نگاهی دقیقتر به زندگی و فعالیتهای سه نوبلیست اقتصادی سال ۲۰۰۱
نوبلیستهای اقتصاد اطلاعات
در سال ۲۰۰۱ میلادی برای اولین بار جایزه نوبل در رشته اقتصاد به سه اقتصاددان مطرح در حوزه اقتصاد اطلاعات اعطا شد؛ جرج آکرلوف، جوزف استیگلیتز و مایکل اسپنس به دلیل تجزیه و تحلیل بازارهایی با اطلاعات نامتقارن شایسته دریافت این جایزه شناخته شدند.
در سال 2001 میلادی برای اولین بار جایزه نوبل در رشته اقتصاد به سه اقتصاددان مطرح در حوزه اقتصاد اطلاعات اعطا شد؛ جرج آکرلوف، جوزف استیگلیتز و مایکل اسپنس به دلیل تجزیه و تحلیل بازارهایی با اطلاعات نامتقارن شایسته دریافت این جایزه شناخته شدند. اطلاعات نامتقارن به شرایطی اشاره دارد که در آن یک طرف مبادله اطلاعات بیشتر یا برتری نسبت به طرف دیگر دارد. این شرایط از آن جهت دارای اهمیت است که عمدتاً به ضرر طرف دارای اطلاعات کمتر منجر میشود. در ادامه به بیان مختصری از زندگی و کار این سه تن میپردازیم.
جرج آکرلوف
جرج آرتور آکرلوف زاده 1940 میلادی است. این اقتصاددان برجسته آمریکایی سابقه تدریس در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی را در کارنامه خود دارد. او در حال حاضر در مدرسه سیاستگذاری عمومی مککورت در دانشگاه جرجتاون به تدریس میپردازد. او عضو هیات امنای «اقتصاددانان صلح و امنیت» و عضو هیاتمدیره برنامه «تعاملات اجتماعی، هویت و بهزیستی» در موسسه کانادایی تحقیقات پیشرفته است. عضویت در هیات مشاوران موسسه تفکر نوین اقتصادی و عضویت در آکادمی ملی علوم و هنر ایالات متحده از دیگر افتخارات اوست. آکرلوف را بیشتر با مقاله «بازار بنجلها، نااطمینانی کیفیت و ساز و کار بازار» میشناسند. این مقاله در سال 1970 در فصلنامه اقتصاد به چاپ رسیده است. او در این مقاله میکوشد به تعداد مشخصی از تاثیرات مخرب اطلاعات نامتقارن بر بازار بپردازد. جایزه نوبل سال 2001 برای این مقاله به او اعطا شد. در مقاله دیگری تحت عنوان «مدلهای دستمزد کارایی بازار کار» او و جانت یلن (همسرش) مبانی منطقی برای فرضیه دستمزد کارایی ارائه میکنند. در این فرضیه کارفرما دستمزدی بالاتر از دستمزد تعادلی میپردازد. این فرضیه
برخلاف نتایج نئوکلاسیکهاست. موضوع دیگری که آکرلوف به صورت جدی به آن پرداخته است، اقتصاد هویت است. شایان ذکر است که استفاده از موضوع هویت اجتماعی در تحلیلهای رسمی اقتصاد پیش از چاپ مقاله مشترک او و ریچل کرانتون در فصلنامه اقتصاد در سال 2000 میلادی، سابقه نداشته است. این دو در این مقاله میکوشند نشان دهند که ترجیحات افراد تنها به کالاها و خدمات محدود نمیشود. مردم همچنین در مورد چگونگی رفتار دیگران، با پیروی از هنجارهای اجتماعی، ترجیحاتی دارند. آکرلوف طی دهههای فعالیتش در عرصه علم اقتصاد به معرفی ایدههای اصیل زیادی پرداخته است. یکی دیگر از ایدههای مطروحه توسط او غارت (looting) است. آکرلوف و پل رومر در سال 1993 این مفهوم را پیش کشیدند. آنها در مقاله «اقتصاد زیرزمینی ورشکستگی برای سود» به توصیف این موضوع میپردازند که چگونه تحت شرایط خاص، مالکان شرکتها تصمیم میگیرند به جای کمک به رشد و گسترش شرکت آن را غارت کنند. این مفهوم یعنی صاحب شرکت به دلیل نفع شخصی میکوشد با ورشکستگی شرکت از آن ارزش کسب کند. این موضوع در شرایطی روی میدهد که حسابداری ضعیف و مقررات سهلانگارانه باشند؛ و همچنین جزای سنگینی برای
سوءاستفاده مالکان در نظر گرفته نشده باشد. در این حالت مالک پرداختی شخص خودش را بالاتر از ارزش شرکت در نظر میگیرد اما در بازپرداخت بدهیها قصور میکند. ورشکستگی با هدف کسب سود بیشتر در حالتی پیش میآید که دولت در زمینه بازپرداخت بدهی شرکت تضمینی داده باشد یا به بیان دیگر آن را گارانتی کرده باشد. آکرلوف در سخنرانی کسب ریاست انجمن اقتصاد آمریکا پیشنهاد داد که هنجارهای اجتماعی در توصیف رفتارهای بازیگران اقتصاد کلان وارد شوند. دلیل او برای این موضوع این است که تصمیمگیران اقتصادی هنجارهایی طبیعی در باب چگونگی رفتار برای خود تعریف کردهاند. این هنجارها میتوانند توضیح مناسبی برای اختلافات بین نظریهها و واقعیتهای مشاهدهشده به دست دهند.
جوزف استیگلیتز
جوزف یوجین استیگلیتز در سال 1943 میلادی در ایندیانای آمریکا به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در کالج امهرست آغاز کرد و در ادامه در دانشگاه امآیتی برای دوره ارشد و سپس دکترا پذیرفته شد. استیگلیتز در 36سالگی موفق به دریافت جایزه جان باتیس کلارک شد. این جایزه به اقتصاددانان کمتر از 40 سال برای کمکشان به پیشبرد علم اقتصاد در حوزههای مختلف اعطا میشود. او هنگام دریافت جایزه نوبل 58ساله بود. نگاه نقادانه به مدیریت جهانی، بازار آزاد و برخی نهادهای جهانی مانند صندوق بینالمللی و بانک جهانی از دلایل شهرت استیگلیتز فراتر از عرصه علم اقتصاد شده است. در توصیف بیشتر این نگاه نقادانه میتوانیم به این موضوع اشاره کنیم که او اقتصاددانان بازار آزاد را بنیادگرایان بازار مینامد. او بنیانگذار نهادی برای گفتوگوهای سیاستی در دانشگاه کلمبیاست. این نهاد بیشتر به توسعه بینالمللی و معضلات پیرامون آن میپردازد. استیگلیتز در حال حاضر استاد دانشگاه کلمبیاست اما سابقه تدریس در دیگر دانشگاههای معتبر از جمله امآیتی، پرینستون و استنفورد را نیز در کارنامه خود دارد. پیش از ارائه مدلهای
اطلاعات ناقص و نامتقارن اقتصاد نئوکلاسیک سنتی با فرض آنکه بازار تنها در موارد معدود و مشخصی شکست میخورد، دست به تحلیل میزدند. تنها پس از کارهای استیگلیتز و همکارانش بود که این فرض معکوس شد. آنچه استیگلیتز میکوشد بیان کند این است که تنها در شرایط استثنایی بازارها کارا هستند. در واقع در شرایط نقص اطلاعات، که تقریباً همیشه اتفاق میافتد، تخصیص رقابتی بازار بهینه پارتوی مقید نیست. در واقع او به دست نامرئی بازار معتقد نیست. به عقیده او هرگاه پیامدهای بیرونی وجود داشته باشند، بازارها درست کار نمیکنند. تحقیقات اخیر نشان میدهند این پیامدها فراگیرند. در واقع میتوان گفت ما همیشه با اطلاعات ناقص و بازارهای خطر ناقص روبهرو هستیم. پس بازار هیچگاه آنگونه که بنیادگرایان بازار میگویند به بهینگی منجر نمیشود. آنگونه که خود استیگلیتز میگوید او لازم میداند که اقتصاد اطلاعات در فهم اقتصاد بازار و اقتصاد سیاسی به کار برده شود.
مایکل اسپنس
اندرو مایکل اسپنس در سال 1943 در مونت کلر در ایالت نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. او دارای دو مدرک کارشناسی از دانشگاههای آکسفورد و پرینستون و مدرک دکترا از دانشگاه هاروارد است. او پس از کسب مدرک کارشناسی فلسفه از دانشگاه پرینستون موفق به اخذ بورسیه رودز از دانشگاه آکسفورد شد. او توانست با موفقیت مدرک کارشناسی ریاضی را از این دانشگاه کسب کند. ریاست کمیسیون رشد و توسعه و مدرسه کسب و کار دانشگاه استنفورد از جمله تجربیات اوست. اسپنس در سال 2010 به عضویت هیات علمی مدرسه کسبوکار استرن در دانشگاه نیویورک درآمد. او همچنین عضو ارشد موسسه هوور در دانشگاه استنفورد است. عمده شهرت اسپنس به دلیل مدل علامتدهی بازار کار اوست. کار او سرآغازی بود بر حجم وسیعی از ادبیات در این شاخه از نظریه قرارداد. در این مدل نیروی کار با به دست آوردن مدرک به کارفرما علامت میدهد که یک مهارت خاص را داراست. به دست آوردن این مهارت برای نیروی کار هزینهبر است. کارفرمایان حاضرند دستمزد بالاتری به نیروی کار تحصیلکرده بپردازند؛ از آن روی که نسبت نیروی کار با تواناییهای بالا در بین افراد تحصیلکرده
بالاتر است. در واقع هزینه آموزش این افراد به دلیل مهارتهای بالاترشان کمتر است. در این مدل نیازی نیست که آموزش ارزشی ذاتی داشته باشد بلکه تنها میبایست اطلاعاتی را از نیروی کار به کارفرما منتقل کند. این علامت میبایست هزینهبر باشد.
دیدگاه تان را بنویسید