تاریخ انتشار:
اجرای طرح یارانه نقدی هیچ اثر معنیداری بر شاخص بیکاری و نرخ مشارکت نداشته است
نقد قرائت عرفی
دکتر جواد صالحیاصفهانی، مدرک تحصیلی دکترای اقتصاد را از دانشگاه هاروارد گرفته و دارای سوابق پژوهشی گسترده در حوزههای مرتبط با اقتصاد فقر است. او در اولین کنفرانس اقتصاد ایران در مقالهای به اثر طرح هدفمندی یارانهها بر عرضه نیروی کار پرداخته و اتفاقاً به نتایج قابل توجهی نیز رسیده است
دکتر جواد صالحیاصفهانی، مدرک تحصیلی دکترای اقتصاد را از دانشگاه هاروارد گرفته و دارای سوابق پژوهشی گسترده در حوزههای مرتبط با اقتصاد فقر است. او در اولین کنفرانس اقتصاد ایران در مقالهای به اثر طرح هدفمندی یارانهها بر عرضه نیروی کار پرداخته و اتفاقاً به نتایج قابل توجهی نیز رسیده است. صالحیاصفهانی مجدداً در مرکز پژوهشهای استراتژیک ریاست جمهوری نیز همین موضوع را ارائه داد. تاکید این اقتصاددان، بیش از عدم تاثیر اجرای طرح هدفمندی یارانهها بر عرضه نیروی کار، تاکید بر ضعف متد تحقیق و پژوهش در میان اقتصاددانان ایرانی و دانشگاههای ایران است. بخش بیشتر این ارائه مربوط به توضیح شیوه پژوهش بود و در نهایت نتیجه پژوهش، که نقدی است بر قرائت عرفی از طرح یارانهها.
هدف اصلی این مقاله موضوع خاص اثر یارانه نقدی بر عرضه نیروی کار است و به عنوان یک نمونهای از تحلیل شهودی سیاستگذاری (Evidence-based policy analysis) در نظر گرفته شده است. ارائه روش تحلیل تا بررسی نتایج در این نمونه تحلیلی از اهمیت بیشتری برخوردار است. به همین ترتیب اصراری ندارم که نتیجه تحلیل من را قبول کنید. در هر صورت این پژوهش به اینجا میرسد: عدم مشاهده تغییر معنیدار به جز در مورد خاص، در اثر یارانه نقدی بر عرضه نیروی کار، میزان مشارکت، تعداد افراد شاغل و ساعت کار. در حال حاضر، نحوه روش تحقیقی که اینجا ارائه میدهم، در علم اقتصاد برای ارزیابی سیاستها جا افتاده است. ما صحبت از پیامدهای طرح هدفمندی میکنیم، یعنی در مورد فقر، نابرابری و انگیزه کار در روزنامهها، مجلات و رسانههای ایران بحث میشود. منتها اشکالی که من در این مباحث دیدم، متد تحقیق impactive value)e) است که ما از آن استفاده میکنیم و آن مقایسه قبل و بعد است. مقایسه قبل و بعد به هیچوجه برای بررسی اثر سیاستگذاری کارایی ندارد. علت آن هم خیلی واضح است، اینکه شما نقطه A و نقطه B را در نظر میگیرید، یک سیاست بین این دو
نقطه اتفاق میافتد، به اضافه 10 اتفاق دیگر. تجزیه اینکه کدام یک از این وقایع بین دو نقطه A و B اتفاق افتاده است، روی پیامدها و خروجیها اثر دارد.
اشکال کار در این است که در این نوع پژوهش اعمال سلیقه میشود. به طور مثال، اگر من مخالف طرح هستم، میگویم نقطه A از نقطه B بدتر است. پس این تقصیر طرح است. یکی دیگر بالعکس این مورد را باور دارد. به طور مثال در این مقوله خاص، همینطور که اشاره خواهم کرد، بین سالهای 89 و 90 که خیلی روی موضوع هدفمندی بحث میشود و سالهای 1391 و 1392، تنها یک اتفاق نیفتاده است، ایران کشور آرامی نیست که هیچ اتفاقی در این سالها، غیر از طرح هدفمندی در آن نیفتاده باشد. تحریم بوده است، خود طرح هدفمندی ابعاد مختلف داشته است، مثلاً تورم ایجاد کرده است، بخشی از تورم آن سالها از همین طرح بوده است، بخش دیگری از آن برای کارهای مسکن مهر بوده است، همه اینها، اتفاق افتاده است.
به دلیل اینکه در ایران سیاستهای دیگری خواهد آمد، اگر همین رفتار را داشته باشیم، در واقع صحنه ارزیابی سیاستها را به رینگ بوکس تبدیل کردهایم، که یک عده بیایند آنجا و هر کس صدایش بلندتر بود، برنده شود. اینکه من بگویم وضع خراب شد، به خاطر این بود و آن یکی بگوید، وضع خراب شد به خاطر آن بود، ما را به جایی نمیرساند. بنابراین برای اینکه این طرحها را بتوانیم با دقت بررسی کنیم، باید به سمت استفاده از آمار حرکت کنیم، ولو اینکه مخالف سیاستگذاری باشیم که آن طرح را آورده است. برای نمونه، به یک ارزیابی شتابزده از یکی از اقتصاددانهای خیلی معروف مملکت که من اسمشان را اینجا نمیبرم اشاره میکنم، ایشان گفته پرداخت یارانه میل به کار در نواحی روستایی را کاهش داد. بعد خبرنگار میپرسد شما مستنداتی هم دارید که فرضیه را ثابت کند، ایشان میگویند قطعاً باید مرکز آمار اطلاعاتی در این مورد داشته باشد.
میخواهم بگویم روش علمی پیشرفت کرده است و ما باید از آن استفاده کنیم، ضرری هم برای کسی ندارد این کاری که ما کردیم هر کسی میتواند برود ببیند که این نتایج با آن آمار میخواند یا نه؟ قبل از اینکه من به آن مثال خاص راجع یارانه نقدی و عرضه نیروی کار برسم، میخواستم کمی در مورد خود طرح هم صحبت کنم چون خود طرح هم مهم است.
فقط این نیست که اینجا روش تحقیق را ارائه دهم، خود پروژه تاثیر طرح هدفمندی یارانهها بر عرضه نیروی کار نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است.
داستان مربوط میشود به دو نوع یارانه، یکی یارانه انرژی است و دیگری یارانه نقدی. یارانه انرژی مشکلات خودش را دارد و یارانه نقدی هم به همین ترتیب. برای اینکه بتوانید بین این دو طرح یکی را انتخاب کنید باید ببینید کدام مضراتش کمتر از دیگری است. من اعتقادم بر این است که مضرات یارانه نقدی کمتر از مضرات یارانه انرژی است. چون یارانه انرژی هم ناعادلانه است، هم به محیط زیست ضرر میرساند، هم ارزش نیروی کار را نسبت به سرمایه پایین میآورد. یک چالش بزرگ وجود دارد، که شما بخواهید یک یارانه بد را با یارانه کمتر بد جانشین کنید. در شکل اول به دهک بالا نگاه کنید، اینقدر از یارانه انرژی استفاده میکند، حالا اگر شما بروید به آدمهای فقیر بگویید این داستان هست و میخواهید این را عوض کنید و قیمتها را بالا ببرید، آنها سر و صدایشان در میآید و این به خاطر آن خط سیاه در شکل است. یعنی اگر قیمتهای ثابت اصلاح شود، 30 درصد هزینه این اصلاح انرژی به دهک پایین میرود و تنها دهک بالا شش درصد را متحمل میشود. شما وقتی بخواهید فرآیند ناعادلانه را تبدیل به فرآیند عادلانه کنید، کسانی که جلوی شما میایستند، فقرا هستند. این، همه جای دنیا دیده
شده است. یک راهحل خیلی ساده در اینجا این است که شما بگویید، این پولهایی را که ما از اجرای این پروژه به دست میآوریم میدهیم به شما و به طور طبیعی معترضان دیگر ساکت میشوند. این روش در ایران به نحو خیلی خوبی انجام شد، یعنی با یک تبلیغات خوب و در سه استان آزمایش کردند، طوری که صبح روزی که قیمتها یکدفعه بالا رفت، نه خیابانها شلوغ شد، نه خودپردازهای بانکها خیلی شلوغ شد. همه یک اعتماد عجیبی داشتند که این حرفهایی که دولت زده است، در روزهای بعد انجام خواهد شد. من فکر میکنم در انجام این طرح این نکته خیلی مهمی بود. اما اشکالات و زیانهایی داشت که درباره آن صحبت میکنیم.
موضوع بعدی نکتهای است که یک اقتصاددان خیلی معروف میگوید، «این شیوه عجیب با هیچ نوع پیچ دادن و خم کردن منطق اقتصاد قابل درک و توجیه نیست». بنا بر دلایل بالا، برای اینکه بتوانیم یک یارانه بد را با یک یارانه دیگر جایگزین کنیم، باید یارانه انرژی را از بین ببریم و برای این کار به یک یارانه دیگر احتیاج داریم، والا توجیه درآمد تکان خواهد خورد و اثرات بد خواهد داشت و ممکن است اصلاً قابل اجرا نباشد. در بولیوی همین کار را کردند. مردم در خیابانها جمع شدند، بعد به جای اینکه طرح را برگردانند، اول ارفاقهایی اعمال شد، 20 درصد درآمدها را بالا بردند. باز هم مردم شلوغ کردند، طرح را برداشتند. در واقع هیچ نتیجهای نگرفتند. 20 درصد هم درآمدها را بیدلیل اضافه کردند.
کشوری که آن هم مثل رئیسجمهور قبلی ایران، خیلی سنگ فقرا را به سینه میزد، دچار این پدیده شد. به نظر من این اعطای یارانه نقدی به دلایل مختلف و به این نحو که در ایران انجام شد، بد نبود.
خیلی از اقتصاددانها فکر کردند دادن این ثروت ملی به مردم از طریق سیاستهای دولت کار مشکلی است. برخی میگویند همه را بدهیم دست خود مردم، ببینیم میخواهند با آن چه کنند. من چون اعتقاد دارم که این بحث دوباره پیش خواهد آمد، که از این سرمایه ملی یک مقدارش را ممکن است بخواهیم به مردم بدهیم و بعد یک عدهای خواهند گفت اگر این کار را کنیم، عدهای از کار بیکار میشوند و بهتر است به سازمان برنامه یا به دولت بدهیم که به عنوان حقوق پرداخت کند و اینها مردم را کمتر تنبل میکند. در هر صورت چون این بحث ممکن است ادامه پیدا کند و به این سادگیها فکر نمیکنم از ذهن مردم دور شود، بنابراین ما دوست داریم ببینیم آیا مردم فقیر وقتی به آنها یارانه نقدی میدهیم از کار بیکار میشوند یا خیر؟
چهار روش برای اندازهگیری پیامدهای سیاستها وجود دارد، یکی مقایسه قبل و بعد است، که من خدمت شما عرض کردم بدترین نوع بررسی است. یک نوع دیگر این است که یک مدل CGA درست میکنند. در آن عدد میگذارند و یک رابطههایی را فرض میکنند و بعد به آن مدل میگویند پیشبینی کن. به طور مثال اگر این ماه به مردم یارانه نقدی بدهیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یک راه دیگر که از همه بهتر است، تولید دادههای آزمون تصادفی است که در مورد کنیا، این کار را کردند. به یک عده پول میدهند و به یک عده نمیدهند، بعد نگاه میکنند، رفتار اینها بین دو نقطه A و B چقدر فرق میکند. چون این افراد تصادفی انتخاب شدهاند، خیلی از مشکلات آماری از آن حذف میشود. آن کاری که ما در این پژوهش انجام دادیم و شدنیتر است مقایسه واقعیت بعد است با بدیل ساختگی. یعنی شما میگویید بدیل ساختگی اگر این نمیآمد چه میشد؟ چون این اتفاقی که بعد افتاده است، محصول چندین عامل است، شما یک یارانه به یک نفر میدهید، بعد میبینید چه رفتاری میکند. بعد میخواهید بدانید، اگر یارانه نداده بودید، چه اتفاقی میافتاد. چون این موضوع قابل درک نیست، باید یک بدیل ساختگی خودتان درست کنید
و بگویید تفاوت بدیل ساختگی با واقعیت میشود، اثر برنامهای که مورد بررسی قرار دادهاید.
یک مثالی از این روش دوم بزنم. روش دوم را موسسه عالی آموزش و پژوهش انجام داده است. نتیجه این بحث هم در روزنامهها درج شد و این مدل نشان میداد اثر هدفمندی چه بوده است. این مدل ممکن است تقریبی باشد، شما ممکن است در مدلتان مسائل مختلفی بحث شود که در واقعیت اتفاق نیفتاده باشد. مدل در واقع آینده را پیشبینی میکند. وقتی آینده اتفاق افتاده است، شما میتوانید سراغ آمار آینده بروید و خودتان ببینید چه شده است، دیگر نیازی نیست به مدل رجوع شود.
سال 1390 میروید آمار سال 1390 را نگاه میکنید، سال 1391 را نگاه میکنید و با سال 1389 مقایسه میکنید. این کاری است که ما انجام دادیم. قبل از اینکه بحث اصلی را باز کنم، به طور سریع خروجیها و دیگر پیامدهای فقر و نابرابری را مرور کنم و یک تصویر فقر در 10 سال گذشته نشان دهم.
یک تابع تجمعی هزینه سرانه داریم، که این را هر سال توسط یک شاخص قیمتهای دهکی تعدیل میکنیم. یعنی برای هر دهکی، یک شاخص جدا داریم و همینطور که میدانید به علت اینکه در دورهای قیمتهای جهانی غذا خیلی زیاد شد، این تورم باعث شد که در همه نقاط دنیا، برای دهکهای پایین که مصرف خوراکشان بیشتر است و نسبت هزینه خوراکشان به کل هزینهشان زیاد است، فشار بیشتری ایجاد شود.
ما در این پژوهش خط فقر را خیلی بالا فرض کردهایم، مثلاً شش دلار ppp و در تهران هشت دلار و در روستاها چهار دلار؛ این با خیلی از این نسبتها میخواند، با نسبتهای هزینه زندگی همخوانی دارد. در اینجا و در بین سالهای 88 و 90 بررسی کنید، 88 میشود قبل، 90 میشود بعد. میبینید که این منحنی قرمز که سال 1390 را نشان میدهد تا تقریباً میانه درآمد در نمودار پایین طرف راست خط آبیرنگ قرار گرفته است.
یعنی اگر خط فقر را از صفر بیاورید تا میانه مصرف سرانه، نشان میدهد که درصد فقر پایین آمده است. یعنی در شکل 2 یک نوع stochastic dominance داریم. تمام این تابع تجمعی به طرف بالا رفته است و در بالا فرق کرده است، چون اتفاقات دیگری افتاده است. اینکه درآمدهای اینها کم شده است و آن یارانه هم که برای آنها مهم نبوده است و مقدارش هم خیلی کم بوده است.
در مرحله بعد موضوعی است که اخیراً در ایران اتفاق افتاده است. تابع تجمعی دو سال پشت سر هم، همدیگر را قطع میکنند. معمولاً این اتفاق نمیافتد، این را هم به شما نشان خواهم داد.
موضوع بعدی سالهای رشد به برکت افزایش بهای نفت است. بین سالهای 1381 و 1383، این چهار سال بود که درآمد نفت خیلی بالا رفت و شما میبینید که اینجا تمام این منحنی تابع تجمعی، به طرف راست حرکت کرده است و در اینجا شکی نیست که شما خط فقر را هر کجا بگذارید درصد فقر پایین آمده است.
این را اگر برای سالهای بعد از سال 1383 هم بیاوریم، باز یک مقداری جلو رفته است، ولی اکثر این پیشرفت تا سال 1384 بود و بعد از سال 1384 با اینکه قیمت نفت خیلی بالا بود و درآمد نفتی ما نیز بالا بود، به یک دلایلی این در بودجه خانوار دیده نمیشود. اینها روی همدیگر تقریباً سوار هستند این منحنیهای تابع تجمعی سالهای بعد روی هم سوار هستند.
تابعی که ملاحظه میکنید، همدیگر را قطع کردهاند، این خط منحنی قرمز از آبی پایینتر است، این را در شکل هم میتوانید ببینید، یک معنی آن این است که نابرابری در حقیقت افزایش داشته است.
موضوع دیگر مشکلی است که در ضریب جینی وجود دارد. ضریب جینی به درد مطالعه اثر طرح هدفمندی یارانهها روی نابرابری نمیخورد. علت آن هم خیلی ساده است، به خاطر اینکه این یارانه نقدی اثر اصلیاش در دهکهای پایین است، جایی که درآمد خیلی پایین است. 70 درصد درآمد دهک پایین در سال 1391 از یارانه میآمد. شما اگر بخواهید اثر این را ببینید، باید ضریبی را انتخاب کنید، که مثل ضریب جینی نباشد. ضریب جینی به وسط خیلی حساس است. ضریبهایی هستند که به پایین توزیع درآمد حساس هستند و ضریبهایی هستند که به بالای توزیع درآمد حساس هستند. برای اینکه ببینید اثر یارانه روی نابرابری چه بوده است، باید شاخص مناسب را پیدا کنید. آن شاخص مناسب هم GEA(-1)1 است که در شکل 5 کاملاً افت کرده است.
به بحث اصلی این پژوهش بازگردم. اینجا یک مثال خاص از یارانه نقدی و اثر آن روی عرضه نیروی کار از فرضیه تا واقعیت میزنم. آماری الان خدمتتان گفتم که برای دهک پایین 70 درصد درآمد افراد فقیر از یارانه آمده است. بنابراین در علم اقتصاد فرضی است، که اگر درآمد شما غیر از شغل باشد، غیر از کار باشد و آن درآمد بالا برود، شما کمتر کار میکنید. این یک فرضیه است که خیلی هم منطقی است. چون در آن فرضیه، فرض شده است که استراحت جزو کالاهای نرمال است. شما وقتی درآمدتان بالا میرود، از همه کالاهای نرمال بیشتر استفاده میکنید، استراحت هم جزو آن است. منتها اگر این درآمد از شغل بیاید، هزینه استراحت بالا میرود. بنابراین ممکن است در مورد استراحت پایین آید. این را در آمار و مستندات این پژوهش به خوبی میبینید. تمام آمارهای ایران نشان میدهد، افرادی که تحصیلات بیشتر دارند، درآمد بیشتر دارند، بیشتر کار میکنند. یارانه نقدی فقط تاثیر درآمدی دارد. بنابراین شما 70 درصد که به یک خانوار دهک پایین دادید، این احتمال پیش میآید که اینها ممکن است کار نکنند، چون استراحت ممکن است برایشان کالای نرمال باشد. اما این فقط یک فرضیه است، در عمل ممکن
است، مثلاً من این را میگویم که شما به این گفتارهایی که مردم میگویند شک کنید. من دیدم فلانی از کار بیکار شد. در خارج هم عین این را نوشتهاند، 500 تا 600 هزار کارگر کشاورزی کارشان را رها کردند. از آن آقا که این خبر را داده میپرسید، از کجا این اطلاعات را دادهاید، میگوید در تلفن یکی از ایران به من گفت. این هم یک نوع ارزیابی از سیاستهاست! برای اینکه به این حرفها شک کنید، من به شما میگویم، ممکن است فرد فقیری کلی پروژه دارد که میخواهد انجام دهد، مثلاً میخواهد برای بچهاش یک کتاب بخرد، میخواهد دوچرخه بخرد، میخواهد برای مغازهاش یک کاری انجام دهد، برای خانمش میخواهد تلفن بخرد. مجسم کنید که خیلی پروژه دارد، که اگر یک بانکی به او قرض میداد، میرفت از بانک قرض میکرد و پروژههایش را انجام میداد و در نهایت پول را به بانک برمیگرداند. ولی این واقعیت وجود ندارد. بانکها به افراد فقیر پولی نمیدهند، به خصوص اگر بگوید، این دخترم خیلی باهوش است، نگاه کنید این را میخواهم بفرستم مدرسه و برایش معلم خصوصی بگیرم، این دکتر خواهد شد و همه پول شما را با 50 درصد پول پس میدهم. هیچکس به این آدم قرض نمیدهد، ولی اگر
پول دستش بیاید، ممکن است این کار را انجام دهد. اینکه یکی در کتابهای علمی یک جایی نوشته است، اگر استراحت کالای نرمال است، پول بدهید مردم کار نمیکنند، هیچ ربطی به این موضوعات ندارد. شما به نویسنده همان کتابها هم مراجعه کنید، میگوید بله، منتها من اینها را نگفتهام. نگفته بودم که مثلاً بازار به صورت اعتباری کامل نیست. من که اینها را نگفته بودم، اینکه شما میگویید خیلی منطقی است. ممکن است افراد در جوامع فقیر، زمانی که به آنها پولی در قالب یارانه بدهید، مصارف خوبی از آن کنند و استراحت آخرین چیزی باشد که فقرا به فکر آن هستند. این مقوله را شما از اقتصاددانهای خیلی خوب میشنوید، که به مردم فقیر وقتی پول میدهید، آخرین چیزی که اینها راجع به آن فکر میکنند، استراحت است. در آفریقا و هندوستان اینگونه است، اگر ایرانیها اینطور هستند، جای افسوس است. اگر ایرانیها به خصوص آدمهای فقیر، که قرنها، خرج شهریها را میدادند، حالا آنقدر تنبل شدهاند که با 45 هزار تومان کارها را رها میکنند، کشاورزی را رها میکنند و میروند در خانه و به طور مثال تلویزیون تماشا میکنند. من گاهی اینها را توهین به جمعیت روستانشین و به مردم
زحمتکش ایرانی تلقی میکنم که میگویند، اگر به پولدارها پول دهید، میروند سرمایهگذاری میکنند و مملکت را جلو میبرند و برای همه شغل درست میکنند، اما اگر به فقیرها پول دهید، بیکار میشوند و تنبلی وجود این افراد را فرا خواهد گرفت.
در هر صورت من در این پژوهش علت و معلول را اینطور متوجه میشوم. باید به سمتی رفت که ببینیم چه اتفاقاتی در ایران افتاده است. در شکل 6 تولید ناخالص ملی فصلی را نشان دادم. در هنگام اجرای طرح هدفمندی، یک مقدار GDP فصلی بالا میرود، این شاخص در مرحله بعدی به تحریمها میرسد و سه فصل در اصطلاح، میافتد، در مرحله بعدی مجدداً، بالا میرود و این به خاطر کشاورزی است. در مرحله بعدی مشکلات دیگری از جمله، مساله افزایش نرخ دلار و کاهش ارزش ریال رخ میدهد و به دلیل همین مشکلات، در نمودار مجدداً افت میکند. موضوع این است که شما در اینجا میخواهید ببینید، چه شده است؟ هر اتفاقی افتاده است، میتوانید سراغ هر سه اتفاق نشان دادهشده در نمودار بروید. بسیاری از اقتصاددانها در ایران، تنها اجرای طرح هدفمندی را انتخاب کردهاند و نتیجه گرفتهاند که مردم فقیر پس از اجرای طرح هدفمندی یارانهها، بیکارتر شدهاند. حالا شما ببینید، چه اتفاقی برای نرخ مشارکت افتاده است؟
در شکل 7 نرخ مشارکت بعد از طرح هدفمندی قدری بالا میرود و در مرحله بعد پایین میآید. مرحله بعدی مجدداً مقداری تاثیر فصلی داریم و بعد دوباره حرکت افزایشی دارد. بعد تحریمها اعمال میشود و قدری مشارکت پایین میآید. دوباره پس از دوره تحریمها که در شکل هم واضح است، هم بالا میرود و هم پایین، در حقیقت حرکت پرنوسانی دارد. از این حرکت پرنوسان، نتیجهای عاید ما نمیشود. یعنی این نحوه درست، ارزیابی یک سیاست نیست. شما قبل و بعد نرخ مشارکت را بگیرید و به دلخواه به یکی از این مواردی که قبلاً هم بحث شد، ارتباطش دهید. اینها پدیدههای پیچیدهای هستند که به عوامل مختلف وابسته هستند و برای اینکه اینها را از هم تمیز دهیم، باید کار دقیقتری انجام دهیم و آن کار به نظر من ساعت کار است.
ساعت کار در این پژوهش از همه عجیبتر است. بر اساس اطلاعات مرکز آمار (خط قرمز در نمودار 8 را نگاه کنید) برای شهریار که کشاورزی فصلی دارد، بعد از طرح هدفمندی یارانهها، میانگین ساعت کارها چهار فصل بالا میرود. بعد که تحریمها اعمال میشود، همانطور که در شکل ملاحظه میکنید، قدری در اصطلاح میافتد. بعد از این کاهش، اندکی بالا میرود و بعد دوباره کاهش نشان میدهد. از داخل این نمودار و رفتار حرکتی این روند هم نمیشود، چیزی درآورد. من حاضر نیستم به این نمودار نگاه کنم و بگویم اجرای طرح هدفمندی ساعت کار را بالا برد. به این دلیل که ممکن است، مولفه دیگری ساعت کار را بالا برده باشد. برای اینکه بدانم، طرح هدفمندی بر عرضه نیروی کار موثر بوده است، باید کار دقیقتری انجام دهم. آن کار هم این است که شما یک اطلاعاتی از قبل دارید و یک اطلاعاتی هم به طور طبیعی برای بعد از اجرای طرح وجود دارد.
مثلاً فرض کنید، عرضه نیروی کار و ساعت کار را در شکل 9 داریم. ساعت کار یک گروهی که یارانه نگرفتهاند، در اصطلاح افتاده است. این افت به همه آن اتفاقات دیگری که در اقتصاد افتاده است، مربوط میشود. عرضه نیروی کار ممکن است، تغییر نکرده باشد، یعنی مشکل از عرضه نبوده است و مشکل در بخش تقاضا به وجود آمده است. تقاضا برای نیروی کار پایین آمده است. این مساله خیلی مهم است، برای اینکه اگر یک عده دیگری را پیدا کنید، که آنها یارانه گرفتهاند و در همان فضا و با همان شرایط، ساعات کارشان بیشتر افت کرده است، اینجا شما حرفی برای گفتن دارید. اینجا میگویید، ما میدانیم که وضع خرابتر شده است، ولی اینها بیشتر از خرابی وضع، کمکاری میکنند. در حقیقت این اثر زمان است. به طور مثال این تغییر افت، فرق بین دو گروه است، فرض میکنیم دو گروه مثل هم نیستند. تفاوتی میان دو گروه وجود دارد، ولی در مرحله بعدی، اگر این تفاوت زیاد شد، در واقع اثر برنامه میشود. این پروژه در حقیقت محاسبه اختلاف بین گروه رفتارکننده و متغیر کنترل است که در شکل با خط قرمزرنگ نشان داده شده است.
افت تقاضا برای کار در طول زمان، افت زمان و تفاوت گروهی را که در این شکل مشخص است بررسی میکنیم. در حقیقت تفاوت گروهی، همان اثر برنامه (program effect) است، این نوع از مولفهها و شاخصها را با آمار، به خوبی میتوان از هم تجزیه کرد. ما سعی کردیم این کار را انجام دهیم.
نتایجی که میبینید، اکثراً برای 40 درصد دهکهای پایین است. برای اینکه همانطور که گفتم، به احتمال زیاد این 45 هزار تومان بر رفتار دهکهای بالا اثری نداشته است. ما در مجموع تقریباً 13 هزار خانوار را در این دو سال بررسی کردیم، قبل و بعد سالهای 1389 و 1390 که مشابه هم هستند، یعنی هیچ مقوله خاصی تغییر نکرده است. سن، جنس و همه افرادشان مشابه است. خیلی از خانوادهها جواب ندادند، بعضیها یکی از اعضای خانوادهشان رفته است یا یک فرد به آنها اضافه شده است و ما مجبور بودیم که همه را حذف کنیم، چون برای این پژوهش که قصد انجام آن را داریم، کارا نیست. فصل آخر سال 1389 زمان شروع برنامه است، که در آن سال حدود 70 درصد یارانه گرفتهاند و به دلایل مختلف، 30 درصد هم یارانه نگرفتهاند. مثلاً شناسنامهاش را گم کرده بوده، دیر خبر شده است، ولی اکثر اینها در فصل آخر سال 1390 یارانه گرفتهاند. پس ما دو گروه داریم، گرفتند و گرفتند، نگرفتند و گرفتند. اگر یارانه اثری داشته باشد، در تفاوت رفتار این دو گروه خواهد بود. در طول زمان، این روش تغییر در تغییر است، که ما محاسبه کردهایم. این نتایج برای نرخ مشارکت است و متاسفانه یا خوشبختانه
در تمام محاسبات، مقدار شاخص دلتا، معنیدار نیست. یعنی ظاهراً این طور که آمار نشان میدهد، در دو سال مورد بررسی، تفاوتی بین رفتار این دو گروه وجود ندارد. نرخ مشارکت نشان میدهد مشارکت قدری بالا رفته ولی چون بیمعنی است، روی آن تکیه نمیکنیم.
به تعداد افراد شاغل در خانواده نگاه میکنیم، چون ممکن است برخی بگویند، نرخ مشارکت دقت زیادی ندارد و بحث در مورد آن زیاد است، این موضوع را مورد بررسی قرار میدهیم که چه تعداد در این خانواده کار میکنند و آیا تعداد افراد شاغل خانواده از فصل آخر سال 1389 تا فصل آخر سال 1390 فرقی کرده است یا خیر؟ بین این دو گروه مجدداً به این نتیجه رسیدیم که رابطه معنیداری وجود ندارد، تنها نکته قابل توجه آن این موضوع است که مردم فکر میکنند روستاییها احتمالاً از کار بیکار شدند، درصورتیکه اگر جایی باشد که این اتفاق در آن افتاده، باید در شهرها باشد. حداقل این است که آمار، در صحبت کردن در مورد اینکه، روستاییها هستند یا شهریها هستند، شما را محتاط میکند، اما اثر آن محسوس نیست.
ساعات کار خانواده را که نگاه میکنید، میبینید مجدداً همان اتفاق در شهرها تکرار شده است، که ساعات کار در هفته هشت ساعت افت کرده است. باز در پژوهش حاضر روابط معنیداری مشاهده نمیشود. در روستا حتی شش ساعت به ساعت کار اضافه شده است، آن هم معنادار نیست. ساعات کار افراد را که نگاه میکنید، مزد و حقوقبگیرها که ساعات کارشان نسبت به خویشفرماها خیلی دقیقتر است، در اینها نیز میبینید، که باز رابطه معنیداری وجود ندارد. اگر بروید سراغ جوانها، بگویید که نکند جوانها هستند که این رفتار را دارند، میبینید که تنها جایی که گروه سنی که در آن ساعت کار حدود 10 ساعت پایین رفته است، جوانان گروه سنی بین 15 سال تا 20 سال هستند، به خصوص اگر دانشجو نیز باشند. اگر دانشجو باشند، یعنی هم کار کنند و هم دانشجو باشند، میبینید که ساعت کار حدود 24 ساعت افت کرده است.
آخرین کاری که انجام شد این است که ببینیم در بخشهای مختلف چه اتفاقی افتاده است. کسانی که در بخش کشاورزی کار میکنند، مزد و حقوقبگیر کشاورزی هستند، در آماری که وجود دارد، روستاییها هم خویشفرماها بودند و هم مزد و حقوقبگیرها. مزد و حقوقبگیرهای کشاورزی ساعات کاریشان کم شده است، ولی مجدداً معنادار نیست. در صنعت، ساعات کاری به اندازه دو ساعت و نیم اضافه شده است و آن هم دوباره معنادار نیست. آنجا که معنادار است و ساعات کاری کم شده است، در بخش خدمات است و این به نظر من تا حدی قابل قبول است. نتیجهای که ما از این قسمت مطالعه میگیریم، این است که دلیل و شاهد خاصی برای کم شدن ساعات کار یک فرد معمولی بدون در نظر گرفتن شغل، سن و مسائل دیگر در اینجا نمیبینیم، ولی جاهایی یارانه نقدی ممکن است، روی اینها اثر گذاشته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید