بازیچه سیاسی
افزایش تنشهای میان تهران و واشنگتن چه معنایی برای نفت دارد؟
به گزارش «مارکت ریلیست» (Market Realist) در 20 ژوئن 2019، بعد از اینکه هواپیمای بدون سرنشین ارتش آمریکا در خاورمیانه منهدم شد، رئیسجمهور ترامپ تصمیم گرفت به این اقدام ایران واکنش جدی نشان دهد. اگرچه تصمیمش را عوض کرد. با همه اینها، تصور شدت گرفتن تنشهای میان ایران و آمریکا بیشتر از گذشته دور از ذهن نیست.
مرتضی مرادی: به گزارش «مارکت ریلیست» (Market Realist) در 20 ژوئن 2019، بعد از اینکه هواپیمای بدون سرنشین ارتش آمریکا در خاورمیانه منهدم شد، رئیسجمهور ترامپ تصمیم گرفت به این اقدام ایران واکنش جدی نشان دهد. اگرچه تصمیمش را عوض کرد. با همه اینها، تصور شدت گرفتن تنشهای میان ایران و آمریکا بیشتر از گذشته دور از ذهن نیست. بعد از اینکه ایران پهپاد آمریکایی را منهدم کرد، قیمتهای آتی نفت ایالاتمتحده برای آگوست 7 /5 درصد در روز 20 ژوئن افزایش یافت و به 07 /57 دلار به ازای هر بشکه رسید. همچنین سهام «اوآسیس پترولیوم» (Oasis Petroleum) و «کالیفرنیا ریسورسس» (California Resources) که سهمهایی هستند که نفت در ارزش آنها بیشترین وزن را دارد، به ترتیب 9 /18 درصد و 9 /10 درصد رشد کردند.
اکونومیست: تنگه هرمز
نشریه اکونومیست معتقد است که شدت گرفتن تنشهای میان ایران و آمریکا، عملکرد مهمترین کانال انتقال دریایی نفت در دنیا را تهدید میکند. اما همچنین اذعان داشته که تغییراتی که در نتیجه این تنشها و مشکلی که در تنگه هرمز به وجود میآید، برای بازار جهانی نفت طولانیمدت نخواهد بود. تنگه هرمز، مسیر باریکی است که آبهای خلیج فارس را به آبهای دیگر بخشهای جهان وصل میکند. این تنگه به عنوان مهمترین نقطه قابل انسداد برای عرضهکنندگان جهانی نفت شناخته میشود و از این حیث حائز اهمیت بسیار بالایی برای بازار جهانی نفت است. حدود یکسوم از نقل و انتقالات دریایی نفت وابسته به تنگه هرمز است و همچنین 20 درصد از صادرات نفت جهان از طریق این تنگه انجام میشود. تنگه هرمز تولیدکنندگان نفت و گاز خاورمیانه را به مصرفکنندگان سراسر جهان، از اروپا گرفته تا آسیا و آمریکا وصل میکند. در سال 2016، به گزارش اداره اطلاعات انرژی آمریکا، روزانه 19 میلیون بشکه نفت خام و دیگر تولیدات نفتی از این تنگه به دنیا منتقل میشوند. پس بدیهی است زمانی که تنگه هرمز بسته شود، عرضه نفت دنیا به شدت افت میکند و قیمتها شدیداً افزایش مییابد.
ریسک چنین اتفاقی در حال افزایش است و در نتیجه قیمتهای نفت نیز در حال بالا رفتن هستند. در ماه می سال گذشته، دونالد ترامپ از توافق هستهای با ایران بیرون آمد و تحریمهای شدید علیه ایران را مجدداً اعمال کرد. حسن روحانی، رئیسجمهور ایران در پاسخ به این کار ترامپ گفت اگر ایران نتواند نفت صادر کند، هیچ کشوری در منطقه نخواهد توانست. تنشهای ایران و آمریکا در سالهای گذشته بیش از پیش افزایش یافته است. در 13 ژوئن 2019، دو کشتی در دریای عمان مورد حمله قرار گرفتند. در 20 ژوئن هواپیمای بدون سرنشین آمریکا که بر فراز تنگه هرمز در حال پرواز بود، به دست نیروهای ایران منهدم شد. ترامپ بعد از اینکه در توئیتی گفت: «ایران مرتکب اشتباه بسیار بزرگی شده است»، با توجه به گزارشها دستور حمله نظامی را صادر کرد و چند ساعت بعد نظرش را تغییر داد. یک تفسیر از حملههای اخیر به کشتیها (البته اگر همانطور که آمریکاییها ادعا میکنند این حملهها از سوی ایران صورت گرفته باشد که مقامات ایرانی آن را رد میکنند) این است که این حملهها، آمادگی ایران برای بستن تنگه هرمز را نشان میدهد. ایران میتواند با استفاده از قایقهای نظامی، موشکهای دریایی و مینهای خود، تنگه هرمز را مسدود کند. اما انجام چنین کاری احتمالاً آخرین گزینه ایران است و آخرین چیزی است که به آن روی خواهد آورد. تحلیلگران نظامی آمریکایی ادعا میکنند که ناوگان پنجم آمریکا که در بحرین مستقر است میتواند در صورت انسداد تنگه هرمز از سوی نیروی دریایی ایران، آن را باز کند و همچنین آمریکاییها میگویند حداقل مقدار کمی از نفت عربستان و امارات متحده عربی میتواند طی این مدت از طریق لولهها صادر شود. آنچه خواندید ترجمه مقالهای بود که نشریه اکونومیست در 21 ژوئن منتشر کرده بود. خلاصه کلام اینکه در صورت بسته شدن تنگه هرمز از سوی ایران که کاری بسیار ساده است، بازار نفت کاملاً متحول خواهد شد و قیمت نفت میتواند به حدی بیسابقه در تاریخ برسد. اگرچه تحلیلگران نظامی آمریکا به نقل از اکونومیست، چنین چیزی را رد میکنند و معتقدند بازار نفت در بلندمدت به مشکل نخواهد خورد؛ البته اگر آمریکا آنچنان که ادعا میکند در صورت بسته شدن تنگه هرمز توانایی باز کردن آن را داشته باشد.
سیانان: آسیب به اقتصاد آمریکا
اقتصاد آمریکا همین حالا از جنگ تجاری این کشور با چین در حال آسیب دیدن است. یک جنگ واقعی میتواند بیش از یک دهه اقتصاد آمریکا را با مشکل جدی مواجه کند. سرمایهگذاران از نزدیک و بهطور دقیق روابط میان ایران و آمریکا را پایش میکنند. نزاع در خاورمیانه، اگرچه خیلی غیرمحتمل است، میتواند قیمتهای نفت را به شدت افزایش دهد. افزایشی که ضربه محکمی به مخارج مصرفی که موتور اقتصاد آمریکاست، خواهد زد. تاریخ نشان داده است که جهش قیمت نفت و نه هراسهای مالی، دلیل اصلی رکودهای اخیر در ایالاتمتحده آمریکاست. به گفته نیکلاس کلاس (Nicholas Colas)، یکی از بنیانگذاران شرکت تحقیقاتی دیتاترک (DataTrek)، طی 40 سال اخیر، شوکهای نفتی بیشتر از هر شوک دیگری، جلوی اقتصاد آمریکا ایستاده است. خودداری عربستان از فروش نفت در سالهای 1973 و 1974، منجر به افزایش قابل توجه قیمت نفت شد. انقلاب ایران در سال 1979 نیز مسبب رکود در ایالاتمتحده بود. بهطور مشابه، اقتصاد آمریکا بعد از اینکه عراق به کویت در سال 1999 حمله کرد مجدداً دچار رکود شد. همچنین وقتی در سال 2003 آمریکا به عراق حمله کرد، رکود دوباره به سراغ اقتصاد آمریکا آمد. پس بهطور تاریخی میبینیم که افزایش قابل توجه در قیمت نفت، یا مسبب اصلی رکود در آمریکا بوده یا با آن همزمان شده است.
فوربس: به چین نگاه کنید نه ایران
«آیا قیمت نفت افزایش خواهد یافت؟ به چین نگاه کنید نه ایران» این عنوان مقالهای است که نشریه فوربس در 20 ژوئن به قلم آلن والد (متخصص در حوزه انرژی و تاریخچه آن) به چاپ رساند. در ادامه بخشهایی از این مقاله را میخوانید. قیمتهای نفت در 20 ژوئن افزایش معناداری را تجربه کردند. هم قیمت نفت برنت و هم قیمت نفت WTI چندین دلار در این روز افزایش یافت. بسیاری از تحلیلگران بر این عقیده بودند که افزایش ناگهانی قیمت نفت در 20 ژوئن، تحت تاثیر این خبر بود که ایران، پهپاد آمریکایی را سرنگون کرده است. پهپادی که آمریکاییها گفتند در آبهای بینالمللی و نزدیک به آبهای ایران پرواز میکرده اما مقامات ایرانی تاکید داشتند که این پهپاد در آبهای ایران بوده است. تغییر در قیمتهای نفت اخیراً همیشه به تنشهایی که در خلیج فارس به وجود آمده است ربط داده میشود. اما واقعیت این است که زمانی که به ترتیب در 13 ماه می و 13 ژوئن، به نفتکشها در خلیج فارس و خلیج عمان حمله شد، قیمتهای نفت چندان تحت تاثیر این اتفاقات قرار نگرفت و از تغییر در اثر این حملات مصون ماند. بهطوری که قیمتهای نفت در آن زمان نتوانست به خاطر تنشهای جغرافیای سیاسی منطقه خاورمیانه افزایش ماندگار و معناداری را تجربه کند؛ اگرچه که این تنشها پایان نیافت و هنوز هم ادامه دارد. بنابراین تغییر در قیمت نفت بیشتر از آنکه تحت تاثیر اتفاقات جغرافیای سیاسی خاورمیانه باشد، تحت تاثیر عامل دیگری است؛ روابط آمریکا با چین.
دلیل افزایش قیمت نفت در 20 ژوئن را میتوان در بررسی روابط آمریکا با چین یافت. ترامپ اعلام کرده است که او و رئیسجمهور چین، شی جینپینگ در کنفرانس کشورهای گروه 20 یا G20 با یکدیگر ملاقات خواهند کرد که در مورد مسائل تجاریشان با هم صحبت کنند. اینکه اخیراً قیمت نفت قادر به افزایش نیست، تا اندازه بسیار زیادی به این دلیل است که جنگ تجاری میان چین و ایالاتمتحده آمریکا، منجر به کند شدن فعالیتهای اقتصادی خواهد شد و متعاقباً، تقاضای نفت به این دلیل کاهش مییابد. کاهش نرخ بهره یا یک مذاکره موفق میان ترامپ و شی جینپینگ، میتواند ترس از کاهش فعالیتهای اقتصادی و رشد اقتصادی را تا حدی تخفیف دهد و منجر به این شود که تحلیلگران چشمانداز اقتصادی قویتری برای اقتصاد دنیا داشته باشند و متعاقباً بتوان انتظار افزایش تقاضای نفت و در نتیجه افزایش قیمت آن را داشت. همچنین کاهش نرخهای بهره، به این معناست که پول به سمت سفتهبازی در بازار میرود که این کار قیمتهای نفت را افزایش میدهد. زمانی که ترامپ اعلام کرد که احتمال پاسخ نظامی به ایران وجود دارد، قیمت نفت تغییر قابل توجهی را نشان نداد.
خروج از برجام
بعد از خروج آمریکا از برجام، ترامپ به کشورهای خریدار نفت ایران یکسال مهلت داد که خرید نفت خود از ایران را به صفر برسانند. البته این کار ترامپ با اعتراضات کشورهای اروپایی و آسیایی روبهرو شد. چراکه ایران روزانه بیش از دو میلیون بشکه نفت به این کشورها صادر میکرد و بدون ایران، تامین این مقدار نفت تقریباً در کوتاهمدت غیرممکن بود و افزایش بهای نفت را با خود به همراه خواهد داشت. از همین رو کاخ سفید مقداری عقبنشینی کرد و اعلام شد که آمریکا به صورت موردی با کشورهای خریدار نفت ایران همکاری خواهد کرد. البته برنامه کاخ سفید برای راضی نگه داشتن خریداران نفت ایران فقط این همکاری نبود، بلکه ترامپ در توئیتی ادعا کرد که ملک بن سلمان موافقت کرده است کمبود نفت را جبران کند. اما آیا جبران کمبود نفت بدون ایران ممکن است؟ عربستان و روسیه، دو کشوری هستند که گفته میشد مذاکراتی مبنی بر افزایش عرضه نفت انجام دادهاند. سعودیها بهطور علنی اعلام کردهاند که میتوانند نفتی را که ایران صادر میکند جبران کنند که کشورهای اروپایی و آسیایی با مشکل خرید نفت و افزایش قیمت آن مواجه نشوند. اما به گفته بسیاری از کارشناسان حوزه انرژی، حداقل در کوتاهمدت عربستان نخواهد توانست چنین چیزی را عملی کند و اگر کشورهای آسیایی و اروپایی از خرید کامل نفت از ایران منع شوند قیمت نفت به شدت افزایش خواهد یافت. چیزی که کشورهایی همچون کره جنوبی، هند، چین، ایتالیا و اسپانیا را با مشکل مواجه خواهد کرد و این کشورها با افزایش قیمت نفت، به راحتی تن به خواسته ترامپ نخواهند داد.
مزایای تحریم نفتی ایران برای پوتین
چه کسی از تحریم نفتی ایران خوشحال میشود؟ اقتصاد پر از بدهبستانهای مختلف است. اگرچه بالا گرفتن تنشهای میان ایران و آمریکا برای اقتصاد دنیا و کشورهای مختلف مضر است، اما این تنشها و تحریمهای نفتی آمریکا علیه ایران برای کشوری همچون روسیه مزایایی دارد که شاید برای پوتین، این مزایا ارزشمندتر از مضرات این تنشها باشد. اگرچه پوتین در سوریه با ایران همکاری کرد و در بسیاری از موارد دیگر نیز در کنار ایران میایستد، اما باید به خاطر داشت که دوستی مسکو با ایران از سر برادری نیست و پوتین اگر در همکاریهایش با ایران منفعتی کسب نمیکرد این همکاری نیز وجود نداشت. پوتین به سه دلیل از کاهش فروش نفت ایران و در افراطیترین حالت به صفر رسیدن آن، خوشحال خواهد بود:
1 روسیه نیز همچون ایران از صادرکنندگان عمده نفت است و با خروج ایران از لیست کشورهایی که آسیاییها و اروپاییها میتوانند از آن نفت بخرند، درآمدهای نفتی روسیه افزایش مییابد. زیرا هر چقدر هم عربستان پتانسیل این را داشته باشد که تولید خود را افزایش دهد بعید است که بتواند بهطور کامل جای خالی ایران را پر کند و قیمت نفت افزایش خواهد یافت که این باب میل روسیه است. از طرفی سهم فروش نفت این کشور نیز افزایش مییابد.
2 اروپاییها به دلیل مشکلاتی که با روسیه دارند هرگز دوست نخواهند داشت که بیشتر از این به نفت این کشور وابسته باشند. اما پوتین از این وابستگی منتفع میشود و اگر اتحادیه اروپا برای تامین نفت مورد نیاز خود در صورت منع شدن از خرید نفت از ایران به روسیه روی آورد، قدرت چانهزنی پوتین در مسائل دیگر نیز بالا خواهد رفت.
3 بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، روسیه همواره دوست داشته که از آمریکا امتیاز بگیرد و قدرت خود را نشان دهد. ترامپ بدون کمک روسیه نخواهد توانست کشورهای خریدار نفت ایران را از این کار منع کند، چراکه اگر مسکو در افزایش عرضه نفت با آمریکا همکاری نکند جهش یکباره قیمت نفت حتی با وجود وعدههای عربستان نیز ممکن نخواهد بود.
اقبال نفت شیل
جدای از مسائل هستهای و موشکی و اینکه ترامپ میگوید خرید نفت از ایران باید به صفر برسد تا ایران بهطور کامل برنامههای هستهای و موشکی خود را کنار بگذارد، تحریم نفتی ایران برای ایالاتمتحده یک منفعت بزرگ دارد. واشنگتن میداند که بدون ایران قیمت نفت افزایش مییابد و این افزایش قیمت برای آمریکا جذاب است، چراکه تحت آن شرایط تولید نفت شیل آمریکا صرفه اقتصادی خواهد داشت. از همینرو بعضی از تحلیلگران بر این عقیدهاند که برنامههای هستهای و موشکی ایران برای ترامپ بهانهای بیش نیست و منافع اقتصادی آمریکا ایجاب میکند که تحریم نفتی ایران هرچه سریعتر به مرحله اجرا درآید. با همه اینها به احتمال بسیار بالا فروش نفت ایران اگر هم به صفر نرسد در آیندهای نزدیک کاهش معناداری خواهد یافت. چراکه اتحادیه اروپا نیز اگرچه در ظاهر قصد همکاری با ایران را دارد اما در عمل آنقدر که ادعا میکند پشت ایران و برجام نیست.
در خطر افتادن دلار
یکی از اثراتی که بالا گرفتن تنشهای ایران و آمریکا میتواند روی اقتصاد دنیا داشته باشد، سرعت گرفتن فرآیند دلارزدایی است. البته در این دلارزداییها تنها تنشهای ایران و آمریکا نیست که موثر است، بلکه تنشهای آمریکا با چین، روسیه و ترکیه نیز نقشی بسیار اساسی در دلارزدایی دارند. ایران شرکای تجاری مهمی در آسیا و اروپا دارد که در صورت شدت گرفتن بیشتر تحریمها در نتیجه بالا گرفتن تنشهای ایران و آمریکا، مبادله با این شرکای تجاری به بیش از پیش به مشکل خواهد خورد و در نتیجه ایران و روسیه، ایران و چین، ایران و هند، ایران و ترکیه و امثال اینها بیشتر از قبل به فکر انجام مبادلات خود از طریق پولی به غیر از دلار خواهند افتاد. روندی که به دلارزدایی سرعت میبخشد. در ادامه به موضوع دلارزدایی و اینکه چرا کشورها به آن روی آوردهاند میپردازیم.1
سال گذشته پر از اتفاقاتی بود که بهطور اجتنابناپذیر، فضای جغرافیای سیاسی دنیا را متشنج و آن را به دو قیمت تقسیم کرد: کشورهایی که هنوز هم از دلار آمریکا به عنوان ابزار مالی بینالمللی حمایت میکنند و کشورهایی که به دلار پشت کردهاند. تنشهای بینالمللی که در نتیجه تحریمهای اقتصادی و منازعات تجاری به وجود آمدهاند و از طرف آمریکا نیز آغاز شدهاند، کشورهای هدف این تحریمها و منازعات تجاری را مجبور کرده که نگاه تازهای به سیستم پرداختهای بینالمللی کنونی که از سوی دلار آمریکا تحت سلطه قرار دارد و جایگزینهای آن داشته باشند. رویترز نگاه عمیقیتری به پدیده دلارزدایی (dedollarization) اخیر انداخته است و در یک جمعبندی، کشورهایی را که به سمت حذف تکیهشان به دلار گام برداشتهاند، معرفی کرده و دلایل این کشورها برای چنین اقدامی را برشمرده است. این کشورها چین، هند، ایران، ترکیه و روسیه هستند.
چین
نزاع تجاری ادامهدار میان ایالاتمتحده و چین، در کنار تحریمهایی که آمریکا علیه بزرگترین شرکای تجاری چین اعمال کرده، رهبران این کشور را مجبور کرده که به سمت استقلال از دلار گام بردارند. گامی که دومین اقتصاد بزرگ دنیا را از تکیه بر دلار رها خواهد ساخت. با این حال هنوز دولت چین هیچ بیانیه رسمیای را مبنی بر این موضوع مطرح نکرده است و هنوز چراغ خاموش پیش میرود. با همه اینها بانک مرکزی چین (People’s Bank of China) به طور منظم سهم اوراق خزانه آمریکا را در ذخایر خود کاهش داده است و میدهد. بهطوری که چین که هنوز هم بزرگترین نگهدارنده اوراق خزانه و دلارهای آمریکاست، سهم خود از نگهداری این بدهی هنگفت آمریکا را به پایینترین حد ممکن از می 2017 رسانده است.
هند
هند که ششمین اقتصاد بزرگ دنیاست، یکی از بزرگترین واردکنندگان دنیا به شمار میرود. بنابراین تعجببرانگیز نیست که این کشور، به طور مستقیم تحت تاثیر اغلب منازعات بینالمللی تجاری قرار داشته باشد و به شدت تحت تاثیر تحریمهایی باشد که آمریکا علیه شرکای تجاریاش اعمال کرده است. اوایل سال 2019 هند برای خرید نفت خام ایران مجبور شد از روپیه استفاده کند چراکه بعد از اینکه واشنگتن تحریمها علیه تهران را از سر گرفت مبادله با دلار به مشکل خورد.
ترکیه
اوایل سال 2019، رئیسجمهور ترکیه رجب طیب اردوغان، اعلام کرد که برنامههایی برای پایان دادن به انحصار دلار در سر دارد و در نظر دارد که مبادلات خود با شرکای تجاریاش را بدون استفاده از دلار انجام دهد. رئیسجمهور ترکیه همچنین اعلام کرد که آنکارا در حال آماده شدن برای انجام تجارت با پولهای ملی چین، روسیه و اوکراین است. ترکیه همچنین در نظر دارد در مبادلات خود با ایران بهجای دلار از ریال و لیر استفاده کند و این موضوع را مورد بررسی قرار داده است. این اقدامات به خاطر مسائل سیاسی و اقتصادی پیش آمده میان آنکارا و واشنگتن تحت تاثیر قرار گرفت و تصمیمات اردوغان جدیتر شد. روابط میان آنکارا و واشنگتن از زمان کودتای ناموفق ترکیه برای براندازی اردوغان در سال 2016 تیره و تار شده است.
ایران
بازگشت پیروزمندانه ایران به عرضه تجارت بینالمللی طولانی نبود. مدت کمی بعد از اینکه ترامپ انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 را برد، از توافق هستهای امضاشده میان تهران و گروهی از کشورها شامل بریتانیا، ایالاتمتحده، فرانسه، آلمان، روسیه و چین خارج شد. از اینرو کشور نفتخیز ایران، یکبار دیگر هدف تحریمهای شدید واشنگتن قرار گرفت. تحریمهایی که کشورهایی را که با ایران مبادله و از قوانین تحریم تخطی میکردند تهدید به جریمه میکرد. این تحریمها تهران را مجبور کرد که به جایگزینهای دلار در ازای صادرات نفت خود روی آورد. از اینرو ایران با هند وارد مذاکره و قرار شد در ازای صادرات نفت به این کشور روپیه دریافت کند. همچنین وارد مذاکره با عراق برای مبادله کالا به کالا شد.
روسیه
روسیه از اوایل سال 2019، کنار گذاشتن اوراق خزانه ایالاتمتحده و دلار را آغاز و قصد کرده است که داراییهای مطمئنتری را مانند روبل، یورو و فلزات گرانبها همچون طلا نگهداری کند. تا الان مسکو سعی کرده است تا آنجا که میتواند دلار را از معاملات خود حذف کند و رو به قراردادهای معاوضهای پولی (currency swap agreement) با تعدادی از کشورها همچون چین، هند و ایران آورده است. همچنین روسیه اخیراً در تجارت با اروپا، یورو را جایگزین دلار کرده است.
اهمیت نفت در اقتصاد جهانی
اهمیت انرژی در اقتصاد جهانی بعد از اولین شوک قیمت نفت در سال 1970 روی داد. در سال 1990، توجهات به خصوصیسازی بازارها و تغییرات آب و هوایی جلب شد و انرژی به میزان بیشتری مورد استفاده قرار گرفت و در اوایل این دهه قیمت بالای انرژی تا حدودی کاهش یافت. قیمتهای بالای نفت بر صادرات و واردات آن به کشورها موثر است و این اثر در مورد کشورهای مختلف کاملاً متفاوت است. روند تغییر قیمت نفت از سال 1970 به بیشترین مقدار خود رسید و پس از سال 1997 و بحران مالی آمریکا، قیمت نفت به کمترین سطوح خود دست یافت. اما قیمت نفت در سال 2000 افزایش یافت و بعد از آن بهای آن بهسرعت کم شد. در فاصله سالهای 2002 تا 2009 قیمتها روند فزایندهای را طی کردند. قیمت بالای نفت معمولاً بر قیمت سایر حاملهای انرژی نیز تاثیر میگذارد. مثلاً قیمت گاز همراستا با قیمت نفت از سال 2002 افزایش یافت و به نقطه اوج خود در ژوئن 2008 رسید و قیمتهای نفت نیز طی این دوره افزایش یافتند. بنابراین میتوان گفت که ارتباطی بین قیمت نفت و سایر سوختها وجود دارد که همیشه باید در تحلیلها مدنظر قرار گیرد.
تاثیر قیمتهای بالای نفت بر کشورهای واردکننده نفت
تغییر در قیمت نفت آثار متفاوتی بر اقتصاد کشورها دارد که باید در سطوح مختلف بررسی شود. بهطور مثال، در سطح خرد باید عکسالعمل مصرفکنندگان نفتی مدنظر قرار گیرد و در سطح بینالملل باید تمرکز بر این باشد که چگونه تصمیمات اقتصادی متاثر از عواملی مثل قیمت نفت است. در سطح کلان نیز باید اثر شوکهای قیمت نفت بر متغیرهای کلان اقتصادی بررسی شود. پاسخ مصرفکننده به افزایش قیمت نفت، در نمودار 3 نشان داده شده است. یک مصرفکننده با درآمد مشخص میتواند مقدار مشخصی از کالاها را بخرد. پس قیمت نسبی انرژی (PEI) و قیمت سایر کالاها (PO) در وضعیت تعادلی تعیین میشوند. در این حالت تعادل جایی تعیین میشود که خط بودجه بر منحنی بیتفاوتی مماس شود و اجازه میدهد که مصرفکننده مقدار E1 از انرژی و مقدار Q1 از سایر کالاها را تقاضا کند. زمانی که قیمت انرژی افزایش یابد، بودجه مصرفکننده به او اجازه میدهد که مقدار کمتری انرژی را تقاضا کند و در این حالت خط بودجه از LB به LF منتقل میشود. افزایش قیمت انرژی مازاد مصرفکننده فرد را کاهش میدهد. پس یک تعادل جدید در حالتی که نسبت قیمتها و نرخ نهایی جانشینی در قیمتهای جدید برابر باشند، روی میدهد. بنابراین در تعادل جدید مصرفکننده مقدار Q2 از سایر کالاها و E2 از انرژی را تقاضا میکند. پس اگر قیمت انرژی از P1 به P2 تغییر کند، مقدار تقاضای انرژی کاهش مییابد. اما کاهش مقدار تقاضای انرژی نسبتاً اندک است چون تقاضای انرژی در کوتاهمدت بیکشش است.
زمانی که انرژی به عنوان کالای نهایی یا نهاده تولید استفاده میشود، آثار شوکهای قیمت انرژی متفاوت است. قیمت بالای انرژی، تولیدکننده را مجبور میکند عملکردی مشابه با خانوارها را دنبال و تلاش کند از ترکیب نهادهها با حداقل هزینه استفاده کند. افزایش قیمت انرژی به عنوان نهاده، بنگاهها را وامیدارد که سایر نهادهها را جایگزین انرژی کنند که این جایگزینی در کوتاهمدت سختتر و در بلندمدت سادهتر است. بنابراین تقاضا برای سایر کالاها متاثر از تغییر قیمت انرژی است.
همیشه بررسی عکسالعمل مصرفکنندگان و تولیدکنندگان به تغییر قیمت انرژی بسیار مهم و ضروری است. با تغییر قیمت انرژی، تولیدکنندگان برای حداقلسازی هزینههای خود، نهادههای دیگر را جایگزین میکنند. بنابراین قیمتهای بالاتر نفت میتواند منجر به تقاضای بالاتر برای زغالسنگ و تقاضای بیشتر برای فعالیتهای بهرهبرداری از معادن شود. پس تغییر در تقاضای نهادهها، امکان تعدیل قیمتها را حاصل میآورد.
در نهایت با افزایش قیمت نهاده انرژی در کوتاهمدت با بروز تورم و فشار تورمی مواجه هستیم. با افزایش قیمتها، درآمد مصرفکنندگان کم شده و محصول بنگاهها کاهش مییابد و در نتیجه رشد اقتصادی کمتر و بیکاری بیشتر حاصل میشود. همراستا با رشد اقتصادی پایین، نرخهای بهره و در نتیجه هزینه سرمایه کمتر میشود. پس عدم اطمینان در مورد زمان و سیاستگذاری منجر به عمل و عکسالعملهایی در اقتصاد میشود. در کل فعالیتهای اقتصادی و سیاستهای پولی بر سطوح درآمد و توزیع درآمد در یک کشور موثر است که تعدادی از آنها در ادامه بیان خواهد شد.
1- قیمتهای بالاتر نفت در نتیجه افزایش در تقاضای نفت است که مصرفکنندگان با بودجه محدود تلاش میکنند به وضعیت تعادلی دست یابند.
2- هزینه تولید کالاها و خدمات افزایش مییابد که بر سود بنگاهها موثر است و میزان این اثر وابسته به میزان بهکارگیری انرژی در فرآیند تولید است.
3- هزینههای بالاتر تولید کالاها بر سطوح عمومی قیمتها فشار میآورد و منجر به تورم بالا میشود.
4- هزینههای بالاتر و تورم، سود پایینتر را به همراه دارد که بر تقاضا، دستمزدها، اشتغال و فعالیتهای اقتصادی موثر است.
5- بازارهای مالی، نرخ بهره و نرخ ارز در این راستا بسیار تحت تاثیر قرار میگیرند.
6- نهایتاً وقتی انتظارات در مورد افزایش قیمتها شکل میگیرد، رفتارهای تولیدکننده و مصرفکننده تغییر میکنند.
با این حال بخشهای اقتصادی به صورت متفاوت از شوکهای قیمت نفت متاثر میشوند. مثلاً بخش صنعت ممکن است با تقاضای کاهنده مواجه باشد. به لحاظ اقتصاد خرد، وقتی قیمت نفت افزایش مییابد، در کشورهای واردکننده نفت، هزینههای تولید بالا میرود و از طرفی تمامی ذخایر ارزی این کشورها صرف واردات کالاها میشود. لذا تغییرات قیمت نفت در کشور واردکننده منجر به تغییر در تقاضای داخلی برای مصرف و سرمایهگذاری میشود. اسمپ (2005) در مطالعه خود نشان داد که اگر قیمت نفت 10 دلار افزایش یابد، در کشورهای OECD تولید ناخالص داخلی 5 /0 درصد کاهش مییابد. لذا همراستا با شوکهای نفتی در کشورهای در حال توسعه، کاهش قیمت نفت منجر به تغییر تراز پرداختها میشود. مساله تراز پرداختها همراستا با فعالیتهای نرخ ارز است. بنابراین قیمت نفت بالاتر، در ابتدا اثر خود را روی تراز پرداختها میگذارد که این اثر با توجه به عملکرد نرخ ارز به نوعی تعدیل میشود.
کشورهای صنعتی در حال حاضر بسیار کمتر از سال 1970 به درآمدهای نفت وابسته هستند. این موضوع در مورد کشورهای مختلف متفاوت است، با این همه اقتصاد آمریکا بیشتر از کشورهای اروپایی به نفت وابسته است. بر اقتصاد کشورهای در حال توسعه واردکننده نفت نیز قیمتهای بالای نفت بسیار موثر است.
در مورد کشورهای غیرواردکننده نفت، قیمتهای نفت بر هزینه تولید کالاها در این کشورها اثر میگذارد. پس مصرفکنندگان معمولاً با قیمتهای بالاتر و مالیاتهای بیشتر بر تولیدات نفتی مواجه هستند. دولتها در کشورهایی که نرخ مالیات بالایی وضع میکنند امکان کاهش دادن سطوح مالیات انرژی خود را دارند تا زیان رفاهی همراستا با قیمتهای بالاتر نفتی را حذف کنند. در مجموع دو عامل بر تراز پرداختها اثر میگذارد: کارگرانی که در کشورهای صادرکننده نفت کار میکنند و صادرات سایر کالاها به کشورهای صادرکننده نفتی که این دو عامل، پرداختهای وارداتی بالاتر را خنثی میکند. ولی این خنثیسازی با وقفه صورت میگیرد و با توجه به عملکرد سیستم بانکی با تاخیر مواجه خواهد شد.
اسمپ (2005) در مطالعه خود پیشنهاد کرد که اثر افزایش قیمت نفت بر تولید ناخالص داخلی بهسادگی میتواند مطابق رابطه زیر اندازهگیری شود: «تغییر در تولید ناخالص داخلی» برابر است با «درصد افزایش قیمت» ضرب در «سهم واردات نفت در تولید ناخالص داخلی». این ارتباط بر این اساس است که اگر کشش قیمتی نفت و تولیدات نفتی صفر باشد به ازای هر تغییری در قیمت نفت، تولید ناخالص داخلی به اندازه تغییر در ارزش واردات نفت تغییر خواهد کرد. اسمپ پیشنهاد کرد که رابطه بالا میتواند برای محاسبه حساسیت به شوکهای قیمت نفت به کار رود. او براساس نمونهای مشتمل بر 97 کشور واردکننده نفت، نشان داد که اثر افزایش قیمت نفت به اندازه بشکهای 10 دلار بر تولید ناخالص داخلی کشورهای مختلف متفاوت است و بحث آسیبپذیری با توجه به تفاوت در نوع مصرفکنندگان انرژی متفاوت است.
کشورهای واردکننده انرژی بهخصوص کشورهای واردکننده نفت به شوکهای قیمت نفت و عرضه انرژی بسیار حساس هستند. بابیوسیوکس و همکاران (2007) و پرسبیوس (2007) شاخصهای مختلفی برای اندازهگیری آسیبپذیری کشورها در مقابل عرضه انرژی پیشنهاد کردند. این شاخصها مشتمل بر میزان وابستگی به نفت، تمرکز واردات، شدت انرژی و میزان واردات انرژی است. همانطور که ذکر شد اسمپ در سال 2005 آسیبپذیری کشورها به شوک قیمت نفت را اندازهگیری و تحلیل کرد. در مدل او تولید ناخالص داخلی به عنوان یک متغیر کلیدی در احتساب آسیبپذیری اقتصاد مطرح شد.
آسیبپذیری نسبت به شوک قیمت نفت میتواند با توجه به سیاستهای مربوط به واردات نفت و شدت انرژی در فعالیتهای اقتصادی تحلیل شود. میزان وابستگی به واردات نفت میتواند با توجه به کشف و تولید محلی نفت، تغییر کند. از آنجا که اولین شوک نفتی منجر شد که تعدادی از کشورهای تولیدکننده نفتی به تولیدکننده مهمی تبدیل شوند، لذا با افزایش تلاش کشورها برای افزایش و تامین عرضه نفت خودشان، آسیبپذیری آنها در مقابل تغییرات قیمت نفت کم شد. وابستگی به عرضه انرژی با جایگزین کردن نفت با سایر سوختها میتواند کاهش یابد که قیمت نسبی سوختها عامل مهمی در تصمیمگیری در راستای جانشین کردن سوختهاست.
قیمت گاز در کشورهای توسعهیافته از قیمت نفت تبعیت میکند. این همگرایی امکان جایگزینی نفت بهجای گاز را کاهش میدهد. زغالسنگ هنوز هم به لحاظ قیمت به سایر حاملهای انرژی مزیت نسبی دارد. اما به خاطر مشکلات زیستمحیطی، از زغالسنگ استفاده نمیشود، پس دسترسی به منابع مهمترین عامل برای کاهش وابستگی به نفت است. شدت انرژی (شدت انرژی یا شدت مصرف انرژی، شاخصی برای تعیین کارایی انرژی در سطح اقتصاد ملی هر کشور است که از تقسیم مصرف نهایی انرژی بر تولید ناخالص داخلی به دست میآید) تا حدودی متاثر از شوکهای نفتی است. استفاده کارا از انرژی برای فعالیتهای اقتصادی آسیبپذیری اقتصادی را زمانی که تولید ناخالص داخلی به انرژی وابستگی زیادی دارد، کاهش میدهد. با انجام تغییرات ساختاری در یک کشور، شدت انرژی میتواند کم شود. بنابراین با بهکارگیری تکنولوژیهای کارا و تغییرات رفتاری، مصرف انرژی کاهش خواهد یافت.
اسمپ (2005) آسیبپذیری مناطق مختلف را در سالهای 1990 و 2003 تخمین زد و متوجه شد کشورهای صحرای آفریقا و شرق آسیا در این سالها بیشتر در معرض آسیبپذیری بودند. وابستگی زیاد به واردات و سهم بالای نفت در صحرای آفریقا، آنها را با مشکلاتی مواجه کرد، با این همه شدت انرژی پایین در این کشورها، این فشار را تا حدودی کاهش داد. در نهایت از آنجا که ذخایر اولیه تغییر نمیکنند، این کشورها با رشد درآمدشان، آسیبپذیری بیشتری نسبت به شوکهای قیمت نفت خواهند داشت. بنابراین تعدیل برابر قیمتهای بالای نفت، مشتمل بر سه مرحله است: در اولین مرحله درآمد از مصرفکنندگان به تولیدکنندگان منتقل میشود و سودهایی را در شرایطی که قیمتها در کشورهای مصرفکننده افزایش مییابد، پدید میآورند. در مرحله دوم، کشورهای صادرکننده نفت، صادرات خود را به کشورهای واردکننده نفت افزایش میدهند. پس تولیدکنندگان انرژی انگیزه پیدا میکنند تا برای سوختهای خود بازار پیدا کنند یا سوختهای خود را متنوع سازند. در مرحله سوم، مصرفکنندگان نفت حاضر به پرداخت قیمتهای بالاتر برای خرید نفت هستند که این مساله در راستای صادرات بیشتر از جانب تولیدکنندگان انرژی خود را نشان میدهد.
اثر قیمتهای بالای نفت بر اقتصاد کشورهای صادرکننده نفت
اثر قیمتهای بالای نفت بر کشورهای صادرکننده نفتی بسیار متفاوت است. گلب (1988) در مطالعه خود نشان داد که شوک قیمت نفت در سالهای 1970 و 1980 منجر به انتقال حدود 300 میلیون دلار در روز از کشورهای واردکننده نفت به صادرکنندگان شده است. بر پایه صادرات نفت به میزان حدود 53 میلیون بشکه در روز، در سال 2009 قیمت نفت حدود 10 دلار افزایش یافت و 530 میلیون دلار در روز سود به دست آمد. در نتیجه افزایش درآمد حاصل از فروش نفت بر تراز پرداختهای کشورهای صادرکننده موثر بوده است. بررسی درآمد صادرات نفت کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA) سه دوره را نشان میدهد:
1- کاهش شدید درآمد در سال 1986
2- درآمد بین سالهای 1986 و 2000 بهطور متوازن تغییر کرد.
3- رشد درآمد بعد از سال 2000 تا سال 2008.
کشورهای ایران و عربستان هر دو در سال 2006 درآمد صادرات نفتی یکسانی داشتند، ولی در سال 1980 به دلیل جنگ ایران و عراق درآمد ایران کمتر از یکچهارم درآمد نفت عربستان بود. درآمدهای حاصل از صادرات نفت در منطقه خاورمیانه در دوره اخیر رشد زیادی داشتند، چون قیمتهای نفت تا سال 2008 افزایش یافت. بین سالهای 2005 و 2008 درآمد صادرات نفت کشورهای صادرکننده نفت به طور اسمی دو برابر شد و تراز تجاری کشورهای اوپک افزایش زیادی داشت و بین سالهای 2005 و 2008، تقریباً حدود 70 درصد افزایش یافت. این کشورها در این دوره رشد اقتصادی بالاتری داشتند. مثلاً کشورهای GCC
یا شورای همکاریهای خلیج فارس (شامل عربستان سعودی، بحرین، امارات متحده عربی، قطر، عمان و کویت) رشد اقتصادی سالانه هشت درصد را بین سالهای 2002 تا 2007 تجربه کردند. با وقوع بحران اقتصادی در اواخر سال 2008 درآمدهای نفتی اوپک به سطح خود در سال 2005 رسید و این کشورها با چالشهای زیادی مواجه شدند. نوسان قیمت نفت در بازار بینالمللی امکان سرمایهگذاری را با مشکلاتی مواجه میکند و از طرفی وقتی قیمت نفت پایین باشد به نوعی استخراج از ذخایر نفتی منطقی به نظر نمیرسد.
پس نوسان قیمت نفت بر درآمد صادراتی این کشورها تاثیر گذاشته و خواهد گذاشت. از طرفی مصرف بیش از حد انرژی در برخی کشورها بر درآمدهای صادراتی کشورهای صادرکننده نفت موثر است. در سالهای اخیر سیاست بهکارگیری بهینه انرژی بسیار مورد توجه کشورهای مصرفکننده انرژی قرار گرفته است. آسیبپذیری صادرکنندگان نفت همسو با وابستگی به درآمد نفتی است که در تحلیلهای اسمپ (2005) مطرح شد.
در مورد کشورهای صادرکننده نفت، تمرکز بیشتر بر تغییرات درآمد صادرات نفت به عنوان نسبتی از تولید ناخالص داخلی است. این نرخ میتواند با استفاده از دادههای منطقهای حساب شود. نرخ وابستگی به صادرات نفت با استفاده از مدل کایا (1990) بیان میشود. این مدل نشان میدهد که تغییر درآمد صادرات نفت متاثر از عوامل مختلفی است که در ادامه بیان میشود:
1- قیمت صادراتی نفت بر حسب دلار
2- اهمیت صادرات نفت نسبت به مصرف داخل. بنابراین صادرکنندگان به صورت عادی انتظار نرخ بالاتر تراز صادرات را دارند که این اهمیت بالای صادرات را نشان میدهد.
3- میزان عرضه اولیه نفت که بیانگر وابستگی اقتصاد به نفت است.
4- عامل بعدی، میزان عرضه انرژی اولیه به صورت نسبتی از تولید ناخالص داخلی است که شدت انرژی اولیه در اقتصاد را نشان میدهد. این عامل کارایی بهکارگیری انرژی در اقتصاد را نشان میدهد و بیان میدارد که تقاضای عمومی از چه عواملی متاثر بوده و چقدر بر ارزش صادراتی انرژی موثر است.
با توجه به عوامل بالا میتوان رابطه زیر را بیان کرد که بیانگر میزان وابستگی یک اقتصاد به صادرات نفت است: «وابستگی به صادرات نفت» برابر است با «قیمت نفت» ضرب در «اهمیت صادرات نفت» ضرب در «وابستگی به نفت» ضرب در «شدت انرژی». با توجه به این رابطه و مقایسه بین کشوری، میتوان بهترین کاربرد برای هر عامل و بهترین سیاستگذاری در هر کشور را تعیین کرد.
گلب (1988) در مطالعه خود بیان کرد که درآمد حاصل از افزایش قیمت نفت در کشورهای صادرکننده نفت میتواند صرف مصرف جاری، پرداخت بدهیهای گذشته، سرمایهگذاری برای کسب عایدیهای آتی و مصرف آینده شود. اکثر کشورهای صادرکننده نفت با درآمدهایی بیشتر از نیاز داخلی خود مواجه میشوند که بهکارگیری این درآمد برایشان عجیب است. لذا بهکارگیری این منابع بستگی به شرایط اقتصاد دارد. ارتباط تولیدی کافی در اقتصاد میتواند زمینهساز رشد و توسعه اقتصادی یک کشور باشد. در مجموع میتوان گفت آثار نفت بر اقتصاد کشورهای صادرکننده نفت در قالب سه عامل اثر پسانداز، اثر پول و اثر تغییرات منابع قابل بررسی است. فرض کنید اقتصادی مشتمل بر بخش رقابتی و غیررقابتی باشد. در بخش رقابتی کالاهای تجاری فروخته میشود که در آن قیمتها در بازارهای خارجی تعیین میشود. در بازارهای غیررقابتی، قیمتها به صورت منطقهای تعیین میشوند و ثروت کشور همراستا با درآمد نفتی افزایش مییابد که این درآمد صرف مصرف کالاهای نفتی میشود. اما در اقتصاد رقابتی که در آن کالاهای تجاری معامله میشوند، قیمت نمیتواند بالاتر از سطح مشخصی قرار گیرد. در نتیجه هر مازاد تقاضا برای کالای تجاری همراستا با افزایش واردات آن است که این اثر، اثر پسانداز نام دارد. اثر پسانداز معمولاً همراستا با اثر تغییر منابع است. با توجه به نمودار 4، یک کشور کالاهای تجاری و غیرتجاری خود را در قیمت P1 تولید و مصرف میکند و با افزایش قیمت نفت، یک کشور ممکن است با افزایش ثروت مواجه شود. بنابراین منحنی امکانات تولید در واکنش به امکان تولید کالاهای تجاری با ارزش بیشتر به سمت راست منتقل میشود. حال نرخ ارز واقعی افزایش مییابد و میان بخشهای رقابتی و غیررقابتی توازن ایجاد میکند. لذا تولیدکنندگان منطقهای در بازارهای کمتر رقابتی دنیا عمل میکنند و فعالیتهای بخش رقابتی در اقتصاد کاهش مییابد. پس شهروندان از تمام ثروت خود برای خرید کالاهای تجاری استفاده میکنند و در نتیجه تعادل جدید در P2 حاصل خواهد شد. در نهایت بخش رقابتی در نتیجه افزایش قیمت نفت و گسترش بخش غیررقابتی، کوچکتر خواهد شد. در نتیجه این تغییر، عوامل تولید از بخش تجاری به بخش غیرتجاری منتقل میشوند. فرض کنید نیروی کار میان تولید کالاهای تجاری و غیرتجاری تخصیص یابد. در ابتدا اقتصاد در تعادل E1 با نرخ دستمزد W1 قرار دارد. با افزایش قیمت نفت، تقاضا برای کالاها همراستا با اثر پسانداز افزایش مییابد که منجر به افزایش تولید کالاهای غیرتجاری میشود.
در یک بازار این مساله طی افزایش قیمت کالاهای تجاری نسبت به کالاهای غیرتجاری صورت میگیرد و در نهایت انگیزه گسترش این فعالیتها حاصل میشود. در نتیجه افزایش در تقاضای نیروی کار و تخصیص مجدد نیروی کار بین بخشهای تجاری و غیرتجاری صورت میگیرد و تعادل جدید در E2 حاصل میآید که در آن دستمزد تعادلی بالاتر خواهد بود. با افزایش درآمد نفتی، عرضه پول خارجی افزایش مییابد و ارزش پول خارجی نسبت به پول داخلی کاهش مییابد. بنابراین عرضه پول داخلی افزایش یافته و عدم تعادل در بازار پول روی خواهد داد. در نهایت افزایش قیمت نفت در کشورهای صادرکننده نفت بر ارزش پول داخلی و تراز پرداختها آثار مثبتی دارد و منجر به تخصیص مجدد کالاهای غیرتجاری میشود.
پینوشت:
1- برای مطالعه بیشتر در مورد دلارزدایی میتوانید به شماره 319 تجارت فردا مراجعه کنید.
منابع:
1-https: / /edition.cnn.com /2019 /05 /18 /investing /oil-prices-iran-recession /index.html
2-https: / /www.economist.com /graphic-detail /2019 /06 /21 /us-iran-tensions-threaten-the-worlds-most-important-oil-shipping-route
3-https: / /www.forbes.com /sites /ellenrwald /2019 /06 /20 /oil-prices-rise-look-to-china-and-rates-not-iran /#2ca9f42e71a5
4- کتاب اقتصاد انرژی، تالیف ویدا ورهرامی، انتشارات دنیای اقتصاد
5- تجارت فردا، شماره 319، پرونده دلارزدایی
6- دو بازیگر پیدا و پنهان که از تحریم نفت ایران سود میبرند، مرتضی مرادی، ایرناپلاس