آیا میتوان به احیای تالابهای ایران امید بست؟
هلاکت تالابها
مسعود باقرزادهکریمی، معاون امور تالابهای سازمان حفاظت محیط زیست در وبلاگی که با عنوان «تالابهای ایران» ایجاد کرده، برای توصیف وضعیت تالابهای ایران به یک ضربالمثل آذری متوسل شده است.
مسعود باقرزادهکریمی، معاون امور تالابهای سازمان حفاظت محیط زیست در وبلاگی که با عنوان «تالابهای ایران» ایجاد کرده، برای توصیف وضعیت تالابهای ایران به یک ضربالمثل آذری متوسل شده است. «برای یتیم اشک چشم زیاد میریزند ولی کسی نانی به وی نمیدهد.» او در ادامه نوشته است: «ظاهراً مثل تالابهای کشور مشابه همان بچه یتیم شده است. هرچند اقداماتی صورت گرفته است ولی برآیند همچنان منفی است. تالابهای کشور دوران سختی را سپری میکنند و نفس برخی به شماره افتاده است.» آنطور که از اخبار و هشدارهای کارشناسان حوزه محیط زیست پیداست، تالابهای مهم ایران یا تاکنون خشک شدهاند یا در آیندهای نهچندان دور به عرصههای بیابانی تبدیل میشوند. بحران بر فراز هامون در سیستان، انزلی و پریشان و شادگان سایه افکنده است. البته تالابهای خشکیده ایران به این نامها خلاصه نمیشود. عظمت ارومیه نیز سالهاست که در سایه بیتدبیریها شکسته است. گاوخونی هم که به عروس تالابهای ایران شهره است، در بند خشکسالیهای پیاپی، رمق از کف داده. نام شش تالاب ایران که در شرایط بحرانی قرار دارند، کماکان در فهرست تالابهای در معرض خطر که با عنوان «مونترو»
خوانده میشود، باقی است؛ تالابهایی چون هامون هیرمند، صابوری در جنوب شرق، تالاب انزلی و بختگان.
اندیشمندان حوزه محیط زیست، تالابها را مهمترین اندوخته طبیعت و زیستگاه اصلی پرندگان میخوانند. در این صورت به چه دلیل ارادهای کافی برای متوقف ساختن روند مرگ تالابها مشاهده نمیشود؟ دولتیها، وزن تغییرات اقلیمی را در عقبنشینی تالابها سنگینتر از اثر مدیریت ناکارآمد منابع طبیعی برمیشمارند و کارشناسان مستقل، انگشت اتهام خویش را به سوی سیاستگذاران و کارگزارانی نشانه میگیرند که صرفاً به منافع کوتاهمدت خود اندیشیدند و از آثار تخریبی تصمیماتشان غفلت کردند. یکی از این نوع رفتارها که تاثیر مستقیم خود را بر نابودی منابع ایران نشان داد، شکلگیری نهضت سدسازی است که مدیران در دورههای مختلف به این نهضت گرویدند. محمد درویش مدیر دفتر مشارکتهای مردمی سازمان محیط زیست در این باره میگوید: «در انتهای برنامه سوم توسعه قانونی به تصویب رسید که هر فعالیتی که با توسعه کشور در ارتباط است باید توجیه و ارزیابی محیط زیستی داشته باشد.
این قانون در ابتدای برنامه چهارم به تمام نهادها و وزارتخانهها ابلاغ شد و آنها موظف به اجرای آن شدند. متاسفم بگویم که هیچ زمانی این قانون اجرا نشده و تمام سدهای کشور بدون ارزیابی و توجیه زیستمحیطی ساخته شدند یا در مرحله ساخت هستند.» افزون بر مدیران دولتی، مردم هم به سهم خود، طبیعت و تالابها را مورد جفا قرار دادند؛ دستهای با آتش زدن و خشک کردن تالابها و زراعت در آن و عدهای با حفر چاههای غیرمجاز در بالادست تالابها. البته ناگفته نماند که دود خشک شدن تالابها نیز اکنون به چشم همین مردم میرود. آنها که روزگاری زمینه رشد فرسایش خاک را با نابودی تالابها فراهم کردند، امروز در معرض هجوم ریزگردها قرار دارند. نتیجه آنکه به گفته کارشناسان، تعداد روزهای گرد و غبار از 20 تا 30 روز به 150 روز در سال افزایش یافته است. اگرچه، چندان هم نباید به این کشاورزان نیز خرده گرفت. کشاورزانی که برای تامین معاش چشم به سخاوت زمین و آسمان دارند. به باور کارشناسان، تالاب خشکشده، به اقدامات احیایی به سرعت جواب نمیدهد و راهکارهای عمده حفاظت از تالابها اصلاح مدیریت در حوزه آبخیزداری، اصلاح کشاورزی و تغییر جدی در الگوی معیشتی مردم
است. با وجود این آیا میتوان به احیای تالابهای ایران امیدوار بود؟
دیدگاه تان را بنویسید