چرخه شر
آیا تجربیات بد دوران کودکی مسبب جرائم دوران نوجوانی است؟
آیا آنچه کودکان تجربه میکنند، روی میزان رفتارهای غیرقانونی آنها در نوجوانی تاثیر میگذارد؟ کودکی را در نظر بگیرید که پدر و مادرش دائم با یکدیگر در مجادله هستند. کودکی را در نظر بگیرید که خانوادهاش از فقر به تنگ آمدهاند. کودکی را در نظر بگیرید که با هرگونه رفتاری که میان کودکان بسیار عادی است، مورد شماتت و ضربوشتم والدینش قرار میگیرد. کودکی را در نظر بگیرید که مورد آزار و اذیت جنسی والدینش است. حال کودکی را نظر بگیرید که در خانوادهای مرفه در حال بزرگ شدن است و والدینش به درستی با او رفتار میکنند. آیا در سنین نوجوانی، این کودکان رفتارهای یکسانی از خود نشان میدهند؟ آیا بهطور میانگین، این کودکان به یک اندازه دست به رفتارهای غیرقانونی میزنند؟ مقاله «تجربیات مضر دوران کودکی، جایگاهها و نابرابری: فهم اثرات تجربیات مضر دوران کودکی و فقر در رفتارهای غیرقانونی دوران نوجوانی» که در سال 2021 از سوی بابک جهانشاهی، کت مواری و سوزان مکوای نوشته شده است، به این سوالات پاسخ میدهد.
کلیات تحقیق
در طول سه دهه گذشته، مطالعات گستردهای در زمینه ارتباط بین تجربیات مضر کودکی و طیفی از نتایج منفی مانند رفتارهای غیرقانونی صورت گرفته است. براساس دادههایی که از دادگاه کودکان در اسکاتلند به دست آمده است، در این مطالعه سعی شده چگونگی تاثیر تجربیات مضر کودکی و محرومیت روی انجام رفتارهای غیرقانونی در دوران نوجوانی بررسی شود. نویسندگان مقاله نشان میدهند بهرغم اینکه تجربیات کودکی از مهمترین عوامل پیشبینیکننده رفتارهای ناشایست دوران نوجوانی هستند، انواعی از تجربیات مضر کودکی بسیار مهمتر از بقیه هستند. همچنین آنها مشاهده کردند که زندگی در یک محله فقیر بهطور دائم، به عنوان پیشبینیکنندهای کلیدی در تعیین رفتارهای غیرقانونی عمل میکند؛ ولی تعاملات پیچیدهای میان فقر و تجربیات مضر کودکی وجود دارد که باید در توسعه پاسخهای سیاسی مورد توجه قرار گیرند.
مطالعات بسیاری در زمینه ارتکاب رفتارهای غیرقانونی در کودکی و عواملی که باعث درگیر شدن کودکان در رفتارهای ضداجتماعی و جرم و جنایت میشود انجام شده است. برای دهههای متوالی رشد در محیط فقر از مهمترین موارد مطالعه در این زمینه بوده است؛ با این نتیجهگیری که کودکانی که در خانوارهای فقیر یا محلههای محروم زندگی میکنند با احتمال بیشتری مرتکب رفتارهای غیرقانونی میشوند. زمانی که دولتها با این حقیقت مواجه میشوند که نابرابریهای ساختاری میتواند شرایطی را ایجاد کند که در آن رفتارهای غیرقانونی پرورش داده شوند، معمولاً درگیر این میشوند که مکانیسمهای سیاسیای را پیدا کنند که با استفاده از آنها بتوان مشکل را حل کرد.
اما در سالهای اخیر، یکسری مطالعات در مورد ارتباط بین تجربیات مضر کودکی و طیفی از نتایج منفی مانند رفتارهای ضداجتماعی و غیرقانونی در حال انجام است. اینگونه تمرکز روی تجربیات مضر کودکی توجه سیاستمداران را جلب کرده است به این خاطر که این موضوع مسوولیت بزرگتری بر دوش خانوادهها قرار داده و از فشار موجود بر دوش دولت برای حل چنین معضلاتی از روشهایی مانند مالیاتستانی بیشتر میکاهد. فهم بیشتر در مورد ارتباط مهم میان فقر و تجربیات مضر دوران کودکی از این حیث اهمیت دارد که هرکدام از آنها بهطور مستقیم به یکسری سیاستهای لازمالاجرای متفاوت اشاره میکند. ولی بیشتر مطالعات موجود، تاثیر تجربیات مضر کودکی را بر رفتارهای دوران جوانی میدانند، نه بر دوران کودکی.
برای توضیح اینکه انواع مختلف نابرابری، چگونه ریسک رفتارهای نامتعارف با کودکان در سنین پایین را در اسکاتلند تحت تاثیر قرار میدهد، مهم است که به الگوهای جرائمی که نوجوانان درگیر آن میشوند و همچنین پاسخهایی که به این جرائم داده میشود توجه کنیم. همانند بسیاری از کشورهای غربی دیگر، طی سه دهه گذشته، جرم و جنایت در اسکاتلند به طرز قابل توجهی کاهش یافته است. شواهد متقنی وجود دارند که نشان میدهند، این کاهش در جرم و جنایت در اسکاتلند طی سه دهه گذشته، عمدتاً به خاطر کاهش جرم و جنایت در میان نوجوانان این کشور بوده است. با این حال، مطالعهای که مکآرا و مکوای در سال 2018 انجام دادند نشان داده است که کاهش میزان جرم و جنایت در میان نوجوانان، تحت تاثیر یک چیز دیگر نیز بوده است: اینکه سازمانهای قضایی، والدین فقیر و محروم را مورد توجه قرار دادهاند و این موضوع باعث شده رفتارهای نامناسب والدینی که جزو طبقه آسیبپذیر جامعه هستند با بچههایشان کاهش یابد و در نتیجه این بچهها، در سنین نوجوانی، کمتر درگیر رفتارهای غیرقانونی و جرم و جنایت شوند. این الگو مختص به اسکاتلند نیست. مطالعه بیتمن در سال 2020 نشان میدهد که در انگلستان و ولز هم، زمانی که والدین از طبقه محروم هستند، با کودکانشان بدرفتاری کرده و در نتیجه این کودکان در سنین نوجوانی درگیر جرم و جنایت میشوند و زمانی که والدینی که از طبقه محروم هستند، مورد توجه دولتها قرار میگیرند، رفتارهای نامناسب آنها با فرزندانشان در سنین کودکی کاهش مییابد و این موضوع باعث میشود این فرزندان در سنین نوجوانی، کمتر از قبل درگیر جرم و جنایت و رفتارهای غیرقانونی شوند.
سیاستگذاران اسکاتلندی هم مساله تجربیات مضر کودکان و هم فقر شدید کودکان را در دستورالعملهایشان در مسیر سیاستگذاری مدنظر قرار دادهاند. آنها بر این باور هستند که تجربیات مضر کودکان باید در فضای فقر، نابرابری و تبعیض نژادی فهمیده شوند. برنامههایی که دولت اسکاتلند آنها را در اولویت خود قرار داده است، به مساله فقر کودکان بهطور جدی پرداخته و در کنار این تمرکز بر فقر کودکان، روی تجربیات بد آنها نیز متمرکز است. سیاستهایی همچون Fairer Scotland Action Plan که در سال 2016 به اجرا درآمد، تلاش کرده است چرخههای بیننسلی فقر را بشکند (منظور از چرخههای بیننسلی فقر این است که والدین فقیر باشند و این فقر به فرزندان آنها منتقل شود و فرزندان آنها به والدین فقیر جدیدی تبدیل شده و فرزندان جدیدی که متولد میشوند نیز فقیر باشند و خودشان به والدینی فقیر بدل شوند).
ادبیات نظری
با استفاده از دادههای موجود در یک دادگاه کودکان در اسکاتلند این نتیجه به دست آمد که فقر و تجربیات مضر کودکی هر دو از مسائل کلیدی در سیاستگذاری هستند. در این مطالعه تلاش بر این است که تاثیر تجربیات مضر کودکی و محرومیتها بر رفتارهای غیرقانونی کودکی بهتر بررسی شود. مطالعاتی که توسط فلیت و دیگران در سال 1988 در زمینه تجربیات مضر کودکی انجام گرفت، از 10 سوال استفاده کرد تا بهصورت ساده یک نمره فلاکت براساس جمعآوری اتفاقات استرسبار افراد در طول 18 سال اول زندگیشان را محاسبه کند. براساس مطالعات روانشناسی و جامعهشناسی روی نتایج تجاوز در دوران کودکی و ناکارآمدی خانواده، مهمترین عوامل مربوط میشوند به: تجاوز (اعم از تجاوز روانی، جسمی و جنسی)، غفلت (احساسی و فیزیکی) و ناکارآمدی خانواده (مانند جدا شدن یا طلاق والدین، بیماری روانی، رفتارهای خشونتآمیز علیه مادر یا دیگر اعضای جامعه). اغلب رابطهای بین موارد اشارهشده و طیفی از عامل ریسکی مضر در دوره بزرگسالی میتوان یافت: مانند سیگار کشیدن، سوءمصرف مواد مخدر و الکل، افسردگی، سرطان و بیماریهای قلبی. محققان بر این باورند که این نتایج حاصل تاثیرات عاطفی و فیزیکی در زمان کودکی و ناکارایی خانواده است که به تخریب اجتماعی منجر میشود. برخی تحقیقات ارتباطهایی میان تجربیات مضر کودکی و انواع دیگری از نابرابری یافتند. لونسون و سوشیا در سال 2016 مشاهده کردند که آسیب در زمان کودکی بهصورت شفاف با جرم و جنایت در بزرگسالی در ارتباط است و در میان مرتکبان جرم، بیشترین رخدادهای غیرقانونی بهطور چشمگیر مربوط به کسانی است که بیماریهای روانی داشته و درگیری شدیدی با مواد مخدر و جرم و جنایت دارند. پلیس و همکارانش در سال 2015 به این نتیجه رسیدند که افرادی که چهار مورد یا بیشتر تجربه مضر در دوران کودکی دارند بهاندازه 15 برابر بیشتر احتمال ارتکاب به اقدامات خشونتآمیز در 12 ماه گذشته داشتهاند و همچنین نسبت به کسانی که هیچگونه تجربه مضری در دوران کودکی نداشتهاند، 20 برابر بیشتر به هر دلیلی زندانی شدهاند.
جزئیات تحقیق
هدف این مقاله، بررسی اثر تجربیات مضر دوران کودکی و فقر روی رفتارهای غیرقانونی و هنجارشکنیها در دوران نوجوانی است. مضاف بر این، نویسندگان مقاله، اثرات مستقل و اثرات ترکیبی تجربیات مضر دوران کودکی و فقر را مورد بررسی قرار میدهند. آنها پنج سوال مهم را مطرح میکنند:
1- آیا با افزایش تجربیات مضر دوران کودکی، احتمال اینکه نوجوانان از خود رفتارهای غیرقانونی نشان دهند بیشتر میشود؟
2- آیا با افزایش تجربیات مضر دوران کودکی، احتمال رفتارهای غیرقانونی نوجوانان در زمانی که فقر شدید مدنظر قرار گیرد، افزایش مییابد؟
3- آیا شواهدی وجود دارد که نشان دهد کودکانی که تجربیات مضر داشتهاند و در عین حال دچار فقر هم بودهاند، در آینده بیشتر از سایر کودکان، دچار رفتارهای غیرقانونی شده باشند و بیشتر از سایر کودکان به جرم و جنایت کشیده شده باشند؟
4- آیا اگر سایر مولفههای بنیادین کنترل شوند، تجربیات مضر دوران کودکی و فقر، باز هم اثرشان را روی رفتارهای غیرقانونی دوره نوجوانی حفظ خواهند کرد؟
5- آیا مدنظر قرار دادن انواع مختلف تجربیات مضر دوران کودکی، بیشتر از تعداد این تجربیات مضر، در توضیح رفتارهای غیرقانونی دوران نوجوانی اهمیت دارد؟
نویسندگان مقاله، یک مدل کمی را برای اندازهگیری اثرات تجربیات مضر دوران کودکی و فقر روی رفتارهای غیرقانونی نوجوانان طراحی کردهاند. تجزیهوتحلیلهای آنها از دادههای کوهورت GUS یا Growing Up in Scotland استفاده میکند. GUS یک مطالعه ملی در اسکاتلند است که زندگی کودکان اسکاتلندی در سالهای اولیه تولد و بعد از آن را رصد میکند (این مطالعه در مورد این است که کودکان اسکاتلندی بعد از تولد، تا چه حد درگیر فقر هستند، تا چه حد مورد رفتارهای سوء والدینشان قرار میگیرند و چه انواعی از رفتارهای سوء را از سوی والدینشان تجربه میکنند). در کوهورت سنی مورد مطالعه نویسندگان مقاله، اول از همه، کودکان 10ماهه از 5217 خانواده وارد تجزیه و تحلیل آماری میشوند. سپس سن کودکان افزایش مییابد (12 ماه). گفتنی است که GUS در مورد اینکه وضعیت سلامت کودکان چگونه است، رفاه آنان چقدر است، وضعیت آموزشی آنها چطور پیش میرود و مواردی از این دست نیز هست.
متغیر وابسته مقاله مورد نظر، رفتارهای غیرقانونی نوجوانان در سن 12سالگی (آخرین سنی که GUS برای آن داده دارد) است. رفتارهای غیرقانونی نوجوانان در GUS بر اساس 9 نوع از رفتار دستهبندی میشود. رفتارهایی شامل وندالیسم، گرافیتی و حمله به دیگران. نویسندگان مقاله به این نتیجه رسیدند که از 8 /25 درصد از نوجوانان 12ساله، حداقل یکی از رفتارهای غیرقانونی سر زده است که البته وقتی مساله جنسیت وارد تجزیهوتحلیل میشود، پسرها رفتارهای غیرقانونی بیشتری از خود در این سن نشان دادهاند. بهطوری که از 8 /33 درصد از نوجوانان پسر 12ساله، حداقل یک رفتار غیرقانونی سر زده است و این در حالی است که از تنها 5 /17 درصد از دختران 12ساله، حداقل یکبار رفتار غیرقانونی سر زده است. حالا به متغیرهای مستقل تحقیق میرسیم. در این مقاله، منظور از تجربیات مضر دوران کودکی، سوءرفتارهایی است که کودکان 6 تا 12ساله یا از سوی والدینشان یا به خاطر بیماریهای جدی تجربه میکنند.
جمعبندی
بحث مربوط به اثرات تجربیات مضر کودکی و فقر ساختاری، ارتباط بین آن دو و اینکه چگونه دولتها میتوانند به بهترین شیوه منابع محدود خودشان را بهگونهای تخصیص دهند که اثرات نابرابری را کاهش دهد، مربوط به طیفی از زمینههای سیاسی مانند عدالت جوانان است. نتایج این مقاله بر اساس مدارکی از مطالعات صورتگرفته از یک دادگاه کودکان در اسکاتلند است که ثابت میکند تجربیات مضر بیشتر در دوران کودکی نقش کلیدی در توضیح میزان درگیری در رفتارهای غیرقانونی در نوجوانی دارد. ولی در نظر گرفتن صرف تعداد تجربیات مضر در کودکی باعث میشود که از اهمیت دیگر انواع فلاکت غفلت شود و نتوان بهدرستی روابط پیچیده میان فلاکت و فقر را متوجه شد. در این مطالعه نتیجه گرفته میشود در صورت وجود تجربیات مضر کودکی، تاثیر مستقیم فقر در سطح خانوار بر ارتکاب رفتارهای غیرقانونی در دوران نوجوانی بهآسانی شناسایی نمیشود؛ ولیکن، زندگی دائمی در فقر در سطح محلی به عنوان یک پیشبینیکننده کلیدی برای ارتکاب رفتارهای غیرقانونی در دوران نوجوانی عمل کرده و یک ارتباط درونی با برخی از انواع تجربیات مضر کودکی دارد که نیاز به بررسی و توجه بیشتر دارد. تاثیرات گوناگون انواع خاصی از تجربیات مضر کودکی مانند تعداد آنها، تا حدی مواردی هستند که تحقیقات علمی کمتر به آنها پرداختهاند. ولیکن این موارد میتوانند فهم ما را از این تجربیات و چگونگی اثرگذاری آنها بر طیف نتایج منفی بسیار افزایش دهند. همچنین نتایج این مطالعه نشان میدهند کشف طیفی از تجربیات مرتبط و بالقوه فراتر از آنچه فلیتی در سال 1988 بررسی کرد بسیار ارزشمند است.
یافتههای مطالعه بسیار مرتبط با سیاستگذاری است؛ به خصوص در زمینه سیاست اسکاتلندی، دولت تاکید بسیار مهمی بر کاهش فقر در دوران کودکی و مواجهه با تجربیات مضر کودکی دارد. به عبارت بهتر، این یافتهها نشان میدهند که نیاز بیشتری به استراتژیهای چندگانه برای حل رفتارهای غیرقانونی در کودکی وجود دارد. این استراتژیها شامل پشتیبانی بیشتر خدمات جهانی از تمام کودکانی است که تجربه سوءرفتار والدین را دارند. بیشتر از یکچهارم کودکان اسکاتلندی در شرایط فقر نسبی زندگی میکنند که روند تدریجی صعودی را نیز دارند. در دورهای که جرم و جنایت در اسکاتلند پایین است، مانند بسیاری از دیگر کشورها، زمان آن است که با برخی از مشکلات غیرقانونیای که باعث تداوم فقر و نابرابری در بسیاری از جوامع میشوند، مواجه شد.