تاریخ انتشار:
چه عاملی یک کشور را به انتقال پایتختش وامیدارد؟
انتقال پایتخت
در پی وقوع زلزله ویرانگر شهر بم در ماه دسامبر سال ۲۰۰۴ میلادی(دیماه ۱۳۸۲)، مامور بلندپایه ایران پیشنهاد انتقال پایتخت از تهران - شهری که روی خط گسل قرار گرفته - به منطقهای امنتر را ارائه کرد.
در پی وقوع زلزله ویرانگر شهر بم در ماه دسامبر سال 2004 میلادی (دیماه 1382)، مامور بلندپایه ایران پیشنهاد انتقال پایتخت از تهران -شهری که روی خط گسل قرار گرفته- به منطقهای امنتر را ارائه کرد. اگر این ایده، که پیشتر در سال 1991 میلادی نیز مطرح شده بود، به مرحله عملیاتی برسد، پایتخت جدید، عنوان جدیدترین انتقال پایتخت را به نام خود ثبت میکند. سنت ساخت یا تغییر پایتخت از سوی رهبران ملی، سابقهای دیرینه دارد، که از عوامل موثر در اجرای چنین تصمیمی میتوان به اعتماد به نفس رهبران، ملیگرایی، حرکت در جهت احداث مدینه فاضله، اقتصاد تقاضامحور یا در نهایت بنا بر آنچه که بسیار معمول است، ایجاد حسی ساده و معمولی اشاره کرد.
یاموسوکرو
به عنوان نخستین مثال، شهر آرام و کم سر و صدای یاموسوکرو در منطقهای جنگلی در کشور ساحل عاج در غرب آفریقا را در نظر بگیرید. پس از آغاز دوره ریاستجمهوری فردی محلی به نام فلیکس هوفوت بویگنی در ساحلعاج، در سال 1983 میلادی، وی، شهر یاموسوکرو را به عنوان پایتخت این کشور نامید - بدون توجه به این حقیقت که ابیجان (پایتخت قبلی) ابرشهری شلوغ و ساحلی و مرکزی بسیار خوب برای امور تجاری و مدیریتی بوده است. هوفوت بویگنی برای به کرسی نشاندن حرف خود، دستور ساختوساز در یاموسوکرو را بر اساس الگوی شهر سنتپیتر در روم صادر کرد (برای او اصلاً اهمیتی نداشت که تنها یکچهارم جمعیت کشور ساحل عاج را مسیحیان تشکیل میدهند). هوفوت بویگنی در سال 1993 میلادی و در حالی که بر اریکه قدرت تکیه زده بود، مرد؛ یعنی درست سه سال پس از آنکه دستور درخشانش در مورد انتقال پایتخت به یاموسوکرو به اتمام رسیده و به پایتختی شبیه به شهر ارواح، با جمعیتی در حدود 120 هزار نفر نسبت به ابیجان چهار میلیون نفری تبدیل شده بود.
برازیلیا
از سوی دیگر و به عنوان مثال دوم، حس حرکت به سوی مدینه فاضله موعود به جای توجه به اعتماد به نفس، منجر به برپایی برازیلیا پایتخت کشور برزیل شد. بر اساس پیشگویی یک قدیس ایتالیایی در سال 1883 میلادی، اگر مناطق داخلی برزیل -که عمدتاً شامل جنگل آمازون میشود- توسعه مییافت، حصول نعمات عظیم تضمینشده میبود. در سال 1891 میلادی، قانون اساسی جدید برزیل فراخوان انتقال پایتخت را صادر کرد و در سال 1922 میلادی بنیانهای عمل به چنین فراخوانی گذاشته شد. اما انتقال پایتخت برزیل انجام نشد تا آنکه در سال 1957 میلادی پروژه پایتخت جدید، به رهبری رئیسجمهور ژوسِلینو کوبیشک، به راه افتاد. به جز اینکه چنین تصمیمی باعث شد تمامی مخارج دولتی و اشتغال به کارهای عمومی، صرف اجرای این پروژه بشود، تلاش برای جایگزینی ریودوژانیرو، به عنوان پایتخت پیشین برزیل، با شهری به مساحت 900 کیلومتر مربع به منزله «تجربه ایجاد مدینه فاضله در عصر شهرنشینی مدرن» محسوب میشد که توانست «به خودی خود موجب تحریک جهش کشور به سمت فرآیند توسعه شود و برزیل را از گامهای نامطلوب در فرآیند تکاملش برهاند» (شهر مدرنیستی: نقد انسانشناسانه برازیلیا؛ به قلم جیمز
هولستون).
در واقع برازیلیا عامل مشوقی بود برای توسعه سرزمینهای مرکزی برزیل و مشاغل و ثروتهای فراوانی را برای پیمانکارانی که به خوبی درگیر پروژه شده بودند، فراهم کرد. اما در عین حال، هزینههای هنگفت این پروژه منجر به کسریهای عظیم بودجه و افزایش تورم شد -که همین عوامل به ایجاد جرقه برای بروز کودتای نظامی در سال 1964 میلادی منجر شد؛ کودتایی که در پی آن مسیر برزیل به سمت ایجاد کشوری مدرن و پیشرو، که ساخت برازیلیا نیز در جهت تجسم چنین هدفی بود، تغییر کرد. در زمینههای دیگر نیز از جنبههای مدینه فاضلهگرایانه برازیلیا کاسته شد: برازیلیا به جای آنکه تبدیل به شهری ایدهآل شود که از جایجای برزیل بتوان با خودرو به آن رفت و آمد کرد، ساختار عجیب و غریب هواپیماگونهای پیدا کرد که به طرزی استثنایی چالشبرانگیز است. هدف طراحان برازیلیا ایجاد شهری بدون وجود اختلاف طبقات اجتماعی بود، ولی حتی پیش از اتمام ساخت شهر، زاغهنشینها به طرف آن هجوم بردند. بسیاری از بناهای یادبود دولتی در سطح پایتخت، که از سوی معمار برزیلی اسکار نایمِیر طراحی شده بودند، روز به روز بر سنشان افزوده شده و فرسودهتر میشوند. جوزف رایکورت در اثر خود تحت
عنوان «اغواگری مکان: سرگذشت و آینده شهرها» مشاهدات خود را از برازیلیا اینگونه بیان میکند: «برازیلیا نسبت به آنچه که پدیدآورندگانش در ابتدا در نظر گرفته بودند، به شهری بسیار متفاوت تبدیل شده است ...»
آستانه
رئیسجمهور قزاقستان، نورسلطان نظربایف، نیز زمانی که آغمولا (که بعدها تحت عنوان آستانه نامگذاری شد) را ساخت، موضوع وحدت ملی را در ذهن داشت. آستانه شهری در شمال کشور قزاقستان است که در سال 1997 میلادی تبدیل به پایتخت شد. نظربایف نگران تاثیر زیاد روسیه در بخش شمالی بزرگترین جمهوری آسیای مرکزی بود و میخواست مطمئن شود سطح زندگی اهالی شمال نیز به سطح زندگی اهالی جنوب، که پرجمعیتتر و پیشرفتهتر بود و آلماتی، پایتخت قبلی قزاقستان، در آنجا قرار داشت، برسد ساختمانهای اداری جدید و پرزرق و برق آستانه، آسفالتهای نو و براق تازه شهر و مراکز خریدش، اگرچه در ساختار زاغهنشینانه از پیش موجودی که به سیاق دوران حکمرانی حکومت شوراها بود درهم تنیده شده، اما رشد اقتصادی را به شمال قزاقستان تزریق و به گسترش ثروت انبوه برآمده از ذخایر نفتی کشور نیز کمک کرد. در عین حال مغازههای خواربارفروشی ترک و تغییر نام آغمولا -که در فرهنگ قزاق بسته به مخاطب کلمه، به معنای «سنگ قبر سفید» یا «مکان مقدس سفید» است- به آستانه (پایتخت) نتوانست تغییری در مشکل عمده کشور ایجاد کند: هوای نامناسب آن. زمستانها در نواحی جلگهای خالی از درخت و
بادخیز سیبری به طرز دهشتناکی سرد است، در حالی که تابستانهای مرطوب آن با انبوه مگسهایی که به اندازه توپ بیسبال هستند، شناخته میشوند. بنابراین انتقال پایتخت از شهر بینالمللی و دارای هوای نسبتاً معتدل آلماتی به شدت غیرمردمی بوده است.
سیبری
اتحاد جماهیر شوروی سابق مسلماً پادشاه تمام دورهها در امر ساختن شهرها در نقاط خالی از سکنه زمین است؛ نقاطی که در آنها اقتصاد، جغرافیا و نجابت ساده انسانی نشان میدهد که میبایست به حال خود تنها رها شوند. در زمان حاکمیت شوراها، شهرها در میان ناکجاآبادها توسعه مییافتند تا ثروتهای معدنی از آنها استخراج شود و این اطمینان حاصل شود که برای هر کسی در کشور کاری وجود دارد (خواه بهرهورانه یا خواه غیربهرهورانه). در نتیجه بنا بر آنچه در اثر «سیبری نفرینشده: چگونه برنامهریزان کمونیست روسیه را در سرما رها کردند» آمده، 23 مورد از 25 شهر جهان با سردترین دمای هوا که جمعیتی بالای500 هزار نفر دارند، در روسیه واقع شده است. حفاظت از انبوه تخصیصهای نادرست مردم و کارخانههای صنعتی در اتحاد جماهیر شوروی، در حکم مالیاتی سنگین است که امروزه دولت روسیه باید برای اقتصادش بپردازد.
در مورد برخی از شهرها هیچگاه این احساس بروز نمییابد که نباید به وجود میآمدند، یا حداقل با شهر دیگری تعویض شوند. یاماسوکرو، با وجود اینکه -یا شاید هم به خاطر اینکه- بنای یادبودش که در هیبت یک فیل سفید است، حس خالی از سکنه و نامرئیای به آن داده است. اسلامآباد، که در سال1960میلادی ساخته شد تا به عنوان دستگاه دولت پاکستان جایگزین کراچی شود، شهری مدرن، با طراحی دقیق و تماماً ناحیهبندی شده است. برازیلیا، شهری با پیادهروهایی غیردوستانه و پر از ساختمانهای تودرتوی هیولاوار دولتی که در مراحل گوناگون زوال خود به سر میبرند، است؛ شهری که از کمبود آثار انسانی رنج میبرد؛ و در نهایت شهرهای بسیار در سیبری نیز هستند که در مورد آنها بحران پسااقتصادی سوررئال مصنوعی وجود دارد.
واشنگتن دیسی
واشنگتن دیسی، در اوایل دهه1790 میلادی ایجاد شد؛ یعنی زمانی که رئیسجمهور جرج واشنگتن انتخاب مشهور خود را انجام داد و منطقهای پست را به عنوان محل آینده کرسی دائم دولت ایالات متحده برگزید. در واقع جرج انگیزه دیگری را برای شهرهایی که به طور دستوری احداث میشوند نیز ایجاد کرد: کوتاهتر کردن مسافتی که رئیس دولت باید طی کند. نخستین رئیسجمهور آمریکا برای گذراندن تعطیلات آخر هفته نمیتوانست در زمان مناسبی خود را از نیویورک یا فیلادلفیا به محل اقامتش در کوههای ورنون برساند. اما 15 مایل آن طرفتر از کوههای ورنون تا محل فعلی مرکز شهر واشنگتن فاصله معقولی محسوب میشود. ولی متاسفانه، واشنگتن آنقدر زنده نماند تا احداث شهری با نام خودش را ببیند یا از کوتاهی زمان سفر به محل کارش لذت ببرد.
منبع:
http://www.slate.com/articles/news_and_politics/foreigners/2004/03/trading_places.html
دیدگاه تان را بنویسید