بنزین، تنها بخشی از معضل «فقدان سیاستگذاری یکپارچه انرژی» را تشکیل میدهد
دود و حاشیه
امروزه در دنیا، کشورهای پیشرفته در زمینه بنزین به یک منطق مشخص رسیدهاند: اتومبیل ارزان در مقابل قطعه و تعمیرات و بنزین گران. نتیجه چنین سیستمی این است که وقتی اتومبیلی فرسوده میشود و مصرف سوختش هم بالا میرود.
امروزه در دنیا، کشورهای پیشرفته در زمینه بنزین به یک منطق مشخص رسیدهاند: اتومبیل ارزان در مقابل قطعه و تعمیرات و بنزین گران. نتیجه چنین سیستمی این است که وقتی اتومبیلی فرسوده میشود و مصرف سوختش هم بالا میرود و به طور کلی به سنی میرسد که دیگر نگهداری آن اقتصادی نیست، از گردونه خارج میشود و لذا ناوگان مرتباً نو میشود و اتومبیلها در یک دوره 5 تا 10ساله به صورت خودکار از دور خارج میشوند. ما در ایران، دقیقاً برعکس عمل میکنیم: خودرو گران که یک سرمایهگذاری است و بیش از دو برابر استاندارد دنیا هم سوخت مصرف میکند و بنزین ارزان؛ البته نه خیلی هم ارزان. چون شما صاحب ماشین و سوختی هستید (از نظر کیفیت) که برای هر صد کیلومتر، دو برابر دیگران در دنیا مصرف میکند. ترافیکی دارید که بخشی از بنزین در ترافیک میسوزد. کشورهای پیشرفته دنیا، از شبکه حملونقل (خصوصاً ریلی) برخوردارند که پوشش کاملی در همه نقاط دارد. این شبکه، شما را از استفاده از اتومبیل برای عزیمت به کار، مدرسه و دانشگاه بینیاز میکند. کاربرد اتومبیل، برای خرید و تفریح آخر هفته است. در ایران، نه شبکه حملونقل پوششدهنده و کاملی وجود دارد که مردم را
بینیاز از اتومبیل و ترافیک و مشکلات ناشی از ترافیک کند، نه اتومبیل ارزان و کممصرف و باکیفیت.
تعیین قیمت بنزین و لزوم اصلاح ساختاری
بعضی از اقتصاددانان معتقدند قیمتها علامتدهنده هستند. این گزاره کاملاً درست است. اما وقتی مردم انتخاب محدودی دارند، یا اصلاً انتخابی ندارند قیمتها باید ما را به چه چیزی علامت دهند؟ وقتی پولها به جای توسعه مترو، صرف دوطبقه کردن اتوبان میشود، یعنی مردم را به استفاده بیشتر از اتومبیل و مصرف بیشتر بنزین علامت میدهید، نه استفاده از حملونقل عمومی. از سوی دیگر بنزین در ذهن جامعه به یک شاخص تورم تبدیل شده است. بنابراین بیشترین تورم روانی را دارد و مدلهای اقتصادی هم نشان میدهد که وقتی مردم انتخاب ندارند، اثر افزایش قیمتها فقط تورم است. آن هم در یک ساختار تورمی که هر تلنگری فنر تورم نهفته را آزاد میکند و طبعاً این مساله آثار اجتماعی منفی هم دارد، چون تمام نظرسنجیها نشان میدهد مردم از تورم کلافهاند و وحشت و نگرانی دارند. در شرایط فعلی، دولت با تصمیمات خود کشور را در یک حلقه تورمی و بیثباتی اقتصادی انداخته است. قیمت بیشتر انرژی منجر به تورم بیشتر میشود، تورم بیشتر دوباره از یک سو قیمتهای حقیقی انرژی (Real Term) را پایین میکشد لذا
تاثیر بلندمدت هم روی الگوی مصرف نمیگذارد. از سوی دیگر تورم با وقفه زمانی نهایتاً منجر به افزایش نرخ ارز میشود و دوباره یارانه (طبق تعریف دولت که اختلاف قیمت داخلی با فوب خلیجفارس است) زیاد میشود و به دنبال آن بحث حذف یارانه و حفظ قیمت نسبی مطرح میشود. این پارادایم شکست خورده است و جز بیثباتی حاصلی نداشته است. در گزارشهای غیررسمی منتشرشده، عموماً از سه سناریوی قیمتی برای بنزین خبر داده میشود. اگر ما گرفتار وابستگی به مسیر غلط طیشده نباشیم (که متاسفانه هستیم)، یک راه حل دیگر هم میتواند مطرح باشد و آن این است که قیمت را افزایش ندهیم و بر روی متوسط قیمت فعلی بنزین که حدود 500 یا 550 تومان است، بنزین «تکقیمتی» شود، تا برعکس انتظارات ضدتورمی ایجاد شود. اگر هدف ایجاد عدالت اجتماعی است، از اتومبیلهای مدل بالا و گرانقیمت ثروتمندان مالیات کافی سالانه اخذ شود و به فکر کارهای زیربنایی برای بخش حملونقل و اصلاح ساختار آن باشیم. به نظر من افزایش یکباره قیمت، بدون اصلاح ساختار به کلی هزینه است و فایدهای ندارد. یک نکته خیلی مهم که کمتر به آن توجه میشود این است که آثار تورمی تصمیمات بر هزینههای خود دولت
دیده نمیشود. محاسبات من نشان میدهد در دو سال گذشته یارانه نقدی از محل مابهالتفاوت قیمت افزایشیافته حاملهای انرژی، قابل پرداخت بوده است. در این صورت سوال این اسـت که چرا دستگاهها اینقدر گرفتار شدهاند و طرحهای عمرانیشان عقب افتاده است و به پیمانکاران بدهکارند؟ به نظر من جوابش در تورمی است که گریبانگیر دولت بزرگ شده است. بخشی از این تورم مستقیم است، بخشی هم غیرمستقیم. یعنی وقتی حقوق کارمندان متناسب با تورم تعدیل نمیشود، از جاهای دیگری به صورت فساد اداری و خرجتراشی برای دولت بیرون میزند. به هر حال آنچه مسلم است وضعیت انرژی ما نگرانکننده است اما من معتقد نیستم که این مشکل صرفاً با افزایش قیمت حاملهای انرژی حل میشود.
مزیت نسبی در انرژی؟
برخی تصور میکنند ما در انرژی مزیت نسبی داریم پس باید همین گونه مصرف کنیم. اما اولاً، تجربه ژاپن که بدون کمترین منابع طبیعی اقتصاد موفقی است و بسیاری از تجربیات دیگر و عقبافتادگی بسیاری از کشورهای صاحب منابع نشان میدهد امروز در دنیا مزیت عمدتاً در فناوری و دانایی است. ثانیاً، انرژی کاربردهای مختلف دارد، در بخش مصرف مثل خانگی و تجاری و حمل و نقل سوخته میشود و در واقع از بین میرود، ولی در بخش تولید به نوعی ارزش افزوده ایجاد میکند. شاخص شدت انرژی تنها یک شاخص است که البته بسیار مهم است. اما شاخصهای دیگر را هم باید دید. بیشترین مصرف انرژی ما در بخش خانگی و تجاری و حملونقل است که خیلی هم مسرفانه است؛ یعنی سیستمهای مصرفی کارایی لازم را ندارند و اتلاف زیاد است. مفهوم مزیت نسبی این نیست که اگر همه مردم دنیا مثلاً از اتومبیلی استفاده میکنند که در هر صد کیلومتر پنج لیتر بنزین مصرف میکند، شما برای همین مسافت دو تا سه برابر مصرف کنید یا به طور کلیتر اگر مردم دنیا حمل و نقلشان را طوری طراحی میکنند که با انرژی کمتری انجام شود ما با انرژی بسیار بیشتر این
را انجام دهیم. به نظر من مفهوم مزیت نسبی انرژی در بخش تولید هم این است که ما در صنایع انرژیبر و تولید کالای انرژیبر مزیت داریم، یعنی نسبت به کشوری که باید این انرژی را چند هزار کیلومتر حمل کند و هزینه حمل بدهد مزیت داریم و میتوانیم قیمت تمامشده کمتری در آن تولید داشته باشیم. مفهوم مزیت این نیست که اگر همه جا برای تولید یک واحد از آن کالا X مقدار انرژی مصرف میکنند، ما برای آن 2X یا 3X مقدار انرژی مصرف کنیم. اگر چنین کردیم اثر همان نزدیکی سوخت و هزینه حمل کمتر را هم خنثی میکنیم و کالایمان قابل رقابت با دیگران نخواهد بود.
البته ما در بهکارگیری فناوریهای کاهش مصرف انرژی از آن طرف بام هم نباید بیفتیم. این مساله، یک منطق اقتصادی دارد. یعنی مرز استفاده ما از فناوریهای ارتقای کارایی انرژی، جایی است که هزینه این فناوری با توجه به انرژی آزادشده یا کاهشیافته، اقتصادی باشد. بیش از دو دهه پیش، ژاپنیها به سازمان بهینهسازی مصرف سوخت پیشنهاد دادند که به آسانترین شکل چندین هزار تاکسی پرمصرف را با اتومبیلهای کارا تعویض میکنند و در مقابل دو چیز میخواهند، یکی آهن قراضه تاکسیهای جایگزینشده و دوم مابهالتفاوت بنزین را. البته ژاپنیها در واقع دنبال گزینه سومی بودند و آن کاهش آلایندهها بود. ژاپن در چارچوب پروتکل کیوتو برای کاهش آلایندهها (در هر جای جهان)، تعهد پذیرفته است و انجام این تعهدات در کشور خودش خیلی گران تمام میشود. اگر ما این را میدانستیم، میتوانستیم در مورد دومی چانهزنی کنیم. اگر این کار انجام میشد هم حملونقل عمومی را بهتر میکرد، هم مصرف بنزین را کاهش میداد و هم آلایندهها را کاهش میداد.
مساله فقط بنزین نیست
مشکل انرژی تنها به بنزین محدود نمیشود. وضعیت گاز خانگی و گازوئیل و بقیه سوختها نیز بدتر از بنزین است. اینکه فقط روی بنزین تاکید میشود، به نظر من غیرمستقیم نشاندهنده این است که دولت مدلی برای انرژی و حل مسائل انرژی کشور ندارد. بلکه میخواهد مشکل بودجه و درآمدش را حل کند، آن هم بدون توجه به اینکه آثار تورمی آن بر هزینههای خود دولت ممکن است همین درآمد را هم خنثی کند. انرژی یک سیستم یکپارچه است که باید با هم سیاستگذاری و برنامهریزی شود. به نظر من راه نجات، یک عزم جدی برای ایجاد نهضت ملی بهرهوری است. بهرهوری در همه چیز، با تقدم انرژی و آب؛ و باید دانست که در این راستا درست در خلاف جهت پرونده هستهای، از حمایت وسیع جهانی هم میتوان برخوردار شد. همانطور که قبلاً هم نوشتهام، باید هدفمندی را به ریل اصلیاش بازگردانیم و یارانه را به ارتقای کارایی انرژی بدهیم.
دیدگاه تان را بنویسید