تاریخ انتشار:
پل رومر کیست و چه جایگاهی در اقتصاد جهان دارد؟
آقای تناقض
چند سال قبل، مجله «تایم» او را یکی از ۲۵ آمریکایی پرنفوذ نامید. از نظر مجله تایم در آن زمان، ایدههای این اقتصاددان ممکن بود تحولات عظیمی را در علم اقتصاد ایجاد کند. هرسال نام او در فهرست نهایی برنده جایزه نوبل اقتصاد قرار دارد، اما تاکنون هیچگاه این جایزه را نبرده است.
چند سال قبل، مجله «تایم» او را یکی از 25 آمریکایی پرنفوذ نامید. از نظر مجله تایم در آن زمان، ایدههای این اقتصاددان ممکن بود تحولات عظیمی را در علم اقتصاد ایجاد کند. هرسال نام او در فهرست نهایی برنده جایزه نوبل اقتصاد قرار دارد، اما تاکنون هیچگاه این جایزه را نبرده است. انتخاب اخیر او به عنوان اقتصاددان ارشد بانک جهانی، تعجب افراد بسیاری را برانگیخت. پس از آن مقاله «مشکلات اقتصاد کلان» و انتقاد از مقالات منتشرشده در زمینه رشد، سروصدای زیادی به پا کرد.
پل مایکل رومر، اقتصاددان و کارآفرین سیاستگذاری، استاد دانشگاه نیویورک و رئیس موسسه مدیریت شهری موسسه مارون، متولد 7 نوامبر 1955 است. موسسه مارون با همکاری نوآوران مدنی به بهبود مدیریت شهری و تعمیق درک زیربنایی شهرها کمک میکند. رومر همچنین موسس پروژه شهریسازی مدرسه کسبوکار دانشگاه نیویورک است. پروژه شهریسازی با انجام تحقیقات کاربردی مختلف باعث میشود تا سیاستگذاران در جهان توسعهیافته بتوانند از رشد سریع شهرها به منظور ایجاد فرصت اقتصادی و تحول اجتماعی سیستماتیک استفاده کنند.
پل فرزند روی رومر سیاستمدار برجسته اهل کلرادو است. همانند بسیاری از افراد جوان دیگر، پل نیز در جهتی متفاوت با خانواده موفق خود قدم برداشت و به تحصیل در ریاضیات، فیزیک و نجوم در دانشگاه مشغول شد. پژوهش در مقاطع عالی در رشته اقتصاد (ابتدا در MIT، سپس در دانشگاه کوئین و نهایتاً در دانشگاه شیکاگو) به دلیل نگرانیهای سیاسیای بود که پل در دوران جوانی خود با آنها درگیر بود. رساله دکترای رومر این پرسش را مطرح میکرد که چرا نرخ رشد در طول زمان افزایش مییابد. با وجود علاقه شدید به نجوم، این اقتصاددان هیچگاه کاری عملی را در این زمینه انجام نداده است. موضوعی که برای خود رومر نیز یک معما محسوب میشود.
پل رومر در سال 1977 مدرک کارشناسی خود را در رشته ریاضیات از دانشگاه شیکاگو اخذ کرده و در سال 1983 مقطع دکترای رشته اقتصاد دانشگاه شیکاگو را انتخاب کرد. در پاییز 2011، پل با پیوستن به دانشکده اقتصاد مدرسه کسبوکار اشترن دانشگاه نیویورک برنامه جدید موج شهریسازی را آغاز کرد، برنامهای که در حال حاضر موجب شده میلیونها نفر به شهرها روی بیاورند.
قبل از ورود به دانشگاه نیویورک، پل در مدرسه کسبوکار استنفورد به تدریس مشغول بود. در استنفورد بود که پل خط سیر کارآفرینانه را به منظور آغاز آپلیا (شرکت دانشبنیانی که برای افزایش تلاش دانشآموزان و فعالیت بیشتر کلاس اختصاص داده شد) در پیش گرفت. تا به امروز، دانشجویان بیش از یک میلیارد پاسخ به مسائل مختلف و تکلیفهای درسی را در وبسایت آپلیا به ثبت رساندهاند. قبل از استنفورد، پل در دانشکده اقتصاد دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، دانشگاه شیکاگو و دانشگاه روچستر نیز سابقه تدریس دارد. او استادیار دفتر ملی تحقیقات اقتصادی و همکار آکادمی علم و هنر آمریکاست. رومر همچنین به عنوان پژوهشگر مدعو در مرکز توسعه جهانی در واشنگتن و موسسه مکدونالد لوریه اتاوا حضور دارد. در سال 2002، او جایزه رکتنوالد را برای پژوهش روی نقش ایدهها در رشد اقتصادی پایدار از آن خود کرد. رومر، عضو هیاتامنای بنیاد کارنگی برای پیشرفت آموزش و همچنین عضو هیاتمدیره موسسه غیرانتفاعی ملی «جامعه راهحلها»ست که به منظور تقویت جوامع بشری و پایان دادن به بیخانمانی ایجاد شده است.
این اقتصاددان آمریکایی، به عنوان یکی از بنیانگذاران اصلی «تئوری جدید رشد» اثری عمیق و چشمگیر بر تفکر اقتصادی و سیاستگذاری مدرن گذاشته است. تئوری جدید رشد، نشان میدهد که رشد اقتصادی تنها با اضافه کردن نیروی کار به سرمایه بیشتر حاصل نمیشود. این تئوری بیان میکند که رشد اقتصادی با بهکارگیری ایدههای بهتر و جدید که همان پیشرفت فناوری است، حاصل میشود. از این رو تئوری جدید رشد، علم اقتصاد را از یک «علم ثروت» که بیانگر کمیابی و بازدههای نزولی به مقیاس است، به علمی که بیانگر پیشرفت ثابت و پتانسیلهای نامحدود است، تبدیل میکند. اندیشههای موجود در فرمولبندی رومر نتایج بزرگی را در پی دارند. قبل از مطرح شدن تئوری جدید رشد، اقتصاددانان به اهمیت و نقش اساسی تکنولوژی در رشد پی برده بودند، اما آنها نمیدانستند که به چه نحو میتوانند این تفکر را در تئوری اقتصاد وارد کنند. ابتکار رومر در مقالههای تکنیکی با عناوینی چون «بازدههای افزایشی و رشد بلندمدت» و همچنین «تغییر تکنولوژی درونزا» بیان شده است. این نوآوری عبارت است از یافتن روشهایی برای تشریح دقیق و موشکافانه نقش پیشرفتهای تکنولوژیک در رشد اقتصادی.
تفکرات رومر
در قرن حاضر، جمعیت شهری جهان بیش از هر زمان دیگری در تاریخ رشد داشته است. به دلیل اینکه جمعیت جهان در پایان قرن کنونی تثیبت خواهد شد، مردم شانسی دارند که هیچگاه تکرار نخواهد شد: ایجاد دهها و شاید صدها شهر جدید. این استارتآپها میتوانند موجب شتابگیری پیشرفت اجتماعی و اقتصادی شوند.
نظریههای اقتصادی موجود پیشنهاد میدهد که قحطی در کنار رشد جمعیت باید اوضاع را بدتر کند، اما در واقع زندگی با سرعت بیشتری در حال بهتر شدن است. پاسخ این پرسش شاید فناوریهای جدید باشند. همه این موضوع را میدانند. اما چرا فناوریهای جدید موجب افزایش سرعت رشد میشود؟ یکی از نگرشهای کلیدی به این موضوع، به خصوصیت ویژه ایدهها مربوط میشود. به دلیل اینکه ایدهها، رقابتی نبوده یا قابل اشتراک هستند، تعامل با افراد بیشتر موجب میشود تا همه پیشرفت کنند. بخشی از این مزایا به صورت اکتشاف و رشد سریعتر خود را نشان میدهد. پتانسیل به اشتراکگذاری ایدهها نهتنها توضیح میدهد که چرا نرخهای رشد سرعت گرفتهاند، بلکه به عنوان اثرات جانبی، به شرح این موضوع که چرا ما در شهرها در کنار بسیاری از مردم تشکیل گروههای بشری میدهیم کمک میکند. اخیراً، پل رومر بار دیگر به سوالات برانگیختهشده از نگرانیهای سیاسی بازگشته است: اگر ما میتوانیم فناوریها را به اشتراک بگذاریم، پس چرا اغلب اینگونه نمیشود؟ در سخنرانی TED، پل رومر این نکته دردناک را با تصویری تاثیرگذار از دانشآموزانی که زیر نور چراغهای شهری به انجام تکالیف خود مشغول
بودند، نشان داد. بیش از صد سال از فناوری تولید برق کمهزینه در منازل میگذرد. چرا بسیاری از مردم هنوز به این فناوری دسترسی ندارند؟
رومر معتقد است، با قوانین و نهادهای بهتر، کشورهای توسعهنیافته میتوانند مسیر رشد بهتر و متفاوتتری داشته باشند. در مدل او، کشور میزبان مسوولیت شهرهای دربست (charter city) را برای تبدیل به یک کشور توسعهیافتهتر بر عهده دارد، کشوری که اجازه ظهور حاکمیت قوانین جدید را میدهد. مردم میتوانند با دستان خود علیه این قوانین رای دهند. با این حال برخی معتقدند این ایده، صرفاً یک کپی از سیاستهای استعمارگرایانه کلاسیک است.
رومر به شدت روی این سوال فکر کرده و دریافت که دوری جستن از مفاهیم یکپارچه نظیر «نهادها» و به جای آن نگاه کردن به اجزای تعاملات اجتماعی قابل پیشبینی (قوانین) میتواند مفید باشد. قوانین بد میتواند فناوریهای ارزشمند را از کشورها دور نگه دارد. اما چرا بر این قوانین بد پافشاری میشود؟ چرا کشورهایی با قوانین بد از قوانین بهتری تبعیت نمیکنند که به واسطه آن امکان کپیبرداری از فناوریهای موجود فراهم میشود.
پل رومر دریافت که یک کار تئوری بسیار خوب از نگاهی دقیق به یک موضوع خاص حاصل میشود. قانون کلی این است که «پشت چراغقرمز بایست». در مرکز شهری مدرن، یک راهنمای بهتر برای رانندگان وجود دارد: «وارد تقاطع نشو، مگر اینکه بتوانی قبل از قرمز شدن چراغ، تقاطع را رد کنی.» با وجود ارزش این موضوع در جلوگیری از رسیدن به بنبست، «تقاطع را مسدود نکن» به ندرت به عنوان یک قانون محسوب میشود. در واقع این موضوع، یک اصل قابل پیشبینی در تعاملات اجتماعی نیست. قوانین این رفتار را حکم میکنند اما مقررات تا حد زیادی به هنجارهای افراد در تشخیص غلط و صحیح بستگی دارد. اکثر افراد احساس میکنند که در جایگاه صحیح قرار دارند و زمانی که چراغ سبز است وارد تقاطع میشوند. رومر معتقد است اکثر نوسانات مهم در نرخ پیشرفت بشر به پویایی قوانین بستگی دارد، که این موضوع نیز به پویایی هنجارها وابسته است. به دلیل اینکه هنجارهای ما اغلب از طریق فرآیند تعامل اجتماعی معین میشود، اغلب تمایل به ثبات دارند. از آنجا که این فرآیند انتقال اجتماعی به وسیله ترجیحات ما عمل میکند، خارج از آگاهی هوشیارانه، فشار اندکی برای تغییر هنجارهای ناکارآمد وجود دارد. یک
هنجار ناکارآمد (همانند حق ورود به تقاطع زمانی که چراغ سبز است، بدون توجه به ترافیک پیشرو) به ظاهر برای همیشه باقی خواهند ماند.
بسیاری از شالودهها و پیچیدگیهای پیشرفت اجتماعی از یکسو نتیجه عدم تطابق میان هنجارهای اجتماعی پایدار و از سوی دیگر، ترکیبی از تحول مداوم فناوریها و افزایش مقیاسهای تعاملات بشری است. زمانی که فناوری تغییر میکند و مقیاس تعاملات ما افزایش مییابد، به موازات آن قوانین نیز باید تغییر کنند اما هنجارهای اجتماعی پایدار میتوانند در جای خود باقی بمانند.
با این اوصاف، تعادلی پایدار در قوانین گاهی اوقات میتواند به وسیله تغییرات پیدرپی تاکید شود. استارتآپها به نظر یک مکانیسم حیاتی برای این پویایی هستند. برای مثال، کلایتون کریستنسن نشان داد که شرکتهای استارتآپی نسبت به شرکتهای موجود در آوردن فناوریهای جدید کارایی بسیار بیشتری دارند. آنها این کار را با توسعه هنجارهای جدید به عنوان بخشی از فرهنگ شرکتی جدید انجام میدهند. برای مثال، تارگت، استارتآپ اولیهای بود که دایتون-هادسون از آن برای توسعه هنجارهای جدیدی که از تخفیفهای خردهفروشی حمایت کنند، استفاده کردند. پنسیلوانیا که در ابتدا بخشی از قلمرو بریتانیا محسوب میشد به وسیله کینگ چارلز دوم و ویلیام پن برای توسعه هنجارهای جدید آزادی فردی و مقاومت مذهبی استفاده شد.
اکثر کارهای مهم رومر در زمینه رشد اقتصادی است. اقتصاددانان در مورد رشد بلندمدت، به طور گسترده در دهههای 1950 و 1960 تحقیق و پژوهش انجام دادند. برای مثال، مدل سولو-سوآن تقدم پیشرفت فناوری را در به حسابآوردن افزایش پایدار خروجی به ازای هر کارگر ارائه داد. پایاننامه دکترای رومر که با راهنمایی رابرت لوکاس انجام شد، ایجاد یک مدل ریاضی برای اقتصادهایی بود که در آنها تغییرات فناوری در نتیجه اقدامات عمدی مردم، نظیر تحقیق و توسعه بوده است. این پایاننامه منجر به انتشار دو مقاله سیاسی اقتصادی در سالهای 1986 و 1990 شد؛ مقالاتی که بعدها باعث آغاز نظریه رشد درونزا شد. رابرت سولو در سال 1996 به مجله Wired گفته بود: «پل یکتنه مطالعه رشد اقتصادی را به موضوع داغی تبدیل کرده است.»
رومر در جریان نشست سرمایهگذاران پرخطر (venture capitalist) در سال 2004 اعلام کرد «بحران یک چیز وحشتناک برای هدر دادن است.» جملهای که به شدت او را در اذهان عمومی معتبر کرد. با وجود اینکه رومر به سطوح رو به رشد سریع آموزش در کشورهای دیگر در مقایسه با آمریکا اشاره میکند، این نقلقول یک زنگ خطر برای اقتصاددانان و مشاورانی بود که به دنبال یک اقدام مثبت برای دوره رکود اقتصادی 2007 تا 2009 بودند. رومر تحت تاثیر مفهوم «سرمایهداری مردم» ارائهشده به وسیله جیمز آلباس بوده که یک حالت از تضمین درآمد ساده را نشان میدهد.
مهمترین مقالات رومر با عناوین «افزایش بازده و رشد بلندمدت (1986)»، «تغییرات تکنولوژیک درونزا (1990)»، «کالاهای جدید، نظریه قدیم و هزینههای رفاه محدودیتهای مبادلات تجاری (1994)»، «عامل جدید کالدور، ایدهها، موسسات، جمعیت و سرمایه انسانی»، «ترجیحات، وعدهها و سیاست برخورداری (1996)» و «چرخههای رشد (1998)» در نشریات معتبر بینالمللی به چاپ رسیده است.
ریاضیزدگی
ریاضیزدگی (Mathiness)، عنوانی است که پل رومر به سوءاستفاده از ریاضیات در تحلیلهای اقتصادی اطلاق کرده است. یک نویسنده متعهد به هنجارهای علمی باید از استدلالهای ریاضی برای شفافسازی تحلیلهای خود استفاده کند. از سوی دیگر، «ریاضیزدگی» به شفافسازی منتهی نشده بلکه منجر به گمراهی میشود. ریاضیزدگی در واقع یک پرده مبهم از معادلاتی است که در برنامه ایدئولوژیک تنظیمشده در فرضیات غیرواقعی پنهان شده است.
بر اساس اظهارات رومر، رشد اقتصادی زمانی اتفاق میافتد که مردم منابع را در اختیار داشته و آنها را در مسیرهایی بسیار ارزشمندتر مجدداً تنظیم کنند. یک استعاره خوب از تولید اقتصادی، از آشپزخانه میآید. برای ایجاد محصولات نهایی ارزشمند، ما مواد اولیه ارزان را طبق یک دستور پخت با یکدیگر مخلوط میکنیم. یک پختوپز میتواند از نظر تامین مواد اولیه محدود شود، و اکثر پختوپزها در اقتصاد با اثرات جانبی نامطلوبی همراه هستند. اگر رشد اقتصادی تنها با انجام یک نوع پخت بارها و بارها به دست آید، ما به تدریج با کمبود مواد خام مواجه شده و از سطوح غیرقابل قبول آلودگی و مشکلات رنج خواهیم برد. تاریخ به ما میگوید، رشد اقتصادی از دستورالعملهای بهتر نشات میگیرد نه از پختوپز بیشتر. دستور پختهای جدید به طور کلی اثرات جانبی نامطلوب کمتری ایجاد کرده و ارزش اقتصادی بیشتری به ازای هر واحد مواد خام تولید میکند. اگر دستورالعمل یا ایده جدیدی کشف نشود، هر تولید در نهایت به دلیل منابع محدود و اثرات جانبی نامطلوب، رشدی محدود خواهد داشت و هر تولیدی پتانسیل یافتن ایدهها و دستورالعملهای جدید را دستکم میگیرد. ما در درک اینکه چه تعداد ایده
برای کشف شدن باقی مانده است، به طور مداوم شکست میخوریم. احتمالات با هم جمع نمیشوند، در هم ضرب میشوند.
نخستین استفاده از این لغت در نشست سالانه اتحادیه اقتصاد آمریکا در ژانویه 2015 رخ داد. زمانی که پل رومر، مقاله خود را با عنوان «ریاضیزدگی در نظریه رشد اقتصادی» در امریکن اکونومیک ریویو منتشر کرد. ابداع کلمه «ریاضیزدگی» از همان الگویی تبعیت میکرد که واژه «حقیقتزدگی» به وسیله استیفن کولبرت کمدین مشهور ابداع شد. رومر هشدار داد که «ریاضیزدگی» در حال تحریف اقتصاد است: «ارائه یک مدل همانند انجام یک ترفند در بازی با کارت است. همه میدانند که تردستی وجود دارد. هیچ میلی برای آشکارساختن این تردستی وجود ندارد چراکه هیچکس آن را جدی نمیگیرد. شاید هنجارهای ما به زودی همانند این شعبدهبازی شود؛ به دور از ادب و حتی اخلاق خواهد بود که فاش کنید چگونه حقه یک نفر کار میکند.»
پل رومر در توضیح «ریاضیزدگی» به برخی کارهای ارائه شده به وسیله ادوارد پرسکات، رابرت لوکاس و کتاب سرمایه در قرن بیستویکم، نوشته توماس پیکتی، اشاره کرد و خواستار بازگشت به دقت علمی شد: «اقتصاددانان سهم مشترکی در این افتضاح به وجودآمده دارند. اگر ما بتوانیم اعتماد به دقت و شفافیتی را که ریاضیات به واژگان مشترک ما آورده است ادامه دهیم، پیشرفت دانش سریعتری را ایجاد خواهیم کرد.»
رومر از نام بردن افراد هراسی ندارد. زمانی که او در خصوص نظریه رشد و نه در خصوص نظریه چرخه کسبوکار صحبت میکند، اکثر افرادی که او دیوانه میخواند همان افرادی هستند که از دیدگاه کینزین نیز دیوانه هستند؛ رابرت لوکاس، اد پرسکات و دیوید کی لوین. البته رومر نام توماس پیکتی را هم به این فهرست اضافه کرده است. نمونههایی از ایرادهایی که رومر به واسطه «ریاضیزدگی» از برخی اقتصاددانان گرفته در ادامه آمده است:
1- پرسکات و مکگراتان (2010): رومر میگوید این مقاله شامل بخشی است که در آن نویسندگان برچسب مکان به آن دادهاند اما با هیچ معیار واقعی مکانی مطابقت ندارد.
2- بلدرین و لوین (2008): رومر این مقاله را به دلیل فرض اینکه انحصارگر میتواند گیرنده قیمت نیز باشد و همچنین برای استدلالهای غیرمنطقی (hand-wavey arguments) مورد انتقاد قرار داده است.
3- لوکاس (2009): این مقاله به دلیل استدلالهای غیرمنطقی و رد کردن این ایده که زمانی که مدلهای شناختهشدهای وجود دارند، سرمایهگذاری در فناوریهای تجسمی (کتاب، نقشهها و...) میتواند منبع رشد پایدار باشد، مورد انتقاد رومر قرار گرفت. رومر همچنین به برخی از خطاهای ریاضی در این مقاله اشاره کرده و ادعا میکند بازبینیکنندگان مقالات به ریاضیات توجه کافی ندارند.
4- لوکاس و مول (2014): رومر از این مقاله به شدت انتقاد کرده است. لوکاس و مول ادعا میکنند که این مدل، که در آن هیچ دانش جدیدی ایجاد نمیشود، «از لحاظ شهودی معادل» مدلهایی است که در آنها دانش جدید به آهستگی ظهور میکند. رومر نشان داد که درستی این ادعا بستگی به آن دارد که زمانی که محدودیتها دو برابر میشود شما چه ترتیبی را اتخاذ کنید. رومر این مشکل را به نویسندگان گوشزد کرد ولی آنها او را نادیده گرفته و مقاله را تغییری ندادند.
5- پیکتی و زوکمن (2014): رومر در تعریف پیکتی و زوکمن از پسانداز به مشکل شناختهشده «خالص در برابر ناخالص» اشاره میکند.
در مجموع، به نظر میرسد، این مجموعه انتقادها تقریباً نرم بوده است. استدلالهای غیرمنطقی، تعاریف نامفهوم، فرضیات بد و اشتباهات ریاضی چیزهای متفاوتی هستند. پس در وهله اول اینگونه به نظر میرسد که رومر در واقع درصدد نزاع با مقالات رقیب خود است. اما در واقع اینگونه نیست، رومر در تلاش برای بهبود فرهنگ نظریههای اقتصادی، دست کم در قلمرو اقتصاد کلان (رشد، چرخههای کسبوکار، نیروی کار کلان، مبادلات تجاری کلان و نظریه مالیات کلان) است. در این زمینههای کلان، مردم به ریاضیات بیشتر به عنوان ابزاری برای فرمدهی توضیح ایدهها نگاه میکنند تا وسیلهای برای پیشبینی کمی مشاهدات. ریاضیزدگی چیز جدیدی نیست، بلکه تنها، مسیری است که در آن زمینههای اقتصادی کار میکنند. ریاضیات در اقتصاد به توضیح مفاهیم کمک میکند.
کارتیک آتریا، اقتصاددان و نایبرئیس فدرالرزرو ریچموند در این خصوص میگوید: «از نظر من، بخشی از کاری که ما اقتصاددانان انجام میدهیم، توضیح سازمانیافته است، که در آن ما از ابزارهای سیستماتیک تحلیل داده و نتیجهگیری استفاده میکنیم، گاهی اوقات با استفاده از معانی تخصصیتر اقتصادی توجه افراد را به فرضیات و نتایج خود جلب میکنیم.» به طور کلی، تمامی رشتههای نظریه کلان اقتصادی (در مفهوم کلی، شامل رشد و بخشی از نیروی کار، مبادلات تجاری و نظریه مالیات) پر از ریاضیزدگی است. حتی اکثر بهترین مدلهای ارائهشده نیز با این مشکل مواجه هستند. در این میان مدل اصلی سولو یک استثناست.
دیدگاه تان را بنویسید