تاریخ انتشار:
بررسی عوامل جابهجایی جمعیت و تبعات آن برای اقتصاد
پیامدهای کوچ روستاییان برای اقتصاد
آمار اعلامشده توسط معاون توسعه روستایی و مناطق محروم معاون اول ریاست جمهوری نشان میدهد نزدیک به ۳۳ هزار روستا و آبادی کشور تخلیه شدهاند و در کل روستاهای کشور، حدود ۳۹ هزار روستا بالای ۲۰ خانوار و بقیه زیر ۲۰ خانوار سکونت دارند.
آمار اعلامشده توسط معاون توسعه روستایی و مناطق محروم معاون اول ریاست جمهوری نشان میدهد نزدیک به 33 هزار روستا و آبادی کشور تخلیه شدهاند و در کل روستاهای کشور، حدود 39 هزار روستا بالای 20 خانوار و بقیه زیر 20 خانوار سکونت دارند. در این نوشتار کوشش شده است، دلایل کاهش جمعیت روستاهای کشور از منظر تئوریهای اقتصادی، تحلیل و بررسی شود.
بحث و نظریهپردازی پیرامون موضوع انتقال و جابهجایی جمعیت و تاثیر آن بر تحولات اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی سابقهای طولانی دارد. جامعهشناسان و اقتصاددانان از جمله دو گروه عمدهای بودهاند که در این زمینه تحقیقات فراوانی را انجام داده و نظریات گاه متناقضی را هم ابداع کردهاند. در این میان مهاجرت هم به عنوان یک پدیده اجتماعی موضوع بحث جامعهشناسان و جمعیتشناسان بوده و هم به صورت یک موضوع اقتصادی مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفته است. سیر تطورات نظریهپردازی در این زمینه نشان میدهد ابتدا جامعهشناسان و جمعیتشناسان به بررسی این پدیده پرداخته و آن را صرفاً ناشی از عوامل اجتماعی، فرهنگی و منطقهای میدانستند. در این نظریات گرچه رگههایی از متغیرهای اقتصادی نیز دیده میشود، اما چندان مورد توجه آنان قرار نداشت. ورود اقتصاددانان به موضوع تحلیل پدیده مهاجرت از اوایل دهه ۶۰ میلادی، نقش متغیرهای اقتصادی را در پدیده مهاجرت بسیار پررنگ کرد؛ به گونهای که امروزه هم اقتصاددانان و هم غیراقتصاددانان، متغیرهای اقتصادی تاثیرگذار بر پدیده مهاجرت را به عنوان متغیرهای اصلی تلقی میکنند که سایر عوامل نیز میتواند در شکلگیری
نهایی آن موثر باشد.
مهمترین عامل مهاجرت از نگاه اقتصاددانان
بررسیهای اقتصاددانان نشان میدهد مهمترین عامل تصمیم به مهاجرت موضوعات مالی و اقتصادی است که در اثر وجود اختلاف میان درآمد در مناطق روستایی و «درآمدهای انتظاری» در مناطق شهری است. یکی از مهمترین و موثرترین الگوها در این زمینه مدل هریس-تودارو است که بخش عمدهای از عوامل و متغیرهای تاثیرگذار بر انگیزههای مهاجرت را تبیین میکند و میتواند در سیاستگذاریهای اشتغال و توسعه روستایی نقش موثری را ایفا کند. طبق مدل هریس-تودارو، مهاجرت از روستا به شهر عمدتاً تحت تاثیر دو عامل «اختلاف درآمد در شهر و روستا» و «اختلاف نرخ بیکاری» در این دو منطقه است. الگوی هریس-تودارو فرض میکند که مهاجرت بیشتر واکنشی عقلانی و اقتصادی است نسبت به تفاوت درآمد مورد انتظار تا درآمد واقعی در شهر و روستا. در نتیجه بر اساس نظریه هریس-تودارو و برخلاف نظریه لوئیس و سایر اقتصاددانان کلاسیک، جریان مهاجرت در کشورهای در حال توسعه ممکن است اصولاً یک جریان متعادلکننده نباشد که موجبات برابری سطوح درآمدی شهر و روستا را فراهم کند. با این حال در سال 1985، «ویلیام کول و ریچارد سندرز» در مقاله خود تحت عنوان «مهاجرت داخلی و بیکاری شهری در کشورهای
جهان سوم»، تئوری هریس-تودارو را از این نظر به چالش کشاندند که ممکن است مهاجران روستایی هرگز نتوانند شغلی در بخش مدرن پیدا کنند و در نتیجه جذب بخش غیررسمی شهری شوند. آنها نشان دادند که نظریه هریس-تودارو نمیتواند به عنوان یک «نظریه عام» جهت تبیین علت مهاجرت از شهر به روستا مطرح شود، چرا که این نظریه تنها میتواند در مورد مهاجرانی صادق باشد که دارای سرمایه انسانی (آموزش و مهارت کافی) هستند. این در حالی است که بخش اعظم مهاجران از کسانی تشکیل شده است که دارای مهارتهای شغلی و حرفهای مناسب بخش شهری نیستند.
مهاجرت و سیاستهای اشتغال شهری
مهاجرت عبارت است از جابهجایی مردم از مکانی به مکانی دیگر برای کار یا زندگی. مردم معمولاً به دلیل دور شدن از شرایط یا عوامل نامساعدی مانند فقر، کمبود غذا، بلایای طبیعی، جنگ، بیکاری و کمبود امنیت مهاجرت میکنند. دلیل دیگر میتواند شرایط و عوامل مساعد جذبکننده مانند امکانات بهداشتی بیشتر، آموزش بهتر، درآمد بیشتر و مسکن بهتر در مقصد مهاجرت باشد. فرآیند مهاجرت موضوع پیچیدهای است که نه تنها حجم و رشد جمعیت یک جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد، بلکه تغییرات قابل ملاحظهای را در ساخت و توزیع جمعیت ایجاد میکند. مهاجرت از دیرباز به عنوان یک عامل موثر بر حجم نیروی کار، توزیع نیروی کار بر حسب مهارت، آموزش، تخصص و اشتغال، فرصتهای شغلی، پسانداز، سرمایهگذاری و تولید بوده است. مهاجرت همچنین عاملی است که پیامدهای اجتماعی و روانشناختی بر مبدأ و مقصد مهاجرت داشته است. مهاجرت یک پدیده خالص اجتماعی- اقتصادی است که نتیجه مجموعه پیچیدهای از عوامل اجتماعی، روانشناختی، اقتصادی و سیاسی است. مهاجرت همواره یک جزء مهم شهرنشینی، توسعه اقتصادی، تغییرات اجتماعی و سازمان سیاسی بوده است. مهاجرت با تغییر پایگاه، شغل و موقعیت مکانی فرد
نیز مرتبط است.
تئوریهای سنتی مهاجرت بین موارد «عوامل رانده شدن» و «عوامل جذب و کشش» تفاوت و تمایز قائل میشوند که عوامل راندن و رانده شدن در وهله اول موجب تحریک و انگیزش افراد برای مهاجرت از مبدأ میشود. در این موارد مانند مهاجرت اقتصادی یا کاری (معمولاً مهاجرت نیروی کار)، تفاوت در میزان و سطح دستمزدها از جمله عوامل مهم و تعیینکننده مهاجرت است. افراد فقیری که در مناطق کمتر توسعهیافته یا در حال رشد ساکن هستند، میتوانند استانداردهای زندگی بالاتری را در مناطق توسعهیافتهتر برای خود مهیا کنند یا دست کم چنین تصویری در ذهن آنها وجود دارد. فرار از فقر و نداری یک عامل سنتی رانده شدن از یک منطقه است.
تغییر تصور نسبت به مهاجرت
تا چند دهه قبل، تصور میشد مهاجرت داخلی فرآیندی طبیعی است که کارگران اضافی به تدریج از بخش روستایی خارج میشوند تا نیروی کار مورد نیاز برای رشد صنعتی شهری را فراهم کنند. تصور میرفت که این فرآیند از نظر اجتماعی مفید است زیرا فرض میشد منابع انسانی از مکانهایی که تولید اجتماعی آنها اغلب صفر است به مکانهایی که این تولید نهایی نه تنها مثبت بلکه در نتیجه تراکم سرمایه و پیشرفت تکنولوژی به سرعت در حال رشد است، جابهجا میشوند. این خوشبینی را عمدتاً مدل توسعه ریکاردو که در آن انباشت سرمایه در صنایع مدرن را به عنوان نیروی محرکه رشد اقتصادی معرفی میکرد و نیاز روزافزون این صنایع به نیروی کار، که عمدتاً در بخش روستایی با بازدهی نهایی صفر و با اقتصاد معیشتی در حال فعالیت بودند و در پی آن الگوی دوبخشی توسعه لوئیس که معتقد به کشش بینهایت عرضه نیروی کار روستایی برای انتقال به بخش مدرن بود، دامن زد.
بر اساس این برداشت، مقادیری از نیروی کار وجود دارند که در صورت مهاجرت و خارج شدن از جریان تولید کشاورزی، هیچ نوع تاثیر منفی بر سطح تولید باقی نمیگذارند. با انتقال این نیرو آنچه باقی میماند مصرف متوسط هر فرد روستایی است که به شهر میرود. اصطلاحاً به این میزان نیروی کار، «نیروی کار عاطل» گفته میشود. حال آن مقدار مصرفی که باید انجام میشد و اینک میتواند همراه کارگر به بخش صنعتی برود یا به عبارت دیگر مواد غذایی که با خارج شدن روستاییان میتواند پسانداز شود، نوعی مازاد کشاورزی به وجود میآورد که میتواند به مصرف شهری اختصاص یافته، سطح درآمد روستاییان را افزایش داده و از سوی دیگر بهرهوری نهایی نیروی کار روستایی نیز با خارج شدن نیروی کار اضافی افزایش یابد. اما تجربه کشورهای در حال توسعه نشان داد نتایج به همین جا ختم نمیشود و مهاجرت بیرویه از روستا به شهر باعث عدم تعادلهای منطقهای شدیدی میشود. این عدم تعادلها با افزایش شدید عرضه نیروی کار در مقابل آهنگ کند رشد مشاغل شهری، باعث شد تا اقتصاددانان دیگر مهاجرت را «جریانی مفید و لازم برای حل مساله تقاضای در حال رشد شهرها برای نیروی کار» ندانند. این
اقتصاددانان حتی پا را از این نیز فراتر نهاده و معتقدند امروزه باید به پدیده مهاجرت به عنوان عامل اساسی و تقویتکننده پدیده «همهجا حاضر کارگر اضافی شهری» نگریست و باید به عنوان نیرویی که باعث تشدید مسائل جدی بیکاری شهری میشود، مورد مطالعه قرار گیرد.
اثرات مهاجرت در فرآیند توسعه شهری
از نظر آنها مهاجرت عدم تعادلهای ساختی بین مناطق شهری و روستایی را از دو طریق مستقیم تشدید میکند: اول، از طریق عرضه که مهاجرت داخلی آهنگ رشد متقاضیان مشاغل شهری را نسبت به رشد جمعیت شهری به صورت نامتناسبی افزایش میدهد که دلیل آن نیز نسبت بالای جوانان تحصیلکردهای است که اقدام به مهاجرت کردهاند. دلیل دوم از طریق تقاضا بروز میکند. بدین صورت که مشاغل بخش صنعتی اغلب مقدار قابل توجهی عوامل مکمل تولید نیاز دارند و در مقایسه با مشاغل روستایی بسیار پرخرجتر هستند. از سوی دیگر فشار افزایش دستمزد شهری همراه با مزایای اجباری و نیز دسترسی نداشتن به تکنولوژیهای مناسب باعث میشود سهم فزایندهای از رشد تولید بخش مدرن شهری ناشی از رشد بهرهوری نیروی کار باشد که موجب کاهش تقاضای نیروی کار در طول زمان برای تولید مقدار مشخصی محصول میشود. در نتیجه توام شدن رشد سریع عرضه در کنار رشد کند تقاضای نیروی کار شهری موجب میشود مشکل کوتاهمدت عدم تعادل بازار نیروی کار شهری به مشکلی مزمن و بلندمدت تبدیل شود. از سوی دیگر، بسیاری از صاحبنظران معتقدند اثرات مهاجرت در فرآیند توسعه شهری بسیار حادتر از تشدید بیکاری و کمکاری نیروی
شهر است. این آثار به طور شدیدتر در رشد اقتصادی، خصوصیات رشد و بهویژه در توزیع درآمد خود را نمایان میسازد. مجموعه مباحث فوق نشان میدهند شناخت خصوصیات مهاجران و عوامل تعیینکننده مهاجرت، برای درک بهتر ماهیت و خصوصیت توسعه و تدوین سیاستهای مناسب برای تاثیرگذاری بر آن، از اهمیت بالایی برخوردار است. به طور مثال، نتایج برخی مطالعات در ایران نشان میدهد عمدهترین دلیل مهاجرت روستاییان به شهرها وجود عمده فعالیتهای بخش خدمات و صنعت در مناطق شهری و عمده فعالیتهای کشاورزی در مناطق روستایی است. از این رو، موضوعات مرتبط با آمایش سرزمین و بهبود شرایط زیستی، سکونتی و از همه مهمتر، بازار کار در مناطق پیرامونی و جلوگیری از تجمیع آن در مرکز و شهرهای بزرگ، میتواند نقش موثری در کاهش روند مهاجرت ایفا کند. بنابراین، هرگونه سیاستی که بر تشدید اختلاف بین درآمدهای روستایی و شهری اثرگذار باشد، به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر جریان مهاجرت نیز اثرگذار خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید