تاریخ انتشار:
بحران و مشکل ساختاری
در دهه ۱۹۹۰ کشورهای جنوب شرق آسیا یعنی تایلند، مالزی، اندونزی، سنگاپور و کره جنوبی رشدهای بسیار بالایی را تجربه کردند.
مشکل همیشگی ساختار
بیتردید یکی از عوامل مهم در بروز بسیاری از مشکلات اقتصادی به خصوص در کشورهای در حال توسعه، مسائل ساختاری است. در این امر نمیتوان شکی داشت و البته در برنامههای بلندمدت میبایست گامهایی را در جهت حل این مشکلات ساختاری برداشت. به عنوان مثال کارایی و بهرهوری اقتصاد ایران پایین است، به طور نسبی سرانه استفاده از حاملهای انرژی بالاست. بازار نیروی کار کمترین انعطاف را داراست. بسیاری از بازارها غیررقابتی است. بازار سرمایه و پول و بازار مشتقات مالی ابتدایی است و بدین لیست بسیاری از مشکلات و موانع ساختاری دیگر را میتوان اضافه کرد. اما پرسش اینجاست که آیا میتوان همیشه برای شانه خالی کردن از وظایف محوله، تقصیر را به گردن مشکلات ساختاری انداخت. در داستان بحران جنوب شرق آسیا، نهاد مستقلی که خود صندوق برای عملکردش در این بحران ترتیب داد، با شفافیت نتیجه میگیرد که نباید بحران وجهالمصالحه اجرای اصلاحات بلندمدت شود بلکه راه برخورد با بحران آن است که عامل تشدیدکننده مشکل را ابتدا برطرف کرد و توصیههای سیاستی نیز میبایست در این جهت باشد. در هنگام بحران اقتصادی، میبایست حتیالمقدور از شدت مشکل کاست و این اولویت سیاستگذاری است و در گام بعدی البته بسی مهم است که به سراغ اصلاحات ساختاری رفت. آنچه در دولت یازدهم به درستی تشخیص داده شد آن بود که یکی از مهمترین مشکلات حیاتی و اثرگذار بر پدیده رکودی - تورمی نادر در اقتصاد ایران، عدم امکان تجارت و قطع روابط اقتصادی ایران با دنیای خارج بود. این تشخیص ابداً به این معنی نیست که مسائل ساختاری وجود ندارد، بل بر این امر پافشاری دارد که رفع درجه بحران میبایست از عامل تشدیدکننده آغاز شود. ضمن آنکه این عامل را راحتتر از لیستی که ذکرش رفت میتوان مدیریت کرد و در نتیجه در کوتاهمدت اثربخشی آن نمایان میشود. این در حالی است که مخالفان دولت بدون توجه به این رویکرد از آنجا که شاید رضایتی به باز شدن مجاری تجاری از روش دولت ندارند و در عین حال آگاهی دارند که بدون توافق نمیتوان از وضعیت حاد جان سالم به در برد، برای آنکه نشان دهند به وضعیت اقتصادی حساسیت دارند، بیش از پیش بر مشکلات ساختاری تاکید دارند و معتقدند در صورت رفع تحریمها مشکلات هنوز پابرجاست. در مقام پاسخ باید گفت البته این گزاره صحیح است که به علت عوامل ساختاری مشکلات اقتصادی پابرجاست اما رفع موانع تجاری به خودی خود میتواند مشکلات را بسی قابل تحمل کند. پرسش اینجاست که مگر در گذشته موانع ساختاری وجود نداشت، پس چرا هماکنون وضعیت اقتصادی به چنین ورطهای افتاده است که در آن نه تولیدی شکل میگیرد و نه قیمتها آنچنان از تب و تاب میافتند؟ پاسخ به این پرسش است که اولویت سیاستگذاری را مشخص میکند، زیرا هر چه هست یک عامل بلندمدت نمیتواند علت وضعیت حاد مقطعی باشد. از این رو نمیتوان با مخالفان دولت همسو شد، جز اینکه از سیاستگذاران خواست پس از گذار از این مرحله در برنامهریزیهای خود به مشکلات ساختاری توجه کنند و برنامه سوم توسعه میتواند الگوی مناسبی برای این هدفگذاری بلندمدت باشد. هر چند آمار درآمد واقعی سرانه نشان میدهد که ایرانیان در سال کنونی وضعیتی به مراتب بدتر از سال 1387 را دارند و در طول این سالها رفاه ایرانیان کاهش یافته است اما باز هم میتوان با تمام دشواریهایی که وجود دارد، راه توسعه را بازیافت و بار دیگر رفاه شهروندان را سال به سال بیشتر از گذشته کرد. اما بهترین راه همین است که ابتدا علل پررنگ این چند سال را حذف کنیم. بندهای روابط تجاری در حال گسستن است. اعتماد اجتماعی در حال بازسازی است. مدیریت باری به هر جهت رنگ باخته است و این یعنی امید در حال نتیجه دادن است. البته در این بین بیتردید سیاستها و رویکردهای اشتباهی نیز بروز میکند که تجارت فردا از نشان دادن آنها دریغ نخواهد کرد که ما وامدار هیچ دولتی به جز شهروندان این کشور نیستیم.
دیدگاه تان را بنویسید