تاریخ انتشار:
درباره حضور کمرنگ اقتصاددانان در مراکز تصمیمساز کشور
جای خالی اقتصاددانان
اگر همین الان به خیابان رفته و به صورت تصادفی از رهگذران بپرسیم مهمترین مشکلات کشور و همچنین شخص خودتان را فهرست کنید، قابل پیشبینی است که بخش عمده پاسخها چه در حوزه کلان و چه در مسائل خرد به انحای مختلف حول محور اقتصاد میچرخد. رفاه، امنیت، اشتغال، بهداشت و… همگی مفاهیمی هستند که بدون وجود اقتصادی کارآمد، سالم و شفاف به صورت طبیعی قابل دستیابی نیستند.
اگر همین الان به خیابان رفته و به صورت تصادفی از رهگذران بپرسیم مهمترین مشکلات کشور و همچنین شخص خودتان را فهرست کنید، قابل پیشبینی است که بخش عمده پاسخها چه در حوزه کلان و چه در مسائل خرد به انحای مختلف حول محور اقتصاد میچرخد. رفاه، امنیت، اشتغال، بهداشت و... همگی مفاهیمی هستند که بدون وجود اقتصادی کارآمد، سالم و شفاف به صورت طبیعی قابل دستیابی نیستند. اگر در نزدیک به چهار دهه اخیر به شعارهای اکثر قریب به اتفاق نامزدهای انتخاباتی چه در سطح رقابتهای ریاستجمهوری و چه در سطح مجلس و شورای شهر نیز توجه کنیم، درمییابیم که با وجود تفاوتهای فکری، مرامی و خاستگاهی همگی دارای رگههای آشکار یا پنهان اقتصادی بودهاند. از شعار اقتصاد توحیدی ابوالحسن بنیصدر گرفته تا عدالت محمود احمدینژاد و از وعده زندگی توام با کرامت رئیسجمهور دوره اصلاحات گرفته تا سازندگی اکبر هاشمیرفسنجانی همه بهگونهای از اقتصاد سخن گفته و همگی درِ باغ سبز زندگی توام با رفاه بیشتر را به شهروندان وعده دادهاند. شاهبیت شعار حسن روحانی رئیسجمهور نیز این بود که نباید برای چرخیدن سانتریفیوژها، چرخ زندگی مردم از حرکت باز ایستد. در
رقابتهای مجلس و شورای شهر نیز بازار این قبیل شعارها و وعدهها بسیار داغتر میشود. با توجه به این نوع نگاه شهروندان منطقی به نظر میآید که چه احزاب و چه مردم تلاش کنند برای حل مشکلات کشور متخصصان اقتصاد را به مراکز تصمیمگیری کشور هدایت کنند و برای زندگی بهتر خود هم که شده از چنین چهرههایی حمایت کنند. چهرههایی که با شناخت دقیق مفاهیم علم اقتصاد و درک روابط متقابل بین پارامترهای مختلف از جمله تولید، تورم، نقدینگی، موسسات مالی و... نسخه درمان مشکلات این کهندیار را تهیه و به مرحله اجرا برسانند. با این همه این پرسش قابل طرح است که چرا با وجود اینکه بسیاری از شهروندان ایرانی اقتصاد را یکی از مهمترین چالشهای حیاتی خود میبینند، اما در فهرست منتخبان آنها کمتر نشانی از اقتصاددانان و چهرههای آکادمیک اقتصادی مشاهده میشود. اگر به فهرست منتخبان مجلس در 9 دوره گذشته توجه کنیم، حضور اقتصاددانان و متخصصان این علم چه در بعد کلان و چه در بعد خرد آن بسیار محدود و در بسیاری از موارد قابل چشمپوشی است. در میان منتخبان ملت در انتخابات ریاستجمهوری نیز تنها ابوالحسن بنیصدر دارای صبغه آکادمیک اقتصادی بود، با این حال
کمتر تحلیلگری این بخش از کاراکتر او را عاملی اصلی در جذب آرای مردم بهشمار میآورد؟ فکر میکنید چه دلیلی باعث شده است که شهروندان ایرانی کمتر به چهرههای اقتصادی اقبال نشان دهند؟ برای پاسخ به این پرسش به نظر میرسد باید تا حدودی به پدیده انتخابات توجه کرد. این ابزار مدرن با همه مواهب آن دارای نقایصی نیز هست. مهمترین نقص آن نیز این امر است که خروجی آن نه لزوماً بهترین گزینه و نه شایستهترین چهره است. خروجی یک انتخابات با فرض رعایت همه استانداردها، محبوبترین چهره است. چهرهای که میتواند نه بهترین و نه مفیدترین چهره رقابت باشد. با این توضیح بهتر میتوان غیبت اقتصاددانان را در مراکزی چون مجلس و راس نهاد ریاستجمهوری به تحلیل نشست. با مروری بر فهرست چهرههای محبوب و سرشناس شهروندان ایرانی میتوان با ضرس قاطع گفت که هیچ اقتصاددانی در صد نام نخست آن مشاهده نخواهد شد. اصولاً در میان اقتصاددانان و چهرههای آکادمیک اقتصادی ایران چهرهای کاریزماتیک وجود ندارد که قلب مردم را تسخیر کرده و آنان را به حمایت از چنین چهرههایی راغب کنند، در کنار این امر نمیتوان به وضعیت نحیف حزبی کشور نیز اشارهای نداشت. بسیاری از
احزاب ایرانی چه قدیمیترها و چه تازهترها بیش از اینکه بر پایه اندیشهای جامع شکل بگیرند بر مبنای رفاقتهای جمعی به وجود آمدهاند در نتیجه نه در حوزه اندیشههای فرهنگی و نه اقتصادی و...دارای انسجام هستند. این امر سبب میشود که سایه چهرههای سیاسی بر همه بخشهای راهبردی و فکری حزب نیز بیفتد و عملاً کمتر مجال و فضایی برای تعامل بین گروههای سیاسی و نخبگان فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی فراهم بیاید. در این فضا نباید انتظار آن را داشته باشیم که از یک سو تئوریسینهای اقتصادی تمایلی به قرار گرفتن زیر بیرق احزاب را داشته باشند و نه احزاب و ائتلافهای انتخاباتی شوقی برای قرار دادن نام این چهرهها در فهرستهای انتخاباتی. برای تحلیل منصفانه در کنار موارد ذکر شده نمیتوان از یک نکته مهم به سادگی گذر کرد. نکتهای که در صورت تحقق آن بسیاری از موانع از مقابل اقتصاددانان برای حضور در نهادهایی چون مجلس برداشته میشود. بسیاری از شهروندان، عوام و حتی بسیاری از مسوولان کشور نسبت به توانایی و کارآمدی اقتصاددانان ایرانی تردید دارند. به نظر میرسد بخش عمده اقتصاددانان ما تنها حوزه آرمانی فعالیت خود را دانشگاه و با چند درجه اغماض به
ارائه مشاوره به وزرا و نهادهایی چون مجلس تعریف کردهاند. این عزیزان تاکنون وارد حوزه عملی اقتصاد و فعالیت در بخش خصوصی نشدهاند یا اگر ورودی بوده، شرمگینانه و در استتار کامل صورت گرفته است. اگر اقتصاددانان ایرانی آشکارا وارد فعالیتهای اقتصادی شده یا به عنوان مشاور در بخش خصوص حضور یافته و موفقیت مدلهای فکری خود را به جامعه نشان دهند، قاعدتاً پس از مدتی شهروندان برای زندگی بهتر هم که شده، دست به دامان آنها شده و برای حضور اقتصاددان در مراکز تصمیمگیری و پستهای ارشد اجرایی از جمله ریاستجمهوری فرش قرمز پهن خواهند کرد. به هر روی تا هنگامی که این تحولات رخ ندهد، تنها میتوان امیدوار بود که چهرههای محبوب سیاسی، فرهنگی و... هنگامیکه به اقبال مردم بر کرسیهای ارشد کشور تکیه میزنند، هاله همهچیزدانی و نظرکردگی را دور خود نبینند و برای اداره بهینه امور کشور از اقتصاددانان باتجربه بهره بگیرند. احتمالاً بسیاری از اقتصاددانان علاقهمند به امور آکادمیک، کسوت مشاوره را به حضور مستقیم در امور اجرایی ترجیح میدهند.
دیدگاه تان را بنویسید