تاریخ انتشار:
آیا تاچر لیبرتارین بود؟
تناقض تاچر
برای پرونده این شماره که در مورد مارگارت تاچر است، ایمیلی به والتر بلاک ارسال کردیم و از او خواستیم نظرش را در مورد تاچر به عنوان یک لیبرتارین ابراز کند.
برای پرونده این شماره که در مورد مارگارت تاچر است، ایمیلی به والتر بلاک ارسال کردیم و از او خواستیم نظرش را در مورد تاچر به عنوان یک لیبرتارین ابراز کند. اما بر خلاف آنچه انتظار داشتیم، او تاچر را یک لیبرتارین نمیدانست. والتر بلاک برایمان مطلبی نفرستاد ولی ما را به مقاله منتشرشده از دوستش «جاستین رِیموندو» ارجاع داد و اظهار داشت هر آنچه در مقاله دوستش آمده، مورد تایید او نیز هست. ترجمهای از این مقاله را در ادامه با هم خواهیم خواند.
ملکه سرزمینهای تحت حاکمیت انگلستان از دنیا رفت. حتی در زمان مرگ مگی تاچر1 نیز - همچون دوران حیاتش - هیچ نقطه وسط و میانهای وجود ندارد؛ نقطه وسطی که اسباب نگرانی او را فراهم کند. چپگرایان در خیابانها به رقص و پایکوبی مشغولند و مرگ او را جشن گرفتهاند، در حالی که محافظهکاران در غم از دست دادن «بانوی آهنین» میگریند. آهنین بودنش از آن روست که هیچگاه به خاطر ادعاهای نسبت داده شده به او که رفتارهایش را مجرمانه میدانستند، گناهکار شناخته نشد. رفتارهای مجرمانهای که پیشینیانش به او نسبت دادند. او نهتنها از ناحیه پیشینیانش در امان نبود، بلکه در واقع، هیچگاه موافقت بعدیهایش را نیز جلب نکرد.
رقص و پایکوبی چپگرایان بریتانیایی به خاطر این است که آنها معتقدند این تاچر بود که ادبیات سیاسی «ریاضت» را معرفی کرد و فقرا را قربانی. تمام اینها واکنشهای بیرحمانهای به پایان کار تاچر بودند. حقیقت این است که رویکرد محجوبانه و تدریجی او برای برچیدن وضعیت رفاهی بریتانیا با شکستی چشمگیر مواجه شد. شکستی که مورای روتبارد2 چند بار به آن اشاره کرده بود. نرخ میزان موفقیت «انقلاب تاچر» با «انقلاب ریگان» یکسان بود. به عنوان مثال «انقلاب تاچر» هیچگاه در زمینه بازگرداندن نقش پیشرونده آمریکا در جامعه انگلستان به موفقیت دست نیافت، بلکه تنها توانست مانع هجوم شتابان آن شود. همچنان که لیبرتارین بریتانیایی، سین گَب، اشاره کرده، تاچر در مقام نخست وزیر، به جای آنکه طرفدار بنگاه آزاد باشد، فردی مشارکتطلب بود. بدتر از همه آن است که از نظر یک لیبرتارین، تاچر «دشمن ویژه»3 جوامع آزادیخواه بود. او کسی بود که تاراجهایش در برابر وجه سنتی بریتانیا در زمینه حقوق فردی، راه را برای انجمنهای کنترلی ارولی4 حال حاضر بریتانیا هموار ساخت. تاچر کسی بود که انگلستان با پیشینه کهن را مبدل به آنچه که اکنون به باند فرودگاه شباهت دارد، کرد.
برداشت شخصی من از عصر تاچر (اصطلاحی که هماینک به آن اطلاق میشود)، مربوط به زاویه متفاوتتری از بانوی آهنین است. نقش تاچر در حد یک چیرلیدر5 و مدافع لافزن برای دوران پس از جنگ سرد که پیشنهاد هژمونی جهانی را ارائه داد، خلاصه میشود. زمانی که «جرج هربرت واکر بوش»6 به تاچر گفت به یک کشتی عراقی اجازه نقض تحریمها را تا زمان جنگ خلیج اول فارس7 داده، تاچر به او گفت: «جرج، به یاد داشته باش که این زمانی نیست که بخواهی لرزان عمل کنی.»
زمانی که بوشِ دوم، به افغانستان حمله کرد و کشورها و جهان را برای شکست عراق آماده میکرد، «خانم تاچر» با «توصیه به یک ابرقدرت» قدم به صحنه گذاشت. این حرکت او به مقالهاش در نیویورک تایمز نیز انجامید. او که در مقاله خود به سخنرانی جان میلتون8 در مورد آزادی ارجاع داده بود، گفت: «اینگونه به نظرم میرسد که گویی کشوری نجیب و قدرتمند، همچون یک مرد قوی پس از آنکه از خواب بیدار میشود و قفلهای شکستناپذیر خود را میگشاید، حرکت میکند.» پس از 11سپتامبر، او این را نیز تصدیق کرد که «آمریکا دیگر هیچگاه وضعیتی مشابه قبل پیدا نخواهد کرد» و «در نتیجه، جهان خارج از آمریکا نیز نباید هیچگاه وضعیتی مشابه قبل پیدا کند».
برای اطمینان از اینکه بفهمید معنای آنچه او گفته، چه بوده است، یک تعبیر عجیب این است که آمریکا باید معیار و خطکش برای اندازهگیری همهچیز باشد. اگر به آمریکا صدمهای وارد آمد، باید به این معنا باشد که سایر جهانیان - همه جهانیانی که در خارج از مرزهای آمریکا وجود دارد، که به طور پیشفرض شامل بریتانیا نیز میشود - نیز باید درد و رنج بکشند. این در حالی است که این رفتار کاملاً خودخواهانه در داخل آمریکا تقریباً پذیرفتهشده و همهگیر است. فقط گاهی به صورت بسیار ضمنی و غیرمستقیم گفته میشود آنچه غیرمعمول است، این است که حرف از زبان یک نخستوزیر بریتانیایی گفته شده است. تازه این هنوز خیلی عجیب و غیرمعمول نیست، بیایید در مورد این یکی بیندیشیم که آنچه گفته شد نقشی بوده که دولت بریتانیا همیشه از زمان پایان جنگ جهانی دوم بازی میکرده است. این نقش، لابی کردن فعالانه برای سیاست خارجی مداخلهجویانهتر آمریکایی و سرزنش کردن مستعمره سابقش تا زمانی است که واشنگتن نسبت به «حرکت لرزان» تهدید میشود. از زمان سخنرانی «پرده آهنین» وینستون چرچیل تا زمان پندهای مگی در مقالهاش در نیویورک تایمز، بریتانیاییها این کار را انجام
دادهاند و تا زمانی که تبدیل به یک «کشور نجیب و قدرتمند» شوند تا شاهکارهای بزرگتری برای حفظ جهان انجام دهند، به این کار ادامه خواهند داد. شاید امپراتوری بریتانیا خیلی وقت است که مرده است و زیر تلی از خاک دفن شده، اما مستعمراتش، از طریق فتوحاتش در آمریکا، همچنان بار مردان سفیدپوست را بر پشتشان حمل میکنند. زمانی که بریتانیا غرق در سوسیالیسم شد، جنگ و بیهنجاری اجتماعی- سیاسی در آن بروز کرد. وارثان کیپلینگ، بار مسوولیت فک و فامیلهای آمریکاییشان را بر عهده گرفته و آن را بر دوش کشیدند. با توجه به طی شدن این راه دشوار، لیبرتارین منتقد، فرانک کودوروف، در سال 1947 میلادی در نوشتهای آمریکا را به عنوان یک « امپراتوری بیزانسی غرب»، اینگونه شخصیتپردازی کرد: «حتی در حال حاضر که امپراتوری بریتانیا به شدت به حاشیه رفته، چارچوبهای یک تصویر امپریالیستی به وضوح در آن دیده میشود. در غرب، وارثانی قدرتمند ظاهر شدهاند که عضلههایشان را نرمش میدهند، در حالی که خوشبینی زیاد در شرق به طور مفرطی به چشم میخورد. این واقعه همچون آرماگدونی دیگر است.»
بریتانیا امپراتوری خود را طی قرنها کسب کرد، در حالی که امپراتوری ما از طریق یک ثروت بادآورده به ما به ارث رسیده است. این میراث مهلک، منجر به بیعملی ما خواهد شد.
در روزهای پیش از 11سپتامبر، به نظر میرسید در صورتی که «کشور نجیب و قدرتمند» از سرنوشت همه امپراتورها اجتناب و شروع به محافظت از امورات خود میکرد، حملات تروریستیای رخ نمیداد که موجب به صدا درآمدن شیپور فراخوانی برای آنهایی شود که خود را آماده «رهبری جهانی» آمریکایی کرده بودند. حملات تروریستی پوششی بسیار خوب برای بازسازی جو بحران پایدار و جنگ ابدی فراهم کرد و محافظهکاران هر دو طرف اقیانوس آرام نیز این فرصت را غنیمت شمردند. تاچر به طور غیرمستقیم دشمن جدید را به دشمن قدیمی تشبیه میکرد. اصول تروریستها مبتنی بر «دکترین نظامی» بود. دکترینی که خاستگاهش به «تعصب» در ویران کردن سبک زندگی غربی بازمیگردد. در این شرایط هیچ چیز کمتری از «یک تعهد نظامی گسترده» به عنوان یک واکنش، مورد انتظار نخواهد بود. نتیجه آنچه به آن اشاره شد، ظهور افرادی جز «اسامه بن لادن» و مردانش نبود که مورد هدف قرار گرفتند. به نقل از تاچر ایران، سوریه و لیبی ممکن است نسبت به القاعده موضع انتقادی داشته باشند و حملات11سپتامبر را در زمان رخ دادنش محکوم کرده باشند، اما آنها همچنان به عنوان یک «تهدید» به حساب میآیند، چرا که این کشورها مخالف
«ارزشهای غربی» هستند. آنها میبایست خشم افراطگونهای نسبت به آمریکا داشته باشند. اوه! کره شمالی را در وضعیتی که «از همیشه دیوانهتر است» نیز فراموش نکنید.
همچون شرایط حال حاضر، که دیوانهترین وضعیت ممکن برای کره شمالی پیش آمده، آیا کسی دیوانهتر از نومحافظهکاران ما وجود دارد؟ همانها که تاچر تحسینشان کرد؟ ما به کیم جونگ اون میخندیم، کسی که به طور غیرمتقاعدکنندهای تهدید کرده که آستین و تگزاس را در واکنش به اقدامات نظامی فتنهگرانه در چند مایل آن طرفتر از منطقه غیرنظامیاش، بمباران میکند. اما هیچکس زمانی که نومحافظهکاران - و مگی - به ما گفتند میخواهیم در واکنش به حملات 11 سپتامبر به سراغ صدام حسین برویم، نخندید.
نظامیان کره شمالی، بر کشوری حکومت میکنند که در مرز رسیدن به قحطی و فقر انبوه است. سوخت نیروی هوایی این کشور، حداکثر تنها کفاف نیمی از جنگندههایی را میدهد که روی زمین آرام گرفتهاند. از سوی دیگر، نظامیان ما بر جایگاه «تنها ابرقدرت جهان» ایستادهاند، چنان که تاچر در مقالهاش در نیویورک تایمز مینویسد «در واقع قدرتی که از برتری در برابر رقبای واقعی یا بالقوه خود لذت میبرد، با هیچ کشوری در دنیای جدید آبش درون یک جوی نمیرود.»
بانوی آهنین همیشه میتوانست روی فراهم کردن یک تیم اسم و رسمدار برای آخرین مسابقه کینهتوزانه واشنگتن حساب باز کند؛ تیمی که از منافع ملی بریتانیا در جهت امپریالیسم آمریکاییِ الزامآور تبعیت کند. جنگهای افغانستان و عراق، راه را برای اقدامات تلافیجویانه بریتانیا باز کرد و سربازان بریتانیایی در هر دو سوی میدان جنگ کشته شدند. مالیاتدهندگان بریتانیایی مجبور بودند نسبت به هزینه جنگهایی که برای دفاع از مردم بریتانیا چیزی دربر نداشتند، خوشبین باشند. تونی بلر بیش از سهم خود در امکانپذیر کردن چنین چیزی عمل کرد، که همین چرایی آن است که مفسران حق دارند معترف باشند بزرگترین «موفقیت» تاچریسم، «بلریسم» بوده است.
این معمولاً به معنای آن است که در زمینه سیاست داخلی، با روی کار آمدن حزب کارگر تحت تاثیر بلر، وضعیت سابق کم و بیش به سمت کنار رفتن سوسیالیسم به نفع یک مدل حاکمیت دوستدار کاپیتالیسم سوق داده شود. اما در عین حال، چنین حاکمیتی حوزه سیاست خارجی سابق خود را تایید میکند. پیش از بلر، حزب کارگر بریتانیا را طرفداران «خلع سلاح هستهای» احاطه کرده بودند و مصمم به مخالفت و دشمنی با برنامههای تغییر رژیم نومحافظهکاران آمریکایی بودند. پس از بلر -که به «سگ پشمالوی بوش» شهره بود- و زمانی که شریک ارشد واشنگتن دیگر به عنوان چیزی فراتر از حصار دفاعی جناح «چپ» انگلیسی لحاظ نشد، ایده امپراتور سابق بریتانیا به اجرا درآمد.
تاچر معمولاً به رونالد ریگان تشبیه میشود. این تشبیه نهتنها در زمینه شخصیتهای متفاوت این دو نسبت به دیگران انجام میشود، بلکه شباهت آنها به عنوان آواتارهای پیروزی محافظهکارگرایی نیز لحاظ میشود. گفته شده که هر دو آنها در رابطه با امور داخلی کشورهای متبوعشان «انقلابهایی» را اداره کردند. اما هر دو آنها قطعاً شکست خوردند. بریتانیا، همچون آمریکای امروز، یک حکومت مبتنی بر سوسیال دموکراسی است که یک وضعیت رفاهی دوستدار کاپیتالیسم دارد. تاچر نهتنها در متوقف کردن پیشرفت بیرحمانه آمارگرایی9 انگلیسی شکست خورد، بلکه به طور فعالانهای به آن کمک کرد؛ همچنان که روتبارد نیز در زمان شورشها علیه مالیات سرانه10، چنین به آن اشاره کرد:
«تاچریسم به کلی شبیه به ریگانیسم است. لفاظیهای آن در مورد بازار آزاد، محتوای آمارگرایانه آن را میپوشاند. در حالی که تاچر در برخی از خصوصیسازیها مشارکت جسته بود، درصد مخارج دولت و مالیاتستانی از تولید ناخالص داخلی به بیش از دوره آغاز مسوولیتش افزایش یافته و تورم پولی11 نیز به تورم قیمتی12 بدل شده بود. سپس نارضایتی اصولی13 ظهور کرده و افزایش سطوح مالیات منطقهای به میان آمد. به نظر من حداقل معیارهایی که برای یک رژیم، نشاندهنده طرفداری از بازار آزاد است، عبارت است از کاهش مخارج کل، کاهش نرخهای مالیات به طور کلی و کاهش درآمدها. همچنین خلق پول تورمی نیز میبایست متوقف شود.» تا جایی که به محافظهکاران امروزی مربوط میشود، دهان به گوشت آلودهشده و «انقلاب» تاچری به کلی معدوم شده است، اما برای یک حافظه قوی وضعیت به گونه دیگری است. حزب محافظهکار در فرآیند «مدرن شدن» قرار دارد، مثلاً میتواند متمایل به جناح راست سوسیال دموکرات انگلیسی شود. این کار به منزله بازگشت به تونی بلر است؛ تجسم بریتانیای دارای سوسیال دموکراسی جناح راستی و میراث راستین تاچر.
به نظر میرسد اثرگذاری تاچر بر جناح راست بریتانیا - با نگاهی به گذشته - حداقل است. تاچر میخواست زمینههای یک انقلاب «بازار آزاد» را در وضعیت رفاهی بریتانیا فراهم کند، اما به جای این کار، تنها بر پیکره این کشور زخمی برجای گذاشت و فرآیند افول این کشور به سوی راه بردگی را تسریع کرد. به گونهای متناقض، این همان جایی بود که تاچر بزرگترین تاثیرش را بر حزب کارگر گذاشت. بزرگترین موفقیت تاچر این بود که «پیمان آتلانتیک شمالی» را -به عنوان سیاست خارجی مورد اجماع میان همه احزاب اصلی انگلستان- منعقد کرد.
پینوشتها:
1- عبارت عامیانه «مارگارت تاچر»
2- اقتصاددان لیبرتارین معروف
3- dedicated enemy
4- اشاره به جرج اورول نویسنده
5- زنانی که در میان برنامههای ورزشی میرقصند.
6- جرج اچ دبلیو بوش
7- Gulf War 1
8- جان میلتون آزادیخواهی بود که سخنرانی معروفی داشت.
9- Statism
10- poll tax riots
ویژه افرادی که به سن رای رسیدند
11- monetary inflation
12- price inflation
13- basic dicontent
منبع:
http://original.antiwar.com/justin/2013/04/09/
the-thatcher-paradox/
دیدگاه تان را بنویسید