ایران نیمهجان را چگونه میتوان سیراب کرد؟
ملت به جای دولت
ماشین عظیم طبیعت مجموعهای اعجابآور از «تعادلات ریاضی مهندسیشده» است.
ماشین عظیم طبیعت مجموعهای اعجابآور از «تعادلات ریاضی مهندسیشده» است. اگر فاصله زمین تا خورشید یک درصد کمتر یا بیشتر از وضع موجود بود یا حتی اگر زاویه میل محور گردش زمین حول خود یکی دو درجه فرق داشت، امکان تشکیل حیات روی زمین به شکل فعلی منتفی بود. دانش بشری میلیونها مورد از این تناسب حیرتانگیز را از آنچه بر کهکشانها حاکم است تا آنچه در کوچکترین ابعاد اجزای اتمها در جریان است، میشناسد. طبیعت ماشینی بسیار عظیم است که نیروهایی بزرگ را در تعامل با هم مدیریت کرده، امکان حیات را فراهم میآورد. تا قرن نوزدهم، جمعیت بشر چنان ناچیز بود و انرژیهای در خدمتش آنقدر کم بود که جوامع بشری به ندرت قادر به ایجاد تغییرات معنیدار در طبیعت بودند. اگر هم تاریخ نشانههایی از زوال طبیعت بر اثر دخالت بشر را به یاد دارد، غالباً محلی و موضعی بوده است. از قرن نوزدهم بشر با گسترش استخراج زغالسنگ قدرت تاثیر خود را افزایش داد. بعدها کشف نفت، این توانایی را بالا برد. افزایش جمعیت بشر و گسترش توسعه صنعتی سبب شد انسان پس از جنگ جهانی دوم روزبهروز با تاثیرات منفی عملکرد خود بر طبیعت دست به گریبان باشد. آلودگی اراضی توسط ضایعات
نفتی، تولید عظیم گاز کربنیک، گسترش دیوانهوار تولید زباله و پساب و از همه مهمتر افزایش شدید مصرف مواد اولیه و توسعه معادن سبب غوغایی عظیم شد. جنگلها ناپدید شد، رودخانههای شادیآفرین به مجاری فاضلاب بدلشد، اقیانوسها با پدیده انباشت زباله روبهرو و کیفیت هوا افت کرد. کشورهای پیشرفته از دهه 60 توجه به این جوانب ناخواسته توسعه را آغاز کردند. وضع قوانین جدی برای محافظت از طبیعت، اعمال تعرفهها و جرایم سنگین بر آسیب زدن به طبیعت، انتقال صنایع آلاینده به جهان سوم، تلاش برای طراحی و اجرای کنوانسیونهای متعدد و زیستمحیطی روزبهروز بیشتر به کار گرفته شد. امروز در حالی که کشورهای پیشرفته با مهار بحرانهای زیستمحیطی در غالب زمینهها، تلاشی جدی در بازگرداندن تعادل به طبیعت کشورهایشان دارند اما هنوز همکاریها برای نجات زمین (به عنوان یک خانه مشترک) وضع مطلوبی ندارد. از سوی دیگر بحرانهای زیستمحیطی در کشورهای جهان سوم در حال طغیان است. در میان کشورهای بزرگ در حال توسعه، پرونده محیط زیستی ایران یکی از بدترین کارنامههاست. ایران در داخل مرزهای خود با سوءمدیریت نهادینه در مسائل زیستی روبهرو است و در قبال تغییرات
محیط زیستی محیط استراتژیک پیرامون خود نیز، سکوت و بیعملی حیرتانگیزی دارد. ایران در اضافهبرداشت آب از طبیعت مقام اول جهانی را داراست. فاصله اضافهبرداشت ایران با کشور دوم یعنی مصر بسیار زیاد است. اضافهبرداشت تجمیعی ایران از منابع آب زیرزمینیاش بیش از 120 میلیارد مترمکعب است که تقریباً معادل دو سال آبدهی منابع زیرزمینی است. کشورمان در برنامه تعادلبخشی منابع آب زیرزمینی در هر دو برنامه پنجساله چهارم و پنجم هدف 25 درصد کاهش را هدف قرار داد اما در برنامه چهارم با بیش از 60 درصد افزایش روبهرو بود. برنامه تعادلبخشی منابع آب زیرزمینی ایران، با شکست فاحشی روبهروست. بیش از دوسوم دشتهای ایران در این معیار، بحرانی و فوق بحرانی اعلام شدهاند. در بسیاری از این دشتها با تحکیم زمین، قدرت پذیرندگی آب در خاک زیرزمینی رفته و عملاً صدمه وارد غیرقابل جبران است. روانآبهای کشور کاهش جدی یافته است و بخش عظیمی از شبکه گسترده سدهای کشورها، عملاً آبی برای ذخیره ندارند. سه دهه سدسازی سیاسی مایه چشم و همچشمی اقوام و جریانات سیاسی بوده است. برخی از آنها هیچگاه آبی به خود ندیدهاند. عمر برخی از آنها از نیمه گذشته ولی
شبکه آبیاری زیردستشان هیچگاه تکمیل نشده است. آبگیری این دسته دوم سبب گسترش باتلاقهای زیادی شده است و عجب آنکه هنوز سدها ساخته میشوند. آنها مایه فخر نمایندگان مجلس و معتمدان محل هستند. ابوالهولهای گرانقیمت و بیمصرف ایران. تالابها و دریاچههای داخلی ایران وضعیت اسفباری دارند. آبی برای تغذیه آنها نمانده است. آب در بالادست به تمامی مصرف میشود و اگر نمی به آنها برسد عملاً پساب صنعتی شهری است که سمی است و کشنده. بسیاری از این آسیبها غیرقابل ترمیم خواهند بود. دریاچه ارومیه بر اثر اضافهبرداشت از روانآبهای منابع زیرزمینی بالادستش در حال مرگ است. تبعات مرگ ارومیه میتواند معادل انفجار چند بمب اتم خسارت ایجاد کند. تجربه موحش آرال پیش چشمهاست. ارومیه بارها از آرال بزرگتر است و ذخیره نمکی به مراتب بزرگتری دارد. مرگ ارومیه سونامی نمکی به راه میاندازد که میتواند به کاهش شدید باروری زمین، مرگ و میر انسان و حیوان و تخلیه مناطق وسیعی از جمعیت و سترونی ابدی طبیعت آذربایجان زیبا ختم شود. دولت یازدهم مساله دریاچه ارومیه را به رسمیت شناخت و آن را در اولویت نهاد. اما متاسفانه بین درمانهای در دست اجرا و عمق
زخم و جراحت تناسبی نیست. هنوز کسی جرات نکرده بخواهد دهها هزار چاه غیرمجاز بسته شود. با این روند، ارومیه به سوی درمان نمیرود.
اما دردناکترین قتلگاه طبیعت ایران گتوند است. پیمانکار به کارفرما فشار میآورد محل احداث سد چند کیلومتر تغییر کند. در فضایی آکنده از بلاهتی تاسفآور، این تغییر مکان بدون تکرار مطالعات پایه صورت میپذیرد. محل جدید سد جایی است که یکی از بزرگترین سازندهای نمکی کشور یعنی سازند گچساران را دریاچه غرق خواهد کرد. از آن همه مدیر و کارشناس و مهندس حاضر و مشاور و پیمانکار کسی حتماً به وجود دو معدن نمک متروک و چشمههای آبنمک فعال در محیط مخزن توجه نمیکند. اینها شواهدی است که حتی یک دانشجوی زمینشناسی را هوشیار میکند. مقادیری خرج و کار جلو میرود. ایراد کشف و گزارشهایی تهیه میشود. اما کسی جرات تعطیلی کار را ندارد! چرا من سد را تعطیل و نمایندگان مجلس و ذینفوذان محلی و رقبای سیاسی را به جان خود بیندازم؟ کار در سه دولت با همین منطق طلایی پیش میرود. سد با هزینه دو میلیارد دلار تکمیل میشود همه هشدار میدهند! کسی گوش نمیکند. سد آبگیری میشود و حال چهار سال است که بزرگترین کارخانه آبنمکسازی تاریخ بشر مشغول شور کردن زمینهای ارزشمند مرغوب زیردست است. خاک کمیاب و ارزشمند خوزستان همچنان شور میشود و هیچکس جرات
ندارد این مضحکه را جمع کند. حال سدی داریم که صدها میلیون مترمکعب آب فوق شور (شورتر از آب دریا) در قسمت تحتانی آن جمع شده که باز قدرت سترونسازی آن از چند بمب اتمی بیشتر است و ما همچنان با قدرت به تجمیع آبنمک ادامه میدهیم. گتوند نمونه بارز سهلانگاری مدیریتی ماست. من تا بدین جا تنها چند مثال از سوءعمل در قبال طبیعت این کهن بوم و بر برشمردم. میشود دهها مثال کلان دیگر آورد. با اتکا به آنچه گذشت بگذارید ادعا کنم ایران با تمام قدرت در حال تخریب منابع طبیعت خود است و دارد دیوهایی را بیدار میکند که به بند کشیدن آنها بس گران و گاهی ناممکن خواهد بود. اما سهلانگاری و بازیگوشیهای ملی ما، در محدوده مرزهایمان محدود نمیشود. 25 سال است که ترکیه، خارج از قواعد و قوانین بینالمللی در رعایت حقابه پاییندست و خودداری از اضرار به غیر، در حال اجرای پروژه GAP است. این پروژه نیمی از حجم آب معمول جاری در دجله و فرات را از جریان به عراق و سوریه بازمیدارد تا صرف گسترش کشت و کار و ایجاد شغل در داخل ترکیه شود. قطع 30 میلیارد مترمکعب از جریان تقریباً 65 میلیارد مترمکعبی آب دجله و فرات به سوی عراق و سوریه سبب قطع تمامی آبی شده
که عراق و سوریه برای زنده نگهداشتن تالابهای گسترده و ارزشمند حاشیه این دو رود رها میکردند. تالابها خشک شدهاند و رسوبات بسیار ریز انباشته در بستر تالابها در معرض باد و آفتاب قرار گرفتهاند. این ذرات بسیار ریز و فوق سبک به راحتی با بادها و ارتفاعات بالا رفته و میتوانند صدها و گاهی هزارها کیلومتر سفر کنند. هجوم ریزگردها به ایران بیش از هر چیز در خشک شدن تالابهای دجله و فرات ریشه دارد. ایران 25 سال است ساکت است و منفعل.... هیچ نمیگوید! اهواز چند سال است مرز صد روز آلودگی خطرناک هوا را رد کرده، تمام غرب و جنوب هوای خفهکننده دارد. حال شهرهای مرکزی و پایتخت در آماجاند. این تازه شروع مصیبت است. مصیبتی که شیر کنترل آن جایی در آنکاراست! انفعال آبی زیستمحیطی ما به همین ختم نمیشود. افغانستان با تمام قدرت و بیتوجه به قراردادهای فیمابین در حال سدسازی در بالادست هیرمند و رودهای عازم دشت کشفرود است. جریان آب کاهش یافته و باز کاهش مییابد. کمآبی زابل، مشهد و بخشهایی از مناطق آباد شرقی را تهدید میکند. من بارها مباحثی چون مهاجران غیرقانونی، کمک توسعهای، تعرفه برنج و نارنگی را در مذاکرات سیاسی با همسایگان
شرقی به یاد دارم. شما چقدر پیگیری، جدیت و اولویت در پیگیری مسائل آب با آنان را به یاد دارید؟ ایرانیان باور ندارند ادامه این بیتوجهی میتواند کیان این سرزمین را واژگون کند. اول قدم آن است که باور کنیم...من، تو همهمان.... باوراندن اولویت این مطلب به حکمرانان قدم سخت و دشوار دوم است... من سالها عکس این راه را رفتهام. 15 سال است که تلاش کردهام دولتمردان و سیاستمداران را به ضرورت امر واقف کنم. امروز درمییابم که بیراه رفتهام. هوشیار کردن آنها، کار چند نفر نیست زور یک ملت را میطلبد. ملتی که فعلاً خودش آگاه نیست طبعاً مطالبه ندارد. پس جواب من امروز یک چیز است. راهحل از باور مردم آغاز میشود و از بسیج اراده ایرانیان برای تداوم حیاتشان: آب کم جو تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست
دیدگاه تان را بنویسید