شناسه خبر : 11783 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دلایل و پیامدهای اصلاحات ارضی در گفت‌و‌گو با موسی غنی‌نژاد

اصلاحات ارضی نظم اقتصاد حاکم را برهم زد

شاید بهتر این بود که دولت با تقویت دستگاه قضایی به حمایت از حقوق زارعان و جلوگیری از اجحاف مالکان می‌پرداخت و مالکان را وادار به انجام تعهدات‌شان در چارچوب روابط سنتی مورد قبول می‌کرد.

بسیاری از متخصصان و عالمان اقتصادی‌-‌سیاسی بیش از آنکه به ماهیت و اصالت اصلاحات ارضی بپردازند به ایده و تفکری که از آن وام گرفته شده است توجه داشته‌اند. در کنار نقدها و نیش‌هایی که به طراحان و مجریان این پروژه وارد آمد تاکنون کمتر به راهکار عملی برای اجتناب از اصلاحات ارضی توجه شده است. دکتر موسی غنی‌نژاد در این گفت‌و‌گو در کنار نقدهای علمی و اجرایی این طرح، معتقد است تدوین نظام حقوقی جدید برای جلوگیری از تضییع حقوق کشاورزان و روستاییان می‌توانست سازوکار عادلانه‌تر و اقتصاد سالم‌تری را برای شاه به ارمغان آورد.

در بین موافقان و مخالفان اصلاحات ارضی، کسانی هستند که معتقدند اساس اصلاحات ارضی از ضروریات جامعه آن روز ایران بود و در سال‌های عصر رضاشاهی هم این مساله بین رجال طرح شد اما قدرت و اراده جمعی برای اجرای آن ناتوان و عاجز بود. به نظر جنابعالی تا چه اندازه می‌توان ظهور و اجرای اصلاحات ارضی را در دوره علی امینی ابداع و ابتکار امینی یا شاه دانست و اگر این‌گونه باشد چرا بسیاری معتقدند چنین طرحی اساساً بر اساس نسخه آمریکایی نوشته و اجرا شده است؟
موضوع اصلاحات ارضی از زمان‌های خیلی دور در ایران مطرح بود. حتی در زمان نهضت مشروطه بودند گروه‌هایی مانند اجتماعیون عامیون و بعد هم حزب دموکرات که صراحتاً از اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی میان کشاورزان دفاع می‌کردند. زمانی که رضاشاه به قدرت رسید به رغم آنکه تلاش کرد ایران را به سوی جامعه متجدد سوق دهد اما در عین حال سعی کرد برای خود املاک وسیعی را دست و پا کند به طوری که هنگام استعفایش از مقام سلطنت در سال 1320 به یکی از بزرگ مالکان کشور تبدیل شده بود. البته آن زمان مالکیت اراضی کشاورزی یکی از علائم تشخص و اشرافیت بود به طوری که حتی تجار بزرگ نیز برای کسب تشخص به خرید اراضی روی می‌آوردند. اما مساله برای محمد‌رضا پهلوی جوان تحصیل‌کرده سوئیس وقتی به سلطنت رسید، متفاوت بود. او جاه‌طلبی‌های دیگری غیر از بزرگ‌مالک شدن داشت و اساساً دل‌ خوشی از ملاکان بزرگ نداشت و از همان ابتدا ترجیح می‌داد حتی‌الامکان قدرت آنها را محدود کند. بنابراین تقسیم اراضی سلطنتی به عنوان مقدمه‌ای برای تقسیم اراضی بزرگ مالکان همیشه در پس ذهن او بود و به دنبال فرصتی می‌گشت تا این طرح را عملی کند. زمانی که آمریکایی‌ها اصلاحات اقتصادی را در جهان سوم مطرح کردند تا به زعم خود از نفوذ کمونیسم جلو‌گیری کنند فرصت مناسبی برای شاه پیش آمد تا منویات خود را تحقق بخشد.

با همین نیت و منظوری که در اصلاحات ارضی مطرح شد یا اینکه در آنجا دلایل دیگری وجود داشت؟
البته شاه تصور می‌کرد اگر اصلاحات ارضی با تبلیغات مناسبی صورت گیرد می‌تواند محبوبیت او را بین مردم افزایش دهد. از این‌رو او همیشه راغب بود اراضی خود را به دولت بفروشد و دولت آنها را میان زارعان تقسیم کند و این کاری بود که نهایتاً انجام داد و خود را پرچمدار اصلاحات معرفی کرد. کاری که بعداً عنوان انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم بر آن نهاد.

در کتاب آقای کاتوزیان به همین مبحث اشاره شده است. گفته است که رضاشاه در جمعی گفته بود «این دارایی‌هایی که بنده به نام خودم ثبت کرده‌ام هیچ وقت قصد نداشتم خودم آن را مدیریت کنم. من پادشاه که نباید بنگاهداری کنم یا کارخانه سیمان داشته باشم. نیت و قصدم این بود که این زمین‌ها تحت تملک من باشد و کارخانه‌ها را خودم مدیریت کنم و بعد این را به افراد لایق واگذار کنم». این عین جمله رضاشاه است.
البته تا آنجا که من می‌دانم در دوره رضاشاه این صحبت واگذاری‌ها بیشتر بحث مربوط به اداره صنایع و تجارت بود تا کشاورزی. این تفکر علی‌اکبر داور -‌وزیر عدلیه و بعدها اقتصاد - ‌بود. او مبتکر اصلی اقتصاد دولتی در دوره رضا‌شاه بود و این گونه استدلال می‌کرد که بخش خصوصی توان مالی و فنی برای راه انداختن و اداره صنایع مدرن را ندارد لذا دولت باید در این خصوص پیشقدم شود و پس از آنکه این صنایع راه افتادند و موفق شدند همه آنها به بخش خصوصی واگذار شوند. البته این بخش آخر طرح داور هیچ‌گاه عملی نشد و اقتصاد دولتی همچنان دولتی باقی ماند.

یعنی شما اعتقاد ندارید که چنین تصمیمی عملاً نسخه آمریکایی بود؟
چرا طرح و برنامه آنها هم بود. اما می‌خواهم بگویم که شاه موافق اجرای اصلاحات ارضی بود. این گونه نبود که این یک نسخه آمریکایی باشد و خود شاه در برابر آن مقاومت کرده باشد. در اوایل دهه ۶۰ میلادی جان اف‌ کندی، در ایالات متحده رئیس‌جمهور شد، مشاور اقتصادی وی، شخصی به نام والتر روستو کتاب معروفی به نام «مراحل رشد اقتصادی» نوشته بود. او به این نکته اشاره داشت که انقلاب‌های کمونیستی معلول فقر و محرومیت ملت‌ها هستند. عنوان فرعی کتاب وی «مانیفست غیر‌کمونیستی» است که بسیار معنی‌دار است. روستو با نوشتن این کتاب درواقع مدعی بود مسیر رشد و ثروتمند شدن جوامع فقیر را نشان داده و به این ترتیب، راه را بر نفوذ کمونیسم بسته است. باید توجه کنیم آن کتاب و سیاست‌های مورد نظر آن را دولت آمریکا می‌خواست در کشورهای جهان سوم به اجرا گذارد. این رویداد مصادف با اوج جنگ سرد و رقابت شدید میان غرب و شرق بود.
در اوایل دهه ۶۰ میلادی بحران موشکی در کوبا (خلیج خوک‌ها) روی داد و حیطه نفوذ شوروی سابق در همین دوره به شدت گسترش پیدا کرد. این گسترش نفوذ، غربی‌ها را به شدت نگران کرد. بنابراین تصمیم می‌گیرند در برابر این نفوذ ایستادگی کنند. یکی از راه‌هایی که به ذهن آمریکایی‌ها خطور می‌کند همین ایده والتر روستو است. روستو معتقد بود منشاء انقلاب فقر است پس باید جلوی آن را گرفت. اقتصاد ایران در سال‌های دهه ۴۰ شمسی (۶۰ میلادی) عمدتاً مبتنی بر کشاورزی بود. اصلاحاتی هم که انجام شد در واقع خلع ید از زمینداران بزرگ و تقسیم اراضی بین کشاورزان بود. تصور مشوقان داخلی و خارجی اصلاحات ارضی این بود که اگر کشاورزان صاحب زمین شوند، کشاورزی ایران مانند کشاورزی آمریکا به سرعت رشد خواهد کرد، غافل از اینکه جامعه کشاورزی آمریکا ساختار بسیار متفاوتی دارد. طرفداران اصلاحات ارضی فکر می‌کردند با تقسیم اراضی وضعیت اقتصادی و اجتماعی روستاییان به سرعت بهبود خواهد یافت و در نتیجه به دنبال نهضت‌های کمونیستی نخواهند رفت. شاه هم از این طرح رضایت داشت. در آن زمان، مجلس شورای ملی و نهادهای حکومتی غالباً در دست ملاکان بزرگ بود. شاه امکان کنترل آنها را نداشت. آنها در بین قبایل، عشایر، کشاورزان و دهقانان ریشه دوانده بودند. در ایران هر وقت انتخابات می‌شد اغلب آنها از طریق نفوذی که در روستاها داشتند در مجلس کرسی نمایندگی می‌گرفتند. به همین جهت نمایندگان مجلس شورای ملی غالباً ملاکان، اشراف زمیندار یا مباشران آنها بودند. بنابراین، شاه به زعم خود، با یک تیر دو نشان را هدف قرار می‌داد. هم نظر دولت وقت آمریکا را تامین می‌کرد و از زیر فشار سیاسی آنها خارج می‌شد و به اصطلاح جلوی نفوذ کمونیسم را می‌گرفت و هم ملاکان بزرگ را از صحنه خارج می‌کرد.

البته یکی از گمانه‌های محکم و همیشگی درباره اجرای اصلاحات ارضی، ممانعت از نفوذ کمونیسم بود. عمدتاً این تحلیل را مطرح می‌کنند که شاه در جهت ممانعت از نفوذ کمونیست‌ها چنین رویکردی پیش گرفت و از سوی دیگر، این تئوری در مباحثات آمریکایی‌ها هم بسیار جدی است. طرحی که کندی در آمریکا مطرح می‌کرد شاید در پاره‌ای از کشورها مصداق داشت. اما در جامعه ایران به دلایل مختلف امکان‌پذیر نبود. یکی اینکه سطح مشارکت روستاییان در جنبش‌های سیاسی بسیار ضعیف بود و اساساً توانی برای مبارزه نداشتند. از سوی دیگر، قدرت نسبی دهقانان مرفه و کشاورزان سرشناس که رابط و واسط مالکان زارعان بودند چنین اجماعی را در بین روستاییان کمرنگ و بی‌رمق می‌کردند و مهم‌تر از همه اینها، پراکندگی جمعیت روستایی در بیش از 50 هزار روستای کوچک در آن زمان از برقراری ارتباطات بین روستا و اقدام متحدانه جلوگیری می‌کرد. شاهد مثال آنکه بعد از اصلاحات ارضی چندین بار این ایده در روستاهای ایران و در جنگل‌ها طرح و حتی در شمال ایران اجرا شد اما طرفدارانی نداشت؟
آمریکایی‌ها شناخت درستی از وضعیت کشاورزی ایران نداشتند؛ مدل پیش روی آنها بزرگ‌مالکی یا «لاتیفوندیای» آمریکای لاتین و انقلاب روستایی چین بود که هیچ ربطی به وضعیت ارضی در ایران نداشت. بنابراین تحلیل شما در این خصوص که انقلاب کمونیستی دهقانی در ایران امکان‌پذیر نبود کاملاً درست است. در ایران همیشه شهرها منشاء تحولات اجتماعی و سیاسی بزرگ بودند که نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی نمونه‌های بارزی در این خصوص‌اند. در ایران بزرگ‌مالکان که نقش مهمی در سیاست داشتند همیشه در شهرها زندگی می‌کردند و به‌رغم اینکه جمعیت روستایی تا همین اواخر بیشترین سهم را در کل جمعیت کشور تشکیل می‌داد اما سرنوشت سیاست در شهرها رقم می‌خورد. این واقعیتی بود که ظاهراً آمریکایی‌ها و خود شاه هیچ‌گاه متوجه آن نشدند.

از سوی دیگر اگر ایده اصلاحات ارضی متعلق به شاه بود چرا شاه ارسنجانی را مجری این کار کرد. اینها خیلی با هم در تضاد و چالش بودند. ارسنجانی اساساً یک سوسیالیست و مارکسیست بود. شاه مشرب و رویه دیگری داشت. چرا خودش اجرا نکرد؟
البته ارسنجانی تکنوکرات بسیار کارآمد و باتجربه‌ای بود. شخصیت کاریزماتیک و قوی‌ای داشت. آدم پرکاری بود و توان اجرایی چنین کاری را داشت. به علاوه او را شاه به میدان نیاورده بود. ارسنجانی از سوی علی امینی دعوت شده بود گرچه پس از برکناری امینی شاه مدتی او را برای سرانجام دادن اصلاحات ارضی همچنان در دولت بعدی نگه داشت.

اهمیت ارسنجانی در این مقطع چه بود؛ او به نسبت دیگران چه امتیازی داشت که او را متمایز می‌کرد؟
شاید بزرگ‌ترین امتیاز ارسنجانی جدا از جسارت و توانایی که در کار اجرایی داشت راهکاری بود که در اجرای اصلاحات ارضی ارائه داد. برای تقسیم اراضی مدت‌ها مباحث زیادی مطرح می‌شد که مبنای قیمت‌گذاری برای تقسیمات زمین‌های کشور با چه قاعده و قانونی انجام گیرد. ارسنجانی این قاعده را با فرمول مالیات حل کرد. بر این اساس او اعلام کرد مالیاتی که مالکان از درآمد خود به دولت پرداخته‌اند باید مبنای محاسبات قیمت‌گذاری قرار گیرد. این کار ضربه مهلکی بر مالکان بزرگ و صاحب نفوذ سیاسی بود که با استفاده از موقعیت سیاسی خود مالیات‌های اندکی می‌پرداختند.

خود علی امینی تا چه اندازه رجلی بود که شاه از روی عدم اعتمادبه‌نفس او را به کرسی نخست‌وزیری نشاند؟ این گمانه که او یک مهره آمریکایی بود و آمریکا به شاه تحمیل کرد تا چه اندازه درست بود. کمی به نظر می‌آید اینها نقض غرض باشد. چون اگر شاه خود به اصلاحات ارضی اعتقاد جدی داشت چرا خودش اجرا نکرد؟
اینها دو موضوع متفاوت‌اند. موضوع نخست‌وزیری علی امینی و اجرای اصلاحات ارضی از هم جداست. اگر درباره نخست‌وزیری علی امینی می‌پرسید این نکته مهمی است که علی امینی بر اساس گفته و شنیده‌ها یک نخست‌وزیر تحمیلی بود. البته صحت و سقم آن کاملاً اثبات‌شده نیست اما گفته می‌شد آمریکایی‌ها او را به شاه تحمیل کرده‌اند. شاه هم در چند سخنرانی ناراحتی خودش را از تحمیلی بودن او بیان کرده بود. اما اجرای اصلاحات ارضی یک خواست و تمایل داخلی بود. شاه خودش تمایل داشت چنین اصلاحاتی را انجام بدهد. البته علی امینی از همان ابتدا به نوعی عمل کرد که شاه چندان از آن خوشش نیامد و در نهایت عزلش کرد. درواقع خودش ادامه راه را پی گرفت.

بله، البته جهت‌گیری‌هایی که امینی و ارسنجانی در برابر اصلاحات ارضی و نقش شاه از خودشان نشان دادند شاه را وادار کرد اینها را برکنار کند.
بله، ارسنجانی هم که نقش مهمی در عملی کردن اصلاحات ارضی داشت مدتی پس از امینی از کار برکنار شد. او چند سال بعد به صورت بسیار مرموزی فوت کرد. گویا اغلب تحت نظر ساواک بود. در هر صورت مرگ او مشکوک بود.

این گمانه که شاه این نوع کارهای بزرگ را به دست کسانی می‌داد که چندان از آنها رضایت نداشت تا اگر درست انجام ندادند با ایجاد جو مناسب در افکار عمومی از قدرت حذف شوند و اگر هم درست اجرا کردند که وظیفه سنگینی که بر دوش شاه بود انجام گرفت؟
بله، این ذهنیت هم در آن زمان وجود داشت. شاه در مجموع به امینی و رجال قدیم روی خوشی نشان نمی‌داد و دوست نداشت اینها بر سر کار بمانند. او آنها را بازمانده‌های رجال دوران قاجار تلقی می‌کرد و اعتمادی به آنها نداشت.

اساساً با رجال قدیم مشکل داشت؟
به قوام و مصدق هم همین نگاه را داشت. البته دکتر مصدق از مخالفان اجرای اصلاحات ارضی بود. اما شاه به دلایلی که ذکر شد اصلاحات ارضی را برگ برنده‌ای می‌دانست که او را محبوب‌تر و قدرتمندتر و مخالفان سنت‌گرایش را تضعیف می‌کرد.

البته یکی از ناکارآمدی‌هایی که در دوره امینی بروز کرد مساله وخامت اقتصاد بود. او نتوانست مساله اقتصاد را به نحو مطلوبی به سامان برساند. بسیاری دوره امینی را دوران سیاه اقتصادی دانسته‌اند.
بخشی از مشکلات اقتصادی کشور در سال‌های پایانی دهه 30 متعلق به قبل از دوران امینی است. علی امینی توانست تورم را متوقف کند. او با اجرای سیاست انقباضی و کاهش کسری بودجه، تورم را به خوبی مدیریت و متوقف کرد. این کار ثمره مهم دولت او بود. در دولت‌های پیش از او تورم افزایش یافته بود. یکی از دلایل عمده افزایش تورم، بودجه‌های جاه‌طلبانه نظامی شاه بود که امینی توانست بر آنها تا حدودی مهار بزند.
باید این نکته را در نظر داشته باشیم که امینی انضباط مالی را به بدنه دولت و کشور برگرداند. این دستاورد نتیجه اصلاحات مالی دولت امینی بود. او زمینه تورم پایین و رشد اقتصادی بالا را در دهه 1340 فراهم آورد. در کنار آن آزادسازی صورت گرفت. تعداد زیادی از بنگاه‌های موفق در همان دوره ایجاد شد. به علت ثبات نسبی وضعیت اقتصاد کلان و فقدان نوسانات تورمی و ارزی، اقتصاد ایران از رشد بسیار بالایی برخوردار شد. درست است که سهم رشد کشاورزی، به علت اصلاحات ارضی به شدت کاهش یافت، اما صنعت رشد خوبی داشت. در کنار آن سرمایه‌گذاری در صنعت نفت هم به شدت افزایش یافت و به رشد کلی اقتصادی کشور کمک کرد. خلاصه می‌توان گفت امینی در حوزه اقتصاد کلان خوب عمل کرد اما در خصوص اصلاحات ارضی به شدت اشتباه کرد.

شما همیشه مخالف اصلاحات ارضی بودید و ابراز مخالفت شما بیشتر به این دلیل بود که معتقد بودید اصلاحات ارضی شاه به جهت روش و اجرا دچار اشتباه بود، و اشاره داشتید که باید به صورت دیگری اجرا می‌شد. اما هیچ وقت به منظورتان از آن روش اشاره نکردید. آیا واقعاً راه دیگری وجود داشت که اصلاحات ارضی موفق باشد؟
اساس اصلاحات ارضی اشتباه بود. در این یک مورد من با موضع دکتر مصدق موافقم. آن زمان تعدادی از روشنفکران طرفدار مصدق مانند خلیل ملکی از اصلاحات ارضی حمایت کردند. ملکی حتی گفته بود که شاه این فکر را از آنها (چپگرایان) دزدیده است. البته چپ‌های رادیکالی هم بودند که این گونه اصلاحات را موجب به تاخیر افتادن انقلاب کمونیستی می‌دانستند و آن را به عنوان توطئه امپریالیستی رد می‌کردند. اما به عقیده من نتایج اصلاحات ارضی اشتباه بودن آن را آشکار می‌سازد. بخش کشاورزی پس از اصلاحات ارضی به شدت کارآمدی خود را از دست داد. پیش از اجرای اصلاحات ارضی، ایران صادر‌کننده کالاهای کشاورزی بود. پس از اصلاحات ارضی جریان معکوس شد و ما به تدریج به واردات کالاهای کشاورزی به شدت وابسته شدیم. در واقع، با تقسیم اراضی بزرگ و نادیده گرفتن نقش مهم مالک در تامین مالی فعالیت‌های کشاورزی و روابط پیچیده سنتی میان مالک و زارع، بخش کشاورزی ضربه مهلکی خورد. بنا به تصور برنامه‌ریزان اصلاحات ارضی که به شدت متاثر از اندیشه‌های چپگرایانه بود، نهادهای دولت‌ساخته مانند شرکت‌های تعاونی و شرکت‌های سهامی زراعی در کنار بانک کشاورزی می‌توانستند به راحتی جایگزین روابط سنتی و نقش کلیدی مالک زمین شوند. اما واقعیت امر چیز دیگری بود. این نهادهای دولت‌ساخته نتوانستند از پاره‌پاره شدن زمین‌های بزرگ جلوگیری کنند. بسیاری از زارعان که قدرت تامین مالی زمین‌های کوچک و ناکارآمد خود را نداشتند کشاورزی را رها کرده به شهرها مهاجرت کردند. برخی از کشاورزان وام‌های ناچیز بانکی را صرف خرید کالاهای مصرفی و هزینه سفرهای زیارتی کردند. اصلاحات ارضی نظم اقتصادی مستقری را به هم زد اما نظم بهتری را نتوانست جایگزین آن کند. حرمت مالکیت از بین رفت و نوعی هرج و مرج جایگزین آن شد. شاید بهتر این بود که دولت با تقویت دستگاه قضایی به حمایت از حقوق زارعان و جلوگیری از اجحاف مالکان می‌پرداخت و مالکان را وادار به انجام تعهدات‌شان در چارچوب روابط سنتی مورد قبول می‌کرد. به سخن دیگر، بهتر بود ساختار سنتی اصلاح می‌شد نه اینکه با ایجاد انقلابی در آن کل نظام را به هم می‌ریخت.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها