زیرتیغ تورم
تورم و فشار اقتصادی چه تاثیری بر نهاد خانواده دارد؟
هرجا را که نگاه کنید به سادگی میتوانید آثار فشارهای مالی ناشی از تورم را ببینید: اخباری که از کوچک شدن سفره خانوار و افزایش بیخانمانی و حاشیهنشینی خبر میدهند، مراکز خرید و فروشگاههایی که از رونق افتادهاند و تفریحات و سرگرمیهایی که نه فقط از هراس کرونا، که از ترس نرسیدن دخل به خرج، به فراموشی سپرده شدهاند. تبعات تورم که مردم آن را با گرانی روزبهروز و بیوقفه مایحتاج ضروری زندگیشان لمس و حس میکنند اما، به چشمپوشی از کفش و لباس و خانه و خودرو محدود نمیشود. فشار مالی پیامدهایی دارد که کمتر به چشم میآید و کمتر درک میشود اما بسیار جدی است. جامعهای که سرخورده، ناامید و نااطمینان روز را به شب میرساند و در هراس از اینکه فردا با گرانی چه چیز و کمبود چه کالایی روبهرو میشود شب را سحر میکند، درگیر دردهایی است که نمیداند از تورم و رکود اقتصادی نشات میگیرد. فریادهای بیدلیلی که رانندگان خشمگین بر سر هم میکشند، درگیریهای گاه و بیگاه اعضای خانواده با یکدیگر و تشدید خشونتهای خانگی، سردردهای ناشناخته، افسردگیها و اضطرابهای مزمن و آزاردهنده، افزایش دلهدزدی و جرائم ریز و درشت، اگرچه میتواند دلایل متعددی داشته باشد اما مطالعات بسیاری نشان داده است در دورههای سخت اقتصادی و به ویژه در میان اقشار کمتر برخوردار، شدت میگیرد.
در میان تمام نهادهایی که از رکود و تورم و دشواریهای اقتصادی آسیب میبینند اما، خانواده بیتردید یکی از مهمترینهاست. نهادی که قرار است بستری برای پرورش و حمایت و حفاظت از انسانهای کارآمد و پویا فراهم کند تا ضمن رشد و بالندگی فردی، در خدمت توسعه جامعه قرار بگیرند، به سرعت و به شدت از فشارهای مالی و مشکلات اقتصادی تاثیر میپذیرد و صدمه میبیند. هرچه این فشارها بیشتر شود به تناسب بر شدت پیامدها نیز افزوده میشود و بهتبع آن ساختار نهاد خانواده شکنندگیهای بیشتری پیدا میکند.
عدم توانایی در مدیریت پولی و برقراری تعادل میان درآمد و هزینهها بر اثر تورم، معضل اصلی بسیاری از خانوادهها است. چرخه نادرست اقتصادی، هزینههای زیاد و از دست رفتن پسانداز و دیگر منابع، نتیجه سالها تلاش آنها را بهسادگی بر باد میدهد و خانواده در آستانه ورشکستگی و فقر قرار میگیرد. بدهیهای روزافزونی که در نتیجه چنین دشواریهایی به بار میآید، آرامآرام شرایط را سختتر میکند و در نهایت، خانواده با بحرانی تمامعیار مواجه میشود. در میانه این طوفان اما، خانوادههای مختلف به شیوههای مختلف آسیب میبینند. برخی ناگزیر به رویکردهایی متوسل میشوند تا بتوانند با شرایط دشوار سازگاری پیدا کنند و از بحران جان سالم به در ببرند. برخی، به ویژه آنها که تا پیش از سنگینتر شدن فشارهای مالی هم در رتق و فتق امور اقتصادی درمانده بودند، در آستانه فروپاشی قرار میگیرند.
این نهاد مقاوم اما حساس و آسیبپذیر تا چه اندازه از دشواریهای اقتصادی جامعه نظیر تورم تاثیر میپذیرد و تا چه اندازه قادر است در برابر فشارهای مالی دوام بیاورد؟ استراتژیهایی که خانوار را قادر میسازد تا تورم را تاب بیاورد کداماند؟ پاسخ به این سوالات اما برای گذار از روزهای سخت اقتصاد حیاتی است. وقتی به سیاستهایی میاندیشیم که به رشد و رونق جامعه کمک کند و ریشه تورم را بخشکاند، همزمان باید به خاطر داشته باشیم که رزمندگان جبهههای اقتصادی، همان اعضای خانوادهای هستند که این روزها زیر تیغ تورماند.
در جدال با تورم و رکود
برای آنکه دریابیم فشارها و مشکلات مالی ناشی از تورم چه بر سر خانوادههای ایرانی میآورد بیشک نیاز به زمان و مطالعات متعدد است. جامعهشناسان و روانشناسان اما بر مبنای تجربه جهان از دورههای سخت اقتصادی گمانهزنیهایی دارند. آنها میگویند فشارهای اقتصادی بر سلامت روان شهروندان اثر منفی خواهد گذاشت و اگر این مشکلات از حد مشخصی فراتر رود، بسته به میزان تحمل افراد، به افزایش استرس، افسردگی و آسیب دیدن سلامت روانی آنها منجر خواهد شد. بروز هرگونه خسارت روانی برای شهروندان به واسطه مشکلات اقتصادی و محیط کار به خانه منتقل میشود و همسر، فرزندان و دیگر اعضای خانواده را نیز درگیر بحران خواهد کرد. خشونت، نزاع و افسردگی از جمله آثار اولیهای است که محیطهای خانوادگی را متاثر و کانون خانواده را به عنوان اصلیترین پایگاه اجتماعی متضرر میکند.
این اما همه داستان نیست. برای آنکه تصویر جامعتری از تبعات تورم بر خانواده پیدا کنیم بد نیست به یکی از مهمترین مطالعاتی که در پی رکود و تورم دهه 70 در آمریکا صورت گرفت نگاهی بیندازیم. یافتههای این مطالعه گرچه دور از انتظار نیست اما حرفهای زیادی برای گفتن دارد. این پژوهش که در سال 1976 روی دو هزار خانواده آمریکایی انجام شد نشان داد 59 درصد از این خانوارها از رشد سرسامآور قیمتها جا ماندهاند و 52 درصد نیز بر اثر تورم آسیب جدی دیدهاند. اجازه بدهید نتایج این مطالعه را با جزئیات بیشتری بررسی کنیم.
دیوید کاپلوویتز، محقق پژوهش «جور کردن دخل و خرج: خانوادهها چگونه از پس تورم و رکود برمیآیند؟»1 در گزارش خود مینویسد: مصاحبههای عمقی ما تصویر روشنتری از وضعیت خانوادههای درگیر بحران تورم به دست میدهد. در این تصویر خانوادههای کمتربرخوردار به شدت از تورم و رکود آسیب میبینند در حالی که خانوادههای برخوردار قادرند از دست این دو اهریمن بگریزند. مادران خانوادههای کمتر برخوردار در مصاحبهها میگفتند حتی در دورههای نسبتاً خوب هم ناچار بودهاند کمربندهایشان را محکم ببندند و در هزینه غذا و پوشاک صرفهجویی کنند تا زندگیشان بگذرد. اما تورم آنها را واداشته تا کمربندها را محکمتر کنند. برخی میگفتند حتی ناچار شدهاند وعدههای غذایی خانواده را از سه به دو یا یک وعده تقلیل دهند و خرید پوشاک را به فروشگاههای دست دوم محدود کنند.
تورم، خانوادههای فقیر را به سوی انتخابهای نامطلوبتری هم سوق میدهد. مثلاً اینکه برای کدامیک از بچهها لباس بخرند، زیرا برای لباس سایر فرزندان پول ندارند. یا اینکه کدام یک از فرزندان نوجوان خانواده باید کار کند و کدام یک میتواند در مدرسه به تحصیل ادامه دهد. این انتخابهای سخت که معمولاً از چشم اعضای خانواده پنهان میماند فشاری است که روی شانههای فقرا حس میشود و طبقه متوسط هرگز با آن روبهرو نمیشود. برای فقرا، تورم به معنای تقلا برای بقا در حال حاضر است. فقرا هرگز نمیتوانند خیلی لوکس به آینده بیندیشند یا برای آن برنامهریزی کنند. آنها ناگزیرند با چنگ و دندان بجنگند تا همین امروز زنده بمانند و صبح را به شب برسانند!
کاپلوویتز مینویسد مصاحبه عمقی با پاسخگویان طبقه متوسط اما، به وضوح نمایانگر تصویر دیگری بود. اغلب افراد طبقه متوسط -کاملاً مطابق با دادههای کمی- مشکلات کمتری را در مواجهه با افزایش قیمتها تجربه کرده بودند. به جز مقداری صرفهجویی در هزینه مواد غذایی-مثلاً خوردن استیک و لابستر کمتر- در حفظ استاندارد زندگی با مشکل خاصی روبهرو نبودند. در واقع، جایی که طبقه متوسط از تورم تاثیر میپذیرد زندگی روزمره نیست؛ برنامهریزی برای آینده است. افراد طبقه متوسط میگفتند که دیگر نمیتوانند مانند گذشته پول پسانداز کنند. این به نوبه خود یعنی، برنامههای آنها برای آینده به تعویق خواهد افتاد یا کلاً ملغی خواهد شد. پاسخگویانی که خانه نداشتند دریافته بودند که ناچارند تا زمانی که درآمدشان افزایش چشمگیری پیدا کند خرید خانه را به تعویق بیندازند. برخی از خانوادههای طبقه متوسط هم ناچار شده بودند به جای خرید یک کادیلاک، ماشین ارزانتری بخرند.
سادهتر بگوییم، تورم بر آرزوها و آمال طبقه متوسط تاثیر عمیقی گذاشته بود. رویای آنها برای تحرک اجتماعی رو به بالا که آن را در خرید یک ماشین جدید، خانه، یا داشتن استخر میدیدند، به واسطه تورم بر باد رفته بود. در نتیجه بسیاری از افراد طبقه متوسط -گرچه به اندازه فقرا آسیب ندیده بودند- اما نسبت به تورم، خشم شدیدی حس میکردند.
سازگاری با هزینههای ناسازگار
در بخش دیگری از مطالعه فوق تلاش شده تا مشخص شود خانوادهها چگونه از پس تورم و رکود برمیآیند یا با آن سازگاری پیدا میکنند؟ محقق این مطالعه مینویسد تورم و در پی آن رکود، در الگوی درآمد-هزینه خانوار عدم توازنی ناگهانی و شدید ایجاد میکند. خانوادههایی که به استاندارد زندگی مشخصی عادت کردهاند درمییابند که دیگر قادر نیستند با درآمد کنونی، همان استاندارد را حفظ کنند. یک راه برای حل این مشکل، افزایش درآمد است. برای مثال در برخی خانوادهها فرد دیگری مثلاً زن خانه ناگزیر به بازار کار پیوسته بود. یا نانآور اصلی خانواده ناچار شده بود شغل دومی اختیار کند یا ساعات بیشتری در روز مشغول به کار شود. گرچه این روش برای افزایش درآمد خانواده مهم و موثر بود اما، عده کمی قادر بودند در شرایط رکود پول بیشتری دربیاورند.
استراتژی دیگری که میتوانست شکاف بین درآمد و استاندارد زندگی را ببندد کاستن از هزینههای زندگی بود. نتایج این مطالعه نشان داد کم کردن هزینههای زندگی، مهمترین استراتژی انطباقی خانوادهها برای سازگاری با فشار تورم است. تقریباً 50 درصد از پاسخگویان گفتند که هزینه سرگرمی، صرف غذا در رستوران، و خرید لباس را به حداقل رساندهاند. یکسوم از خانوادهها مسافرت را تعطیل کرده بودند و خانوادههای فقیر هم میگفتند هرگز به سفر نمیرفتهاند که بخواهند از خیر آن بگذرند! 15 درصد از خانوادهها پاسخ داده بودند که از هزینههای درمانی و دندانپزشکی خود کاستهاند. بدین ترتیب، حتی سلامت جسمی افراد هم میتواند از تورم آسیب ببیند.
در نهایت، شکاف بین درآمد و هزینهها میتواند با افزایش کارایی -یعنی برگشت بیشتر نسبت به سطح مشخصی از درآمد- کاهش پیدا کند. در این مطالعه مشخص شد برخی خانوادهها با استفاده از «شکار خرید ارزان» (bargain hunting) مثل از این مغازه به آن مغازه رفتن و مقایسه قیمتها، استفاده از کوپن، یا خرید هنگام حراج و تخفیف این کار را انجام میدهند. دومین استراتژی یعنی خودکفایی (self-reliance) به معنی انجام کارهایی است که قبلاً توسط دیگران انجام میشد؛ برای مثال تعمیر خودرو، رنگ زدن خانه، دوختن لباس یا کوتاه کردن مو و مواردی از این دست. سومین راه افزایش کارایی هم شراکت با دیگران است، چه به شکل غذا خوردن شراکتی، استفاده مشترک از ماشین، تبادل لباس یا قرض دادن پول به یکدیگر.
لازم نیست یادآوری کنیم که هرقدر خانواده از تورم و رکود آسیب بیشتری دیده بود احتمال آنکه از استراتژیهای بیشتری برای سازگاری استفاده کند نیز افزایش مییافت. در سطح مشخصی از تاثیر تورم، خانوادههای کمتر برخوردار در مقایسه با سایرین از استراتژیهای تطبیقی بیشتری استفاده میکردند. کاپلوویتز مینویسد تنها استثنا در مورد افزایش درآمد مشاهده میشود. برخلاف استراتژیهایی نظیر کاستن از مصرف یا خرید از فروشگاههای ارزان یا خودکفایی، افزایش درآمد تنها به انتخاب فرد یا تلاش او بستگی ندارد. فقرا در مقایسه با گروههای برخوردار فرصت کمتری برای افزایش درآمد دارند. آنها برای یافتن یک شغل هم به قدر کافی مشکل دارند چه برسد به دو کار. ضمن آنکه زنان خانوادههای فقیر اغلب قادر نیستند کاری پیدا کنند. بنابراین وقتی بحث افزایش درآمد در میان است فقرا در مقایسه با دیگر گروهها عملکرد ضعیفتری دارند.
مطالعه فوق مساله دیگری را هم مورد بررسی قرار داده بود؛ اینکه تورم چگونه بر زندگی افراد تاثیر میگذارد. منظور آن بود که دریابند فشار اقتصادی تا چه اندازه بر سلامتی روانی، ازدواج، ارزشها و نگرشهای فردی اثرگذار است. هرقدر احساس فشار تورم و رکود در افراد بیشتر بود، سلامتی روانی آنها بیشتر در معرض خطر قرار میگرفت و استرس بیشتری را تجربه میکردند. برای مثال کسانی که میگفتند شرایط مالی آنها بهبود پیدا کرده تنها چهار درصد به دلیل فشار مالی استرس را تجربه کرده بودند در حالی که این میزان در بین کسانی که اوضاع مالی وخیمی داشتند به 46 درصد میرسید. نکته دیگر آنکه کسانی که بیشترین تاثیر از تورم را پذیرفته بودند همانهایی بودند که به احتمال بیشتر از پیامدهای روانی آن نیز رنج میبرند: فقرا، کارگران کممهارت یا فاقد مهارت، کمسوادان، سیاهپوستان و اقلیتها.
استرس مالی، زندگی زناشویی و دیگر قضایا
گرچه بسیاری از مردم معنای واقعی تورم را نمیدانند اما تقریباً همه به یک نحو آن را تجربه و آثارش را در زندگی لمس میکنند. وقتی وارد یک فروشگاه میشوید و انتظار دارید با مبلغ مشخصی برای فرزندتان لباس یا کفش بخرید اما ناچار میشوید پول بیشتری بپردازید، یا پول بیشتری ندارید و دست خالی و شرمنده فروشگاه را ترک میکنید به نوعی در حال تجربه تورم هستید. اما تاثیر این تجربه همانگونه که مطالعه چند دهه قبل دیوید کاپلوویتز نشان میدهد، بر افراد و خانوادههای مختلف متفاوت است. برای کسانی که استاندارد زندگی با درآمدشان همخوانی ندارد، یا به دلیل فقر شدید از تامین حداقلهای زندگی عاجزند، تورم تیغ برندهتری خواهد بود.
مطالعات متعدد اما تاکید میکنند که مهمترین پیامد تورم برای اغلب خانوارها فشار مالی است و مشکلات مالی نقش مهمی، هم در مدت و هم در کیفیت ازدواج و زندگی زناشویی ایفا میکند. محققان پیشنهاد میکنند که اختلافات مالی در مقایسه با دیگر منابع اختلاف، پیشبینیکنندههای بهتری برای احتمال جدایی هستند. مطالعات دیگر هم نشان داده است فشار مالی رابطه مستقیمی با افزایش اختلاف و کاهش زمان با هم بودن زوجین دارد. سادهتر بگوییم در حالی که رضایت مالی با رضایت از ازدواج رابطه دارد، استرس مالی میتواند تاثیر نامطلوبی بر رابطه زناشویی بگذارد.
اگرچه تاثیرات مستقیم فشار مالی ناشی از تورم بر کیفیت ازدواج مشخصتر و شناختهشدهتر هستند اما پیامدهای غیرمستقیم آن نیز میتواند کیفیت زندگی زناشویی را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. برخی از این آثار غیرمستقیم عبارتاند از تغییر در نگرش، خلق و رفتار در قبال زوج که متاثر از فشار مالی است. چنین تغییراتی در رفتار میتواند به افزایش تعارض، خشونت کلامی و فیزیکی و پرخاشگری منجر شود.
مطالعهای که در سال 2018 در انگلستان انجام گرفته نیز نشان میدهد نگرانیهای مالی مهمترین عامل از هم پاشیدن زندگی مشترک است. در این مطالعه دو هزار فرد بزرگسال نگرانی مالی را در صدر فهرست دلایل جدایی خود ذکر کردهاند و یکی از هر پنج نفر هم گفته است که این مساله، مهمترین علت درگیری و اختلاف در زندگی زناشویی وی بوده است. تحلیلگران میگویند پول همیشه یک معضل است و در شرایط دشوار اقتصادی اگر یکی از طرفین احساس کند که شریک زندگیاش نمیتواند زندگی را تامین کند یا دستکم تلاشی برای آن نمیکند، این احساس به سرعت میتواند باعث رشد نارضایتی و اختلاف در خانواده شود.
همسران اما تنها آسیبدیدگان استرسهای مالی نیستند. استرس ناشی از بیپولی یا بدهی تاثیر مخربی هم بر رفاه و سلامتی جسمی و روانی کودکان دارد. روانشناسان و مشاوران در آمریکا از افزایش تعداد کودکانی خبر میدهند که به دلیل مشکلات مالی خانوادههایشان دچار استرس یا افسردگی و اضطراب شدهاند. پیامدهای بلندمدت فشارهای مالی بر کودکان حتی نگرانکنندهتر نیز هست. مطالعهای که در مدت یک دهه در انستیتو پژوهشهای اجتماعی و رفتاری دانشگاه آیووا صورت گرفته نشان میدهد کودکانی که در سنین پایین، شرایط اجتماعی، اقتصادی نامناسبی را تجربه میکنند در دوران نوجوانی به احتمال بیشتری با چالشهای جدی سلامت روانی روبهرو خواهند شد. جوانان خانوادههای فقیر نیز به احتمال بسیار زیاد، در چرخه پایدار «شرایط بد زندگی و سلامتی ضعیف» گرفتار میمانند.
بیتردید دورههای سخت، برنامهها و اولویتها را تغییر میدهد. اگرچه کنترل تورم این روزها نگاهها و برنامهها را به سمت اقتصاد کلان سوق داده است اما نمیتوانیم از درد و رنج واقعی که افراد و خانوادهها در نتیجه وضعیت مالی نامناسب و افزایش قیمتها تجربه میکنند غافل شویم. هرگونه پاسخی برای کاهش تورم و رسیدن به رشد و ثبات اقتصادی باید شامل اقداماتی باشد که خانوادهها را در شرایط مطمئن مالی قرار دهد. این پاسخ میتواند شامل آموزش شغلی و توسعه نیروی کار، دسترسی به مسکن ارزان، توسعه کسبوکارهای کوچک و مهمتر از همه دسترسی به سرمایه پایدار برای تامین اعتبار این اقدامات باشد. علاوه بر این، اقدامات موثر در زمینه آموزش مالی را باید به گونه پیش ببریم که خانوادهها قادر باشند با رویکردهای هوشمندانه و صحیح، توانمندی لازم را برای مدیریت امور مالی خود در شرایط بحرانی به دست بیاورند.
برای حفاظت از نهاد خانواده هیچ معجزهای در کار نیست. به خاطر داشته باشیم با برخی اصلاحات میتوان به داد اقتصاد رسید؛ هزینههای اجتماعی بحرانهای اقتصادی اما، به سادگی قابل جبران نیستند.
پینوشت:
1- Caplovitz; David. “Making Ends Meet: How Families Cope with Inflation and Recession”. The Annals of the American Academy of Political and Social Science
Vol. 456, Social Effects of Inflation (Jul., 1981)