تاریخ انتشار:
ریشهیابی ظهور چاههای غیرمجاز و وقوع بحران آب در گفتوگو با حبیبالله بیطرف
ردپای مجوزهای تکلیفی برای چاههای غیرمجاز
حبیبالله بیطرف که هشت سال سکان وزارت نیرو در دولت اصلاحات را بر عهده داشته درباره بحران آب اعتقاد دارد مشکل، بیشتر از آبهای سطحی مربوط به حوزه آبهای زیرزمینی است. شاید به واسطه همین نگاه است که وی بیشتر از آنکه سدسازی یا عوامل مشابه دیگر را در بحران آب مقصر بداند
حبیبالله بیطرف که هشت سال سکان وزارت نیرو در دولت اصلاحات را بر عهده داشته درباره بحران آب اعتقاد دارد مشکل، بیشتر از آبهای سطحی مربوط به حوزه آبهای زیرزمینی است. شاید به واسطه همین نگاه است که وی بیشتر از آنکه سدسازی یا عوامل مشابه دیگر را در بحران آب مقصر بداند، برداشتهای بیرویه از منابع زیرزمینی را موثر میداند. در همین مورد بیطرف یادآور میشود: در سالهای 1387 و 1388 بود که با فعال شدن بیش از 300 هزار حلقه چاه غیرمجاز، برداشت اضافی و بیلان منفی به بیش از 10 میلیارد مترمکعب در سال رسید. او در ادامه از تبعات رشد چاههای غیرمجاز مانند وقوع بحران در دریاچه ارومیه سخن میگوید و در مورد علل ماندگاری و افزایش یافتن آنها به مسائل مختلف از جمله اشتباه سیاستگذاران در تصویب قوانین مجوزدار کردن این چاههای غیرمجاز، بروز مشکلات اجتماعی و مقاومت مردم در صورت پر کردن این چاهها و مجوزهای تکلیفی برای این چاهها اشاره میکند. متن کامل گفتوگوی تجارتفردا با وی را میخوانید.
با توجه به تجارب حضور شما به عنوان یکی از سیاستگذاران حوزه آب فکر میکنید تاکنون کدام اشتباهات در حوزه سیاستگذاری آب باعث وقوع بحران آب شده است؟
بحران آب در کشور ما ریشههای مختلفی دارد. ابتدا باید بررسی کنیم که اساساً مفهوم بحران آب چیست؟ آیا این بحران تنها مختص کشور ماست یا کشورهای منطقه و سایر مناطق جهان هم درگیر آن هستند؟ در پاسخ به این مورد باید اشاره کنم شاخص مهمی که در مساله آب در سطح جهان وجود دارد، شاخص سرانه آب شیرین تجدیدپذیر است. مفهوم این شاخص آن است که هر نفر در هر نقطهای از کره زمین سالانه بهطور متوسط به چه میزان قابلیت دسترسی به آب شیرین دارد. طبیعتاً چون جمعیت در حال رشد و میزان منابع آب تجدیدپذیر ثابت است، پس سرانه آب باید رو به کاهش باشد. مثلاً جمعیت کشور ما در سالهای اوایل انقلاب اسلامی حدود 35 تا 36 میلیون نفر بود و اکنون به بیش از 75 میلیون نفر رسیده است. پس بهطور طبیعی شاخص سرانه آب شیرین تجدیدپذیر در ایران در حدود چهار دهه اخیر، نصف شده است. بنابراین این یک مساله جهانی است. البته سرعت کاهش این شاخص در کشورهایی که رشد جمعیت آنها پایینتر باشد، کمتر و در کشورهایی که رشد جمعیت بالا باشد، بیشتر است. با این حال این شاخص در مناطق مختلف دنیا بسیار متفاوت است. در بعضی از قارهها و کشورها این شاخص خیلی بالاست؛ مثلاً در کشور
کانادا رقم این شاخص حدود 80 هزار مترمکعب است. اما در ایران شاخص سرانه آب تجدیدپذیر 1600 مترمکعب در سال است. اگر در منطقهای میزان این شاخص برای یک نفر بالای 1700 مترمکعب در سال باشد، میگویند هنوز وضعیت خوب و نرمال است اما اگر این شاخص بین هزار تا 1700 مترمکعب باشد، در محدوده تنش آبی قرار دارد و گفته میشود این کشور یا این منطقه، دچار تنشِ آبی شده است. پس وضعیت ما از نظر شاخص دسترسی به منابع آب تجدیدپذیر به ازای هر نفر، عادی نیست و ما وارد مرحله تنش آبی شدهایم. بر اساس این تقسیمبندی جهانی، اگر در کشوری شاخص سرانه از 500 تا هزار مترمکعب باشد آن کشور وارد مرحله کمبود آب شده و اگر زیر 500 مترمکعب به ازای هر نفر باشد آن کشور در مرحله کمبود شدید آب است.
در حال حاضر چنین کشورهایی در جهان وجود دارند؟
در بعضی از کشورها چنین شرایطی وجود دارد. در کشور ما هم این شاخص در مناطق کویری، بسیار پایین است. موضوع دوم این است که پس از محاسبه منابع آب تجدیدپذیر یک کشور بررسی شود که چه مقدار از آن آب در دسترس قرار دارد. این شاخص میگوید امکان دسترسی یا دستیابی چقدر است. در اینجا بحث مهار آبها پیش میآید و اینکه یک کشور چه مقدار از آبهایش را توانسته مهار کند و با ایجاد تاسیسات لازم، برای مردمش قابل استفاده کند. قبل از انقلاب اسلامی، وضعیت ما از این جنبه هم بحرانی بود؛ یعنی منابع آب تجدیدپذیر به تناسب جمعیت قابل توجه و قابل قبول بود، ولی فناوری و تاسیسات مهار و تنظیم آب جهت استفاده از آن را نداشتیم و در این زمینه سرمایهگذاری نکرده بودیم. از سال 1340 به بعد سرمایهگذاری در بخش آب در ایران صورت گرفت. اولین سد بزرگ، سد دز بود. بعد سد کرج، سد گلپایگان، سد شهید عباسپور و... ساخته شد. در مجموع 13 سد در سالهای قبل از انقلاب و حدود 130 تا 140 سد بزرگ هم بعد از انقلاب احداث شده است. این حرکت و فعالیت مدیریت آب کشور باعث شد منابع آب تجدیدپذیر بیشتری برای بخشهای کشاورزی، صنعت و خانگی قابلیت استفاده داشته باشد.
مطالعات منابع آب نشان داده متوسط منابع آب تجدیدپذیر ایران، حدود 130 میلیارد مترمکعب در سال است، منابع آب تجدیدپذیر شیرینی که هر سال از طریق بارندگی یا از مسیر ورودی مرزها، حاصل میشود. در سالهای اخیر حداکثر میزان استفاده از منابع آب 110 میلیارد مترمکعب در سال بوده است.
پس ما هنوز 100 درصد آبهای ورودی را مصرف نمیکنیم.
بله، منابع آب تجدیدپذیری که هنوز مهار نشده و قابلیت استفاده ندارد حدود 20 میلیارد مترمکعب است که ما میتوانیم با سرمایهگذاریهای بیشتر آن منابع را هم استفاده کنیم. البته برای بخشی از آن احتیاج به سرمایهگذاریهای زیادی است که ممکن است در حال حاضر اقتصادی نباشد.
آیا این نسبت مصرف وضعیت مناسبی را نشان میدهد؟
از اینکه با احداث سدها و تاسیسات تنظیم و ذخیرهسازی آب و همچنین تاسیسات برداشت آبهای زیرزمینی، قابلیت استفاده 85 درصد از منابع آب کشور فراهم شده، نسبت خوبی است. اما در دنیا میگویند اگر بخواهیم در قالب توسعه پایدار از این منابع استفاده کنیم باید حداکثر 50 درصد از منابع تجدیدپذیر، مورد استفاده مصارف کشاورزی و صنعت و شرب و بهداشت قرار گیرد. در واقع استفاده 100 درصد از منابع آب تجدیدپذیر، استفاده درستی نیست و باید سهم طبیعت، محیط زیست، آبخوانها، دریاچهها، مردابها و سایر موارد مشابه، از منابع آب تجدیدپذیر باقی بماند. البته در اکثر کشورهایی که محدودیت آب دارند میزان استفاده آنها بیش از 50 درصد است. متوسط این رقم در دنیا حدود 70 درصد است ولی ما اکنون نزدیک 85 درصد را مصرف میکنیم. یعنی داریم به منابع آب تجدیدپذیر خود فشار میآوریم. پس عامل دیگر موثر در بحران آب حجم آب مورد استفاده ماست. اگر بخواهیم به اندازه متوسط دنیا عمل کنیم باید حدود 70 درصد از کل منابع آب یعنی سالانه حدود 90 میلیارد مترمکعب را مصرف کنیم.
اما موضوع سوم، نسبتهای مصرف در بخشهای مصرفکننده است. ما سه مصرفکننده عمده داریم؛ کشاورزی، صنعت و شرب. در حال حاضر نسبت این سه بخش از سهم مصرف آب در ایران به این ترتیب است که 92 درصد مصرف آب در بخش کشاورزی، دو درصد در بخش صنعت و شش درصد در بخش شرب و بهداشت مصرف میشود. ملاحظه میکنید که نسبتهای مصرف در ایران واقعاً غیرعادی است. متوسط سهم مصارف کشاورزی در دنیا حدود 70 درصد کل مصرف است.
در کشورهای توسعهیافته بیشترین مصرف در کدام بخش است؟
در کشورهای توسعهیافته و با درآمد سرانه بالا سهم مصرف صنعت از کل مصارف آب حدود 60 درصد است. در این صورت صنعت هم عمده نیازهای جامعه را مرتفع میکند؛ یعنی عمده اشتغال و ثروت را، بخش صنعت ایجاد میکند.
علاوه بر سه موضوعی که صحبت کردیم، موضوع چهارم راندمان آبیاری در ایران یا بهرهوری منابع آب در بخش کشاورزی است که متاسفانه در حال حاضر بسیار پایین است. اکنون متوسط راندمان آبیاری در کشت محصولات زراعی مثل گندم، جو، لوبیا، باقلا و همچنین در محصولات باغی مثل سیب، انار و انگور و... حدود 35 درصد است که این رقم برای کشور کمآب ایران که متوسط بارندگی آن یکسوم متوسط بارندگی جهان است، قابل قبول نیست. برای توضیح این مفهوم توجه کنید که در سال زراعی 89-88 کل محصولات کشاورزی ایران که از طریق آبیاری به دست میآید (چه زراعی و چه باغی) 82 میلیون تن بوده و این مقدار محصول، با مصرف 100 میلیارد مترمکعب آب به دست آمده است. یعنی ما به ازای هر مترمکعب آب فقط 820 گرم محصول خشک به دست آوردهایم؛ و این در حالی است که متوسط آن در دنیا به ازای هر یک مترمکعب 5 /2 کیلو است. یعنی در دنیا با این میزان مصرف آب، سه برابر ما محصولات کشاورزی به دست میآورند.
بنابراین چهار عامل سرانه نامناسب منابع آب، نسبت نامناسب مصرف به کل منابع آب، متناسب نبودن سهم بخشها در مصرف آب و پایین بودن راندمان آبیاری در بخش کشاورزی، عوامل اصلی بحران آب در ایران هستند. توجه کنید اگر فرضاً بخش کشاورزی سالانه 40 میلیارد مترمکعب، صنعت هم دو میلیارد مترمکعب و شرب و بهداشت هم شش میلیارد مترمکعب از منابع آب تجدیدپذیر را مصرف میکردند، سالانه کمتر از 50 میلیارد مترمکعب مصرف آب داشتیم و آن وقت از نظر نسبت مصرف به منابع آب، در حد کشورهای پیشرفته صنعتی بودیم و فشار به منابع آب نمیآمد.
در واقع با توجه به این چهار عامل اصلی بحران آب که شما اشاره کردید میتوان گفت نسخه نهایی شما برای بحران آب، اصلاحات در بخش کشاورزی است.
اصلاحات در آبیاری، روشهای کشت، روشهای داشت و برداشت، نحوه مصرف نهادهها و استفاده از بذرهای اصلاحشده منظور من است. نقش بذر، کود، نحوه آبیاری، دانش و مهارت کشاورزها خیلی مهم است. یکی از مصیبتهای کشور ما این است که میزان اشتغال فارغالتحصیلهای رشتههای کشاورزی، آبیاری، دفع نباتات و اینها در فعالیتهای بخش کشاورزی بسیار کم است. کسانی در بخش کشاورزی مشغول هستند که نوعاً تحصیلات پایینی دارند و فارغالتحصیل رشتههای کشاورزی نیستند. به این دلیل است که در کشور ما، عمده کشاورزی همچنان بهصورت سنتی انجام میشود.
اگر مشکل را ناشی از بخش کشاورزی بدانیم آن وقت باید بگوییم حل بحران آب، مقطعی و
یکی دوساله نیست.
بله، حل ریشهای آن به حل مساله کشاورزی در ایران یعنی به مدرنیزاسیون و افزایش بهرهوری در بخش کشاورزی بستگی دارد. در کنار آن چهار عامل، پنجمین عامل موثر را مدیریت منابع آب، کارایی قوانین و درستی سیاستها در بخش آب میدانم. اگر مروری بر قوانین داشته باشیم میبینیم اولین قانون در بخش آب، در سال 1307 در قالب قانون مدنی، راجع به قنوات، چشمهها و حریم آبها از سوی مجلس شورای ملی وقت تصویب شده است. آخرین قانون هم در سال 1389 با عنوان تعیین تکلیف چاههای فاقد پروانه بوده که منجر به ضایعه بزرگی در بخش آبهای زیرزمینی شد. در این 90 سال دو قانون مهم برای بخش آب، در مجلس تصویب شده است. یکی قانون آب و نحوه ملی شدن آن در سال 1347 بوده که در مجلس شورای ملی سابق تصویب شد و قانون مهم دیگر که جایگزین آن قانون شد، قانون توزیع عادلانه آب مصوب سال 1361 مجلس شورای اسلامی است.
این دو قانون، قانونهای پایه و مهم در بخش آب بودهاند. در وزارت نیرو، روی این دو قانون، کار کارشناسی مفصلی انجام شده است. قوت و ضعف و کارایی این دو قانون از جهات مختلف مورد ارزیابی قرار گرفته است. درمجموع ارزیابی بنده این است که قانون ملی شدن آب، قانون جامعتری نسبت به قانون توزیع عادلانه آب بوده و ما از بُعد قانون، کمبودهایی داریم که باید در آینده، قانون جامعی برای مدیریت منابع آب در ایران به تصویب برسد. البته وزارت نیرو در سالیان مختلف روی این موضوع کار کارشناسی انجام داده، ولی هنوز به صورت یک لایحه از سوی دولت به مجلس ارائه نشده است. ضرورت دارد که بعد از حدود 40 سال یا قانون توزیع عادلانه آب را اصلاح یا قانون دیگری را جایگزین آن کنیم.
این قانونها چه ضعفهایی دارند که نیاز به اصلاح دارند؟
مثلاً در قانون توزیع عادلانه آب، بحث مدیریت توامان عرضه و تقاضا، خیلی ضعیف دیده شده است. فقط به مدیریت عرضه و توزیع آب توجه شده و به مدیریت تقاضا توجه نشده است. در کشوری که منابع آبی محدود و آب کم است، باید این منابع محدود با بهرهوری مناسبی مصرف شود. اگر در قانون مدیریت تقاضا لحاظ شده بود آن وقت میتوانستیم به کشاورز بگوییم با اجرای سیستمهای آبیاری تحت فشار یا روشهای کمآبیاری، مصرف را کم کن و بدین ترتیب تقاضا را مدیریت میکردیم.
یکی از نقدهای مطرحشده به قانون سال 1361 این است که این قانون به چاههای بیمجوز حفرشده سالهای 57 تا 61 مجوز قانونی داده است.
بله. این نکته وجود دارد که قانونگذار در قانون توزیع عادلانه آب، وزارت نیرو را مکلف به تعیین تکلیف چاههای بدون پروانه کرده و در آن سالها بخش عمده چاههای غیرمجاز، پروانهدار شدند. ضعف دیگر قانون توزیع عادلانه آب، بحث اقتصاد آب است. نرخ آب در قانون توزیع عادلانه آب، در صورتی که توسط دولت استحصال شده باشد معادل هزینههای جاری بهرهبرداری و اگر توسط بخش خصوصی استحصال شده معادل هزینههای نظارت بر بهرهبرداری تعیین شده است. بنابراین قیمت آب و ارزش آب به نحوی نادیده گرفته شده است. این قانون ارزش ذاتی، برای آب قائل نشده است.
چرا در دوره وزارت شما اصلاحی صورت نگرفت؛ آیا مقاومتی بود؟
کار کارشناسی آن کامل نشده بود. در زمان ما بحث تهیه پیشنویس قانون جامع آب برای ایران شروع شد ولی کامل نشد. البته همیشه نمایندگان مجلس شورای اسلامی مدافع منافع آنی و روزمره کشاورزان هستند و از منافع بلندمدت آنها و مصالح کلان بخش کشاورزی غفلت شده است. در سالهای پایانی دولت هشتم پیشنویس قانون جامع آب در حال تکمیل شدن بود که به دوران دولت نهم رسید و آن دولت هم، به موضوع اصلاح قوانین نپرداخت.
موضوع پنجم در عوامل بحران وضعیت آب در ایران، بحث سیاستگذاری است. طبیعتاً سیاستگذاری باید متکی به قانون و در چارچوب قانون باشد و مدیریت منابع آب هم باید بر اساس میزان منابع آبی استحصالشده، ارزش اقتصادی آن و روشهای نوین استفاده از منابع و رعایت بهرهوری معقول از منابع آب، سیاستگذاری، برنامهریزی و مدیریت کند. ببینید در بخش منابع آب، ما با دو منبع آب سطحی و زیرزمینی مواجه هستیم. سیاست اساسی در ایران در سالهای گذشته در بخش منابع آب سطحی، تلاش برای استحصال یا مهار هرچه بیشتر آبهای سطحی بوده است. در دوره ما آن چیزی که بیشتر مورد توجه قرار گرفت، اولویت طرحهای منابع آب مشترک و استحصال سریعتر آبهای مرزی در ایران بود. بعضی آبها با اینکه بارش و حوزه بالادستی رودخانه آنها در ایران است ولی به دلیل نزدیکی با مرزهای کشور، از ایران خارج میشوند. بالغ بر شش تا هشت میلیارد مترمکعب از منابع آب بسیار باکیفیت خوب سطحی، سالانه از کشور ما خارج میشوند.
ما منابع زیرزمینی اینچنینی هم داریم.
نه. در منابع آب زیرزمینی موضوع آبهای مشترک خیلی محدود و ناچیز است. دومین سیاست در بخش آبهای سطحی، استفاده صحیح از منابع آب سطحی و افزایش تخصیص سهم بخشهای صنعت و شرب بوده است. اکنون نیز باید توجه کرد که اولویت اول در کشور، تامین آب شرب، اولویت دوم آب مورد نیاز صنعت و اولویت سوم کشاورزی است.
حتی اگر منجر به این شود که کشت بعضی از محصولات ما تعطیل شود؟
حتی اگر برخی از کشتها محدود شود. با شرایط اقلیمی ایران بعضی از کشتها، اصلاً اقتصادی نیستند.
حفر بیرویه چاه و برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی در کشور، یک پدیده نادرست بوده و مجوز دادن به چاههای غیرمجاز باز یک خطای استراتژیک بوده که متاسفانه اتفاق افتاده است.
امسال کشت برنج در برخی مناطق ممنوع شد، سیاست مناسبی بود؟
بله، کشت برنج فقط در مناطق شمالی ما که پرباران هستند اقتصادی است و در آن مناطق، برنجهای با کیفیت خوب، به دست خواهد آمد. در مناطق مرکزی ایران، برنج با کیفیت پایین و با مصرف آب بالا به دست میآید. اگر ارزش واقعی استفاده از آب را در قیمت تمامشده برخی از محصولات کشاورزی محاسبه کنیم میبینیم که برنج کیلویی 12 هزار تومان تولید شده و کیلویی 4500 تومان فروش رفته، که این کار اقتصادی نیست.
با این حال نگرانیهایی در مورد سرنوشت کشاورزان این بخش وجود دارد.
باید در همان مناطق صنایع کمآبی ایجاد شود و برای این افراد اشتغال ایجاد کرد. البته هنوز در مقوله افزایش بهرهوری منابع آب در بخش کشاورزی جا دارد که تمام کشتهای موجود را با نصف آب مصرفی فعلی، با بهرهوری مناسب کشت کرد. در درجه اول، باید بهرهوری آب را در بخش کشاورزی بالا برد. اما در زمانی که بهرهوری آب خیلی بالا رفته و دیگر هیچ راهی ندارد و منبع آبی نیست، تامین آب صنعت، باید در اولویت قرار بگیرد و باید از تخصیص آب کشاورزی کاسته شود و سهم صنعت را اضافه کرد.
برای منابع زیرزمینی چه باید کرد؟ اصلاً برآوردی از آسیب منابع زیرزمینی ما وجود دارد؟
ببینید ما حدود 600 دشت داریم که در هر یک از این دشتها، یک منبع آب زیرزمینی غنی و خوب وجود دارد. سالانه میزان آبی که به این دشتها و سفرههای آب زیرزمینی تغذیه میشود حدود 50 میلیارد مترمکعب است. یعنی از آن 130 میلیارد مترمکعب آب منابع تجدیدپذیر، 50 میلیارد مترمکعب در سفرههای آب زیرزمینی تغذیه میشوند. علیالقاعده باید تعادل برقرار باشد؛ یعنی بیش از 50 میلیارد مترمکعب در سال، از سفرهها برداشت نکنیم. چون اگر بیش از این برداشت کنیم، از ذخایر برداشت کردهایم، نه از ورودی به مخازن. حال اگر خشکسالی پیش آید و مثلاً 20 درصد منابع آب در یک سال خشک کاهش پیدا کند، ما باید در مصرف بهویژه مصارف کشاورزی 20 درصد صرفهجویی کنیم. بنابراین باید در آن سال به همان میزان ورودی به سفرههای آب زیرزمینی حدود 40 میلیارد مترمکعب برداریم. عرض شد که پتانسیل برداشت آب از منابع آب زیرزمینی در ایران، در سالهای نرمال، حدود 50 میلیارد مترمکعب است، اما متاسفانه شاهد این هستیم که در سالهایی مانند سال 87 و سال 88 تا حدود 60 میلیارد مترمکعب از منابع آب زیرزمینی برداشت شده است. این میشود بیلان منفی. یعنی به منابع استراتژیک آبی و ذخایر
کشور فشار میآید. در مطالعاتی که بر روی ذخایر آبهای زیرزمینی در ایران صورت گرفته، وضعیت فعلی این مخازن استراتژیک، بسیار هشداردهنده است. در 50 سال اخیر مجموع بیلان منفی ذخایر آبهای زیرزمینی در ایران به 110 میلیارد مترمکعب رسیده و متاسفانه بخش عمده این بیلان منفی در 10 سال اخیر اتفاق افتاده است. ما اگر این روند را در 10 سال آینده ادامه دهیم، بسیاری از دشتهای آباد ایران خشک خواهند شد. این یک فاجعه بزرگ است. برداشت و فشار بیش از 20 درصد به سفرههای آب زیرزمینی، جفایی است که در حق منابع آب کشور در بخش زیرزمینی آن صورت گرفته است. در بعضی از دشتهای استانهای کرمان، فارس، اصفهان و یزد که برداشت آب بیشتر بوده، عوارض متعددی مانند نشست زمین، شکاف و شق در اراضی، خشکیدن قنوات و تالابها و.... به وجود آمده است. قطعاً باید این رویه اصلاح شود.
این در حالی است که در بسیاری از سالها مانند دهه 1370 بیلان منفی دشتها حداکثر پنج میلیارد مترمکعب بوده ولی اوج فاجعه در سالهای 1387 و 1388 بود که با فعال شدن بیش از 300 هزار حلقه چاه غیرمجاز، برداشت اضافی و بیلان منفی به بیش از 10 میلیارد مترمکعب در سال میرسید و متاسفانه در سال 1389 قانون «تعیین تکلیف چاههای بدون پروانه» در مجلس شورای اسلامی به تصویب میرسد و بخشی از این چاهها را قانونی میکنند. در آن سالها فشارهای اجتماعی وجود داشت که مجوز بدهند و وزارت نیرو هم مجوز نمیداد اما در نهایت این فشارها منجر به صدور یک قانون شد و یکی از بارزترین مشکلات محیط زیستیای که به دنبال آن به وجود آمد بحران دریاچه ارومیه بود.
یعنی بحران دریاچه ارومیه هم به حفر چاههای غیرمجاز ارتباط داشته است؟
ریشه اصلی بحران زیستمحیطی در دریاچه ارومیه و اطراف آن، همین چاههای غیرمجاز است که بعداً مجاز شد. یعنی بیش از 20 هزار حلقه چاه در محدوده استانهای آذربایجان شرقی و غربی حفر شد و سالانه حدود 5 /1 تا دو میلیارد مترمکعب آب شیرین اطراف و حوالی دریاچه ارومیه بیش از ظرفیت سفرههای آب زیرزمینی منطقه برداشت شد و در زیر زمین آبخوان شور جابهجا شد و در پی این جابهجایی دو اتفاق ناگوار به وقوع پیوست؛ اول کاهش آب دریاچه ارومیه و دوم لبشور شدن آبخوان آب شیرین منطقه. در حال حاضر منابع آبی این چاهها به آبهای زیرزمینی لبشور و شور رسیده و متاسفانه برخی از بهرهبرداران از آب شور هم برداشت میکنند. در صورت ادامه وضع موجود آب شور بهطور کامل جای آب شیرین را میگیرد و بهتدریج اراضی منطقه به شورهزار تبدیل خواهد شد که این فاجعه دوم در اطراف دریاچه خواهد بود. اینکه میبینید آب دریاچه کم شده به دلیل این نیست که همه آب آن تبخیر شده یا در اثر احداث سدهای حوالی دریاچه آب به دریاچه نرسیده، چرا که تبخیر همیشه وجود داشته، خشکسالی در دورههای مختلف وجود داشته و سهم تنظیم آب تمام سدهای احداثی کمتر از 10 درصد بوده، مهمترین عامل در
فاجعهای که رخ داده به چاههای اطراف دریاچه ارتباط دارد.
آیا اکنون دیگر آب آن چاهها قابلیت مصرف ندارد؟
الان آب این چاهها لبشور شده و به تدریج قابلیت مصرفش را از دست میدهد و در صورت ادامه این روال ویرانگر این اراضی را متاسفانه به شورهزار تبدیل خواهد کرد. این فاجعه بزرگ زیستمحیطی است که پیشروی ماست.
فاجعه مورد اشاره شما تا کجا میتواند نفوذ کند؟
هرچقدر بیشتر آب از این چاهها بردارند، آب شور دریاچه، جای آبهای شیرین را میگیرد و فاجعه بزرگتری اتفاق میافتد.
برای حل این مشکل چه کار باید کرد؟
باید چاهها را پر و مسدود کرد و از آن استفاده نکرد. اما اکنون هیچکس زیر بار این کار را نمیرود. اکنون معیشت 30، 40 هزار خانوار به این چاهها وصل است و حاضر نیستند چاهها را مسدود کنند. بنابراین معضل زیستمحیطی تبدیل به مشکل اجتماعی جدی شده است. کار درست این است که با برنامهریزی و کار فرهنگی اجتماعی و جلب همکاری بهرهبرداران بهتدریج تمام این چاههای اضافی که در 10 سال اخیر حفر شده چه غیرمجاز و چه دارای پروانه را مسدود کنند و اجازه بهرهبرداری ندهند.
حتی اگر این 20 هزار چاه را پر کنند، چند سال طول میکشد تا آن آبها تجدید شوند؟
شاید 15 تا 20 سال و اگر این چاهها بسته نشوند، علاوه بر شور شدن منابع آب زیرزمینی، عمق فاجعه به شورهزار شدن باغات اطراف دریاچه میرسد.
فکر میکنید چقدر ممکن است این دریاچه سرنوشتی مشابه سرنوشت دریاچه آرال پیدا کند و اطراف آن غیرقابل سکونت شود.
در دریاچه آرال ورودی رودخانه کم شد. یعنی چند کشور در بالادست رودخانه آبها را به کانالها و اراضی بسیار گسترده منتقل کردند و مصرف کردند و ورودی کم شد و در نتیجه آرال به یک شورهزار تبدیل شد. در دریاچه ارومیه موضوع برعکس است. آبهای آبخوانهای اطراف دریاچه را تخلیه کردند و آب دریاچه به آن آبخوانها منتقل شده و متاسفانه ممکن است در صورت ادامه این روند آب دریاچه کم و دریاچه خشک شود و بعد از آن، باد و توفانهای نمکی راه بیفتند و نمکهای این محدوده را در مزارع اطراف بازپخش کند.
در شرایط فعلی محدوده اطراف دریاچه ارومیه از دو ناحیه در تهدید شوری است. همانطور که ممکن است این شوری از طریق چاههای کشاورزی منتقل شود، از طریق هوا هم امکان دارد سرایت کند و منطقه دچار یک بحران زیستمحیطی خیلی جدی شده و امکان زیست در آنجا با مشکلات و چالشهای عمیقی روبهرو شود. سیاستهای غلط و اجازههای ناصحیح به برداشت آب، به خصوص در 10 سال اخیر باعث شد نزدیک به 10 میلیارد مترمکعب بیلان سفرهها منفی شود.
اگر این رقم سالانه باشد آن وقت میتوان گفت که ذخیرههای استاتیک آبهای زیرزمینی در آینده نهچندان دور در معرض اتمام هستند؟
البته در سالهای اخیر این میزان دوباره کم شده است. به این دلیل که بخشی از این سفرهها دیگر کشش ندارند و اصلاً آب نمیدهند. فکر میکنم بیلان منفی از اوج آن در سال 87 که به 10 تا 11 میلیارد مترمکعب میرسید اکنون به شش تا هفت میلیارد مترمکعب کاهش پیدا کرده است. مطالعهای که تحت عنوان میرایی دشتهای ایران انجام گرفته، نشان میدهد در صورت ادامه روند سالهای اخیر در برداشت بیرویه از منابع آبهای زیرزمینی، عمر باقیمانده دشتهای ایران بسته به شرایط خاص هر دشت میان هشت تا 25 سال خواهد بود و این، زنگها را به صدا درآورده که امروز برنامه تعادلبخشی سفرههای آب زیرزمینی یک ضرورت ملی است.
فکر میکنید چقدر از آن ذخایر استاتیک باقی مانده است؟
افق، افق وحشتناکی است. منفی شدن بیلان از زمانی بوده که تعداد چاهها در ایران از حدود 40 سال پیش زیادتر شده است. حفر بیرویه چاه و برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی در کشور، یک پدیده نادرست بوده و مجوز دادن به چاههای غیرمجاز باز یک خطای استراتژیک بوده که متاسفانه اتفاق افتاده است.
به جز موضوع مجاز کردن چاهها، بحث سدسازی چقدر در بحران آب تاثیر داشته است؟
سدسازی در حوزه آبهای سطحی است اما اکنون مشکل ما عمدتاً در حوزه آبهای زیرزمینی است. البته حالا بعضی هم میگویند تعدادی از رودخانهها در انتها، به دشتهایی میرفتند و نفوذ صورت میگرفت و منابع آب زیرزمینی هم تقویت میشد. ولی نوعاً سدهای بزرگ روی رودخانههایی است که آب آنها به دریاها و خلیج فارس میریخت. یا مثلاً به کویر میرفت. به اعتقاد من توسعه سدسازی، روی بحران آبهای زیرزمینی تاثیر چندانی نداشته است بلکه سدسازی یک ظرفیتی را هم برای تنظیم و مهار آبهای سطحی که از دسترس خارج میشد، ایجاد کرده است. ما امروز در کشور، با همین حدود 140، 150 سد مخزنی روی رودخانهها، نزدیک به 50 میلیارد مترمکعب، قدرت ذخیرهسازی ایجاد کردهایم. حجم مخازن این سدها، حدود 50 میلیارد مترمکعب است. قبلاً که این سدها وجود نداشت، این آبها میآمدند و میرفتند اما اکنون با وجود این سدها میتوان 50 میلیارد مترمکعب آب را ذخیره کرد. توجه کنید این مهم نیست که منبع آب یک کشور در آب سطحی، مثلاً 50 میلیارد یا 70 میلیارد مترمکعب باشد، بلکه مهم این است که چون بارندگیها در زمستان و بهار است و مصرف کشاورزی در فصول بهار و تابستان، پس باید آن
آبها را در جایی ذخیره و در فصول مورد نیاز از آن استفاده کرد. به اعتقاد من، صنعت سدسازی ایران و ایجاد 50 میلیارد مترمکعب مخزن ذخیرهسازی آب روی رودخانههای ایران، سرمایه بسیار بزرگ و باارزشی برای این مملکت و این ملت است. بعضی که قضاوتهای خیلی عجولانهای میکنند، میگویند سدسازی فاجعه ایجاد میکند در حالی که به نظر من این قضاوتها عجولانه و غیرکارشناسی و غیرعلمی است. ممکن است بعضی از سدها، آثار زیستمحیطی هم داشته باشند، ولی کارکردهای آنها در سطح ملی، کارکرد بسیار ارزشمندی است. مثلاً سد کرج تقریباً سالی 300 میلیون مترمکعب آب بسیار باکیفیت، برای شرب 12 میلیون نفر جمعیت تهران، تنظیم میکند.
شما به بیلان منفی سفرههای آب زیرزمینی اشاره کردید، اساساً امکان احیای این سفرههای زیرزمینی وجود دارد؟
در درازمدت بله. اگر برداشت را مدیریت کنیم. اگر برنامه تعادلبخشی سفرههای آب زیرزمینی بهعنوان یک برنامه مهم ملی تلقی و همه ذینفعان از دولت و مردم و مجلس و قوه قضائیه مشارکت جدی و مستمر کنند، امکانپذیر است.
با آن 300 هزار چاه غیرمجاز که آمارش منتشر شده، چه باید کرد؟
باید این چاهها را بهتدریج با یک برنامه مدیریتشده از مدار استفاده خارج کرد یا مجوزهای مجموع چاهها را کاهش دهند که به بخشی از بهرهبرداران فشار وارد شود و البته با روشهای افزایش بهرهوری، بهرهبرداران مجاز تشویق شوند که از روشهای درست استفاده کنند. مثلاً میتوان به آنها وام داد که سیستم آبیاری تحت فشار را اجرا کنند یا از طریق مدرنیزاسیون کردن کشاورزی، کشاورزان را راغب کنند که مصرف سرانه در هکتار خود را کاهش دهند. در حال حاضر متوسط مصرف آب کشاورزی برای هر هکتار 10 هزار مترمکعب در سال است که رقم بسیار بالایی است. باید این رقم را به چهار تا شش هزار مترمکعب در سال برسانیم.
با چاههای غیرمجاز چه باید کرد؟
چاههای غیرمجاز را باید محدود کنند و آنها را ببندند.
در دوره خودتان آمار داشتید که چقدر چاه غیرمجاز وجود داشت؟
آن موقع میزان کل چاهها حدود 430 هزار حلقه بود که اکنون این میزان به 760 هزار حلقه رسیده و نزدیک به 300 هزار حلقه آن غیرمجاز است.
در دوره شما از آن 430 هزار حلقه چاه، چه تعدادشان غیرمجاز بودند؟
در دوره ما حدود 100 هزار حلقه چاه غیرمجاز وجود داشت.
جمعیت کشور ما در سالهای اوایل انقلاب اسلامی حدود ۳۵ تا ۳۶ میلیون نفر بود و اکنون به بیش از ۷۵ میلیون نفر رسیده است. پس بهطور طبیعی شاخص سرانه آب شیرین تجدیدپذیر در ایران در حدود چهار دهه اخیر، نصف شده است.
چه مشکلی وجود داشت که نمیتوانستید این چاهها را ببندید؟
مشکل اجتماعی. کسانی که از این چاهها استفاده میکنند نوعاً مردم محروم و خانوادههای محترمی هستند.
اما همین چاهها ارزشهای میلیاردی پیدا کردهاند.
بله، وزارت نیرو هم از نظر قانونی اختیار بستن این چاهها را دارد؛ یعنی ضابط قوه قضائیه برای پر کردن چاههای غیرمجاز است. با این حال اگر وزارت نیرو برای پر کردن چاه با مقاومت مردمی مواجه شود، باید از نیروی انتظامی و قوه قضائیه کمک بگیرد. کارشناس وزارت نیرو و دو کارگری که میخواهند چاه را پر کنند، فقط در صورتی موفق میشوند که هیچ مقاومت اجتماعیای وجود نداشته باشد. بلی طبق قانون، وزارت نیرو میتواند این کار را انجام دهد، ولی این کار در صورتی شدنی است که یک جمعیت 50 یا 100نفره نیایند جلوی این کار را بگیرند و با کارشناس و کارگران درگیر شوند. اگر چنین درگیریهایی رخ دهد، وزارت نیرو باید از نیروی انتظامی درخواست کند که فضایی امن ایجاد کند تا چاه را پر کنند، نیروی انتظامی هم باید نیرو بیاورد و جمعیت مقابل را وادار و متقاعد به همکاری کند.
به صورت کلی نسخه شما برای این چاهها چیست؟ واقعاً میتوان این چاهها را پر کرد یا باید به شکل دیگری آنها را ساماندهی کرد؟
در جاهایی که منجر به بحران زیستمحیطی شده است مثل منطقه اطراف دریاچه ارومیه و برخی از دشتهای فوق بحرانی، دولت باید با بهرهبرداران این چاهها تعامل کند، هزینههایی به آنها بپردازد، جایگزینهایی برای اشتغالشان فراهم کند و بعد چاهها را ببندد. موضوع این نوع چاهها بسیار اولویت دارد و باید خیلی سریع انجام شود.
منظورتان این است که دولت به آنها یارانه بپردازد یا صنایعی ایجاد و اهالی را در آنها مشغول به فعالیت کند؟
بستگی به امکاناتی دارد که دولت میتواند فراهم کند. در مورد عموم چاهها، چه مجاز و چه غیرمجاز هم باید با مشارکت بهرهبرداران و سرمایهگذاری برای استفاده از روشهای با راندمان بالاتر بهرهبرداری از منابع آب، میزان مصرف را کاهش داد.
بنبست عجیبی در اینجا وجود دارد؛ اگر دولت بخواهد به چاههای غیرمجاز مجوز دهد و قانونیشان کند، حفر چاه غیرمجاز تشویق شده است و در مقابل هم شما میگویید که بستن آن تبعات خاصی دارد.
نکته مهم این است که هیچ مجوز جدیدی نباید صادر شود.
در دوره شما، مجوز جدید صادر میشد؟
خیلی کم. در آن دوره این موضوع را مدیریت میکردیم.
یعنی دولت میتواند مقاومت کند و مجوز جدیدی ندهد؟
خیلی سخت است، اما بله، میشود. باید انگیزه مدیران برای خدمت و رعایت قانون و مقررات قوی باشد. فضای قانونمداری در کشور هم بسیار موثر است. اگر همه ببینند که قانون باید رعایت شود، کمتر کسی به خود اجازه میدهد خلاف قانون رفتار کند.
ما مجوزهای تکلیفی هم در حوزه چاهها داشتهایم؟
بله، همین قانونی که در سال 1389 تصویب شد، بهنوعی مجوز تکلیفی بوده است. همیشه فشارهای سیاسی و اجتماعی برای صدور مجوز حفر چاه در دشتهای ممنوعه زیاد بوده است، ولی تا سال 1385 شرکتها مقاومت میکردند که در نهایت از سال 1385 به این سو که قانونگریزی در سطوح مختلف مدیریت کشور تقویت شد، انگیزه مدیریتهای آب منطقهای هم برای اصرار در اجرای قانون و مرتب نه گفتن و به خطر انداختن موقعیت خودشان بسیار کم شد. وقتی رئیسجمهور در سخنرانیاش میگفت به اینها مجوز حفر چاه بدهید، مدیر آب منطقهای یا کارشناس هم با خودش فکر میکرد من به چه دلیلی مقاومت کنم؟
در دولت آقای روحانی شما تغییری در دادن مجوز و جلوگیری از تخلفات میبینید؟
قطعاً تغییراتی ایجاد شده است. من آمار ندارم، اما میدانم که فشار برای مجوز دادن به چاههای غیرمجاز برداشته شده و اکنون این فشار وجود ندارد. برای اجرای برنامههای خوب هم قانون خوب لازم است هم مجری خوب. یادآوری میکنم قویترین سندی که در بخش آب در کشور ایران تصویب شده، راهبردهای بلندمدت آب بوده که در سال 1382 در هیات دولت تصویب شد، ولی به مجلس نرفت. بخشهایی از آن در قانون برنامه چهارم آورده شد اما میدانید که متاسفانه سرنوشت برنامه چهارم چه شد؟ مجریان به برنامه چهارم اعتقاد نداشتند و آن را اجرا نکردند.
موضوع دیگر احتمال مهاجرت ایرانیان در سالهای آینده به دلیل بحران آب است که آقای کلانتری، دبیر کل خانه کشاورز آن را مطرح کردهاند. شما فکر میکنید این احتمال در چه حد باشد؟
من این احتمال را بسیار ضعیف میدانم، به این دلیل که به هر صورت ما سالانه 130 میلیارد مترمکعب منابع آب تجدیدپذیر داریم. مهم این است که از این منابع درست استفاده شود. باید سیاستگذاری شود، دولت باید ابزار و امکاناتش را فراهم کند و مردم و دولت در پیشبرد سیاستها مشارکت کنند. من به عنوان راهکار برای بخش آب، چهار ماموریت استراتژیک قائل هستم. منابع آب تجدیدپذیر سرمایه بسیار ارزشمندی است که کشور ایران دارد. کشورهای امارات و عربستان این منبع را ندارند، منابع آب آنها بسیار محدود است و ناچارند بخش عمده آب مورد نیازشان را از طریق نمکزدایی آب دریا به دست بیاورند. ما برای این ثروت ارزشمند چهار ماموریت قائل هستیم؛ باید از این منابع در ارتقای رفاه عمومی و اجتماعی بهدرستی استفاده شود. باید از این منابع به درستی در توسعه اقتصادی استفاده شود. باید در حفاظت از محیط زیست و اکوسیستمهای طبیعی از این منابع درست استفاده کنیم. با استفاده درست از آب، اکوسیستمها را حفظ و زنده کنیم و توسعه بدهیم. استفاده دیگر هم در سطح کلان، در حفظ منافع ملی در منابع آب مشترک است. ما باید از این آبهای مشترک خود استفاده کنیم. ما منابع آبی داریم
که بین ایران و افغانستان مشترک است؛ مثل آب هیرمند یا بین ایران و عراق یا ایران و ترکمنستان مشترک است. ما باید از این منابع آب با همسایگان با دیپلماسی فعال به روشی منطقی و اصولی و به صورت درست استفاده کنیم. یکی از راهکارها ایجاد سازههای مناسب است. ما سد دوستی را روی رودخانه هریرود بین ایران و ترکمنستان ایجاد کردیم که هر دو کشور و در نهایت افغانستان که به عنوان کشور سوم از این رودخانه ذینفع است، بتوانیم به نسبت عادلانه و منطقی، از این منابع آب استفاده کنیم. اگر این سد نبود، ایران نمیتوانست درست از این منبع استفاده کند. اگر بخواهیم آب به عنوان یک سرمایه ملی در این چند حوزه مورد استفاده قرار گیرد، باید برای مدیریت منابع آب، نقشه راه درست و راهبردهای درست تنظیم کنیم و سپس برنامههای کلیدی برای اجرای آن نقشه راه و راهبردها، تهیه شود. ما در دوره خود 15 برنامه کلیدی برای استفاده درست از منابع آب در نظر گرفته بودیم که فکر میکنم این برنامهها باید کماکان دنبال شوند. مهمترین این برنامهها استفاده از آب برای تامین نیازهای شرب بوده که برنامههای ایجاد سد و پروژههای انتقال آب از جمله برنامهها در راستای تحقق این
هدف بودهاند.
یعنی هنوز هم باید سد تاسیس شود؟
ما برای 20 میلیارد مترمکعب دیگر هنوز باید سد بزنیم. یک جاهایی هنوز آب دارد خارج میشود؛ مثل منابع آب مرزیمان که باید حتماً سد بزنیم. باید برنامهای هم برای مدیریت بلاهای طبیعی داشته باشیم. برنامه مدیریت اختلافات و مناقشات، برنامه توسعه برق آبی و کاهش مصارف انرژی، برنامه مشارکت در تامین امنیت غذایی به صورت صحیح، برنامه توسعه و احیا و بازسازی زیرساختهای آب و برنامه ساماندهی تجارت مجازی آب. وقتی که ما محصولات کشاورزی خود را صادر میکنیم، در حال صادرات بخشی از منابع آب خود هستیم. ما باید در واردات و صادرات مواد غذایی و محصولات کشاورزی حتماً سیاست واردات محصولات پرآب و صادرات محصولات کمآب را داشته باشیم. چون کشور کمآبی هستیم و در منطقه خشکی قرار داریم. بهرهبرداری از منابع آب غیرمتعارف باید جزو برنامههای دولت باشد. همچنین احیای اکوسیستمهای تخریبشده، تعادلسازی بیلان آبخوانهای زیرزمینی که الان به یکی از برنامههای بسیار ضروری و حیاتی تبدیل شده است و ایجاد برنامههای تطبیقی مدیریت مصرف آب با تغییرات اقلیم نیز یکی دیگر از مسائل است. برنامه سازماندهی همکاریهای بینالمللی برای آب، برنامهریزی و توسعه
همکاریهای منطقهای در بخش آب هم از برنامههایی است که ما اندیشیدهایم. الزامات اجرای این برنامهها نیز چهار سیاست مهم است؛ یکی برقراری حکمرانی خوب در بخش آب، دوم بهبود و توسعه ظرفیتهای باقیمانده منابع آب، سوم تامین نیازهای مالی بخش آب و ارتقای ارزش اقتصادی آب و چهارم استقرار سامانه اطلاعات مدیریت منابع آب. این کارها باید با مشارکت گسترده ذینفعان یعنی بهرهبرداران، استفادهکنندگان و سرمایهگذاران بخش آب صورت بگیرد. شرط اصلی هم این است که باید واقعاً عزم و اراده سیاسی برای مدیریت بحران آب به وجود بیاید. با حرف نتیجهای حاصل نمیشود، بلکه باید اراده سیاسی و عزم ملی در این زمینه رخ دهد، به علاوه مشارکت همه سطوح مدیریت نیاز است. اگر این اقدامات در قالب برنامههای بلندمدت برنامه ششم و هفتم توسعه دنبال شود، میتواند اثربخش باشد. نمیشود به آب مقطعی یا موضعی نگاه کرد، بلکه باید به این بخش جامع و بلندمدت نگاه کرد تا دوره بحران را پشت سر بگذاریم و به سمت دوره ایمن و با امنیت آبی حرکت کنیم. این امر نیز مرهون همدلی و همزبانی مردم و دولت و تلاش گسترده دولت و ملت و تدوین برنامههای قابل اجرا در این بخش است.
دیدگاه تان را بنویسید