تاریخ انتشار:
آزادی در سایه ایرانی
ایرانیان، دست کم یک سده است که میکوشند اقتصاد کشورشان را از وضع توسعهنیافتگی خارج کنند.
ایرانیان، دست کم یک سده است که میکوشند اقتصاد کشورشان را از وضع توسعهنیافتگی خارج کنند. این کوشش عمدتاً سیمای عمومی و دولتی داشته و اگر هم گاهی تلاشهای فردی و خصوصی امکان بروز یافته، پس از مدت کوتاهی مقهور قدرت و اراده بخش دولتی شده است. نخستین تلاشها در زمان محمدتقی خان امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار آغاز شد اما طولی نکشید که همراه صدراعظمِ مقتول، به خاک سپرده شد. برنامههای امیرکبیر عمدتاً معطوف به انتظامبخشی امور و فسادزدایی در سراپرده حکومتی بود که راه به جایی نبرد مگر تاسیس مدرسه دارالفنون که شماری دانشآموخته از آن بیرون آمدند و ایرانیان را با مظاهر علمی و تمدنی دوران جدید آشنا کردند. تلاش بعدی در دوران 16ساله رضاشاه پهلوی آغاز شد که هدف آن نوسازی اقتصاد ایران و هماهنگ کردن آن با آهنگ رشد و توسعه اقتصاد جهانی بود. این دوران نسبت به دورههای پیشین، مظاهر ملموس بیشتری به جا گذاشت که پارهای آثار آن باقی است؛ اما اندیشه و ایدئولوژی نهفته در این نوسازی به گونهای بود که راهی متفاوت با جهان صنعتیِ آن دوران و کشورهای نوظهور بعدی پیش روی ایرانیان گذاشت. در همین دوران بود که پا به پای ساخته شدن
بناها و کارخانهها و راههای شوسه و آهن، رواج سواد و تعلیمات عمومی و بهبود وضع بهداشت عمومی، در حوزه اندیشه و عمل اقتصادی بلایی در جسم و جان اقتصاد و آدمها رسوخ کرد، که حال به دردی بیدرمان یا دست کم صعبالعلاج میماند. مرض تازه، فروپاشی بنیانهای معرفتی پیشین در باب کسبوکار و ایجاد خلاء معرفتی دیرپایی بود که اکنون بر اندیشه و عمل اقتصادی سایه انداخته است. ایرانیان، پیش از دوران جدید، با کسبوکارهای کوچک و سنتی و کمابیش در قالب اقتصاد معیشتی روزگار میگذراندند. آن اقتصاد، بسیار ناتوان بود و پاسخگوی نیازهای مصرفی انسان دوران جدید نبود؛ اما با دیگر نیازهای انسان آن روزگار از جمله تمایلات آزادیخواهانهاش سازگار بود. مردم کار میکردند و عایداتی کم یا زیاد به دست میآوردند، سهم دولت و وجوهات مذهبی را میپرداختند و فارغ از این تعهدات، آزاد بودند و به تعبیر امروزی نانخور دولت یا نیروی دیگری نبودند. حتی ذیل اقتدار لگامگسیخته ارباب و رعیتی هم، جسم انسان دربند بود نه روح فرهنگی و عادات
زندگیاش. در آن روزگار اگر انتظاری از دولت بود و اگر دولت میلی به مداخله در امور اقتصادی داشت، محدود بود به اولاً جلوگیری از احتکار در مقاطع خاص و بحرانی و ثانیاً جیرهبندیهای موقتی در روزگار بلایای فراگیر مانند جنگ و زلزله و شیوع بیماریهای فراگیر. در روزگار جدید، پا به پای افزایش رفاه، حضور دولت در اقتصاد پررنگتر شد. این حضور در آغاز، کارساز بود. زیرا ورود دولت در قالب کارویژه نخست آن یعنی ایجاد نظم و امنیت و تسهیل فضای روانی کسبوکار بود و این نقش، بر فضای کسبوکار تاثیر مثبت گذاشت. اما به تدریج که دولت از این قالب خارج شد و رخت ناجی و برپاکننده سعادت پوشید جریان وارونه شد و اقتصاد را به کام دیوانسالاری اتلافگر فرو برد. این وضع در دوران پهلوی دوم که گرایشهای مداخلهجویانهاش بیشتر بود تشدید شد و اقتصاد را در قالب متصلبی فرو برد که اکنون علاج آن، صعب مینماید. کتاب «آزادسازی و عملکرد اقتصادی» کوششی محققانه است درباره زمینههای نظری و تجربههای عملی دو گونه اقتصادی دولتی و خصوصی در جاهای مختلف جهان و ایران. این کتاب را از جهاتی میتوان مکمل کتاب دیگر مولف محترم یعنی «اندیشه آزادی» دانست. در کتاب
اندیشه آزادی که نوشته مشترک آقایان دکتر محمد طبیبیان، دکتر موسی غنینژاد و دکتر حسین عباسی است، پارهای علل ناکام ماندن پروژههای آزادیخواهی در ایران معاصر از منظر اقتصاد سیاسی واکاوی شده است. کتاب حاضر همان موضوع را از جنبه میزان حضور دولت در اقتصاد و نتایج قهری این حضور بررسی کرده است.
دیدگاه تان را بنویسید