود که آن روند و آن برنامهها مستمر خواهد بود. حل مساله مالیاتها، مساله عوارض مختلف تولید، مساله سرمایهگذاری خارجی، تکنرخی شدن ارز، فعال شدن بانکها و بیمههای خصوصی و اجازه دادن به بخش خصوصی برای ورود به این عرصه پس از سالها محدودیت اقدامات اساسی و پایهای بود. تمام اینها نشان میداد که واقعاً توجه به زیرساختهای اقتصادی ایران به صورت جدی در دستور کار قرار گرفته بود. ارزیابی از متن برنامه چهارم توسعه که به تصویب مجلس ششم رسید و به مجمع تشخیص رفت وبعد به مجلس هفتم برگشت داده شد وحذف بندهای مرتبط با مسائل اقتصادی از آن موید این توجه بود.آن روند باعث شد که من تصور کنم وقتی در چنین شرایطی کشور در حال پیشروی هست، دلیلی ندارد که ساختار باشگاهها و ورزش کشور را به این سمت نبریم و چون من مسوولیتم در فوتبال بود به این مساله توجه کردم که باید این کار انجام شود. ضمن اینکه حضورم در کنفدراسیون فوتبال آسیا و اطلاع از تصمیمات آنجا در مورد باشگاههای آسیا باعث شد پیگیری جدی برای اجرای آن داشته باشم. اگر شما برگردید به آییننامه لیگ حرفهای، میبینید که آنچه در آن آییننامه به آن توجه شده، واقعاً بخش عمدهای از آن به ساختار اقتصادی و تشکیلاتی خود باشگاهها باز میگردد. یعنی باشگاهها موظف شدند مجمع عمومی سالانه و هیات مدیره مسوول داشته باشند. هیاتمدیره نیز مدیرعامل انتخاب کند، گزارش بازرس قانونی و حسابرسی مالی سالانه داشته باشند و این گزارشهای مالی حتی به سازمان لیگ داده شود تا باشگاهها بتوانند از یک روند و یک ساختار مناسب اقتصادی برخوردار باشند.
اما تغییر ساختارها متوقف شد.
بله چون روند اصلی متوقف شد و زیرساختهای قانونی و مقرراتی اقتصاد کشور و انضباط مالی فراموش شد، بدیهی است که باشگاهها و آییننامه لیگ هم به همان نسبت مورد کمتوجهی قرار گیرد. اگر شما به آییننامه لیگ مراجعه کنید، در آن میگوید که اگر باشگاهها ظرف سه سال این ساختار را به دست نیاورند باید از لیگ خارج شوند، یعنی نمیگوید اگر فقط در فوتبالشان برد و باخت حاصل شد از لیگ خارج شوند، آنچه متاسفانه الان در حال رخ دادن است این است که یک تیمی که امتیاز نمیآورد از ته جدول میافتد، بدون اینکه کاری به ساختار اقتصادی و تشکیلاتی آن داشته باشیم، در صورتی که در آییننامه به صراحت آمده بود اگر یک باشگاهی نتواند ظرف سه سال آن ساختارها را برای خود ایجاد کند باید از لیگ حرفهای کنار گذاشته شود. دقت کنید باشگاه پاس سابقه درخشان50 ساله دارد. قهرمان جام باشگاههای آسیا بوده، تیم فوتبال این باشگاه به همدان منتقل شد بقیه تجهیزات باشگاه در تهران باقی ماند! در حالی که ما یادمان رفته که باشگاه پاس است نه تیم پاس. مالک باشگاه پاس میتواند نیروی انتظامی نباشد و سهامش را بفروشد. ولی باشگاه پاس در تهران است. منچستریونایتد، منچستر سیتی سهامشان فروخته میشود و صاحبان سهام قبلی میروند سراغ امور دیگر، اما باشگاه به عنوان یک مجموعه اقتصادی جای خودش است. آقای آبراموویچ روسی تیم چلسی را میخرد، ولی کماکان آن باشگاه در شمال لندن میماند و به فعالیت خود،به روند مناسبتر اقتصادی ادامه میدهد. این نشان میدهد که مدیران ورزش ما واقعاً هم با ساختار اقتصادی ورزش غریبه هستند هم به آن بیاعتنا. اگر آقایان حداقل اطلاعات را میداشتند این حاتمبخشیها را انجام نمیدادند. به چه دلیل یک تیم باید از یک باشگاه جدا شود به همدان، قزوین یا قم برود! فقط به دلیل مسائل سیاسی! آیا بحث اقتصادی پشت آن است؟ کدام نگاه اقتصادی و ورزشی دنبال این تصمیمها بوده است؟ یک باشگاهی که 50 سال سابقه داشت به این نحو منتقل شد و بعد از سه سال کلا فراموش میشود و آب از آب تکان نمیخورد!
ظرفیت ورزش در ایران چقدر است؟
فکر میکنم واقعاً ظرفیت ورزش ما به اندازهای است که به راحتی میتوان با توجه به جمعیت کل، 30 یا 35 هزار باشگاه در این کشور ایجاد کرد. اگر ما نگاه اقتصادی میداشتیم و شرایطی را فراهم میکردیم که 30 یا 35 هزار باشگاه ورزشی در کشور به وجود میآمد و هر کدام از آنها فقط 500 عضومی گرفتند ، بیش از 17 میلیون عضو در باشگاهها به فعالیت میپرداختند.برای اداره 35 هزار باشگاه چه تعداد مدیر، مربیان مختلف، عوامل اجرایی، امکانات و... لازم بود.این مقدار فعالیت چه میزان اشتغال ایجاد میکرد و چقدر در تحرک اقتصاد میتوانست نقش داشته باشد. ولی نگاه رانتی در اقتصاد و مطالبات شخصی کوتاهمدت اجازه نمیدهد دنبال این برنامهریزیهای میانمدت برویم
بحث هزینهها و افزایش دستمزدها و مسائل دیگر پیش روی فوتبال نیز در همین نگاه مدیریت دولتی خلاصه میشود یعنی چون مدیر دولتی در ساختار اقتصادی مدیر هزینه است وقتی به عرصه ورزش میآید همین تفکر را با خود منتقل میکند؟
بله اگر امروز دستمزدهای بازیکنان شرایط نامعقولی دارد یا در ارکان مختلف وزش و فوتبال ما مانند مربی، مدیر باشگاه، واسطه و بازیکن ممکن است فساد به وجود آمده باشد، تمامی اینها بازتاب شرایط سیاستها و عملکرد اقتصاد دولتی ماست. وقتی در دیگر بخشهای اقتصادی چنین مواردی به وفور دیده میشود، در ورزش هم باید انتظار چنین ساختاری را داشته باشید.واردات کشور سالیانه 70 میلیارد دلار است، چه کسانی این واردات را انجام میدهند؟در کشوری مانند ما که موازنه بازرگانی منفی است محل تامین این میزان ارز واردات کجاست؟ وقتی مدیران کشور به مدیر باشگاهی اجازه میدهند برای تامین هزینه باشگاه خاص با نرخ ارز دولتی خودرو وارد کند چه معنایی دارد؟خودرو با دلار 1226 تومانی وارد میشود و با دلار 1800 تومانی فروخته میشود.این یعنی بهرهگیری مستقیم از رانت. دانسته به صورت مستقیم از منابع نفت به بدترین روش به مدیری پول داده میشود که باشگاه خود را اداره کند. بنابراین از این مدیر نباید توقع برنامهریزی، بازیکنسازی، اقتصادیکردن بنگاه و.. را داشت. این یعنی نبودن انضباط مالی و تشویق مدیران به دسترسی به منابع مالی بدون کنترل! مانند دیگر بخشهای اقتصادی که تلاش دارند دسترسی خود به رانتها را افزایش دهند. در چنین ساختاری تولید اقتصادی شکل نمیگیرد.
هزینههای باشگاههای دولتی در ایران سرسام آور شده، از طرف دیگر قانونگذار بر واگذاری فعالیت ورزش قهرمانی از سوی دولت تاکید دارد و در برنامه چهارم و پنجم گنجانده چرا باز دولت اصرار به تیمداری دارد. حداقل در خصوص استقلال و پرسپولیس این مساله بارز است؟
من فکر میکنم عاملش به این برمیگردد که مدیران بالای سر این مجموعهها بهدلیل آنکه از یک توجه عمومی برخوردار هستند نمیخواهند این امتیاز را از دست بدهند. این شهرت گاهی اوقات آنها را از یک امتیازهایی برخوردار میکند. رانتهای ناشی از این اتفاق باعث میشود که عملاً باشگاهها و تیمهای ورزشی در مسیر واگذاری به بخش غیردولتی قرار نگیرند.
یعنی همانند اقتصاد مقاومت مدیران در بخش ورزش یک عامل بازدارنده برای واگذاری تصدیها است.
بله دقیقاًَ یکی از محقق نشدن قوانین در این بخش همین است. من فکر میکنم بیش از شش یا هفت سال است که گفته میشود باشگاه پرسپولیس و استقلال قرار است واگذار شود، ولی هیچ اتفاقی نمیافتد. نکته دیگر باز به بحث ساختار باشگاههای کشور بازمیگردد. چه چیزی را میخواهند واگذار کنند؟ برای مثال آیا باشگاه استقلال همان باشگاه تاج در سال 56 است؟ ساختمان کنونی اداره کل تربیت بدنی استان تهران دفتر باشگاه تاج بود. زمین دیهیم در خیابان نظامآباد سابق، متعلق به باشگاه تاج بود. استقلال در نازیآباد زمین تمرینی فوتبال داشت. مجموعه ورزشی تنیس استقلال به این باشگاه تعلق داشت. بازیکنان از تیمهای پایه به تیم اصلی میآمدند و افتخار میکردند! آیا امروز باشگاه استقلال بعد از 35 سال، همان شرایط را دارد؟ یا فقط یک اسم دارد و یک تعداد بازیکن میگیرد؟ ایضاً باشگاه شاهین که پرسپولیس شد! آییننامه لیگ حرفهای محدودیت گذاشته و میگوید اگر باشگاههای لیگ حرفهای ظرف سه سال تیمهای پایه نداشته باشند و در تمام ردههای پایه در مسابقات شرکت نکنند، از لیگ بیرون میروند. کدام یک از اینها این تیمها را دارند؟ تیم زیر 23 سال، زیر 19سال، زیر 17سال، زیر 14 سال، تیم نونهالان دارند؟ این مساله نشان میدهد مدیرانی که میآیند، علاقه ندارند منابعشان را صرف باشگاهداری و تولید کنند آنها هم مونتاژ را برای مدیریت کوتاهمدت انتخاب کردند. اصلاً فکر ایجاد ساختار باشگاه نیستند. از آنها کسی برنامهای میانمدت نمیخواهد که باشگاه چه میشود؟ او هم بودجهای را که با هر مکانیسمی در اختیارش قرار میدهند، صرف آوردن یک مربی و 20 تا 25 بازیکن میکند تا یک یا دو سال را با آنها سر کند و موقعیت خود را تثبیت کند به همین دلیل شما میبینید که اکثر باشگاههای فوتبال کشور فقط ساختار تیمی پیدا کردهاند! چند سال پیش به همراه چند نفر از مدیران باشگاهها به ژاپن سفر کردیم. من در آنجا فرصت را غنیمت شمردم و با لیگ ژاپن هماهنگ کردم که به همراه مدیران باشگاه بازدیدی از یکی از باشگاههای حاضر در لیگ ژاپن داشته باشیم. از قضا به دلیل نزدیکی به محل اقامت ما باشگاهی هماهنگ شد که در آن زمان در رتبه چهاردهم لیگ بود. در جریان بازدید برای مدیران باشگاهی همراه من خیلی جالب بود که باشگاهی که در رده چهاردهم لیگ قرار داشت هفت زمین تمرین اختصاصی فوتبال و 65 نفر کادر فنی مربیگری فوتبال داشت و آن روز که ما برای بازدید بدون هماهنگی به آنجا رفتیم، تمام ردههای سنی در آن زمینها در حال تمرین بودند. شما یکی از بهترین باشگاههای ما را در تهران بگویید که نصف آن شرایط و امکانات وبرنامهریزی را داشته باشند. کشورهایی مانند ژاپن و کره از زمانی که واقعاً ساختارهای حرفهای را به معنی واقعی پذیرفتند و حرکت کردند، در تمام دورههای جام جهانی حاضر بودند و ما برای اینکه در جام جهانی حضور پیدا کنیم، باید گلخانهای عمل کنیم. عملکرد آنها در باشگاهها چه در بحث سهم مدیریت در فیفا و کنفدراسیون و چه در بحث پرورش بازیکن یک بازوی قوی برای فدراسیونهای کشورشان است. رقابتهای بازیکنان به گونهای است که فدراسیونها را قادر میسازد در سطح ملی حتی دو تیم داشته باشند. اما ما چه کردهایم. ما هنوز نمیدانیم که امر باشگاهداری مانند امر تولید، یک بحث تخصصی است. کسی که وارد این مقوله میشود باید از قابلیتهای مدیریتی متناسب برخوردار باشد در غیر این صورت وضعیت روزبهروز بدتر میشود.