به «مدارس ویژه» نیازمندیم
آسیبشناسی نظام آموزشی کشور در گفتوگو با فخرالسادات موسوینسب
فخرالسادات موسوینسب میگوید: برای تقویت نظام آموزش و پرورش پیش از هر چیز لازم است آموزگاران و معلمان که در صف نخست فعالیت آموزشی هستند تقویت شوند. نظام پاداش و شایستهسالاری میتواند انگیزه و خلاقیت آموزگاران را افزایش دهد و بازده علمی آنان را چند برابر کند. آگاهی افکار عمومی از نقش معلم و بازتعریف جایگاه و شأن آنان در جامعه میتواند یکی دیگر از این اقدامات باشد.
به کشورهای بسیاری سفر کرده تا از نزدیک با نظام آموزشی آنها آشنا شود. بیش از 50 سال در خدمت آموزش و پرورش کشور بوده و 10 سال هم مدیریت یکی از مدارس غیردولتی موفق تهران را بر عهده داشته است. فخرالسادات موسوینسب در تبیین آسیبهای نظام آموزشی کشور میگوید مدرکگرایی و تمرکز بر تحصیل محض، شیوههای آموزشی را تحت تاثیر قرار داده و آن را ناکارآمد کرده است. میگوید سیاستگذاری آموزشی در کشور با نیازهای فرد و جامعه منطبق نیست، به همین دلیل دانشآموزان را برای زندگی فردی و اجتماعی موثر و باکیفیت آماده نمیکند. عدم انطباق محتوای کتابهای درسی با نیازهای جامعه، ناکارآمدی نظام ارزشیابی، ناکافی بودن زمان آموزش در مدارس و ناآگاهی خانوادهها را از موانع اصلی توسعهنیافتگی آموزش و پرورش در کشور میداند و میگوید تا زمانی که شأن و جایگاه آموزگاران در جامعه بازتعریف و معیشت آنان بهدرستی تامین نشود نمیتوان انتظار تغییر چشمگیری در نظام آموزشی داشت. راهاندازی «مدارس ویژه» بهعنوان طرح پایلوت برای اجرای روشهای آموزشی نوین را راهکاری برای خروج از بحران آموزش در کشور میداند و میگوید: این مدارس میتوانند در توسعه و تصحیح نظام آموزشی کشور نقش محوری ایفا کنند.
♦♦♦
گزارش توسعه جهانی 2018 میگوید آموزش بر تحصیل اولویت دارد. در این گزارش آمده که گرچه در اغلب کشورها برای توسعه آموزش سرمایهگذاری صورت گرفته اما دانشآموزان بدون مهارتها و دانش کیفی از مدارس فارغالتحصیل میشوند. در ایران این وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این اولویت در نظام آموزشی ایران لحاظ شده است؟
نظام آموزشی ایران در دورههای ابتدایی و متوسطه برای دستیابی به دانشگاه شکل گرفته است. حتی طراحان نظام آموزشی چنین قصدی نداشتهاند ولی از آنجا که مدرکگرایی از یک طرف و دستیابی به تحصیل در رشتههای خاص از طرف دیگر هدف اکثر دانشآموزان شده، روشهای آموزشی تحت تاثیر این گرایش شکل گرفتهاند. مثلاً از آنجا که در کنکورهای ورودی دانشگاهها از تستهای چندجوابی استفاده میشود، نظام آموزشی بر مبنای تستزنی و حفظ مواد آموزشی سازمان یافته است. حتی آموزش در دبستانها نیز از این گرایش بینصیب نمانده است. علاوه بر این، رشد استعدادها، مهارتها، خلاقیتها و همچنین اخلاقیات که هدف آموزش نوین است، کاربرد ضعیفی در ایران دارد، زیرا شغلیابی عمدتاً بر اساس شایستگی نیست که مهارت و استعداد و خلاقیت مزیت باشد. بنابراین نظام آموزشی دنبالهرو نظامهای دیگری است که تصحیح نظام آموزشی بدون توجه به آن نظامها راه بهجای مطلوب نمیبرد. نکته دیگر آنکه نظام آموزشیای در خدمت توسعه قرار میگیرد که رویکرد توسعهای داشته باشد. در کشورهای پیشرفته تلاش میشود در تهیه محتوای درسی، برنامهریزی، گزینش آموزگاران و حتی سیستم مدیریتی مدارس این رویکرد در نظر گرفته شود. به همین دلیل آموزش مهارتها و دانش کاربردی، همینطور توانایی حل مساله، تفکر خلاق، ایدهپردازی و نوآوری و تقویت آن در دانشآموزان در اولویت نظام آموزشی است. متاسفانه به همان دلایلی که در بالا ذکر شد نظام آموزشی کشور چنین اولویتهایی را در دستور کار خود ندارد و اساساً به دنبال پرورش نیروی انسانی که در خدمت توسعه باشد نیست. به همین دلیل سرمایهگذاری مالی و انسانی که در بخش آموزش صورت میگیرد- و خود ناکافی است- خروجی موثری هم ندارد.
مغفول واقع شدن آموزش در کشور را ناشی از چه عواملی میدانید؟ آیا سیاستگذاری در این زمینه نقص دارد؟ یا مدارس و معلمان از اهمیت این امر غافل هستند؟
سیاستگذاریهای آموزشی در کشور بهصورت کامل با نیازهای فردی و جامعه منطبق نیست، به همین دلیل دانشآموزان را برای زندگی فردی و اجتماعی آماده نمیکند. فضای آموزش بهگونهای است که دانشآموز و معلم هر دو برای اتمام برنامه درسی ارائهشده تلاش میکنند و در نهایت هم برایشان مهم است که دانشآموز نمره قابل قبولی بگیرد. آن نمره هم عمدتاً در دبستانها در محدوده «خیلی خوب» است که والدین را راضی کند. به همین دلیل نمرات به دست آمده نشانه کاملی از تواناییهای دانشآموزان نیست. در مدارس بیشتر بر محفوظات بدون درک مفاهیم تاکید میشود. سیستم تدریس اغلب یکسویه و با سخنرانی معلم است و بچهها در جستوجو، تحقیق، آزمایش و مشارکت در فرآیند تدریس و تعلیم نقش کمرنگی دارند. تجهیزات، امکانات و لوازم آموزشی و فضاهایی مانند کتابخانه، کارگاه و آزمایشگاه بهویژه در مدارس دولتی اغلب ناکافی است. فرصتی برای بروز و ظهور و شناسایی استعدادها فراهم نمیشود. علاوه بر این همه، فضای آموزش هم شاد و پرنشاط و پویا نیست. همه این عوامل دست به دست هم میدهند و سبب میشوند آموختههای دانشآموزان به محتوای کتابهای درسی محدود و بهزودی فراموش شود. به همین دلیل با حجم زیادی از فارغالتحصیلانی مواجهیم که از سادهترین مهارتها برای زندگی باکیفیت، کسب مشاغل و حتی ارتباطات اجتماعی موثر بیبهرهاند.
گفته میشود نظام آموزشی ایران مانند بسیاری از کشورهای در حال توسعه نمرهمحور و معدلمحور است. این کمیتگرایی چه لطمهای به کیفیت آموزش وارد کرده است؟ و آیا نظام ارزیابی کیفی در دبستانها توانسته است این مشکل را حل کند؟
ارزشیابی کیفی که در برنامهها لحاظ شده، میتوانست تواناییها و قابلیتهای دانشآموز را بهخوبی نشان دهد، به شرطی که مجریان برنامه (معلم و مدیر) این سنجش را بهخوبی بشناسند. در حالی که در مدارس ابتدایی این روش نتوانسته است نتیجه مطلوبی را که مورد نظر بود به دست بیاورد. البته عوامل دیگر نیز تاثیرگذار بوده است. ارزشیابی کیفی در صورتی میتواند موفق باشد که معلمها و دبیران زمان کافی، ابزار لازم و کارگاههای مورد نیاز را در اختیار داشته باشند و برای بهرهگیری از آنان در ارتباط با آموزش دانشآموزان، دانش و مهارتهای مورد نیاز را هم قبلاً کسب کرده باشند. به عبارت دیگر زمانی که مدیر و معلم مدرسه ابزار و زمان کافی برای ارزیابی در اختیار ندارد، این نوع ارزیابی بهنوعی ارزیابی نظری و بدون ارتباط کافی با تواناییهای دانشآموز تبدیل میشود. از طرف دیگر ناآگاهی والدین نسبت به این شیوه ارزیابی، کار سیستم آموزشی را با مشکل مواجه میکند زیرا آنها بیشتر به دنبال نمرات بسیار بالا مانند 19 و 20 هستند تا فرزند خود را با دیگر دانشآموزان مقایسه کنند و در نهایت کسب این نمره در آنها رضایت خاطر ایجاد میکند. اگر والدین به اهداف آموزشی که رشد مهارتها، استعدادها و خلاقیتهاست باور پیدا کنند و نقش آن را در زندگی فرزندانشان موثر بدانند، احتمالاً با سیستم آموزشی بیشتر همکاری خواهند کرد.
محتوای کتابهای درسی چطور؟ دروس تا چه اندازه آموزشمحور است و به پرورش مهارتها، استعدادها و خلاقیتهای افراد کمک میکند؟
کتابهای تدوینشده در سطح دبستان در سالهای اخیر تنظیم نسبتاً خوبی داشته است ولی بدون اشکال هم نیست. مثلاً، کتابی که در شمال تهران تدریس میشود، نمیتواند در دورترین نقطه شهر یا کشور مورد تدریس قرار گیرد؛ زیرا دانشآموزان مناطق مختلف نیازهای متفاوت دارند و زمانی که برای آموزش صرف میکنند کاملاً با یکدیگر متفاوت است. بنابراین نمیتوان تمامی دانشآموزان کشور را از نظر الگوهای آموزشی در یک قاب قرار داد. بلکه باید آموزش بر اساس نیازهای فرهنگی-جغرافیایی و... تنظیم شود.
از طرف دیگر زمانبندی برای تدریس کتابهای درسی برای معلم فرصت کافی باقی نمیگذارد تا دانشآموز را از طریق جستوجوگری به دنبال پیدا کردن مفاهیم هدایت کند. به عبارت دیگر نقش معلم در تدریس، پاسخ مستقیم به سوالات دانشآموزان نیست بلکه او باید دانشآموز را برای پیدا کردن پاسخ به چالش بکشد. معمولاً این امر زمانبر است و در محدوده برنامههای آموزش پیشبینیشده این امکان برای معلم فراهم نیست، حتی اگر معلم دانش و مهارت کافی برای پیدا کردن اینگونه آموزش را داشته باشد.
مدارس دولتی کشور همواره از کمبود بودجه و امکانات برای ارتقای کیفی آموزش گلایه دارند. این در حالی است که گزارش جهانی توسعه میگوید تجهیز سختافزاری مدارس کمک زیادی به توسعه آموزش نمیکند. نقش بودجه و امکانات آموزشی را در ارتقای کیفیت آموزش چه اندازه میدانید؟
مدارس دولتی ما در مقایسه با مدارس خصوصی مشکلات بیشتری دارند زیرا از یک طرف بودجه کمتری دارند و والدین، خود را برای کمک به مدارس آماده نمیبینند و از طرف دیگر معمولاً زمان کوتاهتری را صرف آموزش میکنند. علاوه بر دو عامل فوق، معلمهای مدارس دولتی تحت مراقبت کیفی ضعیفتری هستند. در حالی که در مدارس خصوصی، والدین خود عامل مهمی در ارتقای کیفیت آموزشی هستند زیرا مراجعه بیشتری به مدارس دارند و انتظارات و مطالبات خود را مطرح میکنند. اما این نکته را هم به خاطر داشته باشید که هزینهای که دولت صرف مدارس دولتی میکند شاید بیشتر از برخی از مدارس خصوصی باشد ولی به طریق غیراقتصادیتری صرف میشود. تجهیز سختافزار بخشی از تامین نیاز مدارس است. مهم آنکه تخصص و نیروی انسانی مناسب برای بهرهگیری از آنان در دسترس نیست، علاوه بر آنکه زمان آزاد برای رشد استعدادها در مدارس دولتی بهخصوص در شهرهای بزرگ بسیار کمتر از مدارس خصوصی است. نباید فراموش کرد که بسیاری از نخبهها از مدارس دولتی فارغالتحصیل میشوند ولی باید توجه کرد که متوسط آموزش در مدارس خصوصی که آشنا به روشهای مدرن هستند، بسیار بالاتر از متوسط آموزش در مدارس دولتی است.
آیا مدارس غیردولتی که با مشکلات مالی و نیروی انسانی کمتری روبهرو هستند توانستهاند دانشآموزان مستعد و ماهرتری پرورش بدهند؟
در مدارس غیردولتی دانشآموزان چند امتیاز بیشتر از دولتیها دارند. از یک طرف تعداد آنان در کلاسها کمتر است و از طرف دیگر معمولاً وقت بیشتری را در مدرسه میگذرانند. بهعلاوه نیروهای متخصصتری در اینگونه مدارس مشغول به کارند.
برداشت من که اداره چنین مدرسهای را برای بیش از 10 سال به عهده داشتهام، این است که تواناییهای دانشآموزان در مدارس غیردولتی بیشتر رشد میکند.
یکی از اقداماتی که برای ارتقای کیفیت آموزش در مدارس صورت گرفت «هوشمندسازی مدارس» بود که سعی در تجهیز مدارس با فناوریهای نوین داشت. به نظر شما این برنامه تا چه اندازه در ارتقای کیفیت آموزش در مدارس موثر بود؟
در دنیای مدرن نمیتوان نقش بهکارگیری ابزارهای نوین چون کامپیوتر و ابزارهای هوشمند را نادیده گرفت. زیرا اغلب کودکان قبل از ورود به مدرسه با کارکرد این ابزار- حداقل با تلفن همراه- آشنا هستند. ولی بهرهگیری از این وسایل عموماً در مسیر درست هدایت نشده است. آنچه باید انجام شود آن است که راه استفاده صحیح از این ابزار را به دانشآموزان بیاموزیم، ولی من شخصاً با اینکه بهصورت کامل دبستانها با ابزار هوشمند اداره شوند موافق نیستم، زیرا یادگیری در دبستان باید با بازی، جستوجوگری و تمرین در مهارتهای دستی و بدنی همراه باشد. اگر از کامپیوتر استفاده میکنند راه جستوجو برای پیدا کردن سوالات و مقایسه یافتهها در مناطق مختلف را تمرین کنند و آن هم باید محدود به زمانهای مشخص باشد. متاسفانه استفاده از این ابزار، نقش مطالعه و کتابخوانی را بسیار کمرنگ کرده که در بلندمدت زیانآور است. کارشناسان و برنامهریزان آموزش ابتدایی بهتر است برای بهرهگیری از ابزارهای هوشمند، الگوهایی طراحی کنند که قابلیتهای دانشآموزان را بهصورت متعادلی رشد دهد.
گزارش توسعه جهانی میگوید یکی از مهمترین راهکارها برای ارتقای کیفیت آموزش، انگیزهبخشی به معلمان است. آیا معلمان و دبیران ما برای چنین مشارکت فعالی انگیزه دارند؟ چه تدابیری میتواند این انگیزهها را بالا ببرد؟
یکی از عوامل کندکننده رشد معلمان از نظر تخصصی، بیانگیزه بودن در محیط زندگی و مدرسه است. در کشورهای توسعهیافته زندگی معلمان بهگونهای تامین میشود که نیازی به کار دوم ندارند بنابراین میتوانند زمان کافی به مطالعه و جستوجوگری اختصاص دهند تا حضور موثرتری در کلاس داشته باشند. معلمان ما- بهخصوص در شهرهای بزرگ- قبل از پایان زنگ مدارس در فکر رسیدن به کار بعدی هستند، در حالی که ممکن است بسیار عاشقانه کار خود را دوست داشته باشند. اگر کارکرد معلمان را با کارمندان بسیاری از ادارات مقایسه کنیم، دبیران و معلمان مدارس واقعاً در تمام ساعاتی که تعهد دارند مشغول کار هستند. به عبارت دیگر کمکاری در این حرفه بسیار نادر است، در حالی که در ادارات دیگر کمکاری امری عادیتر و پذیرفتهشدهتر است. در مقابل متوسط حقوق معلمان، کمتر از حقوق متوسط بسیاری از کارمندان ارگانهای دولتی است. در هر حال برای تقویت نظام آموزش و پرورش پیش از هر چیز لازم است آموزگاران و معلمان که در صف نخست فعالیت آموزشی هستند تقویت شوند. نظام پاداش و شایستهسالاری میتواند انگیزه و خلاقیت آموزگاران را افزایش دهد و بازده علمی آنان را چند برابر کند. برای ایجاد انگیزه در معلمان میتوان اقدامات متعددی انجام داد. آگاهی افکار عمومی از نقش معلم و بازتعریف جایگاه و شأن آنان در جامعه میتواند یکی از این اقدامات باشد. متاسفانه قدردانی از معلمان و ارزشگذاری به منزلت آنان فقط به مناسبتهای خاص محدود شده و بیش از آنکه تاثیرگذار باشد نمایشی است. در عمل احترام به آنان در جامعه و اولویت در بهرهگیری از خدمات عمومی میتواند مفید و موثر باشد. آموزش و بازآموزی معلمان هم اهمیت بسیار زیادی دارد. مسافرتهای تفریحی- آموزشی و پررنگ کردن حضور آنان در مجامع فرهنگی و غیره میتواند تاثیری مهم داشته باشد.
در رسیدن به ایدهآل آموزش بهجای تحصیل، خانوادهها چه نقش و جایگاهی دارند؟
حضور والدین در مدارس چند وجه متفاوت دارد. از یک طرف آنها موجب پیگیری وضعیت آموزشی فرزندانشان میشوند که اگر با هدفهای نوین آموزش هماهنگ باشد کمک زیادی به مدیریت مدرسه و ارتقای کیفیت آموزش میکند. ولی متاسفانه اکثر والدین خواستههای نهفته خود را در فرزندانشان میبینند و به تواناییهای فرزندان خود توجه نمیکنند و این امر علاوه بر منحرف کردن دانشآموزان از مسیر رشد استعدادها، آنان را به مسیر خودخواسته والدین هدایت میکند که موجب کاهش شدید بهرهوری دانشآموزان میشود. نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که آموزش به مدارس محدود نمیشود. بخش عمدهای از زمان بچهها در خانه سپری میشود و خانوادهها در این زمان میتوانند نقش موثری در آموزش مهارتها و پرورش استعدادهای فرزندانشان داشته باشند. متاسفانه این زمانی است که اغلب به بهرهوری مناسب منجر نمیشود. والدین مدارس را متولی اصلی آموزش میدانند و از این فرصت غافل میشوند. در خانه هم بر آموزههای مدرسه و کتابهای درسی و محفوظات تاکید گذاشته میشود و والدین بیشتر نگران نمره فرزندان و معدل و نتایج پایان سال هستند. بدین ترتیب فرصت مغتنمی از دست میرود و آموزش به همان نظام سنتی و البته ناکامل محدود میماند.
به نظر میرسد ضعف نظام آموزشی و ناتوانی آن در پرورش افراد مستعد و باکیفیت مدتهاست صدای کارشناسان و منتقدان را درآورده است. اگر اصلاحی صورت نمیگیرد مانع را در چه میبینید؟
اگر چهار رکن آموزش، سیاستگذاری، محتوای درسی، خانواده و گروه اجرا، با یکدیگر هماهنگ نباشند، یادگیری مطلوب در یادگیرنده نخواهیم داشت. آموزش در کشور ما با آرمانهای جدید یعنی رشد استعدادها، مهارتها و خلاقیتها فاصله دارد. برای تصحیح نمیتوان اجرای سیستم آموزشی را به یکباره تغییر داد. زیرا در تدوین هدفهای کلان مشکل جدی نداریم ولی در اجرای آنان و نرسیدن به هدفها با مشکل مواجه هستیم. بنابراین پیشنهاد میشود که در هر منطقه آموزشی در سراسر کشور «مدارس ویژه» به وجود آیند. این مدارس میتوانند روشهای آموزشی مناسب را پیاده کنند. تا دستیابی به اهداف -که در سیستم ما هم نسبتاً مناسب است- امکانپذیر باشد. این مدارس میتوانند کارگاه مناسبی برای آموزش ضمن خدمت معلمان و مدیران سایر مدارس باشند. بودجه این مدارس را هم دولت باید تامین کند زیرا آنها نقش کارگاههای آموزش به دیگر مدارس را دارند. معلمان «مدارس ویژه» باید آموزش خاص و منطبق با اصول و روشهای آموزش نوین ببینند و مدیران این مدارس باید مسلط به روشهای نوین آموزش باشند. این مدارس میتوانند نقش محوری در توسعه و تصحیح نظام آموزشی کشور ایفا کنند.