شیطان پنهان
اقتصاددانان چگونه ارتکاب افراد به جرم را تبیین میکنند؟
مدل اقتصادی میگوید رفتاری از افراد دیده میشود، نتیجه غیرقابل اجتناب شرایط اجتماعی نیست، بلکه نتیجه انتخابهای افراد است که افراد نیز انتخابهایشان را بر اساس پیامدهای مورد انتظارشان انجام میدهند. اگر سیاستهای دولت بتواند این پیامدهای مورد انتظار را تغییر دهد، رفتار افراد هم متعاقباً تغییر خواهد کرد. در مورد ارتکاب به جرم نیز چنین چیزی صادق است. گری بکر اقتصاددان آمریکایی و برنده نوبل علم اقتصاد در سال 1992 که در سال 2014 از دنیا رفت، در مقالهای که با عنوان «جرم و مجازات» در سال 1968 نوشت، بر این ادعاست که مجرم مانند دیگر افراد به گونهای عمل میکند که گویی حداکثرکننده مطلوبیت خود است. در نتیجه فرد زمانی مرتکب جرم خواهد شد که مطلوبیت مورد انتظار ناشی از ارتکاب، مثبت باشد. ریشههای نظریات گری بکر در رابطه با رفتار عقلایی مجرم، به افکار و اندیشههای «سزار بکاریا» و «جرمی بنتام» بازمیگردد. سزار بکاریا در کتاب «رساله جرائم و مجازاتها» به صراحت اشاره میکند که «لذت و الم دو محرک موجودات حساس» هستند. بنتام نیز بیان میدارد که لذت و درد هستند که تعیین میکنند انسانها چگونه عمل کنند و به همین جهت، لذت و درد را میتوان به منزله ابزار موثر و کارآمد برای راهبری رفتار انسانها تلقی کرد. اقتصاددانان بهطور کلی به چهار طریق توانستهاند به مطالعه رفتار مجرمانه و کنترل آن همبخشی داشته باشند. آنها یک چارچوب هنجاری را برای ارزیابی قوانین جرم و جلوگیری از جرم به وجود آوردهاند. آنها با استفاده از به کار بستن روشهای کمی پیشرفته به تجزیه و تحلیل دلایل رخ دادن جرم و اثر سیاستهایی که با هدف کاهش جرم اتخاذ میشوند کمک شایانی کردهاند. آنها مفهوم رفتار مجرمانه را به انتخابهای افراد که این انتخابها تحت تاثیر پیامدهایی هستند که فرد فکر میکند میتواند برایش به وجود آید ربط دادهاند. آنها با جمع کردن انتخابهای افراد و به وجود آوردن یک چارچوب سیستمی به فهم الگوها و نرخهای جرم کمک کردهاند.