بررسی وضعیت تالابها در گفتوگو با مسعود باقرزادهکریمی
سوءاستفاده از منابع آبی و خاکی تالابها
مسعود باقرزادهکریمی، معاون امور تالابها در سازمان حفاظت محیط زیست میگوید، تنوع تالابها مانع از آن میشود که بتوان نسخه واحدی برای مهار روند کاهشی آب این اکوسیستمها پیچید. باقرزادهکریمی در گفتوگو با تجارت فردا از دلایل پسرفت آب تالابها سخن گفت. از اینکه به دلیل تغییر اقلیم، تبخیر آب بیشتر شده و بارش برف کم و البته اینکه آبهای سطحی، کمتر امکان نفوذ به اعماق خاک را مییابد.
مسعود باقرزادهکریمی، معاون امور تالابها در سازمان حفاظت محیط زیست میگوید، تنوع تالابها مانع از آن میشود که بتوان نسخه واحدی برای مهار روند کاهشی آب این اکوسیستمها پیچید. باقرزادهکریمی در گفتوگو با تجارت فردا از دلایل پسرفت آب تالابها سخن گفت. از اینکه به دلیل تغییر اقلیم، تبخیر آب بیشتر شده و بارش برف کم و البته اینکه آبهای سطحی، کمتر امکان نفوذ به اعماق خاک را مییابد. افزون بر بلایی که گرم شدن هوا بر سر تالابها آورده است، او به عوامل انسانی تخریب تالابها نیز اشاره کرد. معاون امور تالابها در سازمان حفاظت محیط زیست میگوید: «اگر هماکنون نیز وزارت نیرو سدهای اضافی را تخریب کند، چه اتفاقی رخ میدهد؟ به دلیل برداشتهای غیرمجاز آب، باز هم یک قطره آب به تالابها نمیرسد.»
در سالهای اخیر، اخبار پرشماری از احتضار تالابهای بزرگ ایران منتشر شده است گویی هیچ نیرویی را یارای مقابله با پدیده بیابانزایی نیست. به چه دلیل عقبنشینی تالابهای ایران تا این حد سرعت گرفته است؟
اجازه میخواهم برای ورود به بحث، ابتدا توضیحاتی مقدماتی ارائه کنم؛ تالابهای ایران بسیار متنوع هستند؛ به این دلیل که در کره زمین 42 نوع تالاب شناخته شده که در ایران 41 نوع از این 42 نوع -که در دنیا پراکنده شده است- شناسایی شده است. اعم از تالابهای سردسیری، گرمسیری، ساحلی، کویری و کوهستانی، با این تنوع، چهار دسته تالاب در ایران موجود است. یکسری از تالابها، در سواحل دریا گسترده شدهاند، یا در داخل دریا یا مماس بر آن واقع شدهاند. به این تالابها، تالابهای ساحلی-دریایی اطلاق میشود. مانند جنگلهای حرا که تالابهایی باارزش و غنی از تنوع زیستی به شمار میآید و در محدوده جزر و مدی آبهای گرم هستند. یا صخرههای مرجانی که در آبهای کمعمق خلیج فارس و عمان واقع شدهاند یا تالابهایی که متصل به دریا هستند اما در خشکی قرار گرفتهاند مانند تالاب انزلی. این تالابها یا آب به دریا میریزند یا از
دریا آب میگیرند. دست کم در تالابهای ساحلی مساله خشکیدگی وجود ندارد.
چند درصد از مساحت یا چند درصد از تعداد تالابهای شناختهشده در ایران، ساحلی هستند؟
تعداد تالابهای ایران بسیار زیاد است. تعریفی که کنوانسیون رامسر از تالابها ارائه کرده است، همه آبهای کمعمق چه جاری و چه ساکن، چه شور و چه شیرین، فصلی یا دائمی را شامل میشود و حتی سواحل دریاها تا عمق شش متر تالاب به حساب میآید. تمام آبگیرهای حاشیه رودخانهها، تالابهای مصنوعی مانند دریاچههای پشت سد، آببندانها و شالیزارها در تعریف ارائهشده از تالاب میگنجد. اما تعداد تالابهایی که سازمان حفاظت محیط زیست مورد شناسایی قرار داده به 250 تالاب میرسد که از این میان، 84 تالاب مورد مطالعه قرار گرفتهاند و 35 تالاب مطالعهشده که در قالب 24 عنوان به کنوانسیون رامسر معرفی کردهایم. این 84 تالاب در مجموع سه میلیون هکتار مساحت دارد که مساحت این 35 تالاب که در کنوانسیون جهانی رامسر به ثبت رسیدهاند، از مساحتی معادل یک و نیم میلیون هکتار برخوردار است. بنابراین ارزش جهانی 50 درصد از تالابهای مورد مطالعه اثبات شده است. باقیمانده تالابها نیز از جمله دریاچه زریوار و تالاب نیل مغان در مرز میان اردبیل و آذربایجان در
مراحل ثبت جهانی قرار دارد اما در تقسیمبندی تالابها، یکسری از تالابها نیز کوهستانیاند، مانند دریاچه ولشت و نئور در اردبیل و البته دریاچه ارومیه که جزو تالابهای کوهستانی به شمار میرود. دسته سوم تالابها در کویر و در فلات مرکزی ایران واقع شدهاند. ویژگی اصلی این تالابها این است که منابع آبیشان به صورت فصلی حاصل میشود. مانند گاوخونی، بختگان و هامون و در نهایت تالابهای مصنوعی. میخواهم بگویم، تنوع تالابها مانع از آن میشود که بتوان نسخه واحدی برای حفظ آنها پیچید.
اگرچه نمیتوان نسخه واحدی برای صیانت از حیات تالابها پیچید اما ظاهراً نابودی این اکوسیستمها دلایلی جز تغییرات اقلیمی و اقدامات توسعهای ندارد. آیا برای حل این دو مساله نمیتوان نسخه پیچید؟
بله، دلایل کاهش آب تالابها از مواردی که اشاره کردید خارج نیست. کاهش آب تالابهای ایران عمدتاً در فلات مرکزی و تالابهای کوهستانی دیده میشود. برای مثال تالاب گهر چندان دچار پسروی آب نشده است؛ ولی بخش زیادی از تالاب گاوخونی خشک شده است؛ البته تالابهای فلات مرکزی ماهیتاً در سال نیز به فراخور بارشها پسروی و پیشروی دارند. اما فرآیند پسروی آب به دلیل تغییرات اقلیمی و مداخلات انسانی در این تالابها تشدید شده است. عوامل اقلیمی را نیز میتوان به چند شاخه تقسیم کرد؛ نخست اینکه، متوسط بارشها در کشور به ویژه در فلات مرکزی کاهش یافته است. دومین دلیل خشک شدن تالابها افزایش درجه حرارت است. به طوری که به ازای هر یک درجه افزایش حرارت، میزان تبخیر آب در فلات مرکزی افزایش پیدا میکند و نزدیک به 20 درصد آب دریاچهها با یک درجه افزایش دما تبخیر میشود. این عدد بسیار بزرگی است. سومین عامل پسرفت تالابها، تغییر
الگوهای بارش است؛ در حالی که در گذشته، در مناطق کوهستانی برف بیشتری میبارید، ذوب میشد و به زمین نفوذ میکرد و در پاییندست تالابها را از طریق چشمهها تغذیه میکرد؛ اکنون اما به دلیل گرم شدن هوا رژیم برفی هوا کمتر شده و رژیم بارانی بیشتر شده است. و در نتیجه آب فرصت نفوذ به داخل زمین را پیدا نمیکند و بلافاصله سیلاب رخ میدهد و در پاییندست دچار تبخیر میشود. مساله دیگر در مورد رژیم بارشها این است که بارشهایی که طولانیمدت و با تعداد دفعات بیشتر بودند، به بارشهایی کوتاهمدتتر با تعداد بیشتر تبدیل شده است. وقتی مدت بارش کوتاهتر میشود و تعداد آن افزایش مییابد، آب فرصت نفوذ به خاک را پیدا نمیکند و در نتیجه آبی که خود را به منابع زیرزمینی میرساند، بسیار اندک است. بارانهای کمتر از پنج میلیمتر، در سطح خاک باقی میماند و به اعماق خاک نفوذ نمیکند. این حقایق را مورد اشاره قرار دادم تا اثبات کنم تغییر اقلیم، در جهت کاهش منابع آب بالادست تالابها حرکت میکند. اما در کنار تغییر اقلیم، عوامل انسانی نیز به شدت منابع آبی تالابها را به مخاطره انداخته است و بهزعم کارشناسان، رفتار انسانها، حتی بیش از تغییر
اقلیم برای تالابها مخرب بوده است. در محدودهای مانند تالاب گاوخونی، متوسط تبخیر در منطقه، بیش از سه متر است؛ یعنی سه هزار میلیمتر تبخیر در منطقهای صورت میگیرد که متوسط بارش در آن به 100 میلیمتر هم نمیرسد. به عبارت دیگر، حدود پنج برابر بارش تبخیر صورت میگیرد. یعنی اگر فرضاً این تالاب سه متر آب داشته باشد، تا پایان سال این سه متر به طور کلی از بین خواهد رفت. حال به چه دلیل این تالاب زنده است؟ به این دلیل که از آبهای بالادست و رودخانهها تغذیه میکند. بنابراین تالابها به جریانهای سطحی و آبهای دشتهای اطرافشان وابسته هستند. در حالی که ما، هم آب جریانهای سطحی را با عناوینی چون انحراف آب برای کشاورزی، صنعت و شرب به روی تالابها بستهایم و در عین حال، سفرههای زیرزمینی را هم از آب خالی کردهایم.
نکته قابل تامل اینکه، به عقیده دانشمندان، کشوری که میخواهد منابع آبی مطمئنی داشته باشد، نباید بیش از 40 درصد از آبهای زیرزمینی خود را مصرف کند. بنابراین اگر منابع زیرزمینی ایران را 100 میلیارد مترمکعب در نظر بگیریم، طبق این فرمول اجازه داریم، تنها برای 40 میلیارد مترمکعب آن برنامهریزی کنیم. در حالی که تاکنون 80 درصد منابع آبی تجدیدپذیر مورد استفاده قرار گرفته است. یعنی عملاً چیزی در طبیعت باقی نگذاشتهایم. هر چه هم که باقیمانده، تغییر اقلیم آن را نابود کرده است و این علل اصلی کم شدن آب تالابهاست.
با توجه به روند فزاینده خشک شدن تالابها و وزن این بومسازگان در معادلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مناطق مختلف، آیا مطالعهای صورت گرفته که نشان دهد، پیامدهای خشکشدن تالابها چه بوده است؟
این مطالعات به صورت موردی انجام شده است. خشک شدن تالابها ابعاد مختلفی اعم از اقتصادی و اجتماعی نظیر مهاجرت و تغییر الگوی تامین معیشت، اثرات بهداشتی و درمانی، بروز آفات و امراض داشته است و سازمان حفاظت محیط زیست نمیتواند، مطالعات خود را به همه این حوزهها تعمیم دهد. این مطالعه اکنون در مورد پیامدهای خشک شدن دریاچه ارومیه در حال انجام است. وقتی سالانه حدود دو تا سه میلیارد تومان از دولت بابت جبران خسارتها و احیای دریاچه مطالبه میشود، آن هم برای آنکه بتوان بخش محدودی از این خسارتها را جبران کرد، بیانگر ابعاد خسارتهای نابودی این اکوسیستمهاست. خساراتی وسیع که بسیاری از آنها در قالب عدد و رقم نمیگنجد، مانند خوردگی ناشی از نمک در فلزات در شهرهای اطراف دریاچه که کسی به آن توجه نمیکند. یا نمکی که روی کوههای اطراف دریاچه پراکنده میشود و موجب آب شدن سریع برفها میشود. این پدیده، ماندگاری برف در کوهها را کاهش میدهد و به سیلاب تبدیل شده و از دسترس خارج میشود. اثرات این پیامد روی مهاجرت پرندگان، آلودگیهای زیستمحیطی و ورود گونههای غیربومی شکارگر مانند روباه و البته درهمآمیختگیهای ژنتیکی، تنها بخشی از ابعاد بیابانی شدن تالابهاست که قابل محاسبه نیستند. برای مثال در سال 1341 در هامون خشکسالی شد و 200 تا 300 هزار نفر از اهالی زابل به گرگان مهاجرت کردند، مگر اثرات آمیختگی فرهنگی و مشکلات اشتغال در گرگان قابل بررسی بود؟ آنچه مسلم است، آن است که این مساله موضوع کوچکی نیست و میتواند در حکم یک مساله ملی برای کشور اهمیت داشته باشد.
با وجود این میزان تخریب، آیا توفیقی هم در احیا یا نجات تالابهای مهم حاصل شده است؟ یعنی سازمان محیط زیست توانسته است در مهار روند کاهش آب تالابها موثر واقع شود؟
همانگونه که در خبرها هم جزییات آن منتشر شده، پروژه بزرگی برای احیای دریاچه ارومیه تعریف شده و در حال اجراست. اگر برای دریاچه ارومیه اقدامی صورت نمیگرفت و این دریاچه با همان روند در حال پسرفت بود، شاید اکنون کاملاً خشک شده بود. اینکه ما توانستهایم دریاچه را فعلاً آبدار نگه داریم، این یک دستاورد است. هرچند از نظر کارشناسان این کافی نیست. البته رویکرد مدیران و کارشناسان با یکدیگر متفاوت است؛ کارشناسان همیشه ناراضی هستند و انتظار دارند کار بهتر پیش برود. البته من هم ادعا نمیکنم که کار دولت بدون ضعف است؛ ضعفهایی هم وجود دارد اما اقدامات موثری هم صورت گرفته است؛ برای مثال، بخشهایی از تالابهای شادگان و هورالعظیم احیا شده است. البته باید این نکته را هم مورد توجه قرار داد که اگرچه ماهیت تالابها یکسان است، اما این مناطق، اکوسیستم بسیار پیچیدهای دارد و حتی مدیران این بخش در کالیفرنیا نیز از پیچیدگی و رفتارهای غیرقابلپیشبینی طبیعت در این اکوسیستمها درمانده شدهاند.
شما به این نکته اشاره کردید که گاه اثر مداخلات انسانی بر فرآیند بیابانزایی بیش از تغییرات اقلیمی است. فعالان زیستمحیطی بر این عقیدهاند که شرکتهای مهندسی مشاور قدرتمند در وزارت نیرو، راه و شهرسازی و نفت تفکرات سازهای خود را همچنان اجرایی میکنند. به این ترتیب، ملاحظات زیستمحیطی به پای مصلحتهای اقتصادی قربانی میشود. با وجود این آیا میتوان گفت که سازمان حفاظت محیط زیست بیشترین چالشها را از قضا با این دستگاههای اجرایی به ویژه وزارت نیرو دارد؟
به هر حال تالابها به آب وابستهاند و سازمان حفاظت محیط زیست، بیشترین اقدامات مشترک را با وزارت نیرو دارد. تا حدودی تفاوت دیدگاه نیز وجود دارد، رویکرد آنها در تامین نیاز تالابها هیدرولوژیکی (آبشناسی) است و رویکرد ما اکولوژیکی (بومشناختی) است و از اینرو عددهای ما همیشه یکسان نیست. برای مثال وقتی ما میگوییم نیاز آبی تالابی به این میزان است، معمولاً آنها نیاز آبی تالاب را کمتر محاسبه میکنند. اما مهمتر از آنکه، این اختلاف چه اثراتی به دنبال خواهد داشت، اثرات رویکرد آمایش سرزمین و مدیریت بر منابع طبیعی است که ماجرا را پیچیده کرده است. وزارت نیرو آب را مهار میکند و به بخشهایی تخصیص میدهد که تمام این بخشها، با ضعفها و نواقصی مواجه هستند. اگر این بخشها کارایی مناسبی داشتند، نیاز به این همه سد هم نبود. در واقع نهتنها وزارت نیرو، که لازم است، سایر دستگاهها نیز در رویکردهایشان در مصرف آب تجدید نظر کنند. اگرنه همین اکنون نیز وزارت نیرو سدهای اضافی را تخریب کند، چه اتفاقی رخ میدهد؟ به دلیل برداشتهای غیرمجاز آب، باز هم یک قطره آب به تالابها نمیرسد؛ اما این نگرش که آب روی زمین نگه داشته شود به جای آنکه در زیرزمین حفظ شود، نگاه غلطی است که در تمام دورهها بر مدیریت آب حاکم بوده است. اما همراه با مدیریت صحیح منابع آب، باید سازوکاری فراهم شود که از وابستگی بومیان به آب و خاک کاسته شود. برای مثال، باید به این مساله بیندیشیم که در سیستان وابستگی معیشتی مردم را به آب و خاک کاهش دهیم و آنها را به فعالیتهای تجاری و تولیدی سوق دهیم تا آنها به زمین و آب وابسته نباشند که اگر از میزان منابع آبی کاسته شد، گرفتار نشوند.
بنابراین شما معتقدید، یکی از راهکارهای نجات تالابها این است که در منطقهای چون زابل جهت توسعه تغییر کند، آیا این راهکار به سایر تالابها هم قابل تعمیم است؟
ببینید هر منطقه استعدادهای خاص خود را دارد. برای مثال، منطقه زابل بهترین منطقه ترانزیت کالا از شبهجزیره هند به آسیای میانه است. ایجاد یک منطقه آزاد در این بخش، میتواند به شکلگیری تجارت آزاد و نیز افزایش فرصتهای شغلی بینجامد. بر این اساس، مردم نیز از فعالیتهای وابسته به آب و خاک دور میشوند. این شرایط ژئواستراتژیک مختص هامون بوده و لازم است برای تالاب گاوخونی نسخه دیگری پیچیده شود. یا ارومیه پس از خزر، دومین حوضه پرآب کشور محسوب میشود. بنابراین چرا باید این منطقه با کمآبی مواجه شود. به این دلیل که برای این منطقه جز کشاورزی، امکانی برای توسعه در نظر گرفته نشده. در حالی که فرصتهای بسیاری در این منطقه وجود دارد. مشکل این است که مسوولان و مردم بیش از حد روی منابع آبی و خاکی تالابی حساب باز کردهاند.
به نظر میرسد، دولت شاید به دلیل برخی مسائل سیاسی، تمرکز ویژهای به تالاب ارومیه معطوف کرده است و این شائبه را ایجاد میکند که دیگر تالابها را به حال خود رها کرده است.
احیای دریاچه ارومیه بر اساس مصوبهای در دولت در حال اجراست. تاکید بسیار روی احیای این دریاچه نیز به این دلیل است که ذینفعان بسیاری در این پروژه درگیر هستند؛ طیفهایی از دانشگاهیان و مراکز پژوهشی داخلی و خارجی. چنان که تاکنون، 20 هیات خارجی را که برای ارزیابی این منطقه و همکاری در پروژه به ایران سفر کردهاند میزبانی کردهایم. این میزان توجه، ارومیه را در صدر اخبار قرار میدهد. از طرفی، تعریف کردن این پروژه نوعی ریسک است که دولت متحمل شده و اگر دولت با وجود اختصاص اعتبار و اراده جهانی و نیز با وجود آنکه این منطقه، منطقه خشکی نیست، نتواند در نجات دریاچه ارومیه دستاوردی حاصل کند، در سایر مناطق نیز نمیتواند به نتیجه برسد. بنابراین حساسیت ارومیه از این جنبه است. اما طرحهای ویژهای برای انزلی، هامونها و تالاب فارس نیز تعریف شده است.
با این وصف چه چشماندازی برای تالابها میتوان متصور بود؟
وضعیت کنونی تالابها مساعد نیست و ما در حال تلاش هستیم که لایحهای به مجلس ارائه شود. امیدوار هستیم که بتوانیم با وضع قوانین سفت و سخت از میزان تعرض و تعدی به منابع آبی، خاک و زیستی تالابها بکاهیم. نیاز به فرهنگسازی برای جوامع بومی و تصمیمگیران وجود دارد که هر دو کار سنگینی است. از طرفی به منابع اعتباری دولتی و غیردولتی نیز نیازمند هستیم که سرمایهگذاریهایی در این زمینه صورت گیرد. در واقع تحقق این مسائل قانونی، فرهنگی، اعتباری و ساختارسازی و آموزش تخصصی است که چشمانداز تالابها را روشن میکند و در همه این موارد گامهای رو به جلویی در حال برداشته شدن است. اما اکنون در حوزههای فرهنگی و تامین منابع مالی ضعفهای بسیاری وجود دارد و اعتبارات کمی را توانستهایم به سمت تالابها سوق دهیم. البته در دو زمینه میتوانیم از منابع بینالمللی استفاده کنیم؛ از تخصصها و منابع مالی. در مجموع باید خیلی کار کنیم و چشمانداز چندان روشن نیست. ما اکنون طرح مشترکی با UNDP داریم که از اعتبارات بانک جهانی بهره میگیریم؛ ژاپن در زمینه احیای ارومیه و انزلی در حال همکاری با ایران است. کشورهایی نظیر هلند، استرالیا، فرانسه، ترکیه و آمریکا نیز نسبت به همکاری با ایران ابراز تمایل کردهاند. حتی کارشناسانی به ایران اعزام کردهاند و ما نیز بازدیدهایی از این کشورها داشتهایم.
دیدگاه تان را بنویسید