آسیبشناسی شبکههای اجتماعی در گفتوگو با وحید شالچی
فضای مجازی، محل نمود واقعیتهای اجتماعی است
افراد باید موقعی در ساختار اقتصادی پاداش بگیرند که این پاداش حاصل تلاش و خلاقیت بیشتر باشد. اگر ساختار اقتصادی ما به سمتی برود که به کسانی بیشتر پاداش بدهد که تلاش بیشتری کردند و خلاقیت بیشتری داشتند خیلی از مسائل اخلاقی ما هم حل میشود.
اگر شبکههای اجتماعی را به تعبیر بوردیو سرمایه اجتماعی بدانیم، هر چه این شبکه بزرگتر باشد، قدرت فرد نیز بیشتر خواهد بود. اما به نظر میرسد شبکههای اجتماعی آنلاین با ایجاد تهدیدهایی برای حریم خصوصی، آبرو، اعتبار و امنیت افراد دیگر با تعبیر بوردیو همخوانی ندارند.
دکتر وحید شالچی جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است گرچه آسیبهای فضای مجازی شدید و کنترلناشدنی است اما از این جهت که به ما نشان میدهد در دنیای واقعی چه چیز در جریان است غنیمت محسوب میشود. وی در تحلیل پدیده توهین و هجمه سایبری به قشر مرفه میگوید: محکوم کردن این رفتار کار آسانی است اما مساله مهمتر این است که بفهمیم چرا یک فرد به نقطهای میرسد که از مرگ یک ثروتمند، اعلام خشنودی میکند. دکتر شالچی اصلاح ساختار اقتصاد، ترویج فرهنگ مسوولیتپذیری اجتماعی، اعطای صدا به تمام طبقات جامعه و احترام به حریم خصوصی افراد را کلیدهای مقابله با آسیبهای شبکههای اجتماعی میداند.
پییر بوردیو معتقد بود شبکههای اجتماعی سرمایه اجتماعی افراد محسوب میشوند. اما به نظر میرسد کجکارکردهای شبکههای اجتماعی باعث شده این سرمایه اجتماعی با سرمایه کاریزماتیک که آبرو و حیثیت افراد است، تعارض پیدا کنند. این پدیده را چگونه تبیین میکنید؟
شبکههای اجتماعی به عنوان بخشی از فضای مجازی که اخیراً در کشور شکل گرفته و وسعت پیدا کرده حوزه بیم و امید هستند. به خاطر همین است که نه ذوقزدگی نسبت به شبکههای اجتماعی نگاه علمی محسوب میشود و نه این نگاه درست است که ما این عرصهها را صرفاً عرصههای آسیبی و مخاطرهای نگاه کنیم. واقعیت این است که این فضای مجازی مانند فضای واقعی و طبیعی، هم به ما فرصتهایی عرضه کرده و هم تهدیداتی را برای ما به وجود آورده است. یکی از این تهدیدها این است که بسیاری از جرائمی که در فضای واقعی زندگی ما اتفاق میافتاد حالا در فضای مجازی بازتولید میشود. منتها با چه ویژگیای؟ شما در فضای واقعی محدود به قوانین بودید، محدود به نظارتها و کنترلهای اجتماعی. چه نظارت رسمی و چه نظارت غیررسمی یا نظارت اجتماعی که شما را وامیداشت بسیاری از کارها را انجام ندهید. در
شبکههای اجتماعی این دو نظارت از بین نمیرود ولی به مراتب تضعیف میشود. در غیاب این دو شما هم فرصتی برای آزادی و ابراز وجود بیشتر پیدا میکنید که این میتواند فرصتی برای ارتکاب جرم بیشتر شود. یعنی یک شمشیر دولبه است. به نظرم ما باید از این نگاهی که آن را تهدید بدانیم یا فرصت بدانیم، فاصله بگیریم و بتوانیم این بیم و امید را با هم در نظر بگیریم.
ولی برخی رویدادها در این شبکهها نشان میدهد که تهدیدها دارد از فرصتها پیشی میگیرد. به عنوان مثال همین حمله به صفحه اینستاگرام دختر پورشهسوار که مجالی برای توهین و ابراز خشونت کلامی به طبقه مرفه جامعه را فراهم کرد، مصداق شدت گرفتن تهدیدهای شبکه نیست؟
ببینید نکته مهم نسبت بین این شبکههای اجتماعی و دنیای واقعی است. شبکههای اجتماعی از یک طرف تهدیدند به این معنا که به ما نشان میدهند آسیبهایی که در فضای واقعی هستند و کنترل میشوند، آنجا کنترلناشدنی هستند. اما از این جهت هم برای ما غنیمتاند که ببینیم چه چیزی در فضای واقعی میگذرد که در فضای مجازی راحتتر نمود پیدا میکند. تحلیل حادثه تلخ تصادف پورشه و تبعات آن در شبکهها، بازتاب همان چیزی است که سالهاست در اقتصاد سیاسی دارد رخ میدهد. به لحاظ تاریخی در افکار عمومی، روند ثروتاندوزی در جامعه ما روندی مشروع نبوده است. سازوکارهای اقتصادی ما به گونهای بوده که برای اقتصاد غیرشفاف فرصت و برای اقتصاد شفاف محدودیت ایجاد کرده است. خیلی از فعالان اقتصادی ما برای فعالیت شفاف با مشکلاتی مواجه بودند. حجم عظیمی از اقتصاد ایران مالیات پرداخت
نمیکردند. همین حالا یکچهارم مودیان مالیاتی مالیات پرداخت نمیکنند. به این مساله، حجم بالای قاچاق را هم اضافه کنید، 25 میلیارد دلار حداقل تخمینهایی است که زده شده است. بازارهای مالی ما هم غیرشفاف هستند و به دلیل این عدم شفافیت، سرمایه بین آنها سریعاً در جریان است مانند بازار سهام، بازارهای مسکن و خب، کسانی که از این روندهای جریان سرمایه مطلع میشوند میتوانند سودهای بالایی به دست بیاورند. فردی که بدین ترتیب به یکباره ثروتمند میشود در سبک زندگیاش نیز متفاوت عمل خواهد کرد. رفتارهایی از خودش نشان میدهد که در باور عموم رفتار فرد نوکیسه یا کسی که تازه ثروتمند شده تلقی میشود. به خاطر داشته باشید که ثروتمند شدنش هم بحق یا ناحق، از دید بخشی از جامعه مشروع نیست. و این را هم در نظر بگیرید که بخش دیگری از جامعه شدیداً تحت فشارند و ناچارند نمایش ثروت و منزلت را از سوی طبقاتی که تازه به قدرت رسیدهاند، ببینند. خانواده ایرانی که به این شکل تحت فشار است شاهد آن است که یک طبقه حالا به درستی یا نادرستی، یا حاصل شانس یا در نتیجه روابط و زد و بند یا رانت پولدار شده و شروع به نمایش پولدار شدنش در جامعه کرده است. حالا
طبقه محروم و متوسط مشکل پیدا میکند.
به هر حال این مجوزی نمیشود برای توهین به فردی که سوار یک خودرو گرانقیمت بوده و به هر دلیلی تصادف کرده و درگذشته است.
قطعاً خیر، اما کاری که میتوانیم بکنیم این است که آن کامنتهای منفی را صرفاً محکوم نکنیم، چون محکوم کردن ساده است. روشن است اینکه شما از مرگ کسی خشنود شوید به لحاظ اخلاقی محکوم است. مساله این نیست. مساله این است که ما باید بفهمیم چرا یک فرد به این نقطه میرسد که از مرگ دیگری اعلام رضایت میکند. الان محرومترین طبقات جامعه هم دیگر خودشان را سزاوار آن میدانند که زندگی مرفهی داشته باشند. البته به نظر من این خود یک آسیب است اما وضعیتی است که وجود دارد. کسانی هم که در جایگاه بالاتری هستند از دید طبقه محروم، کسانی هستند که مالیات ندادهاند، رانت داشتهاند و ... ما باید فشار روانی را که این طبقات پایین متحمل میشوند بفهمیم. امروز با جامعهای مواجه هستیم که دارد هرچه بیشتر به پول احترام میگذارد و کسانی که فاقد پول و قدرت هستند، کسانی که نمیتوانند پول یا قدرتشان را نمایش بدهند را از شأن و اعتبار ساقط میکند. در این شرایط تعارضها خودش را نشان میدهد.
نکته مهم این است که طبقه ثروتمند ما در قبال این مساله اخلاقی اگر نگوییم بیشتر مسوول است، کمتر هم مسوول نیست. این قشر باید به طبقات دیگر نشان دهد که مسوولیتپذیری اجتماعی دارد؛ با پرداخت مالیات، با انصراف از یارانه و... باید بداند که اگر مایل است منزلت اجتماعی را با پول تعریف کند و اگر دست به نمایش ثروت میزند، و اگر با این نمایش ثروت احترام بیشتری میگیرد، در عین حال نفرت را هم میگیرد. احترام و نفرت که ظاهراً دو حس متفاوت هستند در روابط بینطبقاتی با هم رشد میکنند. یعنی طبقات پایینتر همچنان که احترام بیشتری به طبقات بالاتر میگذارند در عین حال یک نفرت درونی را هم تجربه میکنند. البته طبقات پایین هم باید این را درک کنند که کشور دارد به سمت سرمایهداری حرکت میکند و نه صنایع خرد، که صنایع کلان میتوانند اشتغال و پیشرفت ایجاد کند. اگر ریشههای تاریخی مساله را ببینیم قضیه بیشتر روشن میشود. میدانید که تمایز میان سرمایهدار و مردم عادی غالباً بعد از جنبشهای چپ شکل گرفته است. تفکرات حزب توده و فضای روشنفکری هم به آن دامن زده است. به خاطر همین شما در فیلم فارسی قبل از انقلاب هم میبینید سرمایهدار شخصی منفی
است و افراد فقیر، روستایی و ...، شخصیت مثبت و این دوگانههای اخلاقی همیشه ادامه داشته است. وقتی برسید به دهه 50 هم میبینید عنوان سرمایهدار با پسوند «زالوصفت» همراه میشود که کاملاً از ادبیات چپ نشات گرفته شده است. اما این فاصله طبقاتی لزوماً نباید به نفرت طبقاتی ختم شود. این مساله ریشههای تاریخی دارد که هم ساختار اقتصادی ماست و هم به لحاظ فکری ناشی از گفتمان چپ است. البته گفتمان راست هم به نظر من به جهت توجه نکردن به اینکه سرمایهدار دارای مسوولیتهای اجتماعی خاص است، موثر بوده است. در گذشته سرمایهدار سنتی ما کاملاً مسوولیت اجتماعی داشت. مثلاً در فلات مرکزی، یا آذربایجان، سرمایهدار خیلی دست به نمایش ثروت نمیزد. این رفتار، منطقی داشت و تدابیر اجتماعی پشت آن بود. این منطق در رفتار قشر سرمایهدار کنونی خیلی کمرنگ است.
این تعارض و تضاد طبقاتی در همه جای دنیا وجود دارد؛ کمتر یا بیشتر. ولی شکل ابراز و اظهار آن ظاهراً با جامعه ما متفاوت است. میخواهم بدانم اصلاً چرا دامنه این تعارضها به فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی کشیده میشود؟ چرا در کنشهای اجتماعی کمتر بروز دارد؟
به نظر من شاهکلید قضیه کماکان اقتصاد سالم است. یعنی افراد باید موقعی در ساختار اقتصادی پاداش بگیرند که این پاداش حاصل تلاش و خلاقیت بیشتر باشد. اگر ساختار اقتصادی ما به سمتی برود که به کسانی بیشتر پاداش بدهد که تلاش بیشتری کردند و خلاقیت بیشتری داشتند خیلی از مسائل اخلاقی ما هم حل میشود. اما به لحاظ اجتماعی، طبقات پایین باید صدای مشروع خودشان را داشته باشند. متاسفانه این وضعیت وجود ندارد. چون ساختارهای طبقاتی در ایران شدیداً تغییر کردهاند. احزاب ما و جریانهای اجتماعی ما پیوند طبقاتی شفافی ندارند. دو جناح سیاسی مهم کشور پیوند طبقاتی شفافی ندارند. به خاطر همین اغلب نمیتوانند منافع طبقات محروم را نمایندگی کنند. در حالی که ما نیازمند احزابی هستیم که صدای طبقات پایین باشند. اگر این احزاب وجود میداشتند، اگر جریانهای فکری وجود میداشتند که
اینها را نمایندگی کنند، آن وقت به این بیان کور غیراخلاقی نمیرسیدیم. بین جامعهشناسان ما هم کمتر جامعهشناسی است که صدای آنها باشد. ما عمدتاً صدای طبقه متوسطیم و صدای طبقات پایین نیستیم. بنابراین آنها واکنشهای عاطفی و در مواردی غیراخلاقی بروز میدهند. اما مسبب اصلی این عمل غیراخلاقی آنها نیستند. ریشه اصلی همان ساختار اقتصادی بیمار است.
تا اینجا بحث ما در مورد تضاد طبقاتی و پیامدهای آن بود که حالا محل ظهوری در فضای مجازی پیدا کرده است. اما موارد مشابهی از تعرض به حریم شخصی افراد یا بازنشر محتوایی وجود داشته که دیگر نمیتوان با واکاوی مسائل اقتصادی به آن نگاه کرد. انتشار ویدئوی دانشآموز شمالی یکی از مواردی بود که متاسفانه به ترک تحصیل او منجر شد. این موارد را چگونه آسیبشناسی میکنید؟
در مورد تمایز موضع خصوصی و عمومی، باز این هم یک امر طبیعی نیست که لزوماً وجود داشته باشد. این تمایز در یک دوره تاریخی در دنیا شروع به شکل گرفتن میکند و خیلی مرتبط است با جدا شدن حوزه کار و حوزه زندگی شخصی. یعنی موقعی که کارگاه از خانه خارج میشود و کار در کارخانه انجام میگیرد حوزه شخصی از حوزه اجتماعی جدا میشود. این اتفاق تاریخی در ایران نیفتاده است. به خاطر همین شما نمیتوانید خیلی هم از افراد انتظار داشته باشید که مرز را رعایت کنند.
ولی برای اینکه این تمایزات رخ بدهد ما هم احتیاج به یکسری تحولات ساختاری داریم و هم نیاز به نوعی اخلاق داریم که شکل بگیرد. یعنی این موضوع به رسمیت شناخته شود و همه بپذیرند که افراد در حوزه خصوصی دارای قلمرویی هستند که ما نباید به آن تعرض بکنیم. اتفاقاً شبکههای مجازی از این جهت به این جریان کمک نمیکنند. چون به نحوی چیزی را که خصوصی است عمومی میکنند. در غرب که این اتفاق افتاده است وضعیت به شکل دیگری است، آنجا تمایز حوزه عمومی و خصوصی تقریباً شکل گرفته است، حالا یک نوع مرززدایی مجدد از حوزه عمومی و خصوصی دارد اتفاق میافتد. ولی اینجا، نهتنها به درستی شکل نگرفته، شبکههای اجتماعی همان میزان محدود را هم دارد مرززدایی میکند.
حالا اختلالاتی رخ میدهد که اثرات بسیار زیانباری دارد. من معتقدم یکی از دلایل مهاجرت ایرانیها همین است. جدا از مسائل سیاسی، ما در حوزه اجتماعی هم برای افراد حریم خصوصی قائل نیستیم. هرکس دائم به خودش اجازه میدهد به حریم خصوصی دیگران وارد شود و پرسش کند. به خاطر همین افراد در ایران اغلب بار اجتماعی سنگینی به دوش میکشند. فرد از داشتهها و نداشتههای خود ناراحت نیست بلکه نگران است در برابر دیگران چگونه به نظر میآید. این فشار اجتماعی زیادی در کشور به وجود میآورد و میتواند به عقدهگشایی در سایر حوزهها منجر شود.
به هر حال برای حل این مساله نهتنها دغدغه جدی وجود ندارد بلکه تکنولوژیهای نوین هم خودش دارد به معظل دامن میزند.
بله، تکنولوژیهای نوین این وضع را وخیمتر میکند. ولی میتواند در قالبهایی مثل جنبشهایی که در فضای مجازی راه میافتد به شکلگیری گفتوگوها کمک کند. میتواند کمک کند که ما در این مورد بیندیشیم که چه میزان حق داریم در حوزه خصوصی دیگران وارد شویم. باید در همین فضا جنبشهایی شکل بگیرد که به افراد بگوید درباره دیگران قضاوت نکنند، وارد حریم خصوصی سایرین نشوند، اطلاعات خصوصی دیگران را بازنشر نکنند و غیره. این اتفاق مهمی است و شبکههای مجازی که میتوانند نقش مرززدا داشته باشند، خود میتوانند به رفع این مشکل و ترویج فرهنگ احترام به حریم خصوصی دیگران کمک کنند.
تحلیل دیگری که بر پدیده توهین یا آزارهای سایبری صورت گرفته از زوال وجدان یا اخلاق اجتماعی خبر میدهد. تصور میکنم این آسیبی است که نمیتوان به راحتی از آن گذشت.
همین یک مورد میتواند موضوع یک گفتوگوی مفصل باشد چون ابعاد پیچیدهای دارد. ببینید از یک جهت اتفاقاً اینها واکنشهای اخلاقی نیست، جامعه احساس میکند بازنمود غیراخلاقی از یک فرد دیده پس به دنبال این است که، با مجازات اخلاقی فرد، یا با ترور شخصیت او در فضای مجازی آرامش خاطر پیدا کند. در واقع میخواهد یک جور مرگ اجتماعی برای فرد رقم بزند.
ولی اگر این فرد خود قربانی شایعات یا تعرض به حریم خصوصی باشد چه؟ مثل بیماری که ویدئوی عمل جراحیاش منتشر میشود. خیلی از قربانیان توهینهای شبکهای اساساً رفتاری خلاف هنجارهای اجتماعی انجام ندادهاند و عملاً بیگناه درگیر عواقب این توهینها یا بازنشر نادرست محتوا میشوند.
من میگویم حتی کسانی که به نظر مرتکب خطا شدهاند هم ممکن است قضاوت درستی در موردشان صورت گرفته باشد. اجازه بدهید بحث اخلاق را در جای دیگری مطرح کنیم. ولی درباره سوال شما، میخواهم به نکتهای اشاره کنم. اینکه در کشور ما یک مشکل بزرگ وجود دارد و آن راه افتادن یکباره موجهای اجتماعی است. موجی ایجاد میشود که شما نمیتوانید خلاف آن شنا کنید و این زیانبار است. فاجعهبار است. جامعهای از نظر اخلاقی مناسب است که هیچ موقع افرادش شدیداً درگیر یک فضا نشوند. هیچکس یکسویه به مسائل نگاه نکند، به فرد مقابل هم اجازه داده شود که حرف بزند و از خودش دفاع کند. اصلاً خودمان این فضا را ایجاد بکنیم که دیگران هم بتوانند سخن بگویند. این احتمال را بدهیم که دیگری هم بخشی از حقیقت را داشته باشد؛ همه حقیقت در اختیار ما نیست.
این جوگیر شدن ویژگی جامعه ماست یا در همه جای دنیا اتفاق میافتد؟
البته در بسیاری از جوامع وجود دارد ولی در جامعهای که ساختارهای سنتیاش دچار زوال میشود و ساختارهای جدید هنوز جایگزین نشده است، شدیدتر است. در این جامعه ممکن است با یک باد، همه به یک سمت حرکت کنند و با یک باد مخالف به سمت دیگر بروند. یک نکته دیگری هم در سوال شما بود که بسیار مهم است. اینکه ما باید خیلی جدی به مسوولیتپذیری اجتماعیمان بیندیشیم. دنیای جدید اگر عرصه انتخاب است که هست، عرصه مسوولیت هم هست و یک شهروند همچنان که حق انتخاب دارد، باید مسوولیتپذیر باشد. همچنان که من از حق دسترسی به رسانه صحبت میکنم باید از مسوولیت دسترسی به رسانه هم صحبت بکنم. در شبکههای مجازی هم دقیقاً باید این باور شکل بگیرد. ما اجازه نداریم هر چیزی را به اشتراک بگذاریم یا بازنشر دهیم.
و راهکار ترویج فرهنگ مسوولیتپذیری اجتماعی را در چه میدانید؟
راهکارش این است که در عرصههای عمومی و در آموزش ما این مساله مدنظر قرار بگیرد. به علاوه رسانهها به عنوان دستور کار و موضوع گفتوگو به آن بپردازند. رسانه به جای آنکه روی این موج سوار شود و حرکت کند باید از موج پرسش کند و بهگونهای دیگر دیدن را خلاف موج، به مردم بیاموزد.
دیدگاه تان را بنویسید