شناسه خبر : 6284 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سرنوشت شاه جوان و اصلاحات ارضی

واپسین دوئل شاه و رجال عصر قاجار

دو دهه پس از زمامداری شاه، کشور دوران بسیار دشوار و متزلزلی را طی کرد. از روزهای ورود او که با اشغال ایران از سوی متفقین توام بود می‌شد روزهای آینده کشور را با شاه جوانی که تجربه و مهارتی در اداره کشور نداشت پیش‌بینی کرد.

دو دهه پس از زمامداری شاه، کشور دوران بسیار دشوار و متزلزلی را طی کرد. از روزهای ورود او که با اشغال ایران از سوی متفقین توام بود می‌شد روزهای آینده کشور را با شاه جوانی که تجربه و مهارتی در اداره کشور نداشت پیش‌بینی کرد. اشغال ایران خیلی طولانی نبود اما جدایی آذربایجان از ایران و رجزخوانی فرقه‌ای‌ها در بخش شمالی کشور و خط و نشانی که مسکو برای ایران ترسیم می‌کرد شاه جوان را برای جامعه آن روز، متزلزل و آشفته به نمایش می‌گذاشت. پایان داستان حضور ارتش سرخ و نیز قلدری‌هایی که پیشه‌وری و غلام یحیی از خود بروز می‌دادند با کیاست و تدبیر احمد قوام رفع و رجوع شد. اما این تدبیر و اقتداری که قوام از خود به نمایش گذاشته بود شاه را از تهدیدی بزرگ می‌ترساند؛ رجال عصر قجری که در دوران پدرش به اقتدار و جاه و جلالی رسیده بودند بی‌اذن و اجازه بزرگان خود دست به سیاه و سفید نمی‌زدند. محمدرضاشاه اگر با همراهی و اعتبار محمدعلی فروغی به تخت سلطنت تکیه زد این بختیاری را داشت که با صدراعظمی درس پادشاهی کند که ابهت و شکوه او یکی از خصیصه‌های ذاتی او بود والا دانش و حکمت او در علم سیاست و تدبیر او در مدیریت کشور حتی دهه‌ها پس از درگذشت او در عالم سیاست ظهور نکرد. اما بداقبالی از فردای روزی آغاز شد که فروغی چشم فرو بست. سیدحسن تقی‌زاده، غلامعلی رزم‌آرا، علی سهیلی، فضل‌الله زاهدی، دکتر محمد مصدق هیچ کدام به آداب‌دانی او نبودند و شاه برای تمرین پادشاهی خود 10 سالی نیاز داشت که با رجلی حشر‌و‌نشر کند که بیش از آنکه شگردها، حیله‌ها و ترفندها را به او بیاموزند، فهم و درک صحیحی از مملکت‌داری در بلادی که از هر گوشه‌اش یک یاغی سر برمی‌آورد به او بدهند.index:1|width:300|height:431|align:left
مجالس پانزدهم و شانزدهم اولین ناقوس خطر را برای شاه به صدا در آورد. قانون ملی شدن نفت، به تدریج جریانی را رو‌در‌روی شاه قرار داد که در دولت دکتر محمد مصدق به اوج خود رسید. مصدق اولین رجل سیاسی عصر قاجار بود که برابر تمنیات و برتری‌جویی‌های بی‌حساب‌وکتاب شاه ایستاد و اساس حاکمیت او را برای روزهایی به پایین کشید. کشور مدت‌ها ملتهب ماند و شاه جوان که سابقه چنین ماجراجویی‌هایی را حتی در مخیله خود نپرورانده بود تنش به رعشه افتاد. اگر عوامل سیا و برخی از اوباش تهران نبودند جهت سرنوشت کشور در همان دهه 30 در جاده دیگری قرار می‌گرفت. بر اینها باید ماجراجویی‌های مصدق را نیز افزود که به هیچ معادله‌ای با انگلیسی‌ها تن نداد و آنچنان پیرانه‌سر بر سخن خود اصرار و لجاجت ورزید که انگلیسی‌ها برای تداوم حیات خود به اجماعی غریب با آمریکایی‌ها دست یافتند. ادامه مذاکرات فرسایشی و بی‌نتیجه آنچنان هزینه فرصت‌های از دست رفته را افزایش داد که انگلیسی‌ها به شراکت با رقیب تازه از راه رسیده تن دادند.
کودتای 28 مرداد 32، شاه جوان را دوباره به قدرت بازگرداند و نتیجه مذاکرات را به نفع شرکای اقتصادی انگلیس ـ آمریکا برگرداند. شاه با فضل‌الله زاهدی دوران جدیدی را آغاز کرد که به تدریج شباهتش را به سال‌های گذشته تغییر می‌داد. شاه دیگر نه آن جوان خام و نورسیده‌ای بود که به هرکس اعتماد می‌کرد. چندان‌که عمر زاهدی هم دوامی نیاورد. عمر 20‌ماهه نخست‌وزیری زاهدی با ادعاهای ناسنجیده‌اش مبنی بر تاج‌بخش بودن و فخری که به شاه می‌فروخت به سرعت پایان یافت.
حسین علا پس از او، مدیریت دولت را برعهده گرفت. علا نیز که در دهه 20 نقشی چون پدر را برای شاه ایفا می‌کرد به تدریج در دخالت‌های دلسوزانه‌ای که در کار شاه می‌کرد از حلقه تصمیم‌سازان حاکمیت به دور ماند. شاه در اواخر دهه 30 به این باور نزدیک می‌شد که رجال عصر قجری و مردان سیاست‌پیشه‌ای که در گذشته از منزلت و ابهت زیادی برخوردار بودند از صحنه سیاست خارج شوند. پیش از آن، رزم‌آرا، مصدق، قوام، عبدالحسین هژیر، حکیمی، ساعد و اقبال هر کدام به دلیلی و اتفاقی از صحنه سیاست دور شده بودند.
آغاز دهه 40 این باور را در شاه تقویت کرد که نسل جدیدی را به بازی سیاست دعوت کند که در سوابق سیاسی خود کارنامه مشعشعی نداشته باشد. علی امینی بر سر راه این باور پیچید و به توصیه و سفارش آمریکایی‌ها به قدرت رسید که بلکه بزرگ‌ترین پروژه شاه را به اجرا در‌آورد. امینی هم‌تبار قوام، با خود غرور و مکنتی آورد که شاه پس از تجربه مذاکره قوام و استالین بر سر غائله آذربایجان و روزهای ملی شدن نفت، تحمل تکرار چنین تجربه‌هایی را نداشت.
ضرورت اصلاحات، تغییر پارادایم ساختار اجتماعی ایران این تحمل نیم‌بند را به شاه بخشید و برای مدتی شاه علی امینی و وزیر کشاورزی‌اش ـ حسن ارسنجانی ـ را با هر ناملایمتی پذیرفت.
تنور ارسنجانی ـ وزیرکشاورزی ـ اما آنچنان داغ و پرشور بود که برای ماه‌ها نه شاه که بسیاری از رجال نام‌آور آن دوره را شوکه کرده بود. به تعبیر احمد اشرف جامعه‌شناس، «شوک و ضربه تاکتیک‌های ارسنجانی ایالات متحده، شاه و امینی را وحشت‌زده کرد». اشرف به یاد می‌آورد که یک آمریکایی متخصص ایران و مشاور سیا گزارش داده بود که از ارسنجانی پرسیده است که چرا چنین فوریت و ضرورتی برای برنامه اصلاحات ارضی وجود دارد؟ ارسنجانی پاسخ داده بود ماهیت این بیماری ارائه یک راه‌حل سریع را ضروری کرده است. چرا؟ یک برنامه مناسب برای ممیزی و ثبت اراضی 10 سال طول خواهد کشید. برای شکست دادن مخالفان، بایستی قدرت یک صد زمیندار بزرگ را به سرعت درهم شکنیم. او این پیشنهاد را که آمریکایی‌ها مسوول برنامه اصلاحات ارضی باشند به باد تمسخر گرفته بود و مدعی شده بود: به نظر من اولین قدم بیرون راندن همه مشاوران کشاورزی آمریکایی از وزارت کشاورزی است شاه نیز از شتاب جریان اصلاحات احساس خطر کرد و از قدرتی که ارسنجانی با پشتوانه دهقانان و لیبرال‌های شهرنشین و مستقل از شاه و سلطنت کسب کرده بود متنفر شد و ترسید. علی امینی نیز همانند شاه و آمریکایی‌ها، ارسنجانی را عنصری مشکوک و غیرقابل اعتماد، خطرناک و فوق‌العاده جاه‌طلب می‌پنداشت و فوریت اجرای اصلاحات از طرف او را مورد استفاده قرار داده و به وزیر اطلاعات دستور داد سخنرانی‌های رادیویی پرحرارت و پرتوان و تحریک‌آمیز او را سانسور کند. ارسنجانی کنگره شرکت‌های تعاونی روستایی را در ژانویه 1963 میلادی با موفقیت سازمان داد.
بنابراین سرعت عمل و شتاب اقدامات ارسنجانی به چنان وحشت فراگیری برای رجال سلطنت‌طلب مبدل شد که شاه امکان ادامه آن را میسر ندید. دوره دوم اصلاحات ارضی بدون ارسنجانی و با قاطعیت و مدیریت معقول امینی پی گرفته شد. اما همین حد نیز شاه را از تداوم آن برحذر داشت. دوران 14‌ماهه نخست‌وزیری امینی، بنا به آنچه در ساختار سیاسی حاکمیت پهلوی دیده شد آخرین رجل سیاسی بود که قد و قامت بلندتری از شاه و ریشه‌دارتر از او برای مدیریت کلان کشور برگزیده شده بود. از آن پس هیچ دولتمردی همچون علی امینی و قوام در سطوح فوقانی حاکمیت برای دوئل با شاه دعوت نشدند. شاید بدین لحاظ بود که پس از او هیچ طرح ملی و فراگیری با عزم و اهتمام دولت به منصه ظهور نرسید. هر آنچه شاه به انجام آن مبادرت کرد یا با فشار و پشتیبانی پول نفت بود یا شوق و انگیزه‌بخش ملی و مردمی کشور بود که در نهاد و بنگاه‌های خصوصی تجلی می‌یافت.
اصلاحات ارضی اگرچه در نهاد خود شکست خورده بود و بسیاری از آرزوهای شاه را ناکام نهاد اما بستر و ساختار اجتماعی و اقتصادی کشور را دست‌کم دستخوش تغییراتی کرد که بنیانی برای تغییرات بنیادین کشور شد. بنیانی که در سال‌های بعد، با افزایش تدریجی قیمت نفت و نیز تغییر معادلات منطقه‌ای و جهانی جایگاه ایران را به حدی ارتقا بخشید که ایران به عنوان ژاندارم منطقه دست به ماجراجویی‌هایی زد که از اهداف داخلی و ملی خود به دور ماند. همین جایگاه، آن بستری را که قرار بود مبنای تحولات سازنده کشور شود براثر شوک اول نفتی در 1352 مزیتی را به تهدید مبدل ساخت و درنهایت به توفانی از تورم و افزایش انتظارات و مطالبات مردمی انجامید که ثمره آن سقوط دستگاه پهلوی بود.
در واقع، بنابه یک تحلیل جامعه‌شناختی، شاه نه‌فقط برای خشنودی دولت کندی و عادی کردن روابطش با ایالات متحده علاقه‌مند به انجام اصلاحات ارضی بود، بلکه برای برچیدن پایه‌های قدرت طبقات زمیندار و به دست آوردن حمایت دهقانان برای رژیم خود و نیز برای سایه افکندن و سر در گم کردن نیروهای ملی‌گرای لیبرال مخالف شهری و گروه‌های چپ به انجام چنین اقدامی نیاز داشت.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها