شناسه خبر : 17359 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

فهم نادرست مساله دلیل شکست بسیاری از سیاست‌های مبارزه با فقر است

اقتصاد توسعه جدید و رویکرد انسانی به فقر

تا پیش از کتاب «اقتصاد فقیر»، بحثدر مورد کمک جهانی به فقرا، به‌طور خاص در آفریقا، عموماً در دو قطب قرار داشت. در سمت چپ طیف، جِفری ساکس(Jeffrey Sachs)، اقتصاددان آمریکایی دانشگاه کلمبیا قرار دارد که اصلی‌ترین عامل برای فقیر ماندن فقرا را دام فقر(Poverty Trap) می‌داند.

مهدی فیضی / عضو هیات‌علمی گروه اقتصاد دانشگاه فردوسی مشهد
دهه‌ها تلاش جدی برای بهبود زندگی فقرا در کشورهای کم‌تر‌توسعه‌یافته و در حال توسعه نتایج متفاوت و گاه متناقضی به دنبال داشته است. اگرچه برخی کشورها مانند چین پیشرفت‌های چشمگیری در کاهش فقر داشته‌اند، بسیاری دیگر نیز در این مسیر ناموفق بوده‌اند. تا پیش از کتاب «اقتصاد فقیر»، بحث در مورد کمک جهانی به فقرا، به‌طور خاص در آفریقا، عموماً در دو قطب قرار داشت. در سمت چپ طیف، جِفری ساکس (Jeffrey Sachs)، اقتصاددان آمریکایی دانشگاه کلمبیا قرار دارد که اصلی‌ترین عامل برای فقیر ماندن فقرا را دام فقر (Poverty Trap) می‌داند. به نظر او، اگر کمک‌های جهانی بتواند فقرا را از دام فقر بیرون بکشد، به‌زودی آنها خودشان می‌توانند مسائل خود را حل کنند.
جست‌وجوی ساکس برای پایان فقر در سال 2005 با برنامه‌ای بلندپروازانه به نام پروژه روستاهای هزاره (Millennium Villages Project) آغاز شد. او و تیمش تعدادی از روستاهای آفریقای سیاه را انتخاب کردند و در آنها مجموعه مداخلات و اقداماتی را در کشاورزی، بهداشت و تحصیلات انجام دادند. ایده این بود که این روستاها به آفریقا و البته به دنیا نشان دهند این قاره چگونه می‌تواند بندهایی را سست کند که آنها را در فقر شدید نگه داشته است. پروژه روستاهای هزاره از آغاز بحث‌برانگیز بود و منتقدان آن باور دارند پولی که در این سال‌ها صرف آن شده است می‌توانست به‌طور بهتری روی مواردی کمتر متظاهرانه صرف شود.
در سمت راست طیف، ویلیام ایسترلی (William Easterly)، استاد اقتصاد دانشگاه نیویورک، استدلال می‌کند مساله اصلی نه دام فقر بلکه خود کمک است که فرهنگ وابستگی ایجاد می‌کند و فقرا را فقیر نگه می‌دارد. حتی اگر بپذیریم که مفهومی به نام دام فقر وجود دارد، ایسترلی راه برون‌رفت از آن را نه کمک بیرونی که خواست و حرکت درونی خود فروافتادگان برای رهایی از چرخه فلاکت می‌داند. به نظر او محکم‌ترین بنیاد ممکن برای امید به آفریقا، تدبیر و خلاقیت خود مردم آفریقاست.
«با اینکه بودجه‌های کمک جهانی به کشورهای فقیر به ده‌ها میلیارد دلار سرمی‌زند، تا دهه‌های پیش کار بسیار کمی برای تحلیل نتایج و ارزیابی کارایی آنها صورت گرفته بود. حتی زمانی هم که این سیاست‌ها بررسی شده است، اغلب با روش‌های تورش‌داری همراه بوده است که عواملی را در تحلیل در نظر می‌گیرند که هیچ دخل و ربطی به کمک ندارند و به‌ این ترتیب همچنان سویه علیت نمی‌تواند چندان روشن باشد.» در مورد پروژه روستاهای هزاره، به‌ویژه، از آنجا که برای سال‌ها ساکس، بر مبنای دلایل اخلاقی، با مقایسه دقیق نتایج پروژه در این روستاها با روستاهایی که کمکی دریافت نکرده بودند مخالفت می‌کرد، پژوهشگران اقتصاد توسعه نتوانسته‌اند (و نمی‌توانند) تاثیر آن را به‌ دقت بررسی کنند.
با این حال اخیراً نینا مونک (Nina Munk) در کتاب خود با عنوان آرمان‌گرا (The Idealist)، تجربه مشاهدات خود را از این پروژه روایت کرده است که خلاصه آن در عنوان طعنه‌آمیز کتاب نمایان است. او شش سال را در سفر به آفریقا، به‌طور خاص در دو روستای درتو (Dertu) در کنیا و روهیرا (Ruhiira) در اوگاندا، گذراند تا خود نتیجه پروژه روستاهای هزاره را ببیند. مونک در روایتی منصفانه اگرچه موفقیت‌های این پروژه را نیز، مثلاً در کاهش مالاریا، می‌بیند، به کاستی‌ها و مشکلات اجرای آن نیز بی‌پروا اشاره می‌کند. زیستن در آفریقا او را به‌خوبی با مشکلاتی آشنا کرد که سازمان‌های کمک‌کننده غربی در این منطقه با آن روبه‌رو هستند. درنهایت مونک در این کتاب نشان می‌دهد که روستای درتو با وجود کمک‌هایی که از پروژه ساکس دریافت کرد، چندان پیشرفتی نکرد درحالی‌که روهیرا امروزه یکی از موفق‌ترین روستاها در این پروژه محسوب می‌شود. مونک به جو نوسرا (Joe Nocera) روزنامه‌نگار می‌گوید «تردیدی در این نیست که زندگی مردم روهیرا بهبود یافته است اما تردید دارد که آیا این بهبود چیزی بیش از این واقعیت است که با میلیون‌ها دلار کمک به روستایی دورافتاده در آفریقا، وضع آن به هر حال بهتر می‌شود.» نوسرا در ادامه می‌نویسد «ساکس می‌خواهد ما باور کنیم که پروژه روستاهای هزاره راه برون‌رفت از دام فقر را به مردم نشان داده است در حالی که کتاب آرمان‌گرا، باور به این گفته را دشوار می‌کند.»
ایسترلی نیز در مروری بر کتاب آرمان‌گرا، با عنوان بحث در مورد کمک جهانی تمام شده است، می‌نویسد «روش ساکس برای پایان دادن به فقر به طور جالبی ساده است. مسائل فقر راه‌حل‌های فنی جداگانه‌ای دارند: پشه‌بند می‌تواند از مالاریا پیشگیری کند، بیمارستان‌ها می‌توانند بیماری‌ها را درمان کنند، کود می‌تواند برداشت محصول را افزایش دهد. بنابراین پایان دادن به فقر در حقیقت تنها چیزی جز مساله گردآوری پول کافی برای پرداختن به ترکیب درستی از راه‌حل‌های فنی شناخته‌شده برای حل مسائل فقرا نیست. کتاب آرمان‌گرای مونک، ساکس را دنبال می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه رویای ساکس دور از واقعیت است و راه‌حل‌های فنی او عموماً هر چیزی ممکن است باشند جز راه‌حل‌هایی ساده. او نشان می‌دهد که فناوری نیازمند یاری افراد واقعی با انگیزه‌های گسترده و با وجود محدودیت زیستن در نظام سیاسی و اجتماعی پیچیده است. هدف اصلی ساکس برای پروژه روستاهای هزاره بسیار فراتر از این روستاها بود و این چیزی است که منتقدان او به ندرت به آن اشاره می‌کنند. او امید داشت که کمک خوب منتقل‌شده بتواند پایانی بر فقر جهانی باشد ...» پاسخی که چندی بعد جفری ساکس در فارن پالیسی به این نوشته داد دوباره تنها به چند بررسی اشاره داشت که کمک جهانی را در رشد اقتصادی و به‌طور خاص در حوزه بهداشت و سلامت موفق می‌دانند بدون آنکه به تعداد بسیار زیاد مطالعات دقیقی اشاره کند که برخلاف این یافته‌ها را نشان داده بودند.
مساله توسعه‌نیافتگی و فقر در واقع حاصل هزاران مساله کوچک‌تر است که راه‌حل‌های احتمالی آنها ضرورتاً در یک راستا نیستند. رویکرد کتاب اقتصاد فقیر نیز بر این است که از پرسش‌های بزرگ در اقتصاد توسعه در دو سوی قطب (مانند اینکه چقدر باید به بازار آزاد در کمک به فقرا باور داشته باشیم؟ و آیا اساساً کمک جهانی نقشی در این زمینه ایفا می‌کند؟) فاصله بگیرد و به پرسش‌های کوچکی (مانند چطور با مالاریا یا اسهال بهتر مبارزه کنیم؟ چگونه نرخ مدرسه رفتن کودکان فقیر را افزایش دهیم؟) بپردازد. تامل در پاسخ به این پرسش‌های جزیی، بینش‌های جالبی را در مورد انگیزه‌ها در زندگی فقرا به دست می‌دهد و نشان می‌دهد که سیاست‌های مبارزه با فقر چه وقت نتیجه می‌دهد و چه زمانی نتیجه نمی‌دهد و چرا. کتاب اقتصاد فقیر در میانه طیف نشان می‌دهد نه‌تنها داشتن نیتی خیر در این راه کفایت نمی‌کند بلکه گاه به نتایجی معکوس نیز می‌انجامد. راه عملی برای کمک به فقرا، شنیدن صدای آنها و بسنده نکردن به پاسخ‌های بیش‌کلی و ایدئولوگ‌شده نهفته است. این کتاب نشان می‌دهد با این رویکرد خرد و آزمونی است که می‌توان کاستی راه‌حل‌های موجود را آشکار ساخت و سیاست‌هایی طراحی کرد که تاثیر واقعی روی بهبود زندگی فقرا داشته باشد.

فقر همواره یکی از مسائل اساسی تفکر چپ بوده است. انگار که تصویر ذهنی ما از طبقه کارگر، ناخواسته شاید با رنگی از تهیدستی و نداری آمیخته است و همزمان سرمایه‌دار، انسانی مرفه است که بی‌زحمت از حاصل دسترنج طبقه فرودست بهره می‌برد. طرفه اینکه این مساله محوری نه‌تنها در تفکر چپ، پاسخی درخور نیافته است که حتی تصویر تاریخی چپ‌زدگی، که دغدغه برابری و آسایش داشت، به‌طور غم‌انگیزی با تهیدستی و فلاکت یکی شده؛ که برابری‌خواهی خود نه‌تنها به کاهش فقر که عمیق‌شدن آن انجامیده است. تجربه چین در دهه‌های گذشته شاید خود بهترین نمونه تاریخی از این همبستگی باشد. هرچقدر که تصویر چین کمونیستی با قحطی و فلاکت و گرسنگی آمیخته است، واقعیت امروز و دورنمای آینده این کشور، که درهای خود را با اقتصاد بازار آزاد گشوده است، نه‌تنها با رشد خیره‌کننده که با توسعه کلان اقتصادی همراه است؛ چین امروز که از بزرگ‌ترین تجربه تاریخی فقرزدایی برآمده برای همیشه رویاهای خیالی سوسیالیسم واقعی را با جامعه‌ای بدون طبقه از یادها برده است.index:6|width:220|height:147|align:left
پرداختن به مساله فقر و با بیشترین تاثیرات در زندگی فقرا، از سوی اقتصاددانان با عمیق‌ترین باورها به جریان اقتصاد آزاد، فارغ از اینکه در کدام سوی طیف اقتصاددانان توسعه قرار داشته باشند، نشان داد تنها ادعای دغدغه عدالت اجتماعی داشتن راه به بهبود زندگی انسان‌های تهیدست نمی‌برد. بیش از بازی با احساسات و برانگیختن همدلی و پیش از کلی‌گویی‌ها و اشارات بدیهی باید به میدان عمل رفت و فروتنانه پیچیدگی‌های زیست طبقه فرودست را دریافت تا شاید از درک ظرافت‌های رفتاری و باوری آنها بتوان ساز و کاری اندیشید که کمی، و تنها کمی، روزگار آنها بهتر شود. اگر زمانی روشنفکران چپ پا به میدان عمل می‌گذاشتند و همپای فرودستان بر طبل مبارزه با فقر می‌کوبیدند، درحالی‌که نظریه‌پردازان اقتصاد بازار آزاد در جمع‌های دانشگاهی خود برای چرایی توسعه‌نیافتگی نسخه می‌نوشتند، امروزه اقتصاددانان توسعه در سراسر طیف متنوع خود، از ساکس تا بنرجی، پا در میدان آزمون گذاشته‌اند و نتیجه سیاست‌های پیشنهادی خود را نه از مانیتورهای خود در شهرهای توسعه‌یافته آمریکا که از دریچه چشم مردمانی می‌بینند که در دورافتاده‌ترین روستاها و زاغه‌نشین‌های آفریقا زندگی می‌کنند.
دلیل شکست بسیاری از سیاست‌های مبارزه با فقر در سال‌های گذشته، درواقع فهم نادرست مساله بر پایه شواهد نامعتبر و غیراستوار بوده است. ترجمه وطنی رویکرد ساکس برای مساله اقشار کم‌درآمد، پیش‌شرط هر راه‌حلی را تنها در کمک و کمک بیشتر می‌داند. روشی که بیش و کم در تمامی این سال‌ها از سوی سازمان‌های دولتی و موسسات خیریه مردمی در پیش گرفته شده است بی‌آنکه چندان تلاشی در فهم دقیق مفهوم فقر و شیوه زیست فقرا و ارزیابی اثرات آن صورت گرفته باشد. ترجمه رویکرد ایسترلی در آن سوی طیف نیز در نگاه ما گاه به بی‌تفاوتی به رنج دیگران و چشم بستن بر درد تهیدستانی می‌انجامد که هراس از وابستگی، ما را از کمک کردن به آنها باز می‌دارد. کمک موثر به فقرا در ایران پیش از هر برنامه حمایتی، نیازمند برساختن روایتی بومی از مساله فقر و دست یافتن به درکی عمیق و اینجایی از رفتار آنهاست و بیش از طراحی برنامه‌های تازه برای کاستن از درد و رنج آنها نیازمند اندیشیدن به ساز و کاری برای ارزیابی اثرات این برنامه‌هاست.
شاید مسوولیت اخلاقی روشنفکری گاه این‌گونه اقتضا کند که از میان تقریر حقیقت یا تقلیل مرارت یکی را، و عموماً اولی را، به ناچار برگزید؛ که رنج آگاهی را بپذیرد حتی اگر به افزایش درد وجودی‌اش بینجامد. اما در نسبت با دیگری، شاید خوشبختانه، ناچار به چنین انتخاب ناگزیری نیستیم. دست‌کم برای پژوهشگر اقتصاد توسعه با تقلیل مرارت دیگری است که حقیقت شکل می‌گیرد، اگر اساساً پروایی برای آن وجود داشته باشد. برای او مساله نه چرایی انتخاب بین این دوگانه یا حقیقت مساله فقر که واقعیت ملال‌آور تهیدستی و چگونگی تقلیل بهتر آن است. با این همه دانشمند توسعه نمی‌تواند از آداب کار روشنفکری در دلبستگی به عقلانیت نظری (متناسب ساختن میزان پایبندی به یک باور با قدرت شواهد تاییدکننده آن) و عقلانیت عملی (متناسب ساختن ابزارها با اهداف)، شک‌ورزی، نقادی، استفاده از گفتار عاری از ابهام و ایهام، تمیز مسائل از مساله‌نماها، انصاف در مقام نقد و داوری و ناسازی با ایدئولوژی، تعصب، پیشداوری و خودشیفتگی دوری کند. فضای اقتصاد ما نیز پیش از بحث‌های انتزاعی در باب مکتب‌های اقتصادی و بیش از جدال بی‌پایان روشنفکری برای تقریر حقیقت در باب تقدم و تاخر نقش نهاد و جایگاه بازار، نیازمند جریان علمی عمل‌گرایی است که در دعوای بی‌پایان آزادی و عدالت به کاستن از ملال فرودستانی می‌اندیشد که فقیر بی‌رمق‌ترین واژه برای توصیف آنهاست.

منابع:
1- اقتصاد فقیر. 1392. ترجمه جعفر خیرخواهان و مهدی فیضی. ص 18
2- Joe Nocera, Fighting Poverty, and Critics, the New York Times, September 2, 2013

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها