مرگی آمیخته با اعتراض
سعید معیدفر ریشههای افزایش نرخ خودکشی در تهران را بررسی کرد
با وجودی که ایران در زمره کشورهای با نرخ پایین خودکشی در جهان محسوب میشود، اما بر اساس اطلاع اخیر سایت ثبت احوال کشور، آمار خودکشی موفق سال 95 در تهران با افزایش حدوداً دو برابری نسبت به سال 94 همراه بوده است.
با وجودی که ایران در زمره کشورهای با نرخ پایین خودکشی در جهان محسوب میشود، اما بر اساس اطلاع اخیر سایت ثبت احوال کشور، آمار خودکشی موفق سال 95 در تهران با افزایش حدوداً دو برابری نسبت به سال 94 همراه بوده است. بهطوریکه در سال گذشته 41 نفر در تهران خودکشی کردهاند که 31 نفر از آنها مرد و 10 نفر زن بودهاند اما آمارهای سال 94 حکایت از خودکشی 22 نفر دارد که از این میان تنها دو نفر زن بودهاند. سعید معیدفر، جامعهشناس و استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در گفتوگو با «تجارت فردا» پدیده افزایش خودکشی در تهران را چندعاملی دانسته و از زوایای مختلف فردی، اجتماعی و اقتصادی به آن مینگرد.
* * *
بر اساس آمارهای ثبتشده در اداره ثبتاحوال استان تهران در سال 95، آمار خودکشیهای موفق در تهران دو برابر شدهاست. برای افزایش دوبرابری خودکشی چه عواملی را باید تاثیرگذار دانست؟
خودکشی پدیدهای کاملاً فردی است. یک شخص نهایتاً تصمیم میگیرد که به زندگی خود خاتمه دهد و ظاهراً یک انتخاب شخصی و فردی است اما این پدیده که پیش از این در حوزه روانشناسی تحلیل و ارزیابی میشد، بعدها از سوی جامعهشناسان مورد توجه قرار گرفت و با ارزیابی روندهای وقوع خودکشی و تعداد آنها جامعهشناسان به این نتیجه رسیدند که اگرچه خودکشی یک تصمیم فردی است اما با تغییرات و کاهش یا افزایش میزان آن در دورههای زمانی مختلف و در جوامع مختلف، به نظر میرسد اتفاقاً بیشتر یک پدیده اجتماعی است تا یک پدیده فردی؛ یعنی اگر میزان خودکشی را در زمانهای مختلف و در مکانهای مختلف با هم مقایسه کنیم، میبینیم که تغییرات آن ناشی از تغییرات اجتماعی و اقتصادی است نه الزاماً تصمیمگیریهای فردی. به عبارت دیگر فرد اگرچه در عمل، خود برای خودکشی تصمیم میگیرد اما از نظر جامعهشناسان فرد یک موجود اجتماعی است که در عمل در ارتباط با جامعه تصمیم میگیرد و از بدو تولد در جامعه و نهادهای اجتماعی زندگی میکند و خود، اهداف و شخصیتش را مرهون جامعه و گروههایی که در آن شکل گرفته میداند؛ بنابراین به میزانی که پیوندهای او با جامعه و گروههای اجتماعی و موفقیتهای او در راستای اهداف جامعه تغییر کند، به همان میزان هم انگیزههای فردی او برای بقا یا برعکس برای پایاندادن به زندگی کاهش یا افزایش مییابد. این یک بحث جدی است که ادله فراوانی برای آن وجود دارد و در جامعه ایران نیز قابل رویت است. اگر آمار خودکشی را در سالهای بعد از انقلاب مثلاً در سال 1360 با آمار خودکشی در سال 1394 مقایسه کنیم؛ به نتایجی میرسیم که کاملاً جامعهشناختی و اجتماعی است. برای مثال آمارها میگوید سال 60 تعداد خودکشی در کشور ما حدود 150 تا 160 مورد بوده است ولی مثلاً سال 94 این گزارشهای خودکشی به بالای چهار هزار مورد رسیده است. این چهار هزار مورد خودکشیهای موفق بوده است. این اطلاعات حاکی از آن است که در فاصله این سالها در حالی که جمعیت ایران دو برابر شده، موارد خودکشی ۲۵ برابر شده است. این نشان میدهد در این سالها اتفاقاتی رخ داده است. در سالهای نخست بعد از انقلاب در شرایطی بودیم که انگیزههای افراد برای خودکشی پایین بوده اما الان در شرایطی هستیم که انگیزههای افراد برای خودکشی بالا رفته است و حساسیت جامعه زیادتر شده است.
در سالهای پس از دهه 60 چه اتفاقاتی افتاد که با افزایش چندینبرابری نرخ خودکشی در جامعه ایران مواجه شدیم؟
اگرچه بسیاری میگویند هنوز از برخی کشورهای دیگر به لحاظ آمار خودکشی فاصله داریم اما نرخ رشد خودکشی در جامعه ایران اهمیت دارد و لازم است به آن توجه شود؛ چون این نرخ بهمراتب بیشتر از کشورهایی است که میزان خودکشی در آنها بالاتر از جامعه ما اعلام میشود. قاعدتاً اگر خوب نگاه کنیم، در سالهای نخستین بعد از انقلاب، جامعه ایران جامعهای بود که آدمها در آن احساس پیوند بیشتری با هم داشتند. شرایط همبستگی اجتماعی در جامعه ما در آن دوران قویتر از امروز بوده است. ممکن است جامعه در دوران جنگ به لحاظ اقتصادی شرایط دشوارتری را تجربه کرده باشد اما آنچه اهمیت دارد این است که میزان تعاملات افراد و پیوندهای آنها با یکدیگر و حمایت آنها از یکدیگر بسیار بسیار بالاتر از این بوده است و برعکس ما امروز در شرایطی هستیم که متاسفانه پیوندهای اجتماعی سست شده، همبستگی اجتماعی کاهش یافته و افراد بیشتر از جامعه و اجتماع جدا شدهاند. جامعهشناسان میگویند به میزان اینکه آدمها احساس میکنند در اجتماع نقشی ندارند یا آدمهای مفیدی نیستند یا کسی به آنها توجه ندارد و طرد شدهاند و در نظر گرفته نمیشوند، به همان میزان هم احساس پوچی میکنند و به همان میزان احساس میکنند که برای حیات انگیزهای ندارند؛ برعکس به میزانی که آدمها احساس میکنند در جامعه مفیدند و دیگران از آنها حمایت میکنند و با دیگران تعامل دارند و در جامعه شور اجتماعی و نشاط وجود دارد و آدمها بهطور دائم نگران یکدیگر هستند، انگیزههای بقا افزایش مییابند.
در روزهای اخیر نرخ خودکشی شهر تهران در سال 95 اعلام شدهاست و هنوز آمار دقیقی از نرخ خودکشی کل کشور در دست نیست. بر این اساس ما فعلاً میتوانیم درباره ریشههای افزایش خودکشی در تهران صحبت کنیم، شما در پژوهشهای قبلی خود علل خودکشی و بحرانهای اجتماعی در مناطق کمتر توسعهیافته کشور را مطرح کرده بودید، اینکه جوانان این مناطق با وجود افزایش اطلاعات و آگاهی اما قدرت عرض اندام در جامعه را ندارند و بیش از پیش در معرض بحرانهای این چنین قرار دارند. این در حالی است که بهتازگی این ناکامی را در جوانان تهران هم شاهد هستیم. در این باره چه نظری دارید؟
به هر حال میدانیم در مناطق کمتر توسعهیافته کشور با وجود اینکه جوانان با افزایش اطلاعات و آگاهی، پتانسیل بالاتری نسبت به گذشته دارند اما برای حضور در فضای جامعه و ابراز شایستگی و توانمندیهای خود، فضای لازم را در اختیار ندارند. البته این آسیب به شکل کلی در شهرها هم دیده میشود اما به هر حال در مناطق دورافتاده، این شرایط متفاوتتر است. به همین دلیل در برخی استانها نظیر ایلام و کرمانشاه، آمار آسیبهای اجتماعی از قبیل خودکشی، میانگین بالاتری دارد. در عین حال این مساله نباید ما را از یک واقعیت مهم غافل کند. فقط بخشی از آسیبهای اجتماعی دراین مناطق را مساله خودکشی تشکیل میدهد. به همان دلایلی که ذکر شد، در برخی استانها متاسفانه زنان و جوانان به دلایل مختلف دچار ضعف روحی و معضل افسردگی میشوند. معمولاً افراد در این شرایط یا همان مساله «ناکامی» که شما به آن اشاره داشتید، ممکن است تصمیمات مختلفی بگیرند. برخی به موقع از سوی خود یا اطرافیان، از این مهلکه نجات داده میشوند اما در مورد سایرین، انواع آسیبهای اجتماعی بروز میکند؛ از اعتیاد و طلاق گرفته تا خودکشی. به هر حال، شرایط در شهرهای بزرگ کمی بهتر است. چون بحران خودکشی بیشتر در میان جوانان بروز میکند، در شهرها پدران و مادران تحت تاثیر فضای اجتماعی و بهبود وضعیت اطلاعرسانی و دسترسی بیشتر به رسانهها، فضای فکری فرزندان خود را بیشتر درک میکنند و در پارهای موارد به آنها نزدیک شدهاند اما در مناطق کمتر توسعهیافته به دلیل به وجود نیامدن چنین تغییراتی، بحرانهایی همانند خودکشی افزایش یافته است. در واقع در شهرهای بزرگ، در نظر گرفتن برخی حقوق برای فرزندان، امری بدیهی است. اگرچه برخی پدران و مادران از آن به عنوان فرزندسالاری نام میبرند اما ناگزیر به آن گردن نهادهاند. اما در برخی مناطق کمتر توسعهیافته، این دیدگاه وجود ندارد که نتیجه آن، افزایش تضاد و تنش میان والدین و فرزندان به ویژه دختران است که محدودیتهای بیشتری را تجربه میکنند.
بر اساس مستنداتی که از بیمارستانهای مناطق مرفهنشین تهران موجود است، شاید بتوان علل خودکشی در این مناطق را دقیقاً متفاوت با علل خودکشی در مناطق کمتر توسعهیافته ارزیابی کرد. به نظر میرسد گاهی فرد خودکشیکننده در شهرهای بزرگ از رفاه زیاد به پوچی رسیده و انگیزههای آسیب بهخود در او تقویت میشود، شما در اینباره چه نظری دارید؟
خودکشی، پدیده تکعاملی نیست و میتواند در شرایط مختلف میان گروههای مختلف اجتماعی بروز کند. مولفهای مانند احساس همبستگی میان آحاد جامعه و فعالیت افراد در جامعه بر اساس درک و همکاری مشترک، نوعی مفید بودن را شکل میدهد و فرد انسجام بیشتری میان خود و جامعه احساس میکند. این رضایتمندی، آسیبهای اجتماعی را کاهش میدهد. اما در حالت عکس این شرایط مطلوب، چالشهای افراد و جامعه افزایش مییابد، رضایت از همراهی جامعه از بین میرود، پیوندهای اجتماعی در سطوح خانوادگی، دوستی، شغلی، همدانشگاهی، همکلاسی و غیره کمتر میشود و خودکشی بالاتر میرود. پس این پدیده اتفاقاً میتواند در مناطق به قول شما مرفهنشین هم خود را نشان دهد. آنچه من درباره مناطق کمتر برخوردار گفتم، وجه دیگری از آسیب اجتماعی بود که کلانتر و گستردهتر است.
اشاره کردید که نمیتوان خودکشی را یک عامل فردی ارزیابی کرد و قطعاً عوامل اجتماعی و اقتصادی در کنار هم این تصمیم فردی را منجر میشوند. با این اوصاف و با درنظر گرفتن تحولات اقتصادی در سالهای اخیر که باعث ایجاد تغییر در پیوندهای اجتماعی شده است آیا این موضوع در روند صعودی میزان خودکشی تاثیرگذار بوده است؟
بدون شک چنین روندی باید بررسی شود اما قطعاً هرچه جلو رفتهایم، میزان گرایش به خودکشی بالاتر رفته و دلایل آن تا حد زیادی مشخص است. بخشی از این مشکلات ناشی از این است که با ورود به زندگی شهرنشینی، پیوندهای پیشین در جامعه ایران تا حد زیادی از دست رفته و سست شدهاند. اوایل انقلاب نیمی از جمعیت در روستاها زندگی میکرده و نیمی دیگر شهرنشین بودهاند. در حالحاضر نزدیک به ۸۰ درصد مردم شهرنشین هستند و حدود ۲۰ درصد روستانشین. طبیعی است که با این جابهجایی اجتماع انسانی از روستا به شهر به همان میزان پیوندهای پیشینی در قالب قوم، طایفه و قبیله یا پیوندهای خانوادگی بزرگ یا پیوندهای محلی که از گذشته به جا مانده بود، گسسته شده و افراد از آنها رها شده و در حاشیه شهرهای بزرگ قرار گرفتهاند که در آنها پیوندهای پیشین کارکردی ندارد و درنتیجه باید به جای آنها متناسب با زندگی شهرنشینی زمینههای پیوندهای اجتماعی در مراکز شهری تقویت شده باشند. این کار انجام نشده است؛ یعنی ما صرفاً در این مدت آن پیوندهای پیشین را با انجام مداخلاتی بابت برنامههای توسعهای و برنامههای اقتصادی و فنی از دست دادهایم. برای مثال سد احداث کردهایم و تغییرات اجتماعی ایجاد شده است و نهایتاً افراد را به مهاجرتهای گسترده از مکانهای اولیه به شهرها مجبور کردهایم. واضح است که پیوندهای پیشین سست شده است و همانطور که گفتم برنامهای برای تقویت پیوندهای اجتماعی در شهرها و کلانشهرها نداشتهایم. در نتیجه جمعیت شهرها گسترش یافته اما بیگانگی اجتماعی در شهرها هر روز بیشتر از گذشته شده است. شهرهای ما متاسفانه فاقد روابط محلی و منطقهای و فاقد پیوندهای افراد در قالب انجمنها، نهادها و گروههای اجتماعی جدید هستند؛ بنابراین آدمهای گسسته، فاقد پیوند و هویت جمعی بهشدت در معرض گسیختگی، بیگانگی و ازدستدادن حس بقا قرار خواهند گرفت. این یکی از مولفههایی بوده است که رخ داده و در برنامهریزیها به هیچوجه متوجه آن نبودهایم.
با درنظر گرفتن افزایش مشکلات اقتصادی، رکود و تورم در سالهای گذشته، آیا ممکن است این دلایل نیز در بروز موارد متعدد خودکشی موثر بوده باشد؟
متاسفانه در سالهای گذشته به دلیل سوءمدیریتهای فراوان، درگیر بحرانهای اقتصادی و رکود تورمی و مسائلی از این دست شدهایم که جمعیت جوان ما بهشدت در حال افزایش بوده و به سنی رسیده است که باید نقش اقتصادی و بهتبع آن نقش اجتماعی پیدا کند، از این گروه، داشتن حداقل نقش اقتصادی دریغ شده است. در حالحاضر میزان بیکاری در جامعه ایران بهشدت بالاست. بیکاری جوانان و فارغالتحصیلان بالاست. به همین دلیل نرخ خودکشی در میان جوانان بسیار بالاست. در حالحاضر بیشترین میزان خودکشی در فاصله سنی ۱۵ تا ۳۴سالهها رخ میدهد. این عدد بسیار چشمگیر است. متاسفانه اگر آن را با مساله اشتغال و رکود تورمی در سالهای گذشته انطباق دهیم، متوجه میشویم برای جوان امروز که فاقد کوچکترین نقش در اقتصاد یعنی شغل است (داشتن شغل علاوه بر اینکه یک بعد درآمدی دارد بعد دیگر هم دارد و آن این است که فرد احساس مفیدبودن میکند)، این مشکلات میتواند خودکشی و آسیبپذیریهای اجتماعی را در وی بالا ببرد. بخش دیگری از این پدیده ناشی از این مساله است که در جامعه ما با بالارفتن انتظارات یا به عبارتی انفجار انتظارات در نسلهای جدید و متاسفانه نبود پاسخگویی درست به آنها و ناتوانی در پاسخگویی به این تقاضاها، شکاف عمیقی میان انتظارات و واقعیتهای روزمره ایجاد شده است. یعنی آدمها حتی اگر یک زندگی معمولی هم داشته باشند، به دلیل انتظارات بسیار زیاد احساس ناکامی میکنند. بهطور معمول روانشناسان میگویند این شکاف میتواند موجب ناکامی و ناکامی میتواند موجب پرخاشگری شود و یکی از اشکال پرخاشگری هم پرخاش به خود است. وقتی کسی خودکشی میکند نسبت به خود خشونت روا میدارد.
بهتازگی مواردی از خودکشی در افراد دیده میشود که عضو گروههایی در تلگرام بودهاند. ارتباط شبکههای اجتماعی را با میزان خودکشی جوانان جامعه امروز ایران چگونه میبینید؟
بههیچوجه نمیتوان مولفه عضویت در شبکههای اجتماعی را درباره خودکشی مهم دانست. واقعیت این است؛ هنگامی که زمینه تعاملات اجتماعی و احساس همبستگی در جامعه کاهش یابد، این میتواند سببساز وقوع یک مشکل جدی شود. بنابراین اینگونه ارزیابی میکنم؛ در جامعهای که امکان دور هم جمعشدن افراد به حداقل رسیده است، امکان تعامل و پیوندهای اجتماعی و با هم بودنها و درگیرشدن در شور و نشاط اجتماعی کاهش یافته است، میل به همبستگی و پیوند، ممکن است افراد را به سطح پیوندهای مجازی سوق دهد. بنابراین شاید یکی از دلایلی که امروز در جامعه ما میل به تلگرام بسیار زیاد است، این است که امکان تعامل افراد در عرصه واقعی بسیار کم است. افراد نمیتوانند به مثابه افراد یک جامعه معمولی در قالب نهادها، انجمنها، گروههای محلی و دوستی یا حتی در محفلهای اجتماعی دور هم جمع شوند. الان حتی برگزاری کنسرت با موانع و مشکلاتی مواجه است، در حالی که کنسرت میتواند شور و نشاط اجتماعی ایجاد کند. بنابراین وقتی با هر زمینه نشاط و شور اجتماعی در جامعه ما مقابله و فرصتهای تعامل واقعی و پیوندهای اجتماعی بیرونی از افراد سلب میشود، آدمها درگیر پیوندهای مجازی میشوند اما نمیتوان گفت تلگرام یا فضای مجازی یا شبکههای اجتماعی علت وقوع خودکشی است.
به وجه اجتماعی و اقتصادی پدیده خودکشی اشاره کردید. چگونه باید با این مشکل مواجه شد و روند صعودی آن را متوقف کرد؟
خودکشی، جنبههای مختلفی دارد. هنگامی که خودکشی در مکانهای عمومی که افراد شاهد آن هستند رخ میدهد، عکسالعمل فرد نسبت به جامعه را نشان میدهد و نوعی اعتراض به شرایط موجود است. خودکشیهایی که در متروی تهران و اخیراً در بزرگراه رسالت انجام شده، یک مثال عینی است. فرد میخواهد نوعی نارضایتی در قبال شرایط خود یا حتی جامعه را بروز دهد. امروز کارکرد خویشاوندی دچار تغییراتی شده است و باید بپذیریم که دیگر قابل بازگشت به گذشته نیست. امروز افراد در گروههای دوستی و همکاری، بیش از ارتباط با خواهر یا برادر خود، فعال هستند. پس باید خانواده را با کارکردهای جدید آن بپذیریم. باید بتوان به نهادها، گروهها و انجمنهای اجتماعی، امکان فعالیت داد تا بتوانیم در جامعه مدرن امروزی زندگی کنیم. توجه به این گروهها از سوی سیاستگذاران میتواند راهحل مناسبی برای حل مشکلات خانوادهها باشد و البته مدیریت مشکلات اقتصادی و اجتماعی به عنوان یکی از عوامل خودکشی هم باید با سرعت به نقطه قابل قبولی برسد.