تاریخ انتشار:
سه عامل برای نگرانی در مورد آینده مالی اروپا
آیا بحران یورو به پایان رسیده است؟
بحرانهای مالی اغلب به صورت ناگهانی و غیرمنتظره آغاز میشوند و بعد به نحو غافلگیرکنندهای به همان شکل که آغاز شده بودند، پایان میگیرند.
اگر بخواهیم استانداردهای متداول در خصوص بحرانهای مالی در کشورهای مختلف جهان را در نظر بگیریم، باید بگوییم سه سال برای یک بحران مالی زمانی بسیار طولانی است. در ایالات متحده آمریکا تنها یک سال بعد از ورشکستگی بانک «لمن برادرز» در سپتامبر 2008، اعتماد به نفس و آرامش دوباره به سیستمهای مالی بازگشته بود و بازسازی اقتصادی آغاز شده بود. زمانی که نرخ ارز در سال 1997 در آسیا دچار سقوط شد و موجب وخیمترین رکود اقتصادی آسیا در دهه 90 شد، بعد از زمانی بسیار کوتاه، رونق دوباره به اقتصاد آسیا بازگشت. آیا اروپا نیز پس از گذشت زمانی این چنین طولانی، یعنی سه سال، توانسته است به چنین نقطهعطفی برسد؟
در طول سه سال گذشته اروپا در میدان نبردهای بسیاری جنگیده است، در ایرلند، یونان، اسپانیا و ایتالیا. اینها تنها صحنههای نبردهای اصلی است و نبردهای دیگری نیز در کار بوده است. جنگجویان مالی اتحادیه اروپا از جنگ در این نبردها تحلیل رفتهاند. صندوقهای تامین پول در ابتدا تنها با در نظر داشتن این ملاحظه پول را تامین میکردند که بحران مالی بدتر خواهد شد، اما بعد از اینکه ورشکستگی مالی منطقه یورو محقق شد، آنها پولهایشان را از دست دادند. سیاستگذاران اقتصادی در ابتدا اعتبار خود را از دست دادند و سپس توانستند بخشی از آن را مجدداً با خلاقیتهای متهورانه تصاحب کنند و وضعیت خود را تا حدی جبران کنند. دادهها و آمارهای اقتصادی اخیر نشان میدهند بازگشت سرمایه به جنوب اروپا بار دیگر آغاز شده است.
تغییرات اخیر در تمایلات بازار از دو مساله اساسی ناشی میشود، این دو تغییر در واقع تغییراتی در زمینه سیاستگذاریها هستند. تغییر نخست آن است که رهبران اروپایی در ماه ژوئن بر سر پیادهسازی سیاستهای جدیدی در منطقه یورو به یک توافق و همدلی عمده دست یافتند. آنها توافق کردند که یک اتحادیه بانکی تشکیل بدهند، اتحادیهای که در واقع مسوولیت نظارت بر امور بانکی را در سطح اروپا بر عهده میگیرد و در نهایت مسوولیت صدور قطعنامهها و تصمیمات عمده بانکی را نیز بر عهده دارد. رهبران اروپایی با این اقدام، آمادگی خود را برای شناسایی و مقابله با ضعفهای سیستماتیک در طرح مالی اتحادیه نشان دادند.
تغییر دوم راهاندازی فوری طرح معاملات پولی در ماه سپتامبر بود. در خلال این طرح بود که بانک مرکزی اروپا مسوولیت حفظ یکپارچگی منطقه یورو را به عهده گرفت. برنامه omt یا طرح فوری معاملات پولی، تعهدی جدی بود. بنابراین بازار نیز آن را به مثابه تعهدی جدی تلقی و تفسیر کرد و به نحوی مثبت به آن واکنش نشان داد. این مساله زمانی جدیتر شد که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان با وجود مخالفتش با بوندس بانک به حمایت از طرح omt پرداخت. به علاوه آنگلا مرکل در اقدامی جسورانه به آتن رفت و سر و صدای دولت ائتلافی خویش را که آشکارا خواستار خروج یونان از یورو بود، بدین نحو ساکت کرد.
با این وجود هنوز سه عامل باقی است که سبب میشود ما نسبت به آینده مالی اروپا نگران باقی بمانیم. نخست آنکه مسائل سیاسی همیشه در پشت مسائل اقتصادی پنهان شده و بر آن اثر میگذارند، همانگونه که مسائل اقتصادی نیز به نوبه خود در پشت تحولات بازار پنهان شدهاند. وضع تمایلات میزهای بازرگانی نیویورک یا هنگکنگ نسبت به معامله با اروپا ممکن است بهبود یافته باشد، اما اوضاع در خیابانهای مادرید و آتن رو به وخامت گذاشته است. بنابراین نباید از اهمیت نقش مسائل سیاسی و وضع اجتماعی کشورها غفلت کرد.
در حقیقت قادر به انکار این مساله نخواهیم بود که وضعیت اقتصادی و اجتماعی در جنوب اروپا به نحو ناگزیری دست کم در طول چند سال آینده تلخ و نامطلوب خواهد بود. مسالهای که نمیتوان از آن چشم پوشید این است که تمامی کشورهای جنوب اروپا دورنمایی از یک دهه از دسترفته و تلفشده را پیش چشمان خویش خواهند داشت. بر اساس گزارشهای صندوق بینالمللی پول، تولید ناخالص داخلی سرانه آنان در سال 2017، از میزان آن در سال 2007 پایینتر خواهد بود. تا زمانی که بهبود اقتصادی پایدار، زیربنایی و درازمدت محقق نشود، مشکلات سیاسی شیوع خواهند داشت.
در واقع هرگونه تحرک و تحول سیاسی در هر یک از کشورهای جنوب اروپا برای ایجاد شک و تردید در مورد آینده منطقه یورو کافی خواهد بود. علاوه بر این بیتحرکی و عدم قابلیت رقابت اقتصاد فرانسه در مقابل آلمان و شکاف عظیم میان عملکرد این دو کشور نیز به عاملی برای اضطراب فزاینده در مورد منطقه یورو بدل شده است.
مساله دیگری که دلیلی برای نگرانی فزاینده در مورد وضع آینده اروپا به ما میدهد این است که در اروپا اجماع محدود و ناچیزی بر سر پاسخ به این سوال مهم وجود دارد که برای اینکه اتحادیه اروپا به لحاظ پولی دوباره انعطافپذیر و موفق شود، دقیقاً چه اقدامات و عملکردهایی لازم است. اتحادیه بانکی اقدامی مثبت بود، اما در باب اقدامات بعدی هیچگونه توافقی وجود ندارد. به عنوان مثال رهبران اروپایی در باب اصلاحات تازهتری همچون ایجاد یک ظرفیت مالی مشترک یا یک خزانهداری مشترک هیچگونه اجماع و توافقی صورت ندادهاند. چنددستگی و اختلاف نظر در اتحادیه اروپا به امری شایع و همیشگی بدل شده است.
به نحو مشخصتر میتوانیم بگوییم حتی کشورهای اروپایی در مورد علل پیدایش بحران مالی نیز به اجماع و توافق دست نیافتهاند، چه برسد بر سر راهحلهایی برای حل آن. به عنوان مثال کشورهای شمال اروپا پیدایش بحران را در درجه اول به عدم اجرای دقیق قوانین موجود (به خصوص عدم تبعیت از معیارهای اتحادیه اروپا در مورد ثبات مالی) ربط میدهند. اما کشورهای جنوب اروپا بیشتر تمایل دارند بحران مالی اروپا را به عنوان امری تفسیر کنند که به نحو گریزناپذیری از نقص سیستماتیک اتحادیه اروپا ناشی شده است. علاوه بر این کشورهای شمال اروپا ریاضت اقتصادی را مادر تمامی اصلاحات میدانند و به آن به عنوان راهحلی بسیار مناسب نگاه میکنند، و این در حالی است که کشورهای جنوب اروپا دچار این ترس هستند که دولتها فاقد سرمایه سیاسی کافی برای تحقق این مساله در زمان کنونی باشند.
در آخر باید بگویم تجربه سهسالی که گذشت، توانسته دستکم در زمینه مدیریت بحرانهای مالی یک الگوی مشخص را به ما نشان دهد. در طول سه سال گذشته آموختیم تقریباً هیچ تصمیمی که به صورت مشورتهای پنهانی بیسر و صدا و یا در حال تلاش برای جلوگیری از وقوع بدترین اتفاقات، آن هم تحت فشار بازار مالی صورت پذیرد، نمیتواند تصمیم موثری باشد. هر بار که فشارهای بازار مالی سر بر آوردهاند، برنامههایی که در جهت اصلاح سیاستها عمل میکردند کنار گذاشته شوند. نحوه نگرش اروپا نسبت به وضع موجود به واضحترین صورت خود را در اولتیماتوم «آنگلا مرکل» نشان میدهد، اولتیماتوم مشهور وی بیان میکند: تنها زمانی باید یک اقدام را صورت دهیم، که برای بقای یورو اقدامی ضروری باشد. به عبارت دیگر، اروپا در طول سه سال گذشته مضمون تلاش برای زنده ماندن و نجات را به قویترین شکل ممکن به نمایش گذاشته است، در حالی که در افعال و تصمیمات رهبران اروپایی به هیچ وجه شاهد مضمون «هدف مشترک» نبودهایم. اما هیچ یک از سخنان بالا بدین معنی نیست که یورو قطعاً سقوط خواهد کرد. زیرا در شرایط عملی، تفاوت بین اصلاحاتی که میتواند اجرا شود و اصلاحاتی که اجرا خواهد شد،
کماهمیتتر از آن است که به نظر میرسد.
دیدگاه تان را بنویسید