چرا نظام بازار راهحل پایدار جامعه بشری است؟
حرفهای قدیمی مارکس جدید
نویسنده کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» به همان مسائلی اشاره میکند که پیش از این مخالفان سرمایهداری مدعی آن بودهاند. از این نظر پیکتی حرف تازهای را بیان نمیکند. او از بیعدالتی میگوید.
نویسنده کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» به همان مسائلی اشاره میکند که پیش از این مخالفان سرمایهداری مدعی آن بودهاند. از این نظر پیکتی حرف تازهای را بیان نمیکند. او از بیعدالتی میگوید. از اینکه نظام بازار برخلاف برابری است و این نظام هر روز به سوی سراشیبی میرود و در عین حال این نظام فاقد مکانیسم خودانگیزشی برای اصلاح خویش است. اما وی این گزارههای قدیمی را با آمار تازه و به روز بیان میکند و این، آن جنبه خاص کار وی است که مورد استقبال قرار گرفته است. وی نشان میدهد که هر چه زمان گذشته است، نظام سرمایهداری با اصل قرار دادن بازار به سوی اختلاف طبقاتی بیشتر حرکت میکند. استفاده از دادههای بهروز، نقطه قوت کار اوست که موجب میشود موافقان مالیات بیشتر و طرفداران مداخله دولتی، حال با چنته پر اقامه دعوی کنند. این واقعیتی است که مجله تجارت فردا قریب یک سال پیش بدان اشاره کرده بود و در شماره 42 آورده بودیم:
«یکی از واقعیتهای غیرقابل انکار اقتصاد بازارمحوری مانند ایالات متحده آن است که از اواخر دهه 1960 به این سو، شکاف طبقاتی در این اقتصاد بیشتر و بیشتر شده است، آنچنان که دادههای آماری ضریب جینی که شاخصی برای تعیین شکاف طبقاتی است از دومین سال گزارش شدن این شاخص در سال 1968 و با قرار گرفتن در سطح 6/38، در سال 2009 به سطح 8/46 رسیده است و البته در ضریب جینی، هر یک واحد افزایش میتواند حکایت از عمق یافتن شدید اختلاف طبقاتی داشته باشد. اینکه جامعه مبتنی بر اقتصاد آزاد باید فکری برای این موضوع کند، بر کسی پوشیده نیست، زیرا اگر شکاف طبقاتی عمیقتر و عمیقتر شود، ای بسا جامعه باز با اعتراضات بیشتری از نوع جنبش تسخیر والاستریت مواجه شود. اما به راستی چرا این شکاف طبقاتی حاصل شده است؟ بزرگترین مزیت اقتصاد آزاد، وجود رقابت در ساختار آن است. اقتصاد مدرن امروز مدیون رقابتی است که از دل بازار آزاد بیرون آمده و آثارش در زندگی تمامی شهروندان این جوامع و حتی جوامع غیرمدرن آشکارا نمایان است. در اقتصاد مبتنی بر رقابت، نوآوری است که شکوفا میشود و همین نوآوری است که موتور محرک
اقتصاد است. بدون یک اقتصاد آزاد، نوآوری جایی برای تحرک ندارد. قید و بندهای بستهشده به پای اندیشه و نوآوری با رقابت گشوده میشود و بدون داشتن بازاری آزاد که رقابت را نهادینه کند، هیچ بندی گشوده نمیشود. این یکی از بزرگترین مزیتهای اقتصاد مبتنی بر بازار است که در آلترناتیوهای آن به چشم نمیخورد و یکی از دلایل عدم تولید مناسب و افزایش رفاه در آن اقتصادها همین است. با این حال همین مزیت بزرگ اقتصاد مبتنی بر بازار باعث ایجاد شکاف طبقاتی شده است، اما چگونه؟ این درست است که با اصل قرار دادن رقابت، نوآوران باعث افزایش تولید ملی کل اقتصاد میشوند و در نتیجه رفاه عمومی را افزایش میدهند اما مساله آن است که به نسبت دیگران سهم بیشتری از این افزایش را از آن خود میکنند و در نتیجه درآمد آنان از دیگر اقشار جامعه فاصله میگیرد. بنابراین هر چند از خلاقیت آنان کل جامعه سود میبرد اما این خیلی طبیعی است که با سهمبری خود آنان، فاصله طبقاتی بیشتر شود. این گزاره بدین معناست که حتی در صورت یک وضعیت ایدهآل و با فرض نبود فساد و داشتن یک اقتصاد سالم، اقتصاد مبتنی بر
بازار دارای این پتانسیل برای تشدید اختلاف طبقاتی است. این در حالی است که طبق منحنی کوزنتس در ابتدای مراحل رشد اقتصادی، شکاف درآمدی افزایش مییابد و بعد از آن افول میکند، اما بازترین اقتصاد دنیا نشان داده است که حتی پس از رسیدن به توسعهیافتگی و بدون دخالت در بازار، اختلاف طبقاتی بیشتر میشود» (تجارت فردا، شماره 42).
واقعیت آن است که نظام سرمایهداری مبتنی بر بازار باعث شده تا سطح رفاه جامعه انسانی به مراتب افزایش یابد، آمار بانک جهانی نشان میدهد که نسبت به سه دهه گذشته میزان فقر شدید نصف شده است و پیشبینی میشود در نیم قرن آتی پدیده فقر شدید از بین برود. این بدان معناست که دیگر انسانها به خاطر فقر، جان خود را از دست نمیدهند و طبقات پاییندستی وضعیتی به مراتب بهتر از امروز خواهند داشت، همچنان که فقرای امروز وضعیت مساعدتری نسبت به پیشینیان دارند. با وجود این ، میتوان عنوان کرد که فقر نسبی میتواند در این نظام بازارمحور و با موتور خلاقیت، بیشتر شود و در نتیجه شکاف طبقاتی نیز میتواند بیشتر شود. بنابراین حتی لیبرالها و طرفداران اقتصاد آزاد هم این واقعیت را پذیرا هستند که بازار میتواند منجر به اختلاف طبقاتی بیشتر شود.
مساله این است که مخالفان نظام بازار بر این نظرند که این سیستم فاقد ابزار مناسب برای اصلاح مسیر خویش است و اختلاف طبقاتی - البته آنان ترمینولوژی خاص خود را دارند، اصطلاحاتی چون استثمار، بهرهکشی و...- به حدی میرسد که موجبات واژگونی آن را فراهم میآورد. اما موافقان نظام بازار بر این عقیدهاند که به دلیل محوریت آزادی در این نظام بازار، ساخت سیاسی به چنان انعطافی میرسد که جلوی واژگونی گرفته شود. از این منظر حتی جنبشهایی چون اشغال والاستریت، نه قیامهایی برای نابودی سیستم است که حرکتهایی است اجتماعی که اگر مورد اقبال عمومی قرار گیرد میتواند سیاستهای اقتصادی-اجتماعی را به نحوی تغییر دهد که سیستم باقی بماند.
راقم ابداً معتقد نیست که وقتی لیبرالدموکراسی و نظام بازار در جامعهای تثبیت شدند دیگر احتمال روند معکوس وجود ندارد، بلکه بر آن است تا نشان دهد، اگر اتفاقی برخلاف این چارچوب هم رخ دهد، امری موقتی است. ساخت سیاسی مبتنی بر اصالت فرد و آزادی با احترام به ارزش تکتک افراد جامعه، مصونیت بلندمدت خودش را تضمین میکند. در این بین اگر بر فرض هم جنبشهایی برخلاف آن زاده شوند با آزاد گذاشتن این جنبشها به باروری خود و اصلاح خویش کمک میکند.
جامعه بازی که محصول سرمایهداری است، هم به مارکس فرصت بیان عقایدش را میدهد و هم به مارکس جدید. همین امر نیز کافی است تا جامعه باز تداوم یابد. اگر این واقعیت وجود دارد که شکاف طبقاتی به خاطر بازار در حال افزایش است، همین هشدارها میتواند به سیاستهای حمایتی بیشتری ختم شود که جلوی اختلاف طبقات پاییندستی و بالادستی را بگیرد.
اما آن سوی میدان را بنگرید. آیا در جامعه دولتسالار و بدون وجود آزادی اقتصادی، اصولاً کسی میتواند بدون اجازه دولت اندیشهاش را نشر دهد؟ بدون مالکیت شخصی مستحکم، هیچکس حتی صاحب تفکر خویش نیست مگر دولت اجازه نشرش را دهد، این جامعه بدون انعطاف است که سرانجام رو به نابودی میرود.
مارکسهای تاریخ در مقام نقد نظام موجود ای بسا واقعیتهایی را بیان کنند و شاید بتوان توصیههای سیاستی را از کلام و گفتار و تفکر آنان استخراج کرد اما بیتردید جامعه ایدهآل آنان جایی بس دهشتناک است که تاریخ انسانی اگر گذرش نیز بدانجا افتد، باز به سوی جامعه باز و آزادی حرکت خواهد کرد. آری، نه مارکس رهیافتی مدون برای جامعه بشری داشت و نه پیکتی خواهد داشت.
دیدگاه تان را بنویسید