تاریخ انتشار:
حمایت از دولت آپارتاید در پرونده تاچر
نخستوزیر سرزمین ملکهها
مارگارت تاچر تنها نخستوزیر زن سرزمینی که به ملکههایش معروف است روز هشتم آوریل درگذشت.
زمانی که در سال 1979میلادی مارگارت تاچر با پیروزی در انتخابات به قدرت رسید بریتانیای کبیر نرخ رشدی معادل دو درصد داشت، بیکاری در حال افزایش بود و بیش از یک میلیون نفر کار خود را از دست داده بودند، اقتصاد بریتانیا با تورمی 4/13درصدی دست به گریبان بود. کارکنان خدمات عمومی در حال اعتصاب بودند چون دولت در تلاش برای مهار تورم دستمزدهایشان را افزایش نداده بود. اتحادیههای کارگری بریتانیا در اوج قدرت بودند و کمتر سیاستمداری مایل بود آنها را در حال اعتصاب ببیند. دولت هشت و نیم میلیارد پوند در سال قرض میکرد و مجموع بدهکاریهای آن معادل 44 درصد تولید ناخالص داخلی بود. نارضایتی ناشی از وضعیت اقتصادی به پیروزی مارگارت تاچر و شروع تاچریسم کمک کرد.
باور تاچر این بود که دولتها از بحرانها برای افزایش اختیاراتشان استفاده میکنند در حالی که بازارها و نه دولتها موتور محرک اقتصادی هستند. در 1979 دولت علیاحضرت ملکه در اقتصاد بریتانیا هم مالک، هم قانونگذار و هم مجری مقررات متعددی بود که دولتهای پیشین وضع کرده بودند. دولتهای کارگری پیش از تاچر اقدام به ملیسازی گسترده صنایع عمده (مانند زغالسنگ، برق، آب آشامیدنی، خودروسازی) و اجرای برنامههای گسترده رفاه عمومی کرده بودند. اولی باعث شده بود تا کارایی و کارآمدی صنایع کاهش پیدا کند و بریتانیا بازارهای صادراتیاش را از دست بدهد و دومی باعث ایجاد دولت بزرگی شده بود که تامین هزینههای سرسامآورش بدون نرخ بالای مالیاتی ممکن نبود. این وضع از نظر مارگارت تاچر قابل قبول نبود.
میتوان گفت دولت او تنها یک برنامه اقتصادی داشت: احیای بازارها و حذف موانع موجود بر سر راه اقتصاد بازار آزاد. دولت تاچر مالیاتهای شخصی را کاهش داد، حداکثر نرخ مالیاتی از 83 درصد به 40 درصد کاهش پیدا کرد اما دولت او مالیات بر ارزش افزوده را از هشت درصد به 5/17 درصد افزایش داد تا بتواند هزینههای عمومی را تامین کند. استدلال تاچر ساده بود: با تشویق کارآفرینی و نوآوری میتوان حجم فعالیتهای اقتصادی را آنقدر افزایش داد که مالیات بر ارزش افزوده برای تامین هزینههای دولتی کافی باشد، در حالی که وضع مالیاتهای سنگین بر درآمد، کارآفرینان و صاحبان سرمایه را فراری میدهد و باعث کوچکتر شدن اقتصاد میشود.
او همچنین از حجم مقررات و قوانین حاکم بر فعالیتهای اقتصادی کاست. یکی از خردهگیرترین سیاستمداران تاریخ بریتانیا باور داشت که دولت حق ندارد در جزییات فعالیتهای اقتصادی دخالت کند. دولت او حجم بزرگی از مقررات را حذف کرد و صنایع زیادی را با تشویق به مشارکت عمومی در خرید سهام خصوصی کرد. اما این باور به زائد بودن مقررات باعث نشد که دولت تاچر مقررات و قوانین زیادی را علیه اتحادیههای کارگری به تصویب نرساند. اتحادیههای کارگری که میدیدند دولت محافظهکار به جای اشتغال و نیروی کار بر سودآوری و کنترل تورم تاکید میکند برای حفظ منافع و دستمزدهایشان دست به اعتصابات گستردهای زدند. مارگارت تاچر با سرسختی از دادن امتیاز به اتحادیهها خودداری کرد و حتی از مذاکره با آنها امتناع ورزید. بانوی آهنین در اقتصاد به دادوستد معتقد بود نه در سیاست. شکست اتحادیههای کارگری در این اعتصابات و سرکوب شدید کارگران توسط دولت تاچر برای همیشه از اهمیت اتحادیههای کارگری در عرصه سیاست کاست و قدرت چانهزنی آنها را کاهش داد. بعد از تاچر بهجای اعتصاب اتحادیهها از تهدید به اعتصاب در مذاکراتشان استفاده میکردند.
نرخ تورم در سال 1987 به چهار درصد رسید، نرخ بیکاری کاهش پیدا کرد، بدهی دولت به 7/27 درصد تولید ناخالص داخلی رسید و در سال 1990 دولت بریتانیا مازادی معادل شش میلیارد پوند داشت و نرخ رشد اقتصادی کشور به چهار الی پنج درصد رسیده بود. موفقیت اقتصادی تاچر، تاچریسم را به سنگ بنای محافظهکاری در انگلستان تبدیل کرد. اتحادیههای کارگری هیچوقت فراموش نکردند که بازندگان اصلی این موفقیت بودهاند. اما حتی دولت کارگری بلر تغییر چندانی در میراث اقتصادی تاچر نداد.
اما داستان مارگارت تاچر مانند هر سیاستمدار دیگری تنها اقتصادی نیست. اگر تنازع اقتصاد دولتی و خصوصی، کارفرمایان و کارگران، تورم و اشتغال، سیاستهای اقتصادی تاچر را شکل دادند، جنگ سرد سیاست بینالمللی او را شکل داد. اینجا مارگارت تاچر یکی از بنیانگذاران محافظهکاری نوین و بنیادگرای غرب شد و میراثی از خود به جای گذاشت که بخشهای بسیاری از آن را حتی وارثان محافظهکارش دوست ندارند به یاد بیاورند. حمایت تاچر از رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی مانع از موثر بودن تحریمهای بینالمللی و انزوای این رژیم شد و باعث شد بسیاری از مستعمرات سابق بریتانیا که جامعه کشورهای مشترکالمنافع خوانده میشدند علاقهای به همکاری با او نداشته باشند. برای او دشمن دشمنش دوست بود. او که از مسافرت شاه سابق ایران به بریتانیا جلوگیری کرده بود تا به آخر از پینوشه دیکتاتور شیلی حمایت کرد. حتی زمانی که پینوشه در انگلستان به اتهام قتل زندانیان سیاسی در دوران حکومتش تحت بازداشت خانگی قرار گرفت تاچر به ملاقات او رفت و از او بهعنوان قهرمان مبارزه با کمونیسم تجلیل کرد. در برابر ملیگرایی کشورهای در حال توسعه تاچر فرقی با پیشینیانش در شماره10
داونینگ استریت نداشت، او به حمله آرژانتین به جزایر فالکلند با قدرت تمام پاسخ داد. او نشان داد اگر با افزایش برنامههای رفاه عمومی مخالف است از هزینههای نظامی به بهانه حفظ پرستیژ بینالمللی واهمهای ندارد. عجیب نیست که بسیاری او را الهامبخش نومحافظهکاران آمریکایی دهه حاضر میدانند.
امروز بسیاری که شاهد ورشکستگی یونان، بحران قبرس، چالشهای ایتالیا و مشکلات اسپانیا هستند با یادآوری میراث اقتصادی تاچریسم دستاوردهای اقتصادی او را مفیدتر از معاصرانش در دهه80 میلادی میدانند. جایی که باورهای اقتصادی تاچریسم هنوز پذیرفته میشوند، کسی جایی برای باورهای سیاسی «چرچیل فالکلند» ندارد و کمتر کسی شک دارد که مارگارت تاچر محصول جنگ سرد و برخاسته از آن دوران بود.
دیدگاه تان را بنویسید