تاریخ انتشار:
نسخهای ایرانی برای توسعه
«بومیسازی توسعه»؛ شاید این گل نظریات حسین عظیمی باشد؛ پربیراه هم نیست اگر او را نخستین فردی بدانیم که در ایران دم از بومیسازی مدلهای توسعهای زده است.
«بومیسازی توسعه»؛ شاید این گل نظریات حسین عظیمی باشد؛ پربیراه هم نیست اگر او را نخستین فردی بدانیم که در ایران دم از بومیسازی مدلهای توسعهای زده است. از همین روست که کتاب «اقتصاد ایران: توسعه، برنامهریزی، سیاست و فرهنگ» برای افرادی که به دنبال مطالعه بومیسازی توسعه در سطح کلان هستند، بهترین اثر است. درست در همین راستاست که خسرو نورمحمدی در پیشگفتار این اثر مینویسد: «عظیمی اعتقادی به علم اقتصاد واحد نداشت و معتقد بود علم اقتصاد در کشورهای در حال توسعه همان اقتصاد توسعه است و تدریس نظریات غیرتوسعهای کشورهای غربی کاربردی برای کشورهای در حال گذار ندارد.» مجموعه مقالات و سخنرانیهای عظیمی به خوبی نشان میدهد تاکید او بر نقشی است که «فرهنگ» در توسعه بازی میکند. او ژاپن را به عنوان مثالی برای توسعه از مسیر فرهنگسازی و تحول فرهنگی بیان و تاکید میکند: «محور توسعه، تحول فرهنگی است. شخصیت اجتماعی انسانها عمدتاً در دوران پنج تا ۱۵ سالگی شکل میگیرد و از همین روست که توسعه در ایران از روزی شروع خواهد شد که از مدارس ابتدایی فرهنگسازی را آغاز کنیم.» کتاب «اقتصاد ایران: توسعه، برنامهریزی، سیاست و فرهنگ» توضیح
میدهد که عناصر اصلی چارچوب توسعه «فرهنگ علممحور» و نیز «فرهنگ انسانمحور» است و در تمام روند توسعه باید اصل بر «برابری، آزادی، و اصالت فرد» باشد و «هویت یگانه» هیچ انسانی مورد تهاجم قرار نگیرد؛ چرا که تمدن جدید متکی بر تکتک انسانهاست. اثر مذکور مشتمل بر چهار فصل و ۴۵ قسمت است که در هر کدام به ترتیب و البته به تفصیل در مورد «برنامهریزی و توسعه»، «اقتصاد ایران»، «اقتصاد سیاسی» و «فرهنگ و اقتصاد» توضیح داده شده است. حسین عظیمی در ۵۵ سالگی و خیلی پیشتر از آنکه راهبردهای عملی برای نظریاتش بیابد و آنها را به مرحله اجرا بگذارد، درگذشت؛ او به دنبال رهیافتی برای دستیابی به چشمانداز مشترکی برای توسعه بود؛ چرا که عقیده داشت: توسعه تنها از مسیر چشماندازی محقق میشود که اکثریت قریب به اتفاق جامعه آن را پذیرفته باشند. این اقتصاددان تحصیلاتش را در دانشگاه آکسفورد و با رسالهای بر «بررسی رابطه رشد اقتصادی، توزیع درآمد و فقر با توجه به مسائل ایران» به پایان رسانده بود. هرچند او موفق به
دریافت کرسی استادی از دانشگاه آکسفورد شده بود اما نتوانست فرنگ را تاب بیاورد، به ایران بازگشت و در دانشگاههای تهران، علامه طباطبایی، شهید بهشتی، تربیت مدرس و... اقتصاد درس میداد و حتی تا آخرین لحظات زندگیاش هم برای کار به سازمان مدیریت میرفت. کتاب «اقتصاد ایران: توسعه، برنامهریزی، سیاست و فرهنگ» به خوبی توضیح میدهد که «نظریهپرداز اقتصادی نمیتواند با واقعیات جامعه محل زندگی خود از نظر پژوهشی و تحقیقی بیگانه باشد. نظریهپرداز اقتصادی کسی است که نهتنها به واقعیات زندگی اقتصادی اطراف خود (جامعه خویش و جهانی) توجه دارد، بلکه به مطالعه مستقل این واقعیات، به فرضیهسازی در زمینه این واقعیات، به آزمون این فرضیهها در جامعه و به کاربرد نتایج حاصله در امور جامعه به شدت وابسته است... شرط اصلی برای نظریهپردازی، برخورد علمی با واقعیات جامعه است، نه مسلط بودن بر مفاهیم و قضایا و نظریههای قبلی در یک علم.» در اثر حاضر، در بخش اقتصاد سیاسی و در فصل چهارم راهی به سوی توسعه، دولت کارآمد و مقتدر را بررسی میکند. شاید بتوان این بخش را یکی از مهمترین بخشهای این کتاب دانست. عظیمی توضیح میدهد: حکومتی که با توسعه رابطه
مستقیم دارد باید دارای شش ویژگی باشد. این ویژگیها در واقع شش راس یک ششضلعی هستند. به دیگر سخن به گفته عظیمی اگر بخواهیم حکومتی داشته باشیم که از دید نظری بتواند توسعه را سامان دهد، باید شش مولفه ثبات ساختاری، ماهیت توسعهای، شایستگی اجرایی، نقشپذیری علمی، پاسخگویی مدنی و جایگاه مناسب بینالمللی را در درون خود پرورش دهد.
دیدگاه تان را بنویسید