مروری بر نظریههای تیرول از زبان دانشجوی ایرانی دانشگاه تولوز
پایان انتظار
بالاخره انتظار چندساله به پایان رسید و نوبل امسال اقتصاد به ژان تیرول، اقتصاددان فرانسوی و استاد مدرسه اقتصاد تولوز رسید.
بالاخره انتظار چندساله به پایان رسید و نوبل امسال اقتصاد به ژان تیرول، اقتصاددان فرانسوی و استاد مدرسه اقتصاد تولوز رسید. تیرول از معدود کسانی است که اکثریت ناظران معتقد بودند اگر وی به سرنوشت یار و همکار دیرینش ژان ژاک لافونت که در سن 57سالگی درگذشت دچار نشود، دیر یا زود نوبل از آن او خواهد بود. طی سالیان اخیر هر چه بیشتر و بیشتر رسم بر این شده که کمیته نوبل، جایزه هر سال را بین دو یا سه اقتصاددان تقسیم کند. اینکه تیرول به تنهایی نوبل امسال را خواهد گرفت به این معنی است که تاثیر شگرفی که او در توسعه شاخهای مهم از علم اقتصاد یعنی سازماندهی صنعتی داشته با هیچیک از همکاران وی در این شاخه که در قید حیات هستند قابل مقایسه نیست.
اهمیت میراث علمی که وی بر جا گذاشته در این است که از همان دهه 80 میلادی وی از معدود اقتصاددانانی بود که از آغاز تحقیقاتش به جای اتخاذ فرض تکراری و خستهکننده رقابت کامل و بینهایت بودن عرضهکنندهها، تصمیم گرفت به جنگ پیچیدگیهای مدلسازی رقابت بین بنگاههای دارای انحصار چندجانبه از یکسو و نهاد قانونگذار از سوی دیگر برود و سازماندهی صنعتی جدید را متولد کند.
البته نقش وی به اینجا محدود نشد و در سالیان بعد و تا به امروز تیرول همچون مادری مهربان و پرکار هر روز چیزی به غنای این شاخه اضافه کرده تا بدانجا که بسیاری از تحقیقات وی دستمایه اقتصاددانان امپریکال شده و کمکم در دنیای سیاستگذاری هم به کار گرفته شده است.
در واقع قبل از ابداع و بسط این رویکرد جدید، مشکل اصلی در این بود که همه محققان اقتصادی به دنبال ابزار و مدلی یکتا بودند که بتوان توسط آن رفتار انحصارگرایان چندجانبه را توضیح داد و احیاناً با تدوین قوانین مناسب، آن را در جهت منافع مشتریان اصلاح کرد. تیرول در ابتدا به این جواب شاید ناامیدکننده دست یافت که اساساً چنین ابزاری وجود ندارد.
تحقیقات وی روشن ساخت که در رقابت کامل به دلیل اینکه فرض بر این است که تعداد بنگاههای عرضهکننده بسیار زیاد است، رفتار تکتک آنها از نظر تحلیلی مهم نیست و تاثیری بر نتایج حاصله ندارد؛ ولی وقتی با تعداد کمی کنشگر - مثلاً چند تولیدکننده و یک نهاد قانونگذار- روبهرو هستیم، تضاد و اشتراک منافع و دینامیک تعاملاتی که بین آنها اتفاق میافتد و همچنین تقدم و تاخر زمانی تصمیمات هر یک از آنها، آنچنان حالات متفاوت و تعادلهای گوناگونی ایجاد میکند که هر یک محتاج بررسی جداگانه و سیاست تعدیلی متفاوتی است.
به بیان بهتر اگرچه وی آن ابزار «جادویی» را که همه به دنبالش بودند معرفی نکرد، هنرش این بود که در عوض تدریجاً مجموعهای از ابزارها را برای گونههای مختلف رقابت ناکامل برساخت و سیاستهای اصلاحی در هر مورد را پیشنهاد کرد.
با توجه به آنچه گفته شد، جای تعجبی نیست اگر بسیاری از یافتههای تیرول برخلاف شهود اولیه و حدسهای پیشین بوده باشد. به عنوان مثال، کمیته نوبل در مطلب مفصل 52صفحهای که در مورد تیرول و کارهایش منتشر کرده، اشاره میکند که پیش از این باور عمومی متداول بین اقتصاددانان این بود که دولتها باید دغدغه همدستی بر سر قیمت بین بنگاههایی را که یک محصول مشابه تولید میکنند در سر داشته باشند و در نقطه مقابل، نگرانی از تبانی در جایی که ادغام عمودی وجود دارد، مثلاً بین شرکت تامینکننده قطعات با شرکت تولیدکننده یا بین شرکت تولیدکننده و مجموعههای پخش و توزیع، ضرورتی ندارد. تیرول اولین کسی بود که با مدلهای ساده و در عین حال به اندازه کافی گویا و قانعکنندهاش ثابت کرد که هردو این دیدگاهها میتواند عمومیت نداشته و اشتباه باشد.
با وجود همه آنچه در بالا گفته شد، من معتقدم میراث اصلی تیرول در جای دیگری نهفته است. در سده جدید میلادی و با ایجاد و گسترش شرکتهای عظیم اینترنتی مانند گوگل، فیسبوک، توئیتر و... و همچنین تولد تجارتهای آنلاین، برخی از مفاهیم معرفیشده توسط تیرول روزبهروز کاربرد بیشتری پیدا کردهاند و امروزه منشاء الهام برای متخصصان نهادهای ضدانحصار هستند.
در گذشته نهچندان دور، انحصارگر با رفتارهایی کلیشهای مانند قیمت غیررقابتی یا جلوگیری از ورود رقیب به بازار قابل تشخیص بود. اما به لطف پیشرفت فناوری، شرکتهایی چون گوگل و آمازون انواع و اقسام سرویسها را مجانی یا با قیمت بسیار نازل ارائه میکنند.
اولین نتیجه نسبتاً بدیهی این استراتژی، رشد باورنکردنی شرکتهایی است که در هر زمینه یکی از اولینها بوده و در ضمن بهترین استراتژی نسبی جذب مشتری را داشتهاند. در واقع تضمینی وجود ندارد که پس از آنکه این شرکتهای «مهربان» و خلاق در ارائه خدمات به حجم عظیم و غیرقابل رقابتی از مشتریان دست یافتند، همچنان سیاستهای مشتریمحورانه خود را ادامه دهند. جالب آنکه حتی پیش از تولد فیسبوک و گوگل، تیرول نشان داد که این اشکال، با همه اهمیتش، همچنان معضل اصلی نیست. او با معرفی مفهوم «بازارهای دوجانبه» نشان داد که برای بنگاههایی که ماهیت واسطه بین دو گروه از مشتریان دارند، یک تعادل بهینه این است که با اتخاذ استراتژی تبعیض، تلاش کنند که گروه اول را با سیاستهای تشویقی و قیمتهای جذاب به شبکه خود ملحق کنند تا مشتریان گروه دوم چارهای برای ادامه حیات اقتصادی نداشته باشند جز اینکه به شرایط انحصارگرایانه بنگاه واسطه گردن نهند.
یک مثال خوب برای درک بهتر موضوع شرکت صدور کارتهای اعتباری «ویزا» است. ویزا برای تراکنشهای مالی از شرکتها و تجار هزینه دریافت میکند در حالی که برای همان تراکنش مصرفکننده مبلغی جز بهای جنس دریافتی نمیپردازد. در واقع ویزا با ارائه سرویس مجانی بخش اعظم مصرفکنندههای بازار را به خود جذب میکند و تولیدکننده ناچار است یا شرایط انحصارگرایانه ویزا را بپذیرد یا به قیمت از دست دادن بخشی از مشتریانش از سرویس دیگری مشابه ویزا که منصفانهتر است استفاده کند.
با منطقی مشابه، گوگل و فیسبوک با جذب مجانی کاربران بیشتر، قدرت اعمال شرایط سختتر و اعمال نرخنامههای بالاتر برای شرکتهایی که کالایشان را در این دو سایت تبلیغ میکنند به دست میآورند. ولی از آنجا که این شرکتهای تبلیغکننده کنشگرهایی عقلانی هستند، هزینه بالاتر تبلیغ و جذب مشتری را و پیشبینی هزینه حتی بیشتر و بیشتر تبلیغ در آینده را در محاسبات قیمت نهایی محصول وارد میکنند. ایبسا همان کاربری که «مجانی» از سرویسهای گوگل استفاده میکند و در ضمن برخی از کالاها و خدمات تبلیغشده در آن را میخرد، به واسطه هزینه تبلیغاتی که گوگل از تولیدکننده اخذ میکند، در نهایت و با یک واسطه، هزینهای بالاتر از یک اشتراک عادی برای سرویسهای مشابه گوگل را به گوگل میپردازد. امروزه دیگر جای تردیدی نیست مقالات متعددی که تیرول از سال 2002 تا کنون در توضیح و شکافتن دقیق ماهیت این تجارتهای نوین منتشر کرده، نقش مهمی در فهم بهتر قانونگذاران از نتیجه نهایی استراتژی جذب کاربر آنها و در نتیجه اعمال قوانین بهتر برای حفاظت از منافع مشتریان داشته است.
سخن آخر اینکه، تجربه شخصی نگارنده از برخورد با انسانهای موفق در سطوح مختلف این بوده که همه در داشتن دو صفت تمرکز بر زمینهای خاص و سپس همت والا در نیل به قلههای آن مشترک بودهاند. از دورانی که در مدرسه اقتصاد تولوز به تحصیل در کارشناسی ارشد اقتصاد مشغول بودم، به خوبی به خاطر میآورم که در طول سال تحصیلی و خصوصاً در ایام امتحانات، بارها صبح زود برای مطالعه به دانشگاه میرفتم و ژان تیرول از معدود استادانی بود که در همان ساعت به دانشگاه میآمد و تا دیرهنگام و پاسی از روز گذشته، هنوز چراغ اتاقش روشن بود. بر این باورم که یکی از رموز اصلی اینکه نمیشود اقتصادخوان بود و تیرول را نشناخت، همین پرکاری هدفمند اوست.
دیدگاه تان را بنویسید